حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

تسلیم - 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

قَـدَر یعنی اندازه ، و مال فهم ماست . خدا فهم را به همه به یک اندازه نداده است . در قَـدَر ، محاسبات عبد است که با خود فکر می کند چه بکنم و چه نکنم . قَـدَر کم و زیاد می شود . مثلاً کاری را انجام می دهی و در اثر آن ده سال به عمرت اضافه می شود. اما قضا مال خداست و حتمی است و کم و زیاد نمی شود . در قضا ثبت است که عمرت چقدر خواهد بود و یا چه کاری خواهی کرد ، اما عبد از آن خبر ندارد ، با خود فکر می کند که این کار را بکنم و یا نکنم ، یعنی دچار قَـدَر و مقدار است . عبد وقتی تن به قضا داد ، راحت می شود . عبد دانا از قَـدَر به قضا پناه می برد و به قضای الهی تن می دهد . عبد در قَـدَر دعا می کند که از قَـدَر به قضا برود . هر جا که از قَـدَر خسته شدی و عاجز شدی ، به قضا پناه ببر و به خدا توکل کن که راحتی در آن است . مولایم ابا عبدالله (ع) در گودال قبلگاه به خدا عرض داشت : الهی رضاً بِـقضائک : خدایا به قضای تو رضایت دادم .

مؤمنین دو قسمند : یک عده از قَـدَر بهره می برند و با فکر و تدبیر خود کار می کنند و عده ی دیگر به قضا تن داده اند و خود را محکوم خدا می دانند . اگر چه بالاخره قَـدَر مغلوب قضا می شود و سرانجام همه به قضا تن می دهند ، ولی بعضی از مؤمنین زودتر به قضا تن داده اند و راحت شده اند . اهل قُرب به قضا تن داده اند و به چیزی احتیاج ندارند و آنچه به بهشتی ها و چهنمی ها می رسد هم از جانب آنهاست .

شرح استاد : در قدر با رفتارهایی که بنده می کند مقادیر کم و زیاد می شود . مثلاً شما یک صدقه و یا صله رحمی را بجا می آورید که خداوند برای این کار عمر شما را افزون می کند و یا خدای نکرده شما دچار ظلمی می شوید و قطع رحمی می کنید که همین باعث می شود عمرتان کوتاه شود . پس آن عمری که در قدر است کم و یا زیاد می شود . پس آن چیزی که تقدیر به آن تعلق گرفته با رفتار عبد قابل تغییر است .

در نهج البلاغه هم هست که حضرت در پای دیواری که کج بود بلند شدند و در کنار دیوار دیگری نشستند و بعد فرمودند : از قدر الهی به قضای الهی پناه می برم .

مؤمن زمانی که در محاسبه و برنامه ریزی است مرتب دعا می کند که خدایا عمرم را زیاد کن ، رزقم را زیاد کن و ... اما باید به برکت همین دعاها از قدر به قضا برود تا از این دغدغه ها راحت بشود .

پس هر وقت این فکر و خیالات به سراغ آدم آمد که چه کار بکنم چه کار نکنم و از این کار خسته شدی پناه ببرید به قضای الهی .

البته عده ای هم هستند که با این محاسبات زندگی می کنند ولی عده ای هم هستند که کارمند خدا هستند . یعنی کسی که نانوا و یا میوه فروش است صبح که از منزل به درب مغازه می آید فکر این را نمی کند که خوب امروز چقدر گیرش می آید ، این فکر را می کند که کارمند خداست و خدا او را مأمور کرده که به خلقش نان یا میوه برساند .

این چقدر خوب است که همه خودشان را کارمند خدا بدانند و البته همه کارمند خدا هستند چون خداوند همه را استخدام کرده تا به این وسیله نیازهای بندگان را مدیریت کند و ببینید که خداوند چقدر قشنگ همه را به هم وصل کرده است که اگر از منظر الهی بنگرید خوش جنس و بدجنس هم معنا نمی دهد چون همه دارند کارهای خدا را انجام می دهند و اگر بفهمیم که کارمند خدا هستیم آنوقت چقدر کار ما شرافت پیدا می کند و ما برای خودمان شرافت قائل می شویم و دیگر نمی گوئیم که داریم حمالی می کنیم تا پول در بیاوریم . اگر این را بفهمیم آنوقت همانطور که ملائکه کارمند خدا هستند شما هم کاری مانند ملائکه می کنید و دیگر حمالی معنا نمی دهد ، هر چند از ملائکه بالاترید ولی اقلاً مانند ملائکه هستید . کارمند خدا و عیادی خدا هستید و دارید کار می کنید .

بنّا هستید دارید ساختمان می سازید ، پزشک هستید دارید بیمار معالجه می کنید و ... همه کارمند خدا هستند . انشاء الله شرافت این کار را بتوانیم درک کنیم .

حالا وقتی انسان کارمند خدا شد سرش را می اندازد پائین و کارش را می کند و کاری به چیز دیگری ندارد . مثل اینکه شما در تجارت خانه ای کارمند هستید و تاجر شما را مأمور می کند که بروید به مغازه های دیگران و طلب تاجر را وصول کنید . شما وقتی دارید بر می گردید و این پولها را گرفته اید ، آیا شما ذوقی می کنید ؟ نه ، چون باید این پولها را تحویل تاجر بدهید و به شما ربطی ندارد و اگر رفتید در مغازه ها و آنها گفتند که فعلاً پولی ندارند ، آیا شما غصه ای می خورید ؟ نه و اصلاً ناراحت نمی شوید چون می دانید مزدتان مشخص است که آخر روز آنرا به شما خواهند داد .

انشاء الله خودمان را کارمند خدا بدانیم آنوقت با خیال راحت خیلی قشنگ زندگی می کنیم . آنوقت دیگر انگیزه ای که باعث بشود انسان مردم را اذیت کند ، دلگی کند ، مال مردم خواری کند و ... باقی نمی ماند .

تن دادن به قضای الهی به معنای کاری نکردن نیست ، بلکه کاری که می کند مقصودش در آن کار کردن عوض خواهد شد . مقصودش این نیست که درآمد بدست بیاورد بلکه مقصودش این است که مشکلی از خلق خدا به دست او حل شود و خدمتی به خلق خدا کرده باشد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد