بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
یک سال تمام مزارع را ملخ خورد و برای اینکه نکن با دیدن صحنه از مقدرات الهی مکدر شوم ، حتی به سر مزرعه ام هم نرفتم . یک از پیرمردهای ده به من گفت : وقتی کارها بر وفق مراد است و روی غلتک افتاده ، لازم نیست فکرش را بکنی و برو بگیر بخواب ، وقتی هم کارها خراب شده ، باز هم فکرش را نکن و بگیر بخواب . دیدم راست می گوید و با مزاج من هم سازگار است .
شرح استاد : این امکان وجود دارد که یک عبد با دیدن صحنه ای از مقدرات الهی خودش را ببازد و نمی تواند در مسیر تسلیم الهی بودن پایداری نشان بدهد .
وقتی کارها بر وفق مراد باشد و یکدانه در زمین تبدیل به هفتصد دانه شده دیگر فکر و خیال معنا نمی دهد و وقتی هم که کارها خراب شده که در اصل ظاهرش خراب شده و این ملخ ها لشگریان الهی بودند و همه آنها به امر الهی مزارع را خورده اند و آنچه را هم که خداوند امر کرده جز خیر نیست منتها ظاهرش با تشخیص های ما تعارض دارد و به همین دلیل توصیه شده که برو و بگیر بخواب . چون اگر غصه بخوری و فکرش را بکنی کاری از تو بر نمی آید و ملخ ها آمدند و مزارع را خوردند و رفتند . اگر آن حُـسن ظن به مقدرات الهی را نداری حداقلش این را بفهم که این غصه خوردن فایده ای ندارد .
پس بهتر است انسان بیخودی با خدا کُشتی نگیرد و تسلیم مقدرات الهی بشود .
-----------------------------------------------------------------------
به اصطلاح کشتی گیرهای قدیمی ، باید پیش خدا لُـنگ انداخت و تسلیم شد .
شرح استاد : زمان قدیم در زورخانه ها وقتی کشتی گیران می دیدند که تاب مقاوت در مقابل حریفشان را ندارند لُـنگ می انداختند . معنای لُـنگ انداختن این بود که من شکست خوردم و زمین خورده توأم و تسلیم هستم .
حالا ما پیش خدا لُـنگ نیاندازیم ؟