بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
اشخاص ابتدا طالب غنا و سلامتی و رفاهند و اگر خدا به آنها ندهد ، چه بسا از خدا مکدر شوند و کافر گردند . بعد که کم کم رشد کردند ، خدا گاهی اوقات می دهد و گاهی اوقات نمی دهد . تا به جایی می رسند که فقر را از غنا ، بیماری را از صحت و سختی را از راحتی بیشتر دوست دارند . البته معلوم نیست از فقر و غنا و صحت و بیماری و راحتی و سختی کدام یک بهتر است ، بستگی به اشخاص دارد . لذا وقتی جابر خدمت حضرت سجاد (ع) رسید و گفت : سختی ها و محرومیت ها را بیشتر دوست دارم ، حضرت فرمودند : ما این طور نیستیم ، هر چه را خدا برای ما پیش بیاورد ، ما دوست داریم . به هر حال ، بشر اول با بشارت به راه می آید و بعد آمادگی انذار را پیدا می کند . انذار از بشارت بزرگ تر است . لطف و محبتی که در انذار نهفته است ، بیشتر از لطف و محبتی است که در بشارت ها آشکار است .
شرح استاد : خداوند در ابتدای کار همه چیز را می دهد چون اگر ندهد انسان دست از همه چیز بر می دارد . این داستان دانشجویان بنده است که می آیند و می گویند استاد ، دیگر نه من و نه خدا و من امروز نماز صبح هم نخواندم . می گویم چرا ؟ می گویند این همه نذر کردم ، سفره انداختم ، نماز حاجت خواندم ، دعای توسل خواندم ولی خدا خواسته مرا اجابت نکرد . بخاطر همین مسئله خدا ابتدای کار می دهد ولی چون انسان باید رشد کند بعضی وقتها می دهد و بعضی وقتها نمی دهد و این رشد بجایی می رسد که می فهمند در این ندادنهای خدا چه عطاهای بزرگی نهفته است .
اینکه خداوند وضعیت ظاهری زندگی ما را تغییر می دهد بدلیل حال درونی ماست و در هر وضعیتی رشد ما متناسب با یک چیزی است .
" ... ِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم ... (رعد/11) ... و خدا نعمتى را که نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند ... "
حال درونی ما که تغییر می کند حال بیرونی ما را هم تغییر می دهد . یک وقتی فقر است و یک وقتی غناست ، یک وقتی بیماری است و یک وقتی صحت و ...
انسان در ابتدای کار با چهار تا باریک اله که به آدم می گویند انگیزه پیدا می کند . انسان تا زمانی که بچه است با باریک اله راه می رود که به این می گویند بشارت . اما بعد آمادگی انذار پیدا می کند و لطف خدا در انذار بیشتر از بشارت است و آن زمانی که خدا به ما اخم می کند لطف و محبت بیشتری نسبت به بشارت در آن نهفته است .
مثال آن کودکی است که تحت نظارت دایه ای بزرگ می شود . وقت نهار که می شود دایه با ریشخند سعی می کند غذا را به کودک بدهد اما اگر کودک آن غذا را نخورد دایه غذا را بر می گرداند و دایه زیاد کاری به آن ندارد که کودک غذا را خورد یا نخورد . اما مادر کودک در ابتدا با ریشخند و قربون صدقه سعی می کند غذا را به کودک بدهد ، اگر کودک نخورد ، مادر در ابروهایش گره می اندازد و اخم می کند و با عصبانیت می گوید بچه جون بخور و کودک را تهدید می کند . توجه بفرمائید که محبت مادر از محبت دایه بالاتر است ولی آن محبت بالاتر را در انذار اظهار می کند . آنجائی که خداوند متعال در حال انذار است اهل معرفت شیرینی بیشتری را می چشند و لذت بیشتری را می برند .
لذا در آن زمانی که خداوند مشغول انذار است یکدفعه ترش نکنیم و بدانیم که پروردگار عالم دارد محیت بیشتری را اعمال می کند .