حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

رضا - 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

حضرت موسی (ع) به شخصی برخورد که کور و کر بود و دست و پا هم نداشت ، به یک تکه گوشت شبیه تر بود تا انسان . از او پرسید : حالت چطور است ؟ یعنی دنیا و ربت را چگونه می بینی ؟ آن شخص در پاسخ موسی (ع) گفت : کیست در این دنیا که حالش مثل من باشد ؟ چشم ندارم ، در نتیجه آنچه را خدا راضی نیست نمی بینم ، گوش ندارم ، در نتیجه سخنی را که خدا دوست ندارد نمی شنوم . پا ندارم ، در نتیجه به جایی که خدا راضی نیست نمی روم . دست ندارم ، در نتیجه کاری را که خدا نمی پسندد نمی کنم و کسی را که خدا نمی خواهد بزنم نمی زنم . پس در همه عالَــم کسی نیست که حالش از خوبی به من برسد . موسی از معرفت و رضامندی و شاکر بودن او بسیار متعجب شد . ما هم سعی کنیم کارهای خدا را با حسن ظن تعبیر خوب کنیم تا ان شاءالله به ارزش دادن ها و ندادن های خدا پی ببریم . شکر حقیقی هر نعمت ، درک ارزش آن نعمت است .

شرح استاد : این انسانی که بیشتر شبیه یک تکه گوشت است اگر می خواست کاستی هایش را از زاویه عیب جویی نگاه کند ، باید یک پارچه غصه و دلخوری و ناراحتی می بود و کلی خودش را از خداوند طلبکار می دید . منتها نگاه این انسان به خداوند از زاویه حُـسن ظن و خوشبینی است ، یعنی یقین داشت این خدایی که من می دانم هست جز خیر از او سر نمی زند و جز خوبی بنده اش چیز دیگری نمی خواهد و هر کاری می کند خیر بنده اش در آن نهفته است .

نگاه ما باید به گونه ای بشود که نگاه جستجو گر زیبائیها و کشف کننده جمال باشد . باید اینقدر با خودمان کار کنیم تا چنین ملکه ای در چشم ما ایجاد بشود تا به هر چه نگاه می کنیم چشمانمان بگردد و یک زیبائی و حُسن در او پیدا کند .

اگر نگاه ما نگاه حُـسن ظن باشد آنوقت به هر چه نگاه می کنیم یک تعبیر خوب در آن پیدا می کنیم .

وقتی انسان با یک شخصی که انسان بسیار خوب و مهربانی است رفیق شد آنوقت هر عملی از این شخص سر بزند برای ما دوست داشتنی است و یک تعبیر قشنگ برای کارهایش پیدا می کنیم .

مرحوم دولابی (رحمةالله) نقل می کردند : یک کسی در دربار قاجار نوکر بود و یک روزی ناصرالدین شاه به این نوکر حرف رکیکی می زند . این نوکر در هر مجلسی می رفت به عنوان افتخار خودش این جمله رکیک را برای دیگران بیان می کرد که سلطان صاحبقران به من فلان جمله رکیک را گفتند و کلی افتخار می کرد . ببینید شاه به او فحش داده ولی این نوکر چقدر کیف کرده است .

انشاءالله ما در دستگاه خدا اینطور باشیم ، و با حُسن ظن و اعتماد این باورمندی را به خدا داشته باشیم تا هر کاری را که خدا با ما کرد کلی کیف کنیم .

بوسه و دشنام را تک تک بده                 تا ببینم زین دو شیرین تر کدام

خدایا بوسه و دشنام را جدا جدا به من بده تا طعم و شیرینی هر کدام را بتوانم حس کنم که کدام یک شیرین تر و لذت بخش تر است .

این جفای تو ز مهرت خوبتر                   انتقام تو ز جان محبوبتر

اگر به این حُسن ظن برسیم که هر اتفاقی برایمان پیش می آید ، اولاً جز خدا کسی کاره ای نیست و ثانیاً از خدا چیزی جز خیر سر نمی زند ، آنوقت ذهن ما یک تعبیر خوب برای آن پیدا می کند .

حتی ما در دستورات اخلاقی هم داریم که کار مؤمن را تعبیر خوب کنید و دنبال تعابیر منفی نگردید.

حالا خدا هم مؤمن است . " ... لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ... (حشر/23) ... هیچ معبودى جز او نیست ملک و منزه است، سلام و ایمنى دهنده است مسلط و مقتدر است جبار و متکبر است‏ ... "

اتفاقات زندگیت را تعبیر خوب کن آنوقت ببین چه روح رضایی بر تو حاکم می شود و کم کم اسرار الهی بر تو آشکار و ارزش دادن ها و ندادن های خداوند را متوجه می شوی .

شکر نعمت ها درک نعمت هاست .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد