حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

تسلیم - 12

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

فاضل فضولی می کند و در برابر خدا اظهار نظر و سلیقه می کند ، اما عبد تسلیم و ساکت است .

شرح استاد : حتماً دیده اید کسانی که مرتب ایراد می گیرند و ادعای فضل دارند ساکت نمی نشینند . حتی این افراد زمانی که شخص دیگری مشغول سخنرانی است وسط آن سخنرانی مطالبی را می گویند یا سؤالاتی می کنند که می خواهند بگویند بله ما هم اهل فن هستیم و بالاخره ادعای فضل می کنند . لذا فاضل فضولی می کند و نمی تواند آرام بنشیند .

حالا کار به جایی می رسد که همین فاضل نزد خدا هم اظهار فضل می کند که خدایا اگر آن کار را می کردی بهتر بود با اگر آن کار آنطوری انجام شده بود فلان نتیجه را می داد .

اما عبد تسلیم مقدرات الهی است و سکوت محض است . عبد هیچ پیشنهادی به خدا نمی دهد چون می داند که فقط خداوند عالم است . گفت :

من گروهی می شناسم ز اولیاء                     که دهانشان بسته باشد از دعا

---------------------------------------------------------------------------

خیر را جبراً به ما داده اند . جبر است ، ولی جبر لطف ، نه جبر قهر . خداوند آن قدر احسان می کند که چاره ای جز تن دادن به بندگی او نمی ماند . الانسانُ عبیدُ الاحسان : انسان بنده ی احسان است . نیمی از امور انسان جبر است و در نیمه ی دیگر نیز اختیار ندارد . یعنی خدا آن قدر به او خوبی می کند که چاره ای جز تسلیم کردن خود به خدا برایش باقی نمی ماند .

شرح استاد : هر چه خداوند خوبی به ما داده است به زور داده است . ما که فهم و شعور و تشخیص آنرا نداشتیم .

جبر قهر این است که شما دلتان می خواهد از این اتاق بیرون بروید و من درهای این اتاق را قفل می کنم و شما را به زور در این اتاق نگه می دارم . جبر قهر یعنی علیرغم میل و خواست شما با زور و فشار بیرونی یک چیزی را به شما تحمیل می کنند .

جبر لطف این است که من اینقدر به شما محبت می کنم که شما دیگر به هیچ قیمتی دلتان نمی خواهد اینجا را ترک کنید ، گویا که دیگر اصلاً در اختیار خودتان نیستید . در این حالت دوم هم نمی توانید بروید اما نرفتنی که با محبت همراه است . اینقدر محبت و خوبی دیده ای که در کمند آن قرار گرفته ای و دیگر نمی توانی از دستش فرار کنی و در دام محبت او اسیر شده ای .

انسان باید بنشیند و بیاندیشد که خداوند با ما چه کرده و چه می کند تا ببیند که غرق در لطف و فضل و احسان و عطای الهی قرار دارد حتی آن کسی که خودش را محروم ترین فرد عالم می بیند .

خداوند انسان را غرق در محبت می کند و انسان چاره ای ندارد جز اینکه تن به بندگی او بدهد و دل به او بسپارد .

آیا عاشق شدن اختیاری است ؟

نخیر اختیاری نیست . وقتی حُسن و جمال طرف را دیدی دیگر نمی توانی دلی نبندی و آنوقت است که در دام عشق او گرفتاری .

الانسان عبیدُ الاحسان یعنی اینکه به هر کسی خوبی بکنید او می شود بنده تو . خداوند هم محسن است یعنی انسان را غرق دریای احسان خودش می کند لذا انسان عبد خداوند می شود .

اگر خواستید عبد خداوند بشوید راهش همین است که احسان خداوند را در زندگی خود ببینید و هر کسی را هم خواستید راهنمایی کنید که او هم بندگی کند ، البته این به آن معنا نیست که آن شخص نماز بخواند و روزه بگیرد بلکه همه زندگی آن شخص زندگی بنده وار بشود به او کمک کنید تا آن شخص خوبی های خداوند را در زندگیش پیدا کند . البته این را هم بگوئیم که نمی توان تمام خوبی ها را نشان داد ولی اگر بتوانید به آن شخص گوشه ای از خوبی های خداوند در حق او را نشان بدهید بی اختیار دل به لطف خدا می بازد .

باز هم این نکته را تذکر بدهیم که وقتی کلمه جبر در عبارات گفته می شود با یک تساهلی بکار میرود والا در امور تکوینیات کلمه جبر کاربردی ندارد . چون جبر وقتی است که دو فاعل داشته باشیم و یکی از این دو دیگری را وادار کند علیرغم میلش کاری را که دوست ندارد انجام بدهد که می گوئیم اولی ، دومی را مجبور کرد . در تکوینیات اصلاً دومی وجود ندارد .

در پنجاه درصد مابقی که اختیار ماست وقتی خداوند جمال خودش را که همان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشند را نشان می دهد دل انسان را می برند و زمانی که دل انسان را بردند در اصل همه وجود انسان را می برند چون دل هر جا برود همه وجود هم آنجا می رود . پس وقتی دلبر، دل ما را برد در اصل همه وجود ما را هم با خود می برد ، لذا پایم آن جایی می رود که او می رود و دستم آن جایی می رود که او کاری را انجام می دهد .

انشاء الله بگونه ای بشویم که لطف و احسان خداوند را ببینیم که البته کمتر نشسته ایم ببینیم خداوند با ما چه کرده است و بیشتر دنبال طلبکاری هایمان از خداوند هستیم . بیشتر به دنبال این هستیم که خداوند چه چیزی را به ما نداده و چه کاری برای ما نکرده است ، لذا غالب انسانها اوقاتشان از خداوند تلخ است ولو اینکه به زبان هم نیاورند . بیشتر انسانها به دنبال نداده ها هستند و چشم شان داده هایی که خداوند در اختیارشان قرار داده را نمی بیند و به همین دلیل چشمشان به دنبال نعمت هایی است که خداوند در اختیار کس دیگری قرار داده و این مانند کسی است که در یک میهمانی چشمش به غذای دیگران است و به این فکر نمی کند که آن غذاها را نه تنها به او نمی دهند ضمن اینکه از غذایی که جلو خودش است هم لذت نمی برد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد