حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –41

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گذشته که گذشت و نیست ، آینده هم که نیامده و نیست . غصه ها مال گذشته و آینده است . حالا که گذشته و آینده نیست ، پس چه غصه ای ؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه .

شرح استاد : آنچه که گذشت و از دستت رفت که گذشت و نیست و آنی هم که قرار است فردا بیاید الآن کجاست ؟ الآن که نیست . گفت :

از آن چیزی که گذشت هیچ از او یاد مکن          فردا که نیامده است فریاد مکن

همه غصه های ما از گذشته مان است . چرا دیروز چنین اتفاقی افتاد ، چرا دیروز فلانی مرد ، چرا دیروز از کار بیکارم کردند .

همه اضطرابهای ما مربوط به آینده است . نکند فلان چیز آنطوری بشود ، نکند فلان اتفاق بیافتاد .

حالا اگر گذشته نیست و آینده هم نیست پس نقد ما لحظه حال ماست . گفت :

از فرصت بین دو عدم یعنی حال ، دم ، لحظه بهره ببر .

اگر ما در حال زندگی کنیم آیا غصه ای داریم ؟ آیا اضطراب و نگرانی داریم ؟

غم و غصه که مربوط به دیروز بود و نابود شد و دیگر وجود ندارد و نگرانی ها که مربوط به فرداست که هنوز نیامده و وجود ندارد ، پس همین حال را دریاب که نه غم و غصه ای دارد و نه نگرانی .

-----------------------------------------------------------------------------------

اهل دنیا یک پارچه غمند . دوستان اهل بیت (ع) اولِ راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند . خدا و خدایی ها یک پارچه شادی اند .

شرح استاد : اینکه مرحوم دولابی فرموده اند : دوستان اهل بیت (ع) اول راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند منظورشان همان برزخ مؤمن است که قبلاً توضیح داده ایم . چرا که یک مقداری از دنیا دارند و یک مقداری از آخرت . یک مقداری از غفلت و یک مقداری از ذکر . گاهی که به یاد خدا هستند خوش و سرحال و شنگولند و گاهی هم که خدا را فراموش می کنند آنوقت غم می آید .

آنهایی هم که خدایی هستند دیگر جایی برای غم و غصه در زندگیشان نیست .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –40

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خدا ما را برای شادی آفریده است نه برای غم . خدای واحد غنی قوی ، محال است مخلوقی را برای ناراحتی و غم بیافریند . اگر این بشارت را که ما را برای شادی آفریده اند ، باور کردی و به خودت قبولاندی ، دیگر غم وجود نخواهد داشت . این مژده مال کسی است که آن را باور کند . همین که فهمیدی دنیا فانی شدنی است و مشکلات و محرومیت هایش هم همیشگی و دائمی نیست و بالاخره روزی تمام خواهد شد ، نصف غم هایش باطل می شود . مشقت و غم دنیا وسیله ای است برای خوشی و شادی .

شرح استاد : غم زائده تخیل و توهم و جهل است . بچه کوچکی که داخل اتاق تاریکی قرار بگیرد می ترسد ، حالا در همان اتاق چراغ را روشن کنید دیگر نمی ترسد . پس ترس زائده جهل است . حال این ترس می تواند شامل هر چیزی بشود مثل ترس از کار ، ترس از بیماری ، ترس از آینده و حتی ترس از شب اول قبر و ... که همه اینها زائده جهل است و وقتی چراغ را روشن کنند ترس می رود .

پس وقتی شناخت و معرفت آمد دیگر ترسی نمی ماند . این توهمات ماست که اینگونه ما را وحشت زده کرده است . حالا اگر چراغ روشن شد و متوجه شدیم که خدا ما را آفریده و این خداست که به بنده اش رزق می رساند و همین که به این نکته توجه کردیم دیگر چه جای اضطراب و نگرانی و ترس ؟

لذا اگر این باور را در خود پیاده کردیم دیگر غم و غصه ای نخواهد بود . باید این چراغ را روشن کنیم تا روح و دل ما روشن شود .

بچه ای که داخل اتاق تاریک از ترس به خود می لرزد به راستی که چیزی داخل اتاق برای ترس نیست و همان موقع هم چیز ترسناکی وجود ندارد ، و نه اینکه چون چراغ را روشن کردیم آن چیز ترسناک فرار کرد ، خیر از اول چیز ترسناکی نبود و این بچه به دلیل توهم و تخیل دچار ترس شده بود . از اول چیز ترسناکی نبود ، از اول چیزی را که برایش غصه بخوریم وجود نداشت ، غصه هایی که ما خوردیم از جهل ما بوده است . حالا که چراغ را زدیم خنده مان می گیرد از غصه هایی که بیخود خورده ایم و به گذشته خود قاه قاه می خندیم .

همین که باور کنید تمام غم های دنیا ماندنی نیست نصف غم هایتان باطل می شود . این درست مانند این است که در منزلگاهی چند ساعتی توقف می کنید و می بینید مثلاً رختخوابش نرم نیست ، به خود می گوئید من که این جا ماندنی نیستم و چند ساعت دیگر حرکت می کنم . طول عمر در این دنیا نسبت به آن بی نهایتی که قرار است در آن باشیم از آن چند ساعت داخل منزلگاه هم خیلی کوچکتر است .

مشقت و گرفتاری برای شادی ما خلق شده که قبلاً گفتیم " ان مع العسر یسرا " که ظاهرش مشقت است اما باطنش شادی است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –39

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به خودت بگو خدا با من است . توجه به این حقیقت سبب می شود مردن هم برای انسان آسان شود ، چه برسد به مشکلات کوچک تر . این حرفت هم راست است ، چون خدا با همه هست .

شرح استاد : این گفتار را تلقین کن به خودت که خدا با من است و آنرا باور کن . وقتی یک قدرتمندی با من است انسان از چه چیزی می ترسد ؟ وقتی قدرتمندترین قدرتمند جهان هستی با ماست از چه چیزی باید ترسید ؟ از کدام زورگویی باید ترسید ؟ و زور چه کسی به او می رسد ؟ " ... ْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ... (توبه / 40) ... خدا با ماست‏ ... " البته انسان باید یادش باشد که خدا با ماست ، آنوقت چه کسی زورش به او می رسد ؟ اگر خدا نگهبان و حامی ماست دیگر از چه چیزی بترسیم ؟ لذا از مردن هم نمی ترسیم چون خدا با ماست .

پس هر سختی و مشکلی پیش آمد فقط " إِنَّ اللَّهَ مَعَنا " .

تمام سختی ها مانند فقر و گرسنگی و ... که جمع شود می شود مردن ، حالا وقتی از مردن نترسیم بقیه مشکلات که چیزی نیست .

حالا می گویند قرار است آمریکا حمله کند (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است فلان بیماری بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است زلزله بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) .

در نماز میت می خوانیم : " اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً ، تو بهترین میزبانى خدایا ما جز خوبى از او سراغ نداریم " و بعد در تلقین در قبر می گوئیم : " ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ / سپس بدان اى فلان به درستى که خداى تبارک و تعالى نیکو پروردگارى است "

از ابتدای این گفتار داریم تلقین می خوانیم که انشاءالله به موت رسیده باشیم . چون وقتی به موت برسیم دیگر همه غصه ها و گرفتاری ها و غم ها و ... باطل می شود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –38

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در زمان حضرت نوح (ع) پیر زنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبه ای که ته دره قرار داشت ، زندگی می کرد و حضرت نوح (ع) هر وقت از کار ساختن کشتی خسته می شد ، به کنار کلبه ی آن پیرزن می آمد و با او حرف می زد . وقتی قرار شد طوفان بیاید ، نوح (ع) به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوار می کند . وقتی طوفان آغاز شد ، نوح (ع) آن پیرزن را از خاطر برد . وقتی آب همه جا را گرفت ، نوح (ع) به یاد پیرزن افتاد و تأسف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند . هنگامی که طوفان فرو نشست ، نوح (ع) دید در نقطه ای دور دست سبزه زاری وجود دارد ، نزدیک رفت و با تعجب مشاهده کرد خانه همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش همه سالمند . از پیرزن پرسید : طوفان که آمد و آب همه جا را گرفت ، تو متوجه نشدی ؟ پیرزن گفت : یک بار که می خواستم نان بپزم ، دیدم ته تنورم کمی غمناک است ، پس این از آثار آن طوفان بوده است .

کسی که با خدا باشد ، طوفان حوادث به او زیان نمی رساند و حتی وجود آنها را هم احساس نمی کند .

شرح استاد : حضرت نوح (ع) کشتی را نه در کنار دریا بلکه در ته دره ای می ساخت و به همین دلیل همه او را مسخره می کردند که چرا اینجا مشغول ساختن کشتی است .

وقتی طوفهای عظیمی مانند طوفهای مصیبت و غم و مشکلات و مصائب که همه را غرق و نابود می کند در این میان کسی که دلش با خداست اصلاً وجود اینگونه مصائب را هم احساس نمی کند .

وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ، حضرت آتشی را ندیدند و همه جا را گلستان می دیدند. کسی که با خداست وقتی در آتش مصائب قرار می گیرد برایش گلستان می شود ، بلکه حتی وجود آن مصائب را هم احساس نمی کند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –37

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت غصه ای آمد ، بلافاصله سرت را به سجده بگذار که سبک می شوی .

وَ من اللیل فاسجُد .

شرح استاد : هر غصه ای آمد ، چه غصه دنیا آمد ، چه غصه آخرت آمد ، چه غصه معنویت آمد و آسمان روحت تاریک شد سجده طولانی کن که قرآن فرمود : " وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ  ... (انسان/26) و در شبانگاه به سجده خدا پرداز ... "

این سجده انسان را خالی می کند و وقتی سرت را از سجده بر می داری انگار که از غم و غصه خبری نیست و روحت یک نفس راحت می کشد .

درمان غصه سجده است .

---------------------------------------------------------------------------

خودت که چراغ شدی ، دیگر شبی نمی بینی . چند سال است که من شبی نمی بینم .

شرح استاد : یک زمانی هست که هوا تاریک است و انسان از کسی یک چراغ می گیرد . البته باید بدانیم که این چراغ مال خودت نیست و آن را قرض گرفته ای . این مانند همین گفتارهایی است که ما می گوئیم و این حرفها را قرض گرفته ایم تا انشاءالله این چشمه درون خودمان شروع به جوشش کند و دیگر لازم نباشد کتابی بخوانیم و این گفتارها را از کتاب نفس خودمان بخوانیم .

البته در ابتدای کار لازم است که انسان چراغ معرفت و علم را قرض کند تا مسیر را درست تشخیص بدهد ، اما زیباتر این است که خود انسان چراغ بشود و وقتی که انسان خودش چراغ شد دیگر شب و تاریکی را نمی بیند چون هر وقت به شما خبر دادند که فلان جا تاریکی است و شما به آنجا بروید تاریکی فرار می کند و چون خودتان چراغید نمی توانید تاریکی ببینید و هر جایی بروید آنجا روشن است.

از دیگر محاسن این است : انسانی که خودش چراغ است در نزد هر کسی هم بنشیند آنرا هم روشن می کند . وقتی به نزد انسان اهل معرفتی می روید حداقل تا زمانی که در کنار او نشسته اید می بینید تمام غصه های عالم از دلتان رفت و انگار نه دنیایی وجود دارد نه آخرتی ، حالا وقتی از کنار او دور می شوید و غم و غصه ها می آید بحث دیگری است چون از کنار چراغ دور شده اید و تاریکی ها خودشان را نشان می دهند .

مردان خدا پرده پندار دریدند                            یعنی به جهان غیر خدا هیچ ندیدند

آن کسی که به جز خدا هیچ چیزی را نمی بیند دیگر کجا غم و غصه را می بیند ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –36

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شب برای سالک خیلی خوب و نافع است . هر وقت غمناک شدی ، شب است . از شب و فقر و گرسنگی و مریضی و ... فرار نکن .دم هم نزن ، که بهترین عبادت صوم و صمت است . دنیا شب است و قیامت روز و برزخ بین الطلوعین است . دنیا لیل است . لیلةالقدر یعنی قدر این لیل دنیا را دانستن و از آن بهره بردن . در آن صورت نزدیکی های مطلع الفجر ملائکه به عبد خدا نازل می شوند و به او سلام می کنند ، چون محبت خدا ، بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

شرح استاد : هر وقت غمناک شدی که می خواهد دوازده ظهر باشد ، ساعت شش صبح باشد یا ساعت دوازده شب ، فرقی نمی کند هر وقت غمناک شدی شب است .

نق نزن و گلایه هم نکن که بهترین عبادات سکوت و روزه است . این یعنی محروم شدن و دم بر نیاوردن.

دنیا شب و قیامت روز است چون می گوئیم " یوم القیماة " روز قیامت ، اگر آخرت روز است پس نقطه مقابلش دنیاست که شب است . زمان بین الطلوعین از اذان صبح است تا طلوع آفتاب که عالم برزخ است . یعنی یک بهره ای از شب دنیا دارد و یک بهره ای هم از روز آخرت دارد . البته این یک طیف است که وقتی وارد برزخ شدی اول درصدش عالم دنیاست و یک درصد کمی از آن آخرت است و فرض کنید که نود درصدش دنیا و ده درصدش آخرت است . اما وقتی برزخ را طی می کنید و به جلو می روید از درصد دنیا کم  و به درصد آخرت افزوده می شود . این وضعیت ادامه دارد تا اینکه مراحل برزخ را طی کنید تا زمانیکه درصد دنیا صفر و درصد آخرت صد شود که بعد وارد قیامت می شوید .

سیر روحی و معنوی سالک هم همینطور است . ابتدا در تاریکیهای شب دنیاست و در امور ظلمانیه اسیر است . البته مؤمن شب مطلق ندارد و این اهل طبیعت و اشقیا هستند که در شب مطلق زندگی می کنند . در روایات داریم که مؤمن از بدو تولد برزخ را طی می کند . گفت :

خلق را با تو کج و بدخو کند                         تا ناچار او ، رو آن سو کند

هر انسانی وقتی خدا را فراموش کرد غم و غصه و حسرت و ... به سراغش می آید . و وقتی من نمی بینم که این خداست که دارد زندگی مرا اداره می کند و اگر چیزی ندارم خدا نداده ، آنوقت این زندگی می شود یک مشت حسرت که فلانی فلان چیز را دارد و من ندارم ، این زندگی می شود یک مشت غصه که فلان چیز را داشتم و از دستم رفت ، این زندگی می شود یکپارچه نگرانی که نکند فردا مرا اذیت کنند ، نکند فردا فلان چیز مرا بگیرند . این است که وقتی خدا را نمی بینید در شب زندگی می کنید .

اما وقتی خدا را یاد کردی آنوقت می شود روز . اگر چیزی دارم برای این است که خدا به من داده و برای من مفید بوده و اگر چیزی ندارم خدا نداده چون برایم مضر بوده و چه چیزی بهترین از این . پس حسرت چه چیزی را بخورم ؟ حسرت چیزهایی که برایم مضر بوده و به من نداده اند ؟ اضطراب چه چیزی را بخورم در حالی که غیر خدا در زندگی من کاره ای نیست .

مؤمن هم همینطور است و در سیرش گاهی یاد خداست که برایش روز است و گاهی از یاد خدا غافل است که برایش شب است . حال هر چه درصد یاد خدا بودن مؤمن زیادتر شود یاد دنیا در نظرش کوتاه می شود که روزش بلندتر و طولانی تر می شود .

در روایات داریم که در آخر الزمان روزها طولانی می شود ، در آخر الزمان سیر روحی مؤمن هم این اتفاق می افتد و روزهایش بلند می شود .

معنای لیلة القدر در این جمله مشخص شد که قدر مصیبت هایی که در دنیا می آید انسان بشناسد و از آن بهره ببرد و بفهمد که اینها چه چیزهای ارزشمندی است و قدر این ریاضتها و مداواها را بداند و هر کس به اینجا رسید که در لیل دنیا قدر این گرفتاریها و مصیبت ها را دانست و در برابر آن نه تنها نق نزد بلکه ناراضی هم نبود بلکه ارزشمند بودن آنها را تلقی کرد ، و سعی کرد بهره سازنده ای در جهت رشد و کمال معنوی ببرد ، این انسان لیلة القدر را درک کرده است که در این حالت ملائکه الهی بر او نازل می شوند و به او سلام می کنند . " سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْر (قدر/5) این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه‏ " .

دیگر از مطلع فجر شروع می شود که لیل دنیا را پشت سر گذاشت و وارد برزخ شد و طلوع فجر شروع می شود که ملائکه شروع به آمدن می کنند و سلام می کنند و تهنیت می گویند به این عبدی که توانسته این سیر را طی کند . چرا این کار را می کنند ؟ چون محبت خدا بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

محبت خدا لطیف است و جای دلخوری و غصه و حسرت نیست که به گفته حافظ :

چون غم ات را نتوان یافت به جز در دل شاد          ما به امید غم ات خاطر شادی طلبیم

که اگر بخواهید غم خدا را داشته باشید باید خاطر شادی داشته باشید و از خدا خشنود و راضی باشید.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –35

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

غم ، شب مؤمن است و غم های بزرگ ، لیلة القدر شیعه است .

شرح استاد : شب زمانی است که هوا تاریک است و چیزی دیده نمی شود . زمانی که غصه ها به سراغ انسان می آیند آسمان روح ما تاریک می شود و انسان نمی تواند حتی فکر کند و چیزی را ببیند و در آن غصه و گرفتاری غوطه ور است . این شب روحی ماست . پس غم شب مؤمن است .

شب مخزن اسرار خداست . گفت :

شب ز اسرار علی آگاه است                       دل شب مخزن سر الله است

شب خلوتگاه مناجات عاشقان خدا با خداست . گفت :

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند          گـرد بر و بام دوست پـرواز کنند

هر دم که به هر کجاست شب بربندند           الا در دوست که شب باز کنند

یک شب داریم که همین شب کره زمین است که پشت به خورشید قرار دارد . به گفته بزرگان که فرموده اند : در روز کسی به جایی نرسید و هر کس به جایی رسید از دل این شب بود . البته این شب ظاهری است و ما شب دیگری هم داریم که دارای درجه بالاتری است .

" لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر (قدر/3) شب قدر از هزار ماه برتر است‏ "

یک شب قدر بزرگتر از هزار ماه می شود سی هزار شبانه روز . یعنی آن رشدی که عبد در سیر عبودی خودش در طی سی هزار شبانه روز و نزدیک به هشتاد سال  عبادت کرده است و می تواند طی کند و به مراتب کمال برسد بیش از آن در " خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر " هست و در لیلة القدر می تواند طی کند. یعنی در همین غم بزرگ و مصیبت بزرگی که خداوند به او عطا کرده می تواند به این کمالات برسد.

مرحوم دولابی در این رابطه مثال قشنگی می زدند و می فرمودند : در گذشته وقتی می خواستند کله و پاچه را بپزند آنرا داخل دیگی می ریختند و آنرا داخل تنوری که نان می پختند قرار می دادند . این کله و پاچه از شب تا صبح نزدیک به ده ساعت می بایست می جوشید تا صبح آماده برای خوردن شود . حالا در این اواخر دیگ زودپز بوجود آمد که همین کله و پاچه را داخل آن می گذارند و درش را می بندند که همین کله و پاچه ای که می بایست در مدت ده ساعت آماده می شد با این دیگ زودپز در مدت یکی دو ساعت آماده می شود . مرحوم دولابی می فرمودند : بشر توانسته دیگ زودپز درست کند آیا خدا بلد نیست ؟ این دیگ زودپز سایه آن حقیقت است که آن غمهای بزرگ در ما می آید و درش را محکم می بندند تا بجائی که دیگر نفس انسان را بند می آورد ، آنوقت آن سیری که این مؤمن باید در هشتاد سال طی کند چه بسا ظرف یک ماه همان سیر را طی می کند . یعنی به آن پختگی که ظرف هشتاد سال باید می رسید ظرف یک لیلة القدر به همان پختگی و شاید بیش از آن پختگی می رسد.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –34

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

لبت را کنترل کن . ولو به تو سخت می گذرد ، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو . حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی ، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود .

شرح استاد : در مرحله اول انسان باید لبش را کنترل کند و گله و شکایت نکند ، مرحله دوم و بالاتر این است که انسان از خدا تعریف هم بکند و ابراز کند که بهتر از این نمی شد و فوق تصور ما بود که خدا با ما این همه خوبی کند و خدا هیچ جایی را برای ما کم نگذاشته ، در دعای ماه رجب داریم :

" فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ (زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد ) "

این درجه بالاتر است که بعد از اینکه لبمان را کنترل کردیم و گله و شکایتی نداشتیم ، شروع کنیم از خدا تعریف کردن . البته امکان دارد اول کار شما پیش خودتان بگوئید که من با این تعریف دارم دروغ می گویم و خدا در این مسئله چیزی را کم گذاشته است چرا که من گرسنه ام ، فقیرم ، بیمارم ، بیکارم و ... و اینکه می گویم خدا بهترین کار ممکن را کرده است پس در حال دروغ گفتن هستم .

ولی شما به دروغ از خدا تعریف کنید و این کار را ادامه دهید ، چون این جهل ماست که اجازه نمی دهد ما خوبی ها و کمال فعل خدا را نبینیم و مرتب نقصان ببینیم . همین جهل باعث می شود ما نظام هستی را نظام احسن نبینیم و فکر می کنیم عیبی و کم و کاستی ای در این نظام هست .

وقتی که تعریف از خدا را ادامه دادید و پرده ها کنار رفت متوجه می شوید که دروغی نگفته اید و نظام هستی یک نظام احسن است و واقعاً بهتر از این نمی شد که خدا با ما انجام داد .

این مثال را بارها گفته ام که بچه ای که بیمار است و پزشک داروهای تلخی را برای او تجویر کرده و او را از شیرینی و بستنی منع کرده و برای او جست و خیز را ممنوع کرده است . حالا این بچه بخاطر جهلش فکر می کند دکتر برای او چیزهای بدی برایش تجویز کرده و نق می زند که این هم شد دکتر که باید درد آمپول و تلخی دارو را باید تحمل کنیم و از همه چیزهای خوشمزه و لذیذ ما را محروم کرده است . حالا اگر این بچه بزرگ بشود و بفهمد که با این بیماری شیرینی و شکلات و بستنی برایش ضرر دارد و امکان دارد که او را حتی بکشد و این داروهای تلخ برایش شفا بخش است آنوقت است که متوجه می شود آقای دکتر بهترین کار ممکن را با او می کند . لذا حالا اگر در آن سن طفولیت به او گفتند که به دروغ از آقای دکتر تشکر کن و به او بگو آقای دکتر دست شما درد نکند و شما چقدر قشنگ طبابت می کنید آنوقت وقتی کم کم بزرگ شدی و مثل آقای دکتر فهمیده شدی می بینی که آنوقتی که به دروغ از دکتر تعریف می کردی در واقع دروغ نمی گفتی و به راستی کار دکتر حرف نداشت . چرا که اگر این علم آقای دکتر را به آن کودک بدهند مطمئن باشید که او هم همان چیزی را برای خودش تجویز می کند که آقای دکتر تجویز کرده بود .

انشاء الله این فهم ما باز شود و ببینیم کارهایی که خدا با ما می کند کارهای خوبی است .

مرحوم دولابی می فرمودند جلسه ای پنج شش نفره تشکیل بدهید و در این جلسه بنشیند و به دروغ از خدا تعریف کنید . ملائکه آسمان متعجب می شوند و جلسه شما را به هم نشان می دهند که در جاهای مختلفی که انسانها از خدا گله مندند و مرتب نق می زنند جلسه ای هست که فقط از خدا تعریف می کنند و جلسه شما مانند نوری در آسمانها می درخشد . بعد کم کم که پرده ها کنار رفت می بینید که در واقع دروغ نمی گفتید و خدا خوب خدایی است .

لذا اگر خداوند به بنده اش علم و معرفت بدهد و این بنده را آزاد بگذارد که هر چه دوست داری برای خودت از این زندگی انتخاب کن می بینید که جز همان انتخابهایی که خداوند برای او انجام داده هیچ چیز دیگری را برای خود انتخاب نخواهد کرد چون می فهمد که بهترین چیز ممکن همانی است که خداوند برایش مقدر کرده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –33

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خداوند فرمود : هر چه دیدی هیچی نگو ، من هم هر چی دیدم هیچی نمی گم . یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو ، من هم در کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمی گویم .

شرح استاد : این یک قرار است که وقتی گرفتاری یا مریضی یا مشکلی پیش آمد ، صدایش را در نیاور و نق نزن .

پناه می بریم به خدا از دست مؤمنینی که خیلی دوست داشتنی هستند ولی وقتی مشکلاتی پیش می آید از خدا هم گلایه می کنند . واقعاً این چه جور ایمانی است ؟ گفت :

لاف عشق و گله از یار ، زهی لاف گزاف              دوستداری اینچنین مستحق هجرانند

این خیلی زشت است که انسان مدعی عرفان و ایمان باشد و اینچنین با پیش آمدن مشکلی گلایه و شکایت کند .

تو مصائب را بپوشان ، خدا هم گناهان تو را می پوشاند . اگر بخواهیم خدا گناهان و خطاهای را بپوشاند راهش این است که اگر ما در زندگیمان نقص و کاستی ای دیدیم ( البته وجود ندارد ) ولی اگر چیزی دیدیم باید دم بر نیاوریم .

------------------------------------------------------------

هر چه درد را آشکارتر کنی ، دوا دیرتر پیدا می شود . اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی ، شاید خدا خودش در را باز کند .

شرح استاد: این مطلب خودش یک رمز و سر است . وقتی انسان مشکلی را در نزد هر کسی اظهار کرد دیگر دوایش دیر پیدا می شود . اما اگر با ادب باشد و آن گرفتاری را بپوشاند خود خدای متعال در را باز می کند .

اگر مشکلی پیش می آید دلیلش این است که خداوند می خواهد ظرفیت روحی ما را بزرگ کند . حالا وقتی آن مشکل را مرتب اظهار می کنیم یعنی اینکه آن مشکل را به بیرون می ریزیم . دقت کنید ، آن مشکل بوجود آمده که ظرف بزرگ بشود ولی شما آنرا بیرون می ریزید و به هر کس می رسی آنرا اظهار می کنی . خوب این ظرف بزرگ نمی شود چون هر چه از اینور می ریزند شما آنرا بیرون می ریزید از آنطرف باز در شما می ریزند با این کار آن گرفتاری باید در وجود شما بماند . حالا اگر آن گرفتاری را اظهار نکنی و دم بر نیاوری دیگر لازم نیست گرفتاری دیگری را در ظرف شما بریزند چون ظرف وجودی شما بزرگ شده است و در نتیجه آن گرفتاری قطع می شود .

لذا وقتی گرفتاری و مشکلی را اظهار می کنیم در عمل راه چاره را خودمان داریم می بندیم . باید بگذارید آن مصیبتی که آمده تا در وجود ما یک سازندگی ایجاد کند کارش را انجام بدهد و آنرا تخلیه نکنیم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –32

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

امیدوارم در دنیا کاستی ها را نبینید ، اگر هم دیدید ، دم بر نیاورید .

شرح استاد : این آرزوی قشنگی است که مرحوم دولابی برای همه ما کرده اند .

بهتر است که انسان کاستی ها را در زندگیش نبیند ، گفت :

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                   منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

چقدر زیباست که انسان دیده اش را به دیدن بدی آلوده نکند و البته می شود که انسان اینجور بشود.

حتی اگر بنا را بر این بگذاریم که در دنیا بدی وجود دارد و البته تا زمانی که در عالم کثرت هستیم هم خوبی داریم و هم بدی . در همین زمانی که در عالم کثرت و عالم حجابها هستیم می شود بگونه ای بود که انسان به غیر از زیبائی چیزی را نبیند . نمونه بارز این نکته حضرت زینب (س) می باشد در زمانی که ابن زیاد (لعنت الله) سؤال کردند که : چگونه دیدی کار خداوند را با برادرت حسین (ع) ؟ حضرت زینب (س) فرمودند : " ما رأیت الی ما جمیلا (ندیدم مگر زیبایی ) " .

این چه چشمی است !  در صحنه ای که آن همه جنایات و شقاوت و زشتی و پلیدی از لشکریان عمربن سعد (لعنت الله) سر زد و حضرت فرمودند : ندیدم مگر زیبایی .

زمانی که فرد مؤمنی از دنیا میرود ، او را غسل و کفن می کنند و واجب است قبل از اینکه او را دفن کنند نماز میت را بر او بخوانند . در یکی از فرازهایی که در نماز می خوانند می گوئیم : خدایا این فردی که در پیشگاه تو این جا دراز کشیده  اگر مرد باشد : " عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ : این بنده توست " و اگر زن باشد " أمَتُکَ وَابْنَةُ عَبْدِکَ  " در ادامه می خوانیم : " وَابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِه : بر تو وارد و مهمان شده و تو بهترین کسی هستی که می توانی بر تو وارد شد " ، " اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً: خدایا ما از این جز خیر چیزی خبر نداریم " . حالا توجه بفرمائید انسانی که جایز الخطاست و ممکن است آن مؤمن اشتباهاتی هم داشته باشد چون معصوم نیست ولی خداوند متعال دستور داده که بگوئید ؟ خدایا ما از این جز خیر چیزی خبر نداریم .

انسان باید بگونه ای بشود که در کسی بدی نبیند و چشم زیبابین داشته باشد .

مثالی است که بارها گفته ایم که : یک بلبل و مگسی بودند ، این دو را  در باغ سرخ معطری رها کنید ، می بینید بلبل مستقیماً بر روی شاخه گلی می نشیند و شروع به چهچهه و آواز در کنار گل می کند چون این بلبل در این باغ نمی بیند مگر گل را . اما مگس مستقیماً بر روی کودهای پای درختها می رود چون آن مگس در این باغ نمی بیند مگر آن کثافات را . توجه بفرمائید که ایندو در یک باغ هستند اما دو روحیه با دو رفتار مختلف .

یکی در آن باغ ندید جز گل ، و دیگری ندید جز کثافات.

جقدر زشت است که انسان روحیه مگس داشته باشد . چقدر زشت است که انسان با کسی برخورد کند و یا بر جمعی وارد شود و مستقیماً چشمش به طرف زشتیها و بدیها و کاستیهای  آن شخص یا جمع برود .

چقدر زیباست که انسان روحیه بلبل داشته باشد ، تا وقتی او را در باغ عالم رها کردند این انسان جز گل سرخ محمدی (ص) را نبیند . انشاءالله انسان می تواند به اینجا برسد و راهش هم عشق است .

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                   منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

" ای خدائی که جمیل و زیبائی را اظهار کردی و زشتیها را مخفی و پوشاندی "

اگر انسان این روحیه را داشته باشد متخلق به اخلاق الهی می شود . که اگر انسان اینطور شد دیگر کاستیها را نمی بیند و  چنان غرق در کمال و زیبائیها هست که دیگر نگاهش به طرفی کاستیها نمی رود . مانند یک ساختمانی که در بیرون و داخلش بسیار زیباست و حالا در گوشه آن یک ترک وجود دارد و این خیلی زشت است که انسان فقط نگاهش به آن ترک باشد .

باید در این عالم زیبابین بشویم و دیده زیبابین پیدا کنیم و تا این دیده را پیدا نکنیم به آنطرف پرده راه نخواهد بود .

شرط دیدن امام بعنوان حجت خدا ، دیدن رسول خدا ، دیدن ملائکة الله و ملاقات خود خدا ، این است که دیده باید زیبابین بشود . دیده ای که عادت به دیدن زشتیها دارد چگونه حجت خدا را که زشت نیست می تواند ببیند ؟ چون در حجت خدا زشتی ای وجود ندارد که من بتوانم آنرا ببینم .

حالا اگز نگاهتان به زشتی ای افتاد و کم و کاستی ای دیدی سکوت کن و صدایش را بلند نکن چون وقتی اظهارش کردی مشکل بوجود می آید .