حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کلیه ی ناهمواری هایی که بر انسان تحمیل می شود ، در حقیقت نعمت است . امام حسن عسگری (ع) می فرمایند : ما من بلیة الا و لله فیها نعمة محیط بها ، هیچ بلایی نیست ، مگر اینکه نعمتی دارد که محیط بر آن بلاست .

شرح استاد : همه گرفتاریها و ابتلائات ظاهرش گرفتاری است و گرنه در باطنش موفقیت است .

" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا (الشرح/6) بلکه با هر دشوارى دو گشایش است‏ "

خداوند نفرمود  ( إِنَّ بَعدَ الْعُسْرِ یُسْرا ) که اول سختی و دشواری است و بعدش آسانی و راحتی ، بلکه فرمود : " إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا " یعنی همراه با سختی و گرفتاری ، راحتی است . نفرمود بعد از سختی راحتی است که ما بگوئیم خوب اولش باید سختی را تحمل کنیم تا بعدها نتیجه آنرا که راحتی است ببینیم . خداوند فرموده در دل این گرفتاری ، راحتی و فرج است . یعتی گرفتاری لایه روئین راحتی است و لایه زیرین همان فرج است . با این سختی جسمت را آزار می دهد ولی روحت را آزاد می کند و این هم زمان انجام می شود . با این گرفتاری جسمت احساس تلخی دارد ولی هم زمان روحت احساس شیرینی می کند .

امام حسن عسگری (ع) فرموده اند : هیچ بلایی نیست مگر آنکه در دل آن گرفتاری نعمتی وجود دارد که آن نعمت احاطه کرده است آن بلا را . یعنی نعمت غالب است بر آن گرفتاری . این وجه بلا یک طعم تلخی است که در ذائقه ما قرار می گیرد ، اما در این طعم تلخ هزار آثار مثبت نهفته است .

این را در مباحث قبلی گفته ایم که اگر حادثه ای به مزاق ما تلخ است نه اینکه خود حادثه ها تلخ هستند بلکه این ذائقه خود ماست که دچار تلخی شده است . و این مانند کسی است که دلش بر اثر ناراحتی گوارش خوب کار نمی کند و همین ناراحتی باعث می شود که دهان آن شخص تلخ مزه می شود و اگر شیرین ترین شیرینی را هم به او بدهید باز هم می گوید عجب بد مزه است . این تلخی مربوط به دهان خودش است نه مربوط به آن شیرینی که شما به او دادید .

وقتی تعلق و محبت به دنیا می آید روح انسان رودل می کند آنوقت شیرین ترین چیزی را که خداوند به انسان می دهد ، انسان احساس تلخی می کند . حالا اگر محبت به دنیا برود هر چه خداوند می دهد شیرین است .

حب حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است         به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست

حالا اگر روح رودل دارد و از این گرفتاری احساس تلخی می کنیم باید توجه داشته باشیم که این تلخی پوسته نازکی است که بر روی اصل این قضیه که ماندگار است کشیده شده و این تلخی از بین می رود و آن چیزی که ماندگار است آن سودی است که در روح و جان ما همیشه و جاودانه باقی می ماند.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

دوستان اهل بیت (ع) مثل گربه ی حضرت رضا (ع) هستند که هر طور پرتابش کنی، بر روی چهار دست و پا به زمین می آید ، یعنی هر چه بر سر دوست اهل بیت (ع) بیاورند ، به نفعش تمام می شود .

شرح استاد : در حدیثی است که روزی پیامبر اکرم (ص) در میان اصحاب نشسته بودند که حضرت تبسم کردند . اصحاب تعجب کردند و سؤال کردند یا رسول الله کسی چیزی نگفت ولی شما خندیدید ؟  حضرت فرمودند : من داشتم فکر می کردم مؤمن به چه حالتی است که اگر آنرا ریز ریز هم بکنند باز این کار به نفع مؤمن تمام می شود ، راه ضرر برای مؤمن بسته است و هیچ کسی نمی تواند به مؤمن ضرر برساند .

حالا این تعبیر گربه حضرت رضا (ع) و یا به نقل قول دیگری گربه مرتضی علی (ع) است که به هر طوری این گربه را از بلندی به پائین پرتاب کنی با چهار دست و پا به زمین می آید . مؤمن هم همینطور است و هر بلایی بر سرش بیاید به نفعش تمام می شود و با هیچ طریقی نمی توان به او ضرر زد . یعنی اینکه هر اتفاقی برای مؤمن بیافتد به سود اوست . حالا آن اتفاق می خواهد شیرین باشد یا تلخ ، می خواهد موفقیت ظاهری باشد یا ناکامی ظاهری ، فرقی نمی کند و فی الواقع به نفع اوست و مؤمن در همه این امور سود برده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اینکه خداوند فرموده است : لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم‏ . تا بر آنچه از دستتان میرود ، اندوهگین و متأسف نشوید و به خاطر آنچه به دستتان می آید ، فرحناک نگردید . اگر نبود یقین به اینکه خداست که چیزها را از ما می گیرد یا به ما می دهد و خداوند خیرخواه و عالِم به مصالح بندگان خود می باشد ، پس وقتی چیزی از دستمان میرود ، مصلحت ما در نداشتن آن است و وقتی به دستمان می رسد ، خیر ما در داشتن آن است . اگر این یقین نبود ، العیاذبالله این حرف زور بود.

شرح استاد : قبلاً گفتیم که احدی جز خداوند متعال در زندگی ما کاره ای نیست . " لا مؤثر فی الوجود الی الله "  .

این چیزی را که از دست ما رفته است را اولاً ما باید به آن پی ببریم که این چیز را خداوند از زندگی ما خارج کرده است و این مشکل و گرفتاری را خداوند در زندگی ما پیش آورد . ثانیاً این خداوندی که این گرفتاری را برای من پیش آورد خیرخواه من است . پس آنچه که در حال شدن است به مصلحت ماست. چون همه آن چیزی را که می شود ، چه به دست انسانهای دیگر ، چه به دست عوامل طبیعی ، همه کار خداوند متعال است .

حضرت امیر (ع) در مناجات شعبانیه می فرمایند : " ... مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی . ... قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست. "

حالا اگر این باور و یقین نبود و فرض کنیم بنده صد میلیون تومانم دود و خاکستر بشود و من خم به ابرو نیاورم و متأسف نشوم ، و یا صد میلیون تومان گیرم بیاید و اصلاً خوشحال نشوم ، خوب این حرف زوری است .

فقط وقتی می شود این بدست آوردن ها و از دست دادن ها روح ما را به موج در نیاورد ، چه موج غم و چه موج شادی ، که انسان وصل شده باشد به آن بیکرانه توحید .

انسان باید بداند که دادن و گرفتن ، هر دو کار خداست و هر دو ، هم یکی است و هم خیر . بدست آوردن و از دست دادن هر دو یکی است . اگر به این یقین رسیدید آنوقت اگر چیزی گیرتان آمد ذوق زده نمی شوید و اگر چیزی را از دست دادید غمگین و ناراحت نمی شوید .

اینها راز شاد زیستن است و کلیدهای بزرگ زندگی است . که ابتداعاً باید شناخته شده و بعد به باور تبدیل بشود . به قول مرحوم دولابی " وقتی باور شد این باور ، یاور می شود " . تفاوت باور با یاور در یک نقطه است که آن نقطه ، نقطه تحت باء بسم الله الرحمن الرحیم و آن حضرت امیر المؤمنین (ع) است .

اگر علی (ع) بیاید کنار باور می شود یاور .

راه رسیدن به باور تلقین مکرر به خویشتن است .

وقتی تحقیقات علمی خودمان را انجام دادیم و تردیدهای عقلی امان برطرف شد و دیگر قبول کردیم که مطلب ما حرف درستی است ، حالا اگر این مطلب را بارها و بارها برای خودمان تکرار کنیم و مرتب یادآور بشویم و تلقین بکنیم ، کم کم این مطلب به باور و یقین تبدیل می شود .

این همان رمز تکرار اذکار و عبادات است که ما را به یقین میرساند .

" وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین‏ (حجر/99) پروردگار خویش را عبادت کن تا برایت یقین فرا رسد "

پس برای رسیدن به یقین راه این است که انسان این حقایق را برای خودش تکرار کند .

مرحوم دولابی می فرمودند : " اگر انسان به این حیوانات حلال گوشت دقت کند می بیند که یکی از مشخصات این حیوانات آن است که نشخوار کننده هستند . مثل گاو ، گوسفند ، شتر که وقتی به مرتعی می رسند آن علفها و سبزه ها را می خورند بعد در زمان فراغت همان خورده ها را از معده برمی گردانند و دو باره می جوند و می جوند تا آن علفها قابل هضم بشود ، شاید این عمل نشخوار چندین بار انجام می شود . حالا اگر انسان می خواهد که حلال گوشت بشود راهش نشخوار کردن است و این لقمه ها و غذاهای معنوی را که می خورید حالا چه در جلسات باشد و چه در کتابها باشد را رها نکنید ، این لقمه ها را در فرصت فراغت دو باره نشخوار کنید و آن مطالب روحی را برگردانید در ذهنتان و فکر کنید که آن مطالب چه معنایی داشت و این کار را چندین بار تکرار کنید که این تکرار کمک می کند که هم مطلب را بهتر بفهمید و هم بر روح و جانتان رسوخ کند و بنشیند تا به یقین تبدیل بشود. وقتی به یقین تبدیل شد دیگر آثار بسیار شیرین او را بدست خواهیم آورد . و گرنه با تکرار لفظ بهره زیادی را نصیب انسان نمی کند ."

حالا اگر بزرگترین امواج و طوفانها و مشکلات در زندگی انسان برپا شود ولی او خم به ابرو نیاورد و یا بزرگترین موفقیت ها که دیگران را مست می کند حتی یک ذره او تکان نمی دهد .

" مؤمن همچون کوه راسخ و مستحکمی است که تندبادها نمی توانند او را حرکت بدهند ."

پس اگر این خصوصیت مؤمن است ، خداوند می فرماید علت اینکه حادثه ها و ابتلائات و اتفاقات و موفقیتها را پیش می آوریم برای این است که : " لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم (حدید/23) این را بدان جهت خاطر نشان ساختیم تا دیگر از آنچه از دستتان مى‏رود غمگین نشوید، و به آنچه به شما عاید مى‏گردد خوشحالى مکنید "

انسان وقتی به این یقین رسید به یک شادی دست پیدا می کند که دیگر این شادی های دنیوی اثری ندارد . روح انسان دیگر آرام است و از تلاطم خبری نیست " ِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏ (رعد/28) تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏کند "

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

وقتی که غصه انسان را می گیرد ، شب است . خداوند فرمود : وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَة . و ما شب و روز را دو آیت و نشانه قرار دادیم ، پس آنگاه نشانه شب را محو کردیم و نشانه روز را روشن و قابل دیدن قرار دادیم . کسی که با نویسنده نامه دوست است و محبت دارد کلماتی را هم که نویسنده برای پوشاندن از اجنبی روی آنها خط زده است ، می تواند بخواند . دوست، وقتی غصه آمد ، می فهمد که خدا به آن وسیله به او گفته است بیا در خانه ی ما . این رمز را خصیصین می توانند بخوانند .

شرح استاد : هر زمانی که صحبت از " لیل " می شود همان زمانی است که آسمان روح ما تاریک و گرفته است . هم "لیل" و هم "نهار" هر دو نشانه هستند و نشانه آن چیزی است که می توان آنرا دید اما فرق "لیل" با "نهار" در چیست ؟ می فرماید : نشانه شب را محو کردیم ولی چرا ؟

این را در قالب مثالی اگر بگویم این است که : اگر انسان بخواهد برای یک محبوبی و یا یک دوست صمیمی و یگانه ای یک نامه ای را بصورت درباز و گشاده ای ارسال کند ، در این نامه حرفهای عمومی را خیلی آشکارا می نگارد ولی روی نوشته های خصوصی را خط می زند . اگر این نامه به دست فرد غریبه ای بیفتد نوشته های خصوصی را نمی تواند بخواند چون روی کلمات خط خورده است ، اما زمانی که این نامه دست یک دوست می آید که دیگر او محرم است ، او با توجه به کلمات قبل و بعد از نامه متوجه می شود کلمات خط خورده چه هستند و متوجه منظور نویسنده می شود .

در عالم محبت و یگانگی خیلی از حرفها را عاشق و معشوق با اشاره به هم منتقل می کنند که دیگران هیچی از آن نمی فهمند . گاهی با گوشه چشم و یا لبخند و یا اشاره دستی یک دنیا حرف را دو تا انسانی که با هم محبت و یگانگی و انس دارند به هم منتقل می کنند . وقتی یگانگی آمد آنوقت این اشاره ها معنا پیدا می کند .

اشاره های قرآن را کسانی می توانند بگیرند که با صاحب قرآن یگانگی داشته باشند .

خیلی چیزها را اهل محبت که شاید سوادی هم نداشته باشند از قرآن می فهمند که دیگرانی که عالمند و مفسر و محقق علوم قرآنی هستند متوجه نمی شوند . شاید حتی بتوان گفت که حروف مقطعه قرآنی هم از این سنخ باشد .

خداوند فرموده : " الم " و پیامبر اکرم (ص) تا ته قضیه را متوجه شده اند .

خداوند آیه " لیل " را بر رویش قلم کشیده است ، چون مطلب اسرار آمیزی بود و یک سری بود و این سر را فقط اهل محبت متوجه می شوند ، که این "لیل" چه مربوط به "لیل" عالم طبیعت باشد و چه "لیل" درون خوشان  .

وقتی غم و غصه آمد ، اهل محبت می فهمند که پشت این غم خداوند چه پیامی را ارسال می کند .

گرفتاری و ابتلائات پیک دوست است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

·     از حضرت امیر و حضرت زهرا (ع) است که : " فعلُهُ قولٌ " : خداوند با کارهایش با ما حرف می زند . هر وقت غصه دارمان کرد ، یعنی با ما کاری دارد . غم پیغام دوست است . غم پیغام اوست . وقتی غم آمد ، با او خلوت کن ببین با تو چکار دارد .

هر در که به هر کجاست شب بر بندند                   الا در دوست را که شب باز کنند

مقصود از شب ، اوقات گرفتاری است .

شرح استاد : همه حرفها را که لازم نیست انسان با زبان بگوید بلکه با رفتار هم می توان حرف زد . اگر کسی وارد یک مجلسی شد و انسان جلوی پای آن شخص بلند شد ، انسان با زبان حرفی نزده اما با رفتارش نشان داده که برای آن شخص احترام قائل است . انسان وقتی به کسی نگاه تندی کرد نشان می دهد که نسبت به آن شخص دلخوری دارد . وقتی انسان به شخصی تبسم کرد نشان می دهد که من ترا دوست می دارم . لذا رفتارهای انسان هم می توانند حرف بزنند .

خداوند بیشتر حرفهایش را با کارهایش می زند ، کمتر با الفاظ حرف می زند . الفاظ خداوند همین کتابهای آسمانی و احادیث قدسی است اما خداوند متکلم است و دائماً با کارهایش در حال حرف زدن است . همین اتفاقاتی که هر روزه در زندگی ما رخ می دهد حاوی یک پیامی از جانب خداوند متعال است . در جلسات قبل توضیح دادیم که به حادثه های زندگی با دیده عبرت نگاه کنیم، و از نگاه روئین زندگی عبور کردن و آن پیامی را که خداوند خواسته به ما منتقل کند را کشف کنیم. باید از خود سؤال کنیم که این اتفاقی را که در زندگی ما افتاد خداوند خواست چه پیامی را من دریافت کنم ؟ این کار را باید تمرین کرد تا ملکه وجود انسان بشود . البته دیگران شاید بگویند این آدم عاقل نیست ولی ایرادی ندارد ، حتی به انبیاء مجنون می گفتند .

انسانی که این عالم را عالم زنده ای می داند و هر اتفاقی که افتاد ، فکر می کند که این اتفاق خود به خود نیفتاده است و در این اتفاق خداوند خواست پیامی را برساند و واقعاً حادثه های کوچک و بزرگ زندگیمان را اینطوری نگاه کنیم .

این خیلی مهم است که ما با یک جهان زنده و با فهم و شعور زندگی کنیم .

اگر به جایی رفتید که در بسته بود فکر کنید چرا در بسته است ، و با خود بیندیشید هر بار که من به اینجا می آمدم که در باز بود چرا اینبار بسته است ؟

اگر به جایی رفتم که کسی با گرمی از من استقبال کرد ، با خود بیندیشید خداوند متعال با این استقبال گرم چه پیامی برای من داشته است ؟

در قدیم بازی کودکانه ای بود که تعدادی از بچه ها یک مسئول بازی داشتند که این مسئول یکی از بچه ها را از اتاق بازی بیرون می کرد ، این مسئول یک شیئی ای را در داخل اتاق جابجا می کرد مثلاً یک کتابی را از روی میز برمی داشت و روی یک قفسه می گذاشت بعد آن کودک را صدا می کردند که به اتاق برگردد و آن کودک باید متوجه می شد که چه چیزی جابجا شده و برای اینکه آن کودک را به سمت آن شیئی هدایت کنند ، مسئول بازی با یک قلمی ضرباتی را به چوب می زد . کودک هر چه نسبت به آن شیئی نزدیک تر می شد صدای ضربات بیشتر می شد و هر چه فاصله می گرفت صدای ضربات کمتر می شد و با این صدای ضربات مسئول بازی این کودک را هدایت می کرد تا اینکه کودک بتواند آن شیئی را پیدا کند .

خداوند هم با ما این کار را می کند ، خداوند هم با همین ضرباتی که در زندگی ما بوجود می آورد ، ما را هدایت می کند . این حادثه ها همان ضربات است . باید معنای این ضربه ها را بفهمیم تا بتوانیم به مقصدمان برسیم و زود آنرا پیدا کنیم .

عمل خدا سخن خدا است .

خداوند اگر مریضمان کرد ، اگر سالم شدیم ، اگر حقیرمان کرد ، اگر محبوبمان کرد ، اگر گمنامان کرد ، اگر به قدرت رسیدیم ، اگر از قدرت به پائین آمدیم و ... ، با تک تک این اتفاقات خداوند دارد با ما حرف می زند و پیام هدایت را به ما می رساند . خداوند با کارهایش راه کمال را به ما نشان می دهد . انشاءالله اهل تعمل و تدبر بشویم . خداوند هادی است و با همین اتفاقات راه هدایت را به ما نشان میدهد .

آدم ها سه دسته اند . یک دسته از آدمها بیدارند و اگر حرفی را هم آهسته به او بگوئید می فهمد.  دسته دوم خوابند و آدم خواب را باید تکانی به او بدهید و صدایش کنید تا بتوانید مطلبی را به او بگوئید. حالا اگر خواب این آدم عمیق تر و سنگین تر باشد باید او را محکم تر تکان بدهید . خداوند هم همین کار را می کند . اگر بیدار باشیم و حرف خدا را بفهمیم احتیاج به تکان نداریم و اگر در خواب غفلت باشیم تکانی به ما میدهد تا حرفش را بفهمیم . اما خدا نکند کسی خودش را به خواب زده باشد که فقط پناه می بریم به خدا که آن شخص هیچ راه معالجه ای ندارد چون آدم خواب را می توان بیدار کرد ولی انسانی که عمداً خودش را به خواب زده را نمی توان کاری کرد و راه نجاتی برای او نیست .

این گرفتاریها و راه بندانها و گره هایی را که خداوند در زندگی ما بوجود می آورد  برای این است که خداوند با ما کاری دارد و زمانی که با خداوند خلوت کردیم و برگشتیم می بینیم که گره ها باز و گرفتاریها برطرف شد . اصلاً گرفتاری بوجود آمد تا تو بروی با خدا خلوت کنی .

شب به یک معنا ، کره زمین در حالتی است که پشت به خورشید است و می گوئیم شب شد . ولی وقتی که گرفتاریی به ما عارض شد این هم شب است و شب روح ماست و دل ما گرفته و تاریک شده است . لذا وقتی شب آمد بهترین زمان خلوت با خداوند متعال است که وقتی از نزد خداوند برگشتی می بینی که فجر طالع شد و خورشید طلوع کرد و همه گرفتاری زندگی برطرف شد .

پس این گرفتاری چه چیز ارزشمندی بود که خداوند متعال آنرا پیش آورد، چون ما را به خودش دعوت کرد. این غم پیغام دوست است ، دوست پیغامی فرستاده که دلم برایت تنگ شده ، اگر معنی این غم و گرفتاری را بفهمیم خیلی راحت می شویم . برای آشنا شدن به باب ابتلائات می توانید به جلد کتاب سوم اصول کافی باب شدت ابتلائات رجوع فرمائید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم 

·     پیامبر اکرم (ص) فرمود : یا علی هر که تو را دوست بدارد ، دچار دشمن می شود. هر که مرا دوست بدارد ، دچار فقر می شود و هر که خدا را دوست بدارد دچار بلا می شود . ( بلا یعنی بدون اینکه عبد نقشی و تقصیری داشته باشد ، او را زیر و رو می کند . همانطور که در حدیث داریم که دل مؤمن بین دو انگشت (جلال و جمال) خداست و هر طور که بخواهد آن را زیر و رو می کند . یا داریم که عبد در دست خدا مثل جنازه ی مرده است بین دو دست مرده شوی که به هر طرف بخواهد ، آن را می چرخاند . )

شرح استاد : دوستی با خدا و اهل بیت (ع) هزینه دارد . در مباحث توحید گفتیم که وقتی می گوئی   ( لا اله الا الله ) باید هزینه اش را بپردازی . تا گفتی من محب امیرالمؤمنین هستم ، من موالی امیرالمؤمنین هستم بلافاصله برایت دشمن تراشیده می شود و از در و دیوار دشمن بر سرتان می ریزد . افراد دشمنت می شوند بدون اینکه دلیلی برایش پیدا کنی . شما در یک وادی قرار گرفته ای که هر کس در این وادی قرار بگیرد دشمن پیدا می کند .

زندگی خود امیرالمؤمنین را نگاه کنید ، سرسخت ترین دشمنان را خود امیرالمؤمنین داشتند .

شما وقتی به مغازه ای میرود که جنسی بخرید و مغازه دار معادل آن جنس از شما طلب کرد ، این کار خلاف انتظار شما نیست و می گوئید این کار مغازه دار طبیعی است چون این جنسی را که من میخواهم بخرم اینقدر می ارزد و من هم باید مبلغش را بپردازم . اگر قیمت و ارزش دوستی با امیرالمؤمنین را فهمیدیم ، آنوقت اگر در محیط کارمان ، در خانه امان ، یا همسایه امان و ... در هر جایی، افراد دشمنمان شدند دیگر خلاف انتظارمان نیست و از پیش می دانیم که قیمت دوستی با امیرالمؤمنین این است که دشمن علیه انسان قیام کند .

حالا اگر کسی عاشق رسول الله (ص) شد که گفت :

سعدیا اگر عاشقی و جوانی است                        عشق محمد بس است و آل محمد

پیامبر اکرم (ص) حبیب الله است ، هر کس عاشق رسول الله (ص) شد هم دچار فقر ظاهری و هم فقر باطنی می شود . البته اصل فقر همان فقر باطنی است که پیش درآمدش فقر ظاهری است . باید تحمل فقر ظاهری را داشته باشیم . خداوند برای اینکه حقیقت ما را به ما بشناساند به محض اینکه ادعای محب بودن را بیان کنیم بلافاصله محکی می آورد که مشخص شود این ادعای ما چقدر عیار دارد ، لذا کسی که ادعای محبت پیامیر اکرم (ص) را می کند فقر به سراغش می آید . فقر ظاهری علاج دارد و زمانی که انسان پولدار شد از فقط ظاهری نجات پیدا می کند اما فقر باطنی یا ذاتی هیچ علاجی ندارد جز خود خداوند متعال که می تواند این فقر را برطرف نماید .

یک وقتی هست که من یک سیلی به شخصی زده ام و یک کسی هم پیدا می شود و یک سیلی به من میزند ، یک زمانی جمله تندی بیان کرده ام و یا دل کسی را آزرده ام و کسی هم پیدا می شود جمله تندی یا دل من را می شکند . به این نمی گویند بلا بلکه این بازتاب فعل خودم است .

به گفته مولانا : این جهان کوه است و فعل ما ندا .

بازتاب عمل ما به خود ما بر می گردد . " إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها ... (اسرا/7) اگر نیکى و احسان کردید بخود کرده و اگر بدى و ستم کردید باز بخود کرده‏اید ... "

به آن فقیری که کمک کردید در اصل خودت بودی ، آن عکس خودت بود ، داشتی به خودت خوبی می کردی و اگر بدی هم کردی به خودت بدی کردی .

بلا چیزی است که هیچ علتی برایش پیدا نمی کنی . یک گرفتاری پیش آمده و هر چقدر فکر می کنی که خدایا من چکار کردم؟ ، کسی را اذیت کردم؟ ، دلی را آزردم؟ ، حقی را ناحق کردم؟ ، معصیتی کردم؟ ، هر چقدر می گردی هیچ سرمنشأی را پیدا نمی کنی . این را می گویند بلا .

بلا آن چیزی است که خداوند برای رشد ما آنرا لازم دیده است و ربطی به اعمال ما ندارد و به همین دلیل کسی که خداوند را دوست بدارد بلا برایش نازل می شود .