حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

دروس توحیــد – 1۴

 

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

جبـــــــــــر و اختیــــــــار

شرح استاد : گر چه انسان در تصمیم گیری های خودش آزاد است و با آگاهی از اینکه چه تصمیمی را خداوند متعال مجاز دانسته و چه تصمیمی را منع کرده ، آگاهانه و آزادنه تصمیم می گیرد که کاری انجام بدهد یا ندهد ، و بدلیل این آگاهی و آزادی و بر اساس نوع تصمیمی که می گیرد در پیشگاه الهی مسئول و پاسخگو است . و باز به تناسب این آزادی و اگاهی در تصمیم گیری استحقاق و شایستگی پاداش و کیفر را پیدا می کند .

تصمیم انسان وقتی میخواهد به عمل مبدل شود منوط به اذن تکوین الهی است ، منوط است که خداوند متعال امکان عملی شدن آن تصمیم را بدهد . بر این اساس تصمیمی عملی می شود، که اذن تکوینی به او تعلق گرفته باشد و تصمیمی که اذن تکوینی به او تعلق نگرفته باشد تبدیل به عمل نخواهد شد .

بر این اساس بود که گفتیم پس آنچه که مشیت الهی است بدست عبد جاری می گردد . و این به معنای جبری مسلک بودن هم نیست .

جبر هنگامی است که شخص در تصمیم گیری مجبور باشد . جبر وقتی قابل طرح است که دو تا فاعل داشته باشیم که یک فاعل ، فاعل دیگری را به انجام کاری را که به او مایل نیست وادار کند ، به اکراه او را وادار به انجام کاری کند . در چنین شرایطی جبر معنا پیدا می کند .

پس جبر در مورد کسی که میخواهد کاری را انجام دهد قابل گفته شدن است که یک کس دیگری این انجام دهنده کار را وادار کند که کاری را که مورد میل خودش نیست با اکراه ، با میلی ، با زور ، با فشار، ناچار شود انجام دهد . این را می گویند جبر .

انسان در فعلی که انجام می دهد با آزادی کامل تصمیم می گیرد و گفتیم که محال است آزادی در تصمیم گیری را از احدی بتوان سلب کرد .

بطور مثال طپانچه را روی شقیقه کسی بگذارید و بگوئید فلان کار را بکن ، باز هم نمی توانید او را به اکراه وادار کنید تصمیمی بگیرد . او کاملاً با آزادی تمام ، آن تصمیم مطابق با ارزشهای مورد علاقه خودش را خواهد گرفت . پس در تصمیم گیری اصلاً اجبار معنا ندارد ، آزادی کامل برای عبد در تصمیم گیری وجود دارد و اجباری نیست . و اگر من با تصمیم آزاد خودم کاری را خواستم انجام دهم و خدا هم امکان عملی کردن آن کار را به من داد پس مسئولیت آن کار به عهده من خواهد بود . آن تصمیم زمینه ساز آن کار بوده است و به هیچ وجه من نمی توانم بگویم که من مجبور بوده ام .

اما از آن طرف که نگاه کنیم فقط کاری دارد بدست من صادر می شود که خدا امکان داده ، فقط کاری را که خدا میخواهد بدست من جاری می شود و کاری را که خدا نخواهد و اذن ندهد محال است بدست عبد جاری گردد .

بطور مثال کسی کاری را دارد برای من انجام می دهد ، کسی دست پر مهری را بر سر من می کشد، کسی دست کینه توزانه ای به سینه من می کوبد ، در واقع هم آن نوازش را خدا کرد ، هم این مشت را خدا کوباند .

در واقع در زندگی ما هیچ کسی جز خدا کاره ای نیست . هر کاری در زندگی ما می شود ، چه از طریق علل و عوامل طبیعی که صاحبش اوست که ابزار فعل الهی اند ، چه از طریق انسانها که صاحب شعور و اختیارند همه را فی الواقع خداست که با من کرده است . حادثه آفرینی جز خدای متعال در زندگی ما وجود ندارد . بیخودی سر خودمان را سرگرم این و آن نکنیم . « لا مؤثر فی الوجود الی الله » در عالم وجود جز خدای متعال هیچ صاحب اثری نیست . هیچ کسی جز خدا کاره ای نیست .

گفتیم که خدای متعال بر اساس حکمت کاری را انجام می دهد ، چه آن کاری را که بدست آن عبد انجام می گیرد و به ما میرسد ، چه بدست آن شیئی یا پدیده ای از پدیده های طبیعت . همه اینها بر اساس حکمت انجام می پذیرد . یعنی یک خیری در آن است ، یک حکمتی در آن است که خداوند متعال امکان می دهد که آن کار عملی بشود نسبت به من .

بنابراین هر چه اتفاق می افتد ، خیر من در اوست . منتها اگر من بتوانم حکمت را بفهمم که این بحث دیگری است .

حکمت باریتعالی آن چیزی را که با علم بی نهایت خودش انجام می دهد با منی که علمم یک قطره از آن اقیانوس بیکران هم نیست « وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلا (اسراء/85) و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است‏ » قطعاً با این علم قلیل ، آنچه که خدا با آن علم بیکران خودش ارزیابی کرده و حکمت را در آن دیده و آنرا عملی کرده ، با این علم اندک من قابل فهم نیست . اینکه من نمی توانم علت خیر بودن آن چیزی را که خداوند برای من پیش آورده را بفهمم ، این به آن معنا نیست که آنچه پیش می آید خیر نیست .

پس غیر خدا احدی در زندگی ما کاره ای نیست . اشاره کردیم اگر کسی از وضع زندگیش دلخوره در اصل از خدا دلخوره. هر چه در زندگی ما پیش آمده خدا پیش آورده ، اگر فقیریم ، اگر غنی هستیم ، اگر قدرتمندیم ، اگر ضعیفیم ، اگر محبوبیت داریم ، اگر گمنایم ، اگر بدنامیم ، اگر بیماریم ، اگر سالمیم ، اگر قوی ایم ، اگر ضعیفیم ، هر چه هستیم ، اینها را خدا برایمان پیش آورده ، احدی غیر خدا پیش نیاورده ، اگر کسی از زندگیش دلخوره فی الواقع از دست خدا دلخوره .  

حادثه داروی شفابخش روح و جان ما است . در مقابل تصمیمات بدی که اتخاذ کردیم ، خواه حوادث شیرین ، خواه حوادث تلخ ، با این سوء اختیار خداوند حادثه ای برای شما رقم زد ، آن حادثه ای را که خداوند برای شما رقم زد را تلخ ندانید .

شما با این سوء اختیارتان روحتان را بیمار کردید ، آن حادثه داروئی بود که خدا فرستاد تا این روح بیمار شده شما درمان شود .

یک انسان عاقلی وقتی از یک بیماری حاد رنج می برد و در معرض مرگ است از اینکه پزشک یک داروی تلخ مزه ای به او داده که او را از مرگ نجات بدهد هیچوقت دلخور و ناراحت نیست .

تلخی دارو دلیل اوقات تلخی نمی شود . خوشحال است که داروی نجات بخش خود را پیدا کرده و بدستش رسیده .

اینکه چه چیزی برای ما پیش می آید و در چه شرایطی قرار بگیریم این کار ما نیست ، کار خداست .

اینکه در شرایطی که خدا پیش می آورد ما چه جوری با این شرایط مواجه این کار ماست .

پس اینکه کسی در خانواده فقیری متولد شده ، اینکه چه خوب باشد چه بد ، ربطی به این آدمی که متولد شده که ندارد . شکل مواجه شدن این آدم فقیر با آن فقر مهم است .

حالا اگر این آدم فقیر در آن شرایط فقر متولد شد و رشد کرد حالا این فقر را از نعمتهای خدا دانست ، خوشحال بود از اینکه این فقر را که نجات بخش روح و جان اوست برای او مقدر کرده ، با گوارائی و شیرینی پذیرای او شد . اگر در شرایط فقر بگونه ای رفتار کرد که خدای متعال مقرر کرده که در غالب احکام اخلاقی و دین گفته ، وقتی در شرایط فقر قرار گرفتی ، نروی دستت را به مال حرام دراز کنی ، رشوه بگیری ، سوء استفاده کنی ، رانت خواری بکنی ، اختلاس کنی از بیت المال ، تعرض به اموال دیگران بکنی ، اینها را حق نداری . بلکه وقتی در شرایط فقر قرار گرفتی با عفت ، با پاکی ، دست به تلاش بزن و با کوشش و تلاش مولد و سازنده خودت سعی کن لقمه حلالی بدست بیاوری و نیازهای زندگی خودت را برطرف کنی .

پس دو چیز شد :

1-      با آن فقر ، رضا مندانه و خشنود و خرسند مواجه شو ، این را با شیرینی پذیرا شو .

2-      اینکه در شرایط فقر تصمیم می گیرم که چگونه رفتار کنم .

از اینکه این داروی تلخ را پزشک به ما داده خوشحال باشیم ، و چون میدانیم پزشک حاذقی است ، پزشک خیرخواهی است ، پزشکی است که در شرایط آزادی عمل تحمیلی به او نکرده غیر از آن چیزی را که تجویز خودش بوده تجویز کند . لذا محال می دانم که این پزشک ، آن چیزی را که تجویز کرده برای من بد باشد . و با توجه به اینکه نمی دانم این دارو چه تأثیراتی برای بدن من دارد اما به اعتمادی که به این پزشک دارم این دارو را خواه شیرین باشد خواه تلخ با خوشبینی ، با حسن ظن پذیرا می شوم . با دل شاد پذیرا می شوم . و طبق نسخه پزشک رفتار می کنم همانطوری که پزشک تجویز کرده و مطابق با نسخه عمل می کنم . قطعاً تأثیرات این نسخه در شفای من مؤثر واقع می شود . مقدرات الهی هم همینطوره . خداوندی که به مصالح بنده اش آگاه است و «کل شئیً علیم» است و خداوندی که رحمان و رحیم است ، خدایی که آزای عمل مطلق دارد و صاحب اراده عظیم است ، بر هر چه که خدا بخواهد توانمند است . خدا « غالباً الی امره » است بر هر کاری که میخواهد انجام دهد کاملاً غلبه و چیره است . پس آنچه که خدا می کند چه بدست انسان ، یا بدست عوامل طبیعی در زندگی من حادثه ای بوجود می آید خیر است و قطعاً خیر است و محال است که خیر نباشد . و اگر این را یقین کردم که خیر است با دلی شاد و روحی باز و خرسند استقبال کردم از آن مقدر الهی، و از آن طرف هم متقابلاً نحوه رفتارم را با این شرایطی که خدا برایم پیش آورده و نحوه عکس العملمان را برای این حادثه ای که خدا برایم پیش آورده، بر اساس احکام الهی انتخاب کردم و آن دارو را طبق نسخه مصرف کردم

گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم             نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند

اگر رنج آمد خدا کرده و اگر راحت آمد خدا کرده . فقط درست تحویل بگیر و درست رفتار کن از آن چیزی که خدا پیش آورده .

 

دروس توحیــد – 13

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • در واقع زمان و مکانی وجود ندارد . اگر توجهمان به زمان و مکان نباشد زمان و مکانی نیست. جایی که خدا هست و ایمان هست نه مکانی هست و نه زمانی . مگر ندیدی که فرمود : همه زمینها کربلا و همه روزها عاشورا است . این که نفرمود : همه امام حسینید ، همه یتیمید ، همه اسیرید ، همه مظلومید ، هر روز خیمه ها را آتش می زنند ، و ... به این خاطر بود که خودتان تفقه کنید و آن را بیابید و درک کنید .

شرح استاد : همه بساط را دارند جمع می کنند ، فقط خدا ماند ، دارد قیامت به پا می شود . قیامت را به پا کرده اند .

قیامت آن جایی است که خداوند تجلی می کند ، روز ظهور تام حضرت حق است ، دیگر نمودی از غیری باقی نمی ماند .

زمان و مکان نتیجه توجه ماست . حالا اگر زمان و مکان رفت برو در درون خودت و نگاه کن چه چیزی را پیدا می کنی ؟

فرمود : « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » آن عاشورا و کربلا ، امام حسین (ع) را می خواهد . امام حسینش کو ؟ اصحاب امام حسینش کو ؟ شهدا کو ؟ یتیمها و اسرا کو ؟ حالا بگرد ببین تو خودت پیدا نمی کنی ؟

خداوند فرمود : « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدین‏ ( الحجر/29) هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید »

این نفخه الهی که در درون انسان دمیده شده ، آن چیست ؟ آن چیزی را که در درون همه می گویند « فطـــــرت » آن چیست ؟

فرمود : شیعه ما از اضافه طینت ما خلق شدند ، از اضافه گلی که داشتند اهل بیت را می سرشتند شیعیان ما را خلق کردند ، شیعیان ما از نور ما خلق شدند .

آن حقیقت در وجود همه دوستان اهل بیت (ع) هست ، بگردید آنرا پیدا کنید . هر کس می خواهد ببیند، هر کس می خواهد ملاقات برایش حاصل شود ، هر کس می خواهد به دیدار برسد ، باید بگردد در درون خودش . آن حقیقت در وجود تک تک ما هست . دوستان اهل بیت (ع) با آن نور خلق شده اند.

اگر این گرد و غبارها را کنار بزنیم ، خار و خاشاک ها را کنار بزنیم و یک مقدار حفاری کرد آن وقت پیدا کرد . آن وقت می شود به ملاقات امام (ع) نائل شد . آن حقیقت را باید در وجودمان شکوفا کنیم .

حالا به او می گویند «فطرت» ، « نفخه الهی » ، « نور اهل بیت »  ، هر تعبیری که می کنند ولی در وجود ما هست .  لذا نگفت که همه شما امام حسین اید . این را گذاشت خودتان پیدا کنید .

امام حسین (ع) را در وجود خودت پیدا کن . مگر در زیارت جامعه نمی خوانیم : « وَ أَجْسَادُکُمْ فِی الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُکُمْ فِی الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ وَ آثَارُکُمْ فِی الْآثَارِ وَ قُبُورُکُمْ فِی الْقُبُور (و جسد پاک شما در میان اجساد و روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسى شما در میان نفوس و آثار وجودى شما در میان آثار و قبور مطهر شما در میان قبرها ) »  پس ما ظرفیم و آنها مظروفند . بیخود جای دیگر نگردیم و این در و آن در نزنیم .

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                       آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

آن حقیقت در وجود همه دوستداران اهل بیت هست و باید بگردند و آن را پیدا کنند . آن نفخه الهی که دمیده شد ، این همان حقیقت است . یک کمی سر در گریبان فرو ببریم ، داخل این سرداب درون خودشان سر فرو بکنند می تواند آن حقیقت را بیابند .

 

دروس توحیــد – ۱۲

 

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » : همه روزها عاشورا و همه زمنیها کربلاست . اول آرزو می کردیم که کاش ما روز عاشورا بودیم و همه آرزو داشتیم به کربلا برویم : اما عاشورا آمد و همه روزها را گرفت و کربلا آمد و همه زمینها را تصرف کرد . یعنی مقصد آمد ، ما نرفتیم . قصد و قاصد را مقصد گرفت . هستی و صفات و افعال خدا ، هستی و صفات و افعال همه خلق را گرفت و غیری باقی نگذاشت . حالا ببین دیگر چیزی کسری داری تا برای رفع آن به کمک محتاج باشی ؟

شرح استاد : اگر صفات کسی را می بینید در واقع صفات اله را می بینید .

اگر علم این آدم غیر علم خداست ، پس خدا را محدود کرده ای . اگر بگویی علم خدا بی نهایت است پس علم این آدم دیگر علم غیر خدا نیست . این علم، جلوه هایی از جلوه های علم خداست .

اگر بگویی این کاری را که این آدم انجام داد ، غیر از فعل الله است، پس فاعلیت خدا را محدود کرده ای.

اما اگر درست نگاه کنی این خداست که با دست این آدم آن کار را انجام می دهد . لذا اگر چیزی داد ، خدا داد . اگر چیزی گرفت ، خدا گرفت . اگر نوازش کرد ، خدا نوازش کرد . اگر نیشکونتان گرفت ، خدا نیشکونتان گرفته است . غیر خدایی در میان نیست . فاعلیت خدا جایی برای فاعلیت عبد باقی نگذاشت . فاعلیت عبد ظهور فاعلیت خداست . فاعل دومی کنار خدا نداریم .

حالا اگر اینطوری نگاه کنید در این عالم جز خدا کو ؟

تا بحال همه اش خیال بود ، پندار بود و تا حالا مشغول این و آن بودیم .

مـــــردان خــــدا پـــــــــرده پندار دریدند                    یعنی به جهان غیر خـــــدا هیچ ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند                     هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

در واقع غیر او ، نمی بیند. تا حالا هزار و یکجور مشکل داشتیم ، فلانی اگر همکاری کند ، فلانی اگر کارشکنی نکند ، فلانی اگر بدجنسی نکند ، فلانی اگر خوش جنسی بکند ، هزار و یک جور سرمان این ور و آن ور مشغول بود و خودمان را مشغول کرده بودیم ، حالا معلوم شد همه هیچ کاره هستند .

یک نفر همه کاره است در این عالم و آن هم خداست . غیر خدایی نیست . فاعلیت او ، فاعلیت همه خلق را گرفت و غیری باقی نگذاشت . اینها جلوه گاهای فاعلیت خداوند متعال هستند .

شما اسماء الله را که می خوانید ، تمام افعالی که بدست یک انسان می تواند صادر شود به خود خدا نسبت داده شده است . این را خوب دقت کنید در تمام اسماء الله ، همه کارهایی را که شما می توانید انجام دهید به خدا نسبت داده شده است .

شما ممکن است بتوانید بزنید یک نفر را بکشید ، خوب اسم خدا « ممیت » است .

شما ممکن است بروید یک نفر را از مرگ نجات دهید ، خوب اسم خدا « محیی » است .

شما ممکن است بروید زحمت بکشید پولی در بیاورید و غذا برای زن و بچه اتان فراهم کنید ، خوب اسم خدا « رزاق » است .

شما ممکن است به کسی ضرری بزنید ، اسم خدا « ضـار » است .

شما ممکن است به کسی منفعتی برسانید ، اسم خدا « نافع » است .

تمام افعالی که ممکن است از یک عبد صادر شود ، البته ما بد و خوب می کنیم اما در مورد خدا که نمی توانیم اینطور بگوئیم « یحیی و یمیت » ، اینطور نیست که زنده کردن خدا خوب باشد و میراندن آن بد باشد . وقتی آن فعل ، فعل خدا باشد که دیگر نمی شود ارزش گذاری کرد . فعل عبد است که حلال و حرام دارد ، خوب و بد دارد ، پسند و ناپسند دارد .

خدا ضرر می رساند و سود می رساند ، همه را خدا انجام می دهد .

امیر المؤمنین در مناجات شعبانیه می فرماید : « الهی بِیَدِکَ لاَ بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی (و هر زیادت و نقصان و سود و زیان بر من وارد آمد همه به دست توست نه غیر تو  ) » .

وقتی علمم زیاد شد ، پولم زیاد شد ، آبروم زیاد شد ، عبادتم زیاد شد ، مکاشفاتم زیاد شد ، هر چیزی برایم زیاد شد ، خدا تو زیاد کردی .

و وقتی چیزهایی که دارم کم می شود ، پولم کم شد ( دزد آن را برد ) ، پست و مقامم را از دست دادم ، علمم کم شد ( حافظه ام را از دست دادم ) ، خدایا تو کم کردی .

و وقتی سودی به من رسید ، خدایا تو به من رساندی .

و وقتی خسارتی به من وارد شد ، خدایا تو خسارت وارد کردی .

« بِیَدِکَ لاَ بِیَدِ غَیْرِکَ » همه اش دست توست ، دست احدی در کار نیست .

حالا بروید غیر خدا را پیدا کنید ؟

تمام کارهایی را که در زندگی ما اتفاق می افتد ( که در دعاها می توانید آنها را ببینید ) و تمام افعالی که از عبد صادر می شود ، خدا به خودش نسبت داده است .

وقتی کاری را به خدا نسبت می دهیم دیگر بد نیست .

چه کسی ما را مریض می کند ؟ یک وقت می گوئیم میکروب ما را مریض می کند می گویند بد است . اما یک وقت می گوئیم خدا ما را مریض می کند . حالا باز هم بد است ؟

یک دو بیتی منصوب است به امام هادی (ع) ، در زمانی که بیمار می شدند :

« خدایا تو مرا مریضم کردی ، خودت هم طبیب منی »

« ای محبوب من به یک نگاه تفضلی به من کن  »

« از شراب عشق و محبت خودت یک پیاله به من بنوشان »

« آنگاه بر حلاوت و نزدیکی و مجاورت خودت بر من بیفزا »

خدا می خنداند، خدا می گریاند « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏(انجم/43)و اینکه اوست که خنداند و گریاند »

« وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا (النجم/44) و اوست که میراند و زنده کرد »

همه کارها را خود خدا انجام می دهد . لذا اگر بغل دستی اتان شما را خنداند ، خدا شما را خندانده .

نبین دیگر کسی را ، خدا با دست این بنده آن کار را انجام می دهد .

« وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقین‏ ( الشعرا/79) و کسى که مرا غذا مى‏دهد و سیراب مى‏نماید »

حالا این بچه ای که مادرش دارد به او غذا می دهد ، چه کسی دارد غذا دهان کودک می گذارد ؟ چه کسی به این کودک آب می دهد ؟ بیائیم ببینیم خدا را .

تا حالا همه اش کثرت را دیده ایم ، همه اش غیر خدا را دیده ایم .

« وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفین‏ ( الشعرا/80) و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى‏دهد »

کـــــــــو غیــــــــــر خـــــــــــــــدا ؟

 

دروس توحیــد – 11

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » : هر روز عاشورا و هر زمینی کربلاست، مال ولایت است.

« جعلت لک و لا متک الارض کلها مسجدا (حدیث قدسی)» : تمام زمین را برای تو و امتت مسجد قرار دادم، « و هو معکم این ما کنتم (حدید/4)» : و هر جا که باشید خدا با شماست ، « فاینما تولوا فثم وجه الله(بقره/115) » و به هر طرف رو برگردانید وجه خدا آنجاست ، مال توحید است . « ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی » : ولایت علی ابن ابی طالب قلعه من است و هر کس به قلعه من وارد شد از عذابم در امان است ، مال ولایت است ، و « کلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی » : کلمه « لا اله الا الله » قلعه من است و هر کس به قلعه من وارد شد از عذابم در امان است ، مال توحید است .

شرح استاد: در « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » دیگر ارضی باقی نگذاشت همه شد کربلا .

روز هم باقی نگذاشت ، همه شد عاشورا . در مرتبه ولایت همه یکی شد .

در ادیان دیگر معبد دارند ، کلیسا دارند ، کنیسه ای دارند ، اما در امت اسلام خدای متعال فرمود : تمام زمین را برای تو و امتت مسجد قرار دادم .

وادی ولایت ، آستانه وادی توحید است  . همانطور هم که قبلاً گفتیم  احدی نمی تواند به شهر توحید  وارد شود مگر از صراط مستقیم ولایت .

محال است کسی بتواند بدون ولایت سر از شهر توحید در آورد ، مگر اینکه صراط مستقیم امیرالمؤمنین را بپذیرد .

این شهر یک راه بیشتر ندارد و آن صراط مستقیم ولایت است .

بنابر این هر آنچه که در وادی توحید است در وادی ولایت یک جلوه ای از آن هست .

بوی وادی توحید می دهد ، وادی ولایت .

دروس توحیــد – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا و پیامبر و ائمه (ع) و مؤمنین هم مؤمنند . « المؤمنون کنفس واحده» همه را یکی کرد . این معنی «احد» سوره قل هو الله احد است . به «احد» که رسید خلقت و دنیا و برزخ ختم شد و قیامت صغری آمد . قیامت صغری ظهور حجت خداست و همسایه قیامت کبری است . خدا در بهشت با مؤمنین هست ولی در جهنم با اشقیا نیست ، پس اشقیا نیستند . جهنم ابدی یعنی نیستی و نابود شدن و رفتن . پس اشقیا نمی مانند . مؤمن که قل هو الله احد می خواند نیست را نیست می کند . هست هم که هست . هست فقط به مؤمنین می خورد و بس . اشقیا نیستند .

شرح استاد : خدا و پیغمبر و ائمه و مؤمن شدند یکی ، اما به این معنا نیست که مخلوق شد خدا . ولی هستی خدا ، هستی خلق را گرفت و جایی برای هستی خلق نگذاشت .

وقتی احد آمد دیگر چه چیزی باقی ماند ؟

دیگر جهانی هست ؟ دنیایی هست ؟ آخرتی هست ؟ برزخی هست ؟

به جز خدا چه چیزی ماند ؟

وقتی در وجود شما این حقیقت تجلی کرد به قیامت صغری رسیده ای . وقتی آن تجلی ، تجلی عام شد می شود قیامت کبری . لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار (غافر/16)

  • خدا یکی است ، یک عبد هم دارد که محمد (ص) است . حضرت امیر (ع) فرمود : « کلنا محمد ». همه ما محمدیم . «کلنا» مؤمنین را هم شامل می شود . پس غیر از محمد (ص) کسی نیست.

شرح استاد : حکما می گویند : از واحد جز واحد صادر نمی شود . یک خدا داریم ، یک عبد هم بیشتر نداریم که آنهم پیغمبر اکرم (ص) است . همه خلق در آن وجود صادر اول غرقند .