حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 55

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گاهی اوقات ، خوبان که می خواهند کسی را به خود راه دهند ، کاری می کنند که همه دست رد به سینه ی او بزنند و طردش کنند . حتی بعضی وقت ها زمینه ای فراهم می کنند که نسبت ناروا و تهمتی به او وارد شود که هیچ راه نفی و انکاری هم برای او باقی نماند و آن تهمت در مورد او کاملاً جا بیفتد و صحت آن مسلم شود و در نتیجه همه او را ترک کنند و منزوی نمایند . در این هنگام است که خوبان او را به خویش راه داده و خود را به او معرفی می کنند . شاهد این مطلب در قرآن ، داستان حضرت یوسف ونحوه ی رفتار ایشان در مورد برادر تنی خود ، یعنی بنیامین است . حضرت یوسف برای این که بنیامین را نزد خود نگاه دارد ، به دست خویش جام طلابی خود را در بار او قرار داد و مأمورانش ندا دادند که جام ملک گم شده است . برادران یوسف گفتند ما دزد نیستیم و برای خرابکاری به اینجا نیامده ایم ، ولی وقتی یوسف بارهای آنها را تفتیش کرد جام را از بار بنیامین بیرون آورد ، برای بنیامین راه انکار و برای برادرانش راه نفی اتهام و دفاع از او باقی نماند و همه تأیید کردند که بیامین دزد است و دست رد به سینه اش زدند . بینامین زندانی شد و بعد از بازگشت برادرانش ، یوسف او را به نزد خویش آورد و با هم بر سر یک سفره نشستند . پس اگر برای تو هم چنین وضعیتی پیش آمد و همه دست رد بر سینه ات زدند و طردت کردند ، توجه داشته باش که عزیز مصر ، یعنی امام زمان (عج) برای اینکه کسی را به نزد خویش راه دهد ، ممکن است چنین کاری با او بکند .

شرح استاد: واقعاً باید در خود ببینیم در این راهی که در آن قدم گذاشته ایم توانش را داریم ؟ در راهی که شاید به جایی برسیم که سلاممان را هم جواب ندهند . همه ، آدم را منفی و مطرود اعلام می کنند و وقتی که انسان تنها شد و دیگر هیچ پناهی نداشت و صمیمی ترین دوستان انسان دست رد به سینه آدم زدند آنوقت بصورت خصوصی آدم را نزد خود می خوانند . در آن زمان می گویند که ما تو را تنها می خواستیم که هیچ کسی نزد تو نباشد .

به تعبیر قرآن کریم که خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود : " وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی‏ (طه/41) من تو را براى خود پرورش داده‏ام‏ " . حال تصور کنید شنیدن این گفتار از محبوب چقدر شیرین است .

حضرت یوسف با دست خودش جام زرین را در بار برادرش قرار داد : " فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی‏ رَحْلِ أَخیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُون‏ (یوسف/70) هنگامى که بارهاى آنها را بست جام آبخورى را در میان بار برادرش قرار داد سپس جارچى صدا زد: «اى کاروانیان شما دزدید.» "

و حضرت یوسف از برادرانش اقرار گرفت که اگر این جام در بار شماها پیدا شد مجازاتش چیست ؟

" قَالُواْ فَمَا جَزَ ؤُهُ إِن کُنتُمْ کَذِبِینَ(یوسف/74) قَالُواْ جَزَ ؤُهُ مَن وُجِدَ فىِ رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَ ؤُهُ  کَذَالِکَ نجَْزِى الظَّلِمِین (یوسف/75) گفتند: «اگر دروغ گفته باشید کیفر دزد چیست؟» گفتند: «در میان بار هر کس پیدا شود خودش کیفر آن خواهد بود، ما اینگونه ستمگران را کیفر مى‏دهیم.»‏ "

حالا سؤال این است که آن پیمانه طلایی چیست که اگر در بار کسی باشد حضرت یوسف او را می گیرد و در نزد خودش نگه می دارد ؟!

آیا این محبت خود اهل بیت (ع) نیست ؟ که اگر در دل هر کسی باشد اهل بیت (ع) او را می گیرند ؟ که البته این پیمانه زرین محبت را هم خودشان در دل انسانها قرار داده اند .

این هنر ما نبوده است و ما نمی توانستیم چنین محبتی را کسب کنیم . این عطا و لطف خود اهل بیت (ع) است که پیمانه زرین محبت و عشق خودشان را در بار و دل ما گذاشته اند . حالا این پیمانه را نزد هر کسی پیدا کنند او را می گیرند .

این امر چقدر زیبا و دوست داشتنی است که امام زمان (عج) هر کدام از ما را به جرم داشتن این جام زرین محبت بگیرد و در نزد خود بنشاند .

البته این خواست بزرگ آمادگی هایی را هم می طلبد که انشاءالله ظرفیت وجودی خودمان را بزرگ کنیم تا اگر چنین وضعیتی برایمان پیش آمد قابلیت آنرا داشته باشیم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 54

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بچه ی بزرگ تر بهلول کوزه را شکسته بود ، بهلول بچه ی کوچکش را کتک می زد ، گفتند : چرا او را می زنی ؟ گفت : اگر این را نزنم ، از آن بچه بزرگ ترم بدتر خواهد بود.

شرح استاد : گاهی از اوقات دیده اید که بعضی از آدمها می گویند ما که آدم خوبی هستیم چرا خداوند این همه مشکلات را برای ما پیش آورده است ؟ آیا بهتر نیست خداوند برای بدها این فقر و مریضی را پیش بیاورد . جوابش چیست ؟ همین گفتار بهلول است . که اگر میدان را به دست شما بدهند نمی دانی که چکاری را انجام خواهی داد . برای همین بهلول آن بچه ای را که ظرف را شکسته بود تنبیه نمی کرد و  آن بچه دیگر را تنبیه می کرد .

پس خیلی هم ادعا نداشته باشید که چرا گرفتاری برای ما هست و برای دیگران نیست، چون معلوم نیست اگر شما وزیر یا وکیل و ... بشوید چه عملکردی خواهید داشت .

-----------------------------------------------------------------

امیدوارم در دنیا هیچ خسارتی نبینید و اگر هم خدا خواست جیبتان را بزند ، قشنگ های خود را برای این کار بفرستد .

شرح استاد : خوبان خدا هم جیب بر هستند و هر چی انسان دارد را می برند . دنیای آدم را که می گیرند آخرت را هم می گیرند و در نهایت خود آدم را هم می برند .

اول می گویند : " وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ  (توبه/41)  " و بعد می گویند : " وَ أَنْفُسِکُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّه‏"  و همینطور کم کم همه چیز را می گیرند . منتها این را قشنگ می گیرند که انسان کیف کند و لذت ببرد.

خوبان خدا دین و دل آدم را می برند ، دنیا که چیزی نیست . گفت :

دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم         

هر چه را آدم دارد می برند و هیچ چیزی باقی نمی گذارند .

" یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالْآخِرَة اِرْحَمْ مَنْ لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالْآخِرَة " ای کسی که مالک دنیا و آخرتی ، رحم کن بر کسی که نه دنیا دارد نه آخرت .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 53

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

باید بی غرض و با قلب پاک نگریست تا همه ی دنیا را زیبا دید . در عالم فنا قشنگ ترین چیزها زشتی هاست ، مثل خال سیاه در صورت سپید یار . نقایص زندگی دنیایتان را به منزله ی خال سیاه حساب کنید که زیبایی صورت را صد چندان می کند . انسان اگر بداند که این مصائب و گرفتارهی های دنیوی به مانند خال سیاهی در صورت زیبایی است که باعث زیبایی بیشتر می شود ، چقدر راحت می شود و زندگی برایش شیرین می گردد .

شرح استاد : همان سیاهی که همه می گویند زشت است اگر به صورت نقطه ای در صورت یار قرار بگیرد زیبائی صورت را صد چندان می کند . نقص ها و کاستی ها مثل این خالها هستند که در گونه یار قرار دارد .

آن نداشتن ها ، داشتن ها را معنا دار می کند . اگر روزی گرسنه باشید آن وقت لذت سیری برایتان مفهوم پیدا می کند . انسانی که گرسنگی نکشیده غذای لذیذ برایش نمودی ندارد .

خال سیاه باعث می شود سفیدی چهره بیشتر نمایان شود .

انسان باید بفهمد روزی که خداوند او را گرسنه گذاشت برای این است که لذت سیری ها را ببرد و اگر روزی به من فقر داد برای این است که لذت داشتن را بفهمم .

--------------------------------------------------------------

مؤمن در این عالم مثل سیاح است ، بی غرض تماشا می کند ، دل نمی بندد ، نه قصد مالکیت می کند و نه در دعواها دخالت می کند ، اعتراض ندارد ، نگاه می کند و عبور می کند . پیامبر اکرم (ص) فرمود : سیاحة امتی فی الصوم : سیاحت امت من در روزه است .

--------------------------------------------------------------

اهل الله سیاح عالم خلقتند ، در زمین ، در آسمان ، با ملائکه ، با انبیا و اولیا می گردند و تماشا می کنند . چون ذی نفع نیستند ، بی غرض تماشا می کنند ، قشنگ تماشا می کنند . دندان طمع دنیا را که کندی، سیاح می شوی .

شرح استاد : این جهانگردان را ببینید ، مثلاً به دیدن قبایل آفریقایی رفته اند که این قبایل با هم دعوا دارند. این جهانگرد نه اهل این قبیله است نه اهل آن قبیله ، فقط تماشا می کند ، غرض ندارد و جانبداری هیچ کدام از قبایل را نمی کند چون ذینفع نیست .

جهانگرد یا سیاح وارد دعوا نمی شود فقط تماشا می کند .

فرض کنید برای تماشای یک گالری نقاشی رفته اید می بینید که چقدر با آرامش این تابلوها را نگاه می کنید چون احساس مالکیت ندارید ولی صاحب گالری تماماً نگران است و دچار غصه که نکند کسی به این تابلوها دست بزند یا کسی رنگی به این تابلوها بپاشد و تابلوها دچار خسارت بشود .

آنقدری که شما از این گالری نقاشی لذت می برید صاحب گالری از آن لذت نمی برد چون شما احساس مالکیت ندارید .

باید در این عالم تماشاچی باشیم و لذت ببریم . خداوند این جهان را خلق کرده و متعلق به خداست و مال ما نیست ، چه ما به اینها دل ببندیم و چه دل نبندیم ما از این جهان خواهیم رفت و این جهان خواهد ماند .

پس راحت در این باغ عالم از زیبائی هایش لذت ببریم ، رنج و کاستی ها متعلق به کسی است که احساس مالکیت می کند . اگر کار روزمره ای هم داریم برای این است که حوصله امان سر نرود و گرنه رزق ما دست خداست و ما از خود هنری نداریم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 52

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

مسلمین آب قلیلند ، تا یک آخ می شنوند ، خراب می شوند ( نجس می شوند ). ولی ایمان که آمد ، انسان را آب کُــــــر می کند . مؤمن بزرگ حکم آب کُــر را دارد که نه تنها خودش نجس نمی شود ، بلکه شی ء متنجس هم در تماس با آن پاک می شود . یعنی اگر افراد ضعیف که در اثر حوادث غصه دار و مضطرب شده اند ، با آنها تماس بگیرند ، آرام می شوند و غصه و اضطراب از وجود آنها پاک می شود .

شرح استاد : آب قلیل به این صورت است که اگر چیز نجسی داخل آن قرار بگیرد کل آن آب نجس می شود.  مسلم هم همینطوری است . مؤمن غیر از مسلم است . مسلم یعنی کسی که ظاهرش اسلامی است . مؤمن یعنی قلبش ایمان آورده است .

انشاءالله بگونه ای بشویم که نه تنها حوادث بر روی ما تأثیری نگذارد بلکه به گونه ای آرام باشیم که هر کسی کنار ما بنشیند ، او هم آرام بشود .

-----------------------------------------------------------------

اگر کسی ارتباطش با خدا کامل باشد ، مرگ و حیات ، عزت و ذلت و فقر و غنا برایش یکسان است .

شرح استاد : این همان گفتار حضرت رسول (ص) است که فرمودند : " الناس النیام " مردم در خواب اند و وقتی از خواب بیدار شوند متوجه می شوند که خبری نیست و واقعیت هایی که انسان بعد از بیداری می بیند چیزهای دیگری است که داشتنش شادی می بخشد و هیچ غمی نمی تواند آن شادی را خراب کند .

کسی که ارتباطش با خدا کامل باشد می گوید رزاق من خداست ، حالا فلان چیز من را دزد بُـرد مگر خداوند از رزاق بودن خودش افتاد ؟ باید نگران چه چیزی بود ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 51

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در سیر ایمانی خود ، وقتی حجت خدا را ملاقات کردی ، به سکون و آرامش می رسی، به نحوی که اگر آسمان ها و زمین زیر و رو شود ، تکان نمی خوری . صاحب این مسکن امام زمان (عج) است . المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف : مؤمن مثل کوه پایدار و مستحکم است که بادهای تند آن راتکان نمی دهند . قرآن فرمود : والجبال اودتاً : و کوه ها را میخ های خیمه ی زمین قرار دادیم . وقتی مؤمن روی زمین می نشیند ، همه را آرام می کند . آرامش کوه ها و زمین هم به وجود مؤمن است . هر کس با او یگانه باشد و بنشیند ، هر جه هم که غصه و حزن و اندوه داشته باشد ، تا با اوست ، اثری از آنها در او وجود نخواهد داشت و به او صدمه ای نمی زنند . مؤمن مثل درخت های صحرایی است که تند بادها آن را محکم و استوار کرده است . مؤمن اگر ابتلائات دنیا را به خاطر ایمان تحمل کند و طاقت بیاورد ، قوی می شود و هنگام بادهای تند حوادث ، هر چه هم که حوادث سختی مثل زلزله و سیل و قحطی و گرانی و ... بیاید ، ذره ای تکان نمی خورد و آرام می نشیند و دیگران به او پناه می برند و آرامش می یابند .

غصه های دنیا را به کسی نگو . با بزرگان بنشین ، غصه ات از بین می رود . در مجلس عزای امام حسین (ع) بنشین ، غصه ات زایل می شود . بشر به خاطر فراموش کردن خدا و ضعف ایمان آن قدر ترسو شده است که می گویند دو نفر که با هم راه می رفتند، صدای شلیک گلوله ای را شیدند . یکی از آنها به دیگری گفت : تیر به تو خورد ؟ او گفت نه ، اولی گفت پس حتماً به من خورد ، افتاد و مُـرد . اگر رفیقش یک مؤمن قوی بود ، می گفت به من خورد ، تو بنشین ، چیزی نیست . قیمت انسان به سکون اوست . به خودت کمک کن . چرا هی به این در و آن در می زنی و به این و آن می گوئی ؟ یک " عیب ندارد " به خودت بگو . بگو اینکه چیزی نیست . با همین حرف همه ی آن غصه ها و ترس ها باطل می شود .

شرح استاد : مؤمن میخ خیمه است ، " جبال " همان مؤمنین هستند و این میخ ها ، خیمه را محکم نگه می دارد . وقتی انسان نزد مؤمنی که " کالجبل الراسخ " است می نشیند یک دنیا غم هم داشته باشد حداقل در زمانی که پیش مؤمن است آنها را فراموش می کند و آرام می شود .

امام علی (ع) در نامه ای به عثمان بن حنیف می نویسد : " امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و  از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است ، در ادامه می فرمایند : گویى یکى از شما را مى ‏بینم که مى ‏گوید ، اگر قوت پسر ابو طالب چنین است ، باید که ناتوانیش از پاى بیفکند و از نبرد با هماوردان و کوشیدن با دلیران بازش دارد . بدانید ، که آن درخت که در بیابانها پرورش یافته ، چوبى سخت‏تر دارد و بوته‏ هاى سرسبز و لطیف ، پوستى بس نازک . آرى ، درختان بیابانى را به هنگام سوختن ، شعله نیرومندتر باشد و آتش بیشتر ".

ولی گیاهی که در کنار دیواری بوده و مرتباً باغبان به آن رسیده مطمئناً یک چیز ناز نازی رشد کرده است .

مؤمن هم مانند آن نهال در بیابان است که وقتی بادهای فقر و بیماری و مشکلات زندگی و ... شروع به وزیدن می کند ، آن را تبدیل به درخت مستحکم می کند که هیچ تندبادی نتواند آن را تکان دهد .

البته این را هم بدانیم که وقتی مؤمن نهال است با این بادها تکان هم می خورد . چرا که به این مؤمن تهمتی می زنند ، فقری می آید و ... ولی مؤمن بعد از این تکان دوباره خودش را پیدا می کند و همین دوباره پیدا کردن باعث می شود که محکم بشود و اگر دفعه بعد همین باد فقر و بیماری اگر بیاید دیگر نمی تواند مؤمن را تکان بدهد . اگر خداوند باد قویتری را فرستاد تکان می خورد اما باز ریشه هایش قویتر می شود و این کار اینقدر ادامه پیدا می کند که دیگر تندبادها و طوفانها هم دیگر نمی توانند او را تکان بدهند .

این بادها و طوفانها برای این است که مؤمن  " کالجبل الراسخ " بشود . لذا اگر یک تکانی هم خوردید زیاد غصه دار نشوید تا کم کم قوی بشوید .

وقتی به مرحله " اوتاد " رسیدید حالا دیگران در پناه شما آرامش می گیرند . حالا اگر گفتند قرار است زلزله بیاید ، قحطی بیاید ، آمریکا می خواهد حمله کن و ... می بینید آن کسی که دلش با خداست و به یقین رسیده است نه تنها خودش تکان نمی خورد بلکه دیگرانی هم که بر اثر این حرفها دلشان لرزیده است وقتی در کنار این مؤمن قرار می گیرند آرام می شوند .

حتی اگر نتوانستید " اوتاد " را پیدا کنید که در کنارش باشید وضو بگیرید و سر سجاده بنشینید که خود خدا مؤمن است که به فرموده خودش : " هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِن‏ ... (حشر/23) او اللَّه است که هیچ معبودى جز او نیست ملک و منزه است، سلام و ایمنى دهنده است‏"

امام رضا (ع) فرمودند : زمانی که آنقدر غم و مشکلات آمد که خواستی بنشینی و های های گریه کنی برای جدم حسین بن علی (ع) گریه کن .

با یادآوری طوفان کربلا می فهمی این غم و مشکلات تو نسیمی بیش نیست .

وقتی خدا را فراموش کردیم حتماً بزدل می شویم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 50

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کثرت ، غم آور است و توحید ، قاتل غم .

شرح استاد : وقتی خدا را دیدید دیگر غمی نمی ماند و وقتی از خدا غافل شدیم و وارد عالم کثرت شدیم آنوقت چون اسباب و لوازم را می بینیم همه غم ها و غصه ها می آید .

پس هر وقت غصه به سراغتان آمد نزد خدا بروید .

---------------------------------------------------------

وقتی مأنوس آدم همراهش است ، پس چرا دیگر جوش می زند ، مأنوست خالقت است ، مگر می شود تو از او جدا باشی ؟

شرح استاد : وقتی معشوق انسان در کنارش هست دیگر آدم توجه به چیزهای دیگر نمی کند . اصلاً بود و نبود چیزهای دیگر برای انسان محسوس نیست .

در حدیثی از حضرت رسول (ص ) آمده است : " أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها وأحبها بقلبه وباشرها بجسده و تفرغ لها ، فهو لا یبالی على ما أصبح من الدنیا ، على عسر أم على یسر    / برترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عبادت خودش هم آغوش است و با همه گنجایش قلبش عبادت می کند و با پیکر این معشوق خودش در کنارش نشسته است و با معشوق خودش خلوت کرده است  و اصلاً توجهش جلب نمی شود به اینکه شرایط زندگی دنیایی اش چگونه است و اصلاً بود و نبود دنیا را احساس نمی کند   "

پس وقتی توجه انسان به سمت خدا معطوف شد دیگر تلخی و سختی نمی بیند و آنوقتی که گرفتار اسباب و وسایل شد هزار جور غصه و ناراحتی او را در بر می گیرد .

اگر توجه کنیم همیشه با خدا هستیم و مگر می شود مخلوق از خالق خودش جدا باشد ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 49

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هنگام بلا ، حیله نزن که بدتر می شود .

شرح استاد : تن بده ، تسلیم شو ولی حیله نزن .

یعنی نخواه با عقل و فهم و زرنگی و امثال این حرفها خودت را از این تنگنا بیرون بیاوری .

خدا تو را در این تنگنا قرار داده پس حیله نزن . نگاه کن ببین خداوند گفته با این گرفتاری چطور رفتار کن همان گونه رفتار کن ، دنبال کلک زدن نباش چون خودت را بیخودی خسته می کنی ، تا این موقعیتی را که خداوند ایجاد کرده تا رشد کنی و تا آن رشد حاصل نشود هزار جور کلک هم بزنی راهی برای خروج از آن تنگنا وجود نخواهد داشت .

به این زندانی ها نگاه کنید که وقتی به آنها می گویند شما ده سال در اینجا زندانید و وقتی به سلول خودش می رود راحت در مکان خودش استراحت می کند و خیلی تقلا نمی کند که در را باز کند و در مقابل حکم قانون راحت تسلیم می شود و تن می هد .

-------------------------------------------------------------------

در آتش سختی ها ، خوب تحمل داشته باشید تا درست پخته شوید .

شرح استاد : این آتش آمده تا شما را درست پخته کند . شما خام اید و خدا می خواهد شما پخته شوید و برای اینکه درست پخته شوید باید در این آتش سختی ها قرار بگیرید . لذا وقتی شما را در این آتش قرار می دهند تن بدهید و پذیرا باشید .

در روزگار قدیم شخصی نخود پز بود همان کسانی که نخودچی درست می کنند . روزی نخودها را درون دیگ ریخت و زیر دیگ را روشن کرد ، داغی دیگ باعث شد تن نخودها بسوزد و شروع کردن به بالا و پائین پریدن . شخص نخودپز با عصبانیت گفت این چه وضعی است ، مقداری که از این وضع گذشت یکی از نخودها به نخودهای دیگر گفت مثل اینکه این نخودپز می خواهد از ما نخودچی درست کند و ما را برای میهمانی سلطان بفرستد . نخودهای دیگر گفتند این که بد نیست و این پریدن های داخل دیگ کم شد و به همین خاطر گفتند که بهتر است بگوئیم تا شعله زیر دیگ را زیادتر کند تا ما زودتر نخودچی بشویم. در همین وضعیت نخودها دیگر نخودچی شده بودند و نخودپز آتش زیر دیگ را خاموش کرد . در واقع این آتش آمده بود که این نخودها را تبدیل به نخودچی گل کند تا برای ضیافت سلطان استفاده شود .

این دیگ ز خامی است که در جوش و خروش است        چون پخته شد و لذت دم دید خموش است

به نخود و لوبیای آب گوشت نگاه کنید تا زمانی که هنوز نپخته هستند مرتب در این آب جوش بالا و پائین می روند اما همین که پخته شدند در ته دیگ آرام می گیرند .

تن بدهیم به سختی ها و استفاده کامل بکنیم تا زودتر پخته بشویم . اگر جاخالی بدهیم هر جایی برویم باز هم همین است .

به هر جا بروید آسمان همین رنگ است . جاخالی دادن نه مشکلی را حل می کند و نه تو را به پختگی می رساند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 48

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خداوند فرمود : جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدا (طه/53) : زمین را برای شما گاهواره قرار داد . عبد در گهواره است و گهواره گاهی به راست می رود و گاهی به چپ ، یعنی گاهی فقر است و گاهی غنا ، گاهی مرض است و گاهی صحت ، گاهی خواب است و گاهی بیداری و ... بچه را اول بار که در گهواره می گذارند ، تا تکان می خورد می ترسد و گریه می کند ، اما وقتی با گهواره آشنا شد ، هر وقت گهواره از حرکت می ایستد ، گریه سر می دهد و درخواست می کند که گهواره را تکان بدهند و آن وقت به خواب راحت فرو می رود . عبد هم اگر بداند در گهواره است ، همین حال را خواهد داشت .

شرح استاد : انسان چون به این گهواره آشنا نیست وقتی یک تکانی مانند فقر یا بیماری یا مشکلی می آید می ترسد و شروع به گریه می کند . اما وقتی کم کم فهمید که این گهواره است و خداوند دارد ما را می پروراند و پروردگار دارد ربوبیت خودش را اعمال می کند آرام می گیرد .

وقتی این را فهمیدیم که این گهواره تمام لذتش به این است که تکان بخورد آنوقت وقتی فقر  بدهد یا غنا بدهد ، گرسنگی بدهد یا سیری بدهد ، قدرت بدهد یا ضعف بدهد ، عزت بدهد یا گمنامی و خواری  بدهد ، وقتی که تکان نخورد متوجه می شویم که خداوند ما را به حال خود رها کرده است .

حالا وقتی این گهواره از حرکت باز بایستد گریه سر می دهد ، که خدایا چرا دست از سر ما برداشتی و خدایا من را به حال خودم رها نکن .

این تکان خوردن گهواره باعث خوشحالی است که خداوند دارد او را رشد می دهد .

اینها را اگر باور کنیم آنوقت این عقاید یاور ما خواهد شد .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 47

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به هر چه از دشواری ها که تن دادی ، باطل می شود . اگر به فقر تن دادی ، یا به هر مصیبتی که برایت پیش آید ، راضی شدی ،‌زندگی برایت شیرین می شود . بسوز و بساز . اصلاً دوای سوز ، ساز است . اگر سازش کردی ، همه بلاها و سوزها ساز می شود .

شرح استاد : اگر بخواهید سوزش هر ناملایمی تبدیل بشود به ساز زیبا ، راهش تن دادن به دشواری ها ، محرومیت ها ، نداری ها و فقرهاست .

----------------------------------------------------------

کوچک نمی تواند خود بزرگ را دوست بدارد ، بلکه بزرگ را برای چیزهایی که به او می دهد ، دوست دارد . ما رفتیم از خدا چیزی بگیریم ، خدا تور انداخت و ما را گرفت . آن چیزها دانه بود که برای به تور انداختن ما ریخته بود . شکار وقتی به تور افتاد ، چون دانا نیست ، دست و پا می زند تا از تور بیرون رود . .ولی پرنده ی دانا دست و پا نمی زند . به قول خواجه حافظ : مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش . وقتی صاحب تور می آید مرغ دانا را بگیرد او شروع می کند به چَه چَه زدن . صاحب تور می گوید تو چرا فرار نکردی و نرفتی ؟ او می گوید من جان نداشتم ، یعنی مُـردم . مثل آن دوست حضرت امیر (ع) که در شب شهادت حضرت زهرا (س) وقتی به همه گفتند بروید ، او از در خانه حضرت نرفت و وقتی اما حسن (ع) فرمود : چرا نرفتی ؟ گفت : من پای رفتن نداشتم و نتوانستم بروم . حضرت امیر (ع) فرمود : پس بگوئید بیاید داخل منزل . وقتی کسی نمی تواند گله کند ، خدا حامی او می شود .

شرح استاد : کوچک نمی تواند بزرگ را دوست بدارد و این بزرگ است که کوچک را دوست دارد . کوچک فقط می تواند اظهار محبت کند . محبت حقیقی از بزرگ به کوچک است و خداست که عبدش را دوست می دارد ، عبد کوچکتر از آن است که بتواند خدا را دوست بدارد . عبد نعمت های خداوند را دوست دارد ، عبد نعمتهای خداوند مانند احسانش ، ستار بودنش و ...  را دوست دارد و خود خدا را به اعتبار این که خداست نه ، عبد به اعتبار اینها خداوند را دوست دارد .

خداوند این نعمات را به مانند دانه ای پاشید و ما را صید کرد و با این کار در دام محبت خداوند افتادیم .

خداوند این نعمات مانند همسر و فرزند ، سلامتی ، روزی ، فهم و شعور و ... را به ما داد و اینها همه بهانه بود و توری بود تا ما را صید کند و ما به خاطر این نعمات می گوئیم که خدا چه خوب خدایی است.

حالا شکار وقتی به دام تور افتاد شروع به دست و پا زدن می کند و اتفاقاً وقتی بیشتر دست و پا می زند این نخ های تور بیشتر به دست و پایش می پیچد و شکار تقلای بیهوده می کند و فقط خودش را خسته می کند . اما پرنده دانا می داند که راه گریزی نیست و بیخودی تقلا نمی کند چون راهی برای فرار نیست ، همه در قبضه خداوند هستند ، قبضه مانند این مشت بسته است و این را هم پرنده دانا می داند که چه جایی بهتر از اینجا می تواند برود ؟ چه جایی بهتر از آغوش خدا و اولیاء خدا ؟ حالا فرض کنید خداوند این قبضه را باز کند کجا برویم ؟؟

مرغ دانا وقتی صاحب تور می آید که او را بگیرد شروع به چَه چَه زدن می کند ، شروع می کند به اظهار محبت .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 46

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

حاج ملا آقا جان در کرمانشاه ، در حالی که چند روز بود چیزی گیرش نیامده بود و به شدت گرسنه بود ، برای خواندن نماز جماعت به مسجدی میرود . بعد از نماز ، امام جماعت او را می شناسد و همراه خود به منزل خویش می برد . حاج ملا آقا جان خوشحال می شود که حتماً میزبان از او پذیرایی می کند و از گرسنگی خلاص می شود . میزبان حاج ملا آقا جان را می نشاند و کتابی بر می دارد و شروع به خواندن آن برای وی می کند . در اثناء گوش دادن به مطلب ، گرسنگی به حاج ملا آقا جان فشار می آورد . همین که این خطور در ذهن وی می گذرد ،‌ صاحبخانه که مشغول خواندن کتاب بوده به او می گوید : در منزل چیزی برای خوردن نداریم ، به مطلب خوب گوش بده ، و دو مرتبه مشغول خواندن می شود . یکی دو بار دیگر این خطور می آید و میزبان نیز می گوید : گفتم که چیزی برای خوردن نداریم ، به مطلب خوب گوش بده . آخرالآمر  حاج ملا آقا جان که از غذا خوردن مأیوس می شود ، به گرسنگی تن می دهد و دیگر فشار گرسنگی را هم کمتر احساس می کند . آن وقت صاحبخانه برای او رختخواب می اندازد و می گوید بخواب . صبح مجدداً صاحبخانه کتاب را بر می دارد و مشغول خواندن آن برای حاج ملا آقا جان می شود که در این بین فرزند صاحبخانه می آید و می گوید برای صبحانه چیزی نداریم . پدر نیز کتابی به فرزند می دهد و می گوید این را به مغازه دار بده و چیزی از او برای صبحانه تان بگیر . حاج ملا آقا جان که به گرسنگی تن داده بود ، دیگر فشار گرسنگی را احساس نمی کرد .

فشار مصائب و کمبودها تا وقتی احساس می شود که به آن تن نداده ایم و می خواهیم وضع را عوض کنیم . اما اگر به آن تن بدهیم و بنا را بر این بگذاریم که وضع تغییر نخواهد کرد و همین هست که هست ، عمده ی فشار آن از بین می رود .

شرح استاد : این مطالب کلیدهای بسیار بزرگی برای راحتی روح است که انشاء الله قدر بدانیم .

 تا وقتی شرایط برای ما نامطبوع است و ما هم امید داریم که این شرایط قابل تغییر است همین باعث می شود که ما کلافه باشیم ، چون می خواهیم زور بزنیم تا آن شرایط را تغییر بدهیم . اما وقتی یقین کردیم که آن شرایط غیر قابل تغییر است آنوقت به شرایط تن می دهیم و دیگر دردمان نمی آید .

تمام این سختی ها و گرفتاری ها برای این است که به مقدرات الهی تن نداده ایم .

در حدیث قدسی داریم : " یا داود ارید و ترید و لایکون الا ما ارید فان اسلمت لما ارید اعطیتک ما ترید و ان لم تسلم لما ارید اعطیتک فیما ترید ثم لا یکون الا ما ارید /  خداوند به داوود پیامبر فرمود : من چیزی را اراده می کنم و تو چیز دیگری را، و واقع نمی شود مگر همان چیزی را که من خدا اراده کرده ام . اگر به اراده من تن دادی و تسلیم شدی ، آنوقت می بینی همه آن اتفاقاتی که می افتد باب طبع توست اما اگر تن ندهی تو را در راه خواسته خودت به تعب و سختی می اندازم و آخرش هم نمی شود مگر آن چیزی را که من خدا اراده کرده ام  " .

برای اینکه غصه نخوریم تن بدهیم به آنچه هست .

یک کسی چشمانش بیمار شده و بینائیش را از دست داده ولی امید به بهبودی دارد ، برای اینکار مرتباً این دکتر و آن دکتر می کند و داروهای مختلف مصرف می کند و برای بهبودی سریع تر ناراحت و کلافه است . اما وقتی مطمئن شد که این چشم نابیناست و دیگر هم نخواهد دید دیگر تن می دهد به نابینائی و دیگر نابینائی برایش سخت نیست .

ما چون تن نداده ایم به مقدرات الهی کاستی های این دنیا برایمان سخت است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 45

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

یک " عیب ندارد " که مؤمن در برابر مصائب می گوید ، آتش غم را سرد و همه غم ها را باطل می کند .

شرح استاد : روزی به دنبال مطلبی که نوشته بودم می گشتم و آنرا پیدا نمی کردم دخترم کوچک بود وقتی آن حال ناراحت مرا دید به من گفت بابا عیب نداره . همین جمله " عیب نداره " باعث شد به آرامش برسم . دخترم که سر کلاس مرحوم دولابی نرفته بود و این جمله را از فطرتش می گفت . باور کنید این جمله " عیب نداره " بقدری برای من شیرین بود که حد ندارد .

حالا اگر اتفاقی در زندگیمان افتاد همین جمله " عیب نداره " را به خود بگوئیم و همین باعث می شود قسمت اعظم غم ها باطل شود . واقعیت هم همین است که : " عیب نداره " و ما فکر می کنیم "عیب داره " .

---------------------------------------------------------

در زمان های سابق بچه ها بازیی می کردند به نام " حمومک مورچه داره ، بشین و پاشو خنده داره " . دنیا همان حمومک است و هیچ کس ثابت و برای همیشه نمی تواند در آن بنشیند . امروز به آنها می گویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و ... بنشین و فردا می گویند پاشو . این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند . نکند وقتی گفتند بلند شو ، محزون و غصه دار شوی . قرآن می فرماید : " لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم (حدید/23)‏ " تا بر آنچه از دستتان می رود ، غصه دار و از آنچه به شما داده می شود خوشحال نشوید . امیرالمؤمنین (ع) هم فرمود: زهد در بین همین دو جمله ی قرآن است .

شرح استاد : در دنیا هم نشستنش و هم پاشدنش خنده دار است .

مثالی بزنم : دو نفر را در نظر بگیرید که هر دو خوابیده اند . پیامبر اکرم (ص) فرمودند : "الناسُ نیام/ مردم در خوابند " حالا یکی از این دو نفر در خواب می بیند که در انتخابات ریاست جمهوری برنده شده و در حال رفتن به سوی میز ریاست جمهوری است و از این بابت بسیار خوشحال و در حال خنده است ، نفر دوم در خواب می بیند که رئیس جمهور بوده و کودتایی شده و او را از ریاست جمهوری عزل کرده اند و در حال محاکمه اش هستند که او را تیرباران کنند و نفر دوم از غصه دارد های های گریه می کند . حالا کسی که در کنار اینها بیدار است هم به خنده نفر اول می خندد و هم به گریه نفر دوم . چرا خنده دار است ؟ چون وقتی هر دوی اینها وقتی از خواب بیدار شدند متوجه می شوند که نه آن نفر اول که خواب دیده بود رئیس جمهور شده بود کاره ای است و نه نفر دوم که می خواستند اعدامش بکنند در معرض اعدام است .

ما دو نوع خواب داریم : یکی خواب روز و یکی خواب شب . ما از رؤیای روز منتقل می شویم به رؤیای شب و از رؤیای شب منتقل می شویم به رؤیای روز . هر دوتای اینها رؤیا هستند و هیچ کدامشان واقعی نیستند .

مرحوم دولابی می فرمودند : انسان شب می خوابد و خواب می بیند که جوان است و ازدواج کرد و بعد از چند سالی بچه دار شد و بچه ها کم کم بزرگ شدند و دخترها را عروس و پسرها را داماد کرد و به همین ترتیب شصت سال را در یک خواب شب تا صبح می بیند و صبح که از خواب بیدار می شود می گوید از وقتی که دیشب خوابیدم همینطور خواب دیدم تا الآن که از خواب بیدار شدم . از ازدواج تا نوه دار شدنش را خواب دیده است .

در حال حاضر دستگاههای الکترونیکی درست کرده اند که میزان خواب دیدن را مشخص می کند و در این تحقیقات نشان می دهد که طولانی ترین خوابی را که انسان می بیند شاید به اندازه چند ثانیه است . یعنی آن خوابی را که شما فکر می کنید از دیشب تا صبح خواب دیده اید در اصل چند ثانیه  بوده است . شصت سال را در چند ثانیه دیده ای . این نکته علمی را وقتی فهمیدم یاد این جمله قرآن افتادم که :

" ... قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُم‏ ... (کهف/19) ... پرسید چه مدت درنگ کردید؟ ... " که پاسخ می آید   : " ... کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَة ... (یونس/45) ... گویى جز ساعتى از روز که یکدیگر را بشناسند درنگ نکرده‏اند ... "

در قرآن ساعت به معنای شصت دقیقه نیست بلکه به معنی لحظه است . یعنی وقتی از خواب بیدار می شویم می فهمیم کُلش یک لحظه بود . از زمان تولد تا مرگ در رؤیاییم و فکر می کنیم شصت ، هفتاد سال طول می کشد و وقتی از خواب بیدار شدیم و رؤیایمان را مطالعه می کنیم متوجه می شویم : " کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَة / جز یک لحظه طول نکشید "

این شصت ، هفتاد سال یک لحظه است و الآن که در خوابیم متوجه نمی شویم . تمام این طول کشیدنش برای این است که در خوابیم و وقتی بلند شدی متوجه می شوی چقدر طول کشیده ، لذا آنهایی که بیدارند می دانند این خواب چه مقدار طول می کشد .

همه غصه ها و شادی ها خیالی است . هم به غصه ها باید خندید و هم به شادی ها .

انسان زمانی که به موت نائل شد آنوقت بیدار می شود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –44

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شیطان با دروغ خود ترس و غصه می آفریند . قرآن از قول شیطان در روز قیامت می فرماید : وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم‏ " : من وعده ی خلاف به شما دادم .

شرح استاد : همه غصه ها و ترسی که در زندگی ما هست دروغ شیطان است . شیطان می گوید فردا از کجا بیاوری تا بخوری . خوب این دروغ است چون همان خدایی که تا امروز رزق مرا مهیا کرده فردا هم همان خدا هست . این شیطان است که دارد نگرانی ایجاد می کند و می گوید پدرت مرد ، حالا تو چطور فردا عروس و داماد می شوی ؟ این کار شیطان است که خداوند را از یاد انسان می برد .

شیطان با وعده دروغ و خلاف در انسان غصه ایجاد می کند و می ترساند در حالی که هیچ ترسی وجود ندارد . آیا خداوند بنده ای را که آفریده مگر او را رها کرده است که جای نگرانی باشد ؟

بشر با همین مغز کوچکی که دارد اجازه نمی دهد چیزی را که دارد می سازد ضایع شود چطور خداوند اجازه می دهد چیزی هدر برود ؟

پس ما چه غصه و نگرانی و ترسی داریم ؟ تمام اشکال در آنجاست که خداوند را فراموش می کنیم .

هنر شیطان تاریکی ایجاد کردن است . یعنی نور الهی را با حجابی که ایجاد می کند اجازه دیدن را به ما نمی دهد و در تاریکی قرار می گیریم و آنوقت وهم ما را احاطه کرده و ترس بر ما مستولی می شود.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –43

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت در کارهایتان با راه بندان مواجه شدید ، بدانید خدا راه بندان ایجاد کرده است و اگر بخواهید راه بندان بر طرف شود ، باید با او خلوت کنید و رابطه تان را با او اصلاح کنید . حضرت امیر (ع) می فرمایند : " من اصلح ما بینهُ و بین الله اصلح الله ما بینهُ و بین الناس : کسی که آنچه بین او و خداست را اصلاح کند ، خداوند هم آنچه بین او و مردم است را اصلاح می کند " .

شرح استاد : این مطلب را اینقدر باید به خود بباورانیم و اینقدر تلقین کنیم تا به این باور برسیم که :    " لا مؤثر الوجود الی الله / در عالم وجود جز خدای متعال هیچ صاحب اثری نیست " هیچ کسی در این عالم کاره ای نیست پس هر اتفاق و راه بندانی برای ما پیش می آید خداوند برایمان پیش آورده است.

بیخودی نباید خودمان را با این و آن مشغول کنیم چرا که از خدا غافلیم و خدا را نمی بینیم .

اینکه راه را خدا بسته است حتماً یک هدفی وجود دارد که قبلاً گفتیم غم ، پیغام دوست است که مدتهاست به ما سر نزده ای.

عزیزان من توجه کنید ! هر آنچه را که شما در این عالم پائین می بینید سایه عالم بالاست و همه گیرهایی را که در زندگی ظاهری ما پیش می آید سایه گیرهایی است که در عالم بالا برای ما پیش آمده است .

اگر من این نخی را که در دست دارم گره بزنم و آنرا جلوی چراغ بگیرم عکس این گره بر روی دیوار می افتد ، حالا اگر شما روی سایه این گره هر چه کشتی بگیرید نمی توانید این گره را باز کنید ، اگر می خواهید گره را باز کنید باید بیائید و گره روی نخ را باز کنید .

وقتی رابطه ما با خدا گره ایجاد کند سایه آن در رابطه ما با خلق گره ایجاد می کند .

حتماً یک ناسپاسی ، یک نافرمانی ، یک غفلتی ، یک بی ادبی و جسارتی و ... در برابر خدا انجام شده است که گره ای را ایجاد کرده و سایه اش باعث شده در این دنیا گرفتاری بوجود بیاورد و حالا تمام انرژی ات را صرف کشتی گرفتن با این گره کرده ای و خودت را اذیت و خسته کرده ای بدون اینکه نتیجه ای بگیری .

این کلید گره های زندگی ماست به شرط اینکه این گفته ها را باور کنید و متأسفانه ضعف ما در باورهای ماست . گفته ها را می شنویم ، قبول می کنیم و برای دیگران هم نقل می کنیم ولی خودمان به آنها باور نداریم و این مثل آن باغبانی است که زحماتی می کشد و میوه ها را پس از به ثمر رسیدن جعبه می کند و آنرا روانه بازار می کند ولی خودش حتی یکدانه از میوه ها استفاده نمی کند .

در هر صورت باید تلاش نمائیم که این گفته ها را به خودمان بباورانیم تا به یقین برسیم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –42

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بچه دبستانی که بودم ، روزی از کوچه عبور می کردم . بچه ها گویا لانه ی زنبورها را خراب کرده بودند و زنبورهای عصبانی در پی انتقام بودند که من از هم جا بی خبر را گیر آوردند و به سرم که برای مدرسه کاملاً موهایش را از ته زده بودم ، حمله کردند و تا توانستند نیش زدند . تا به خانه رسیدم ، از شدت سوزش جای نیش زنبورها ناله ام بلند شد و پدر و مادرم شروع کردند به نوازش من و مادرم هم مقداری شیره انگور جای نیش زنبورها مالید تا زهر آن را بیرون بکشد و سوزشش تمام شود . از شما چه پنهان ، اگر چه سوزش سرم ظاهراً مرا نارحت می کرد ، اما از یک طرف به خاطر اینکه چند روز از رفتن مدرسه معاف بودم و از طرف دیگر نوازش های شیرین و دلنشین پدر و مادرم ، ته دلم خوشحال بودم و برای اینکه پدر و مادرم بیشتر نوازشم کنند ، گاهی اوقات تصنعی آه و ناله ام را شدیدتر می کردم . خودمانیم رفقا ، ما با خدا و اولیائش همین کار را نمی کنیم ؟ آیا خیلی از این آه و ناله ها و نازها که برای خدا و ائمه (ع) می کنیم ، به خاطر لذتی نیست که از نوازش های آنها می بریم و از این طریق می خواهیم نوازش های آنها بیشتر شود ؟ البته خدا و اولیائش ناز کردن های بنده ها را هم خریدارند . در حالیکه اگر انصاف بدهیم ، ناز کردن به آنها می آید و ناز خریدن و نیاز کردن به ما .

شرح استاد : این بزرگوار از حادثه های کوچک چه نکته های بزرگی را از آن دریافت می کردند . برای ما که روزانه تعدادی از همین حادثه ها از جلوی چشمان را می گذرانیم و توجه نداریم که چه پیامهای بزرگ معرفتی را در خود دارند .

گاهی اوقات ما آه و ناله هایی برای خدا و اولیائش سر می دهیم که اینها واقعاً ناز کردن است . حالا چرا این کار را می کنیم ؟ چون نازمان خریدار دارد و خدا و اولیائش ناز ما را می خرند و ما هم چون نوازش های آنها را دوست داریم برای آنها ناز می کنیم . یاد گریه های سر سجاده نماز بیافتید که خیلی هایش ناز کردن است .

البته ناز کردن به خدا و اولیائش می آید چون ناز کردن به بزرگ و صاحب جمال می آید و در واقع آنها باید ناز کنند و ما ناز آنها را بخریم ، اما شما می ببینید آنها ناز که نمی کنند هیچی تازه ناز ما را هم می کشند .

انسان چقدر خجل می شود که گاهی اوقات ما به گونه ای رفتار می کنیم که نعوذبالله خداوند محتاج است و ما غنی ، و جالب اینکه خداوند هم این نازها را می خرد که به آن می گویند ادلال .

در دعای افتتاح می خوانیم : " ... مُدِلاًّ عَلَیْکَ فیما قَصَدْتُ فیهِ اِلَیْکَ / ... و تازه در مطلوب و مقصود خود با ناز و عشوه به درگاهت آیم "

شما ببینید کدام معشوق است که نازت را بخرد بلکه باید آنقدر نازش را بکشی تا تحویلت بگیرد . ولی معشوقی که محبوب تمام هستی است ناز می خرد بجای اینکه ناز بفروشد .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –41

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گذشته که گذشت و نیست ، آینده هم که نیامده و نیست . غصه ها مال گذشته و آینده است . حالا که گذشته و آینده نیست ، پس چه غصه ای ؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه .

شرح استاد : آنچه که گذشت و از دستت رفت که گذشت و نیست و آنی هم که قرار است فردا بیاید الآن کجاست ؟ الآن که نیست . گفت :

از آن چیزی که گذشت هیچ از او یاد مکن          فردا که نیامده است فریاد مکن

همه غصه های ما از گذشته مان است . چرا دیروز چنین اتفاقی افتاد ، چرا دیروز فلانی مرد ، چرا دیروز از کار بیکارم کردند .

همه اضطرابهای ما مربوط به آینده است . نکند فلان چیز آنطوری بشود ، نکند فلان اتفاق بیافتاد .

حالا اگر گذشته نیست و آینده هم نیست پس نقد ما لحظه حال ماست . گفت :

از فرصت بین دو عدم یعنی حال ، دم ، لحظه بهره ببر .

اگر ما در حال زندگی کنیم آیا غصه ای داریم ؟ آیا اضطراب و نگرانی داریم ؟

غم و غصه که مربوط به دیروز بود و نابود شد و دیگر وجود ندارد و نگرانی ها که مربوط به فرداست که هنوز نیامده و وجود ندارد ، پس همین حال را دریاب که نه غم و غصه ای دارد و نه نگرانی .

-----------------------------------------------------------------------------------

اهل دنیا یک پارچه غمند . دوستان اهل بیت (ع) اولِ راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند . خدا و خدایی ها یک پارچه شادی اند .

شرح استاد : اینکه مرحوم دولابی فرموده اند : دوستان اهل بیت (ع) اول راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند منظورشان همان برزخ مؤمن است که قبلاً توضیح داده ایم . چرا که یک مقداری از دنیا دارند و یک مقداری از آخرت . یک مقداری از غفلت و یک مقداری از ذکر . گاهی که به یاد خدا هستند خوش و سرحال و شنگولند و گاهی هم که خدا را فراموش می کنند آنوقت غم می آید .

آنهایی هم که خدایی هستند دیگر جایی برای غم و غصه در زندگیشان نیست .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –40

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خدا ما را برای شادی آفریده است نه برای غم . خدای واحد غنی قوی ، محال است مخلوقی را برای ناراحتی و غم بیافریند . اگر این بشارت را که ما را برای شادی آفریده اند ، باور کردی و به خودت قبولاندی ، دیگر غم وجود نخواهد داشت . این مژده مال کسی است که آن را باور کند . همین که فهمیدی دنیا فانی شدنی است و مشکلات و محرومیت هایش هم همیشگی و دائمی نیست و بالاخره روزی تمام خواهد شد ، نصف غم هایش باطل می شود . مشقت و غم دنیا وسیله ای است برای خوشی و شادی .

شرح استاد : غم زائده تخیل و توهم و جهل است . بچه کوچکی که داخل اتاق تاریکی قرار بگیرد می ترسد ، حالا در همان اتاق چراغ را روشن کنید دیگر نمی ترسد . پس ترس زائده جهل است . حال این ترس می تواند شامل هر چیزی بشود مثل ترس از کار ، ترس از بیماری ، ترس از آینده و حتی ترس از شب اول قبر و ... که همه اینها زائده جهل است و وقتی چراغ را روشن کنند ترس می رود .

پس وقتی شناخت و معرفت آمد دیگر ترسی نمی ماند . این توهمات ماست که اینگونه ما را وحشت زده کرده است . حالا اگر چراغ روشن شد و متوجه شدیم که خدا ما را آفریده و این خداست که به بنده اش رزق می رساند و همین که به این نکته توجه کردیم دیگر چه جای اضطراب و نگرانی و ترس ؟

لذا اگر این باور را در خود پیاده کردیم دیگر غم و غصه ای نخواهد بود . باید این چراغ را روشن کنیم تا روح و دل ما روشن شود .

بچه ای که داخل اتاق تاریک از ترس به خود می لرزد به راستی که چیزی داخل اتاق برای ترس نیست و همان موقع هم چیز ترسناکی وجود ندارد ، و نه اینکه چون چراغ را روشن کردیم آن چیز ترسناک فرار کرد ، خیر از اول چیز ترسناکی نبود و این بچه به دلیل توهم و تخیل دچار ترس شده بود . از اول چیز ترسناکی نبود ، از اول چیزی را که برایش غصه بخوریم وجود نداشت ، غصه هایی که ما خوردیم از جهل ما بوده است . حالا که چراغ را زدیم خنده مان می گیرد از غصه هایی که بیخود خورده ایم و به گذشته خود قاه قاه می خندیم .

همین که باور کنید تمام غم های دنیا ماندنی نیست نصف غم هایتان باطل می شود . این درست مانند این است که در منزلگاهی چند ساعتی توقف می کنید و می بینید مثلاً رختخوابش نرم نیست ، به خود می گوئید من که این جا ماندنی نیستم و چند ساعت دیگر حرکت می کنم . طول عمر در این دنیا نسبت به آن بی نهایتی که قرار است در آن باشیم از آن چند ساعت داخل منزلگاه هم خیلی کوچکتر است .

مشقت و گرفتاری برای شادی ما خلق شده که قبلاً گفتیم " ان مع العسر یسرا " که ظاهرش مشقت است اما باطنش شادی است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –39

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به خودت بگو خدا با من است . توجه به این حقیقت سبب می شود مردن هم برای انسان آسان شود ، چه برسد به مشکلات کوچک تر . این حرفت هم راست است ، چون خدا با همه هست .

شرح استاد : این گفتار را تلقین کن به خودت که خدا با من است و آنرا باور کن . وقتی یک قدرتمندی با من است انسان از چه چیزی می ترسد ؟ وقتی قدرتمندترین قدرتمند جهان هستی با ماست از چه چیزی باید ترسید ؟ از کدام زورگویی باید ترسید ؟ و زور چه کسی به او می رسد ؟ " ... ْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ... (توبه / 40) ... خدا با ماست‏ ... " البته انسان باید یادش باشد که خدا با ماست ، آنوقت چه کسی زورش به او می رسد ؟ اگر خدا نگهبان و حامی ماست دیگر از چه چیزی بترسیم ؟ لذا از مردن هم نمی ترسیم چون خدا با ماست .

پس هر سختی و مشکلی پیش آمد فقط " إِنَّ اللَّهَ مَعَنا " .

تمام سختی ها مانند فقر و گرسنگی و ... که جمع شود می شود مردن ، حالا وقتی از مردن نترسیم بقیه مشکلات که چیزی نیست .

حالا می گویند قرار است آمریکا حمله کند (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است فلان بیماری بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است زلزله بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) .

در نماز میت می خوانیم : " اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً ، تو بهترین میزبانى خدایا ما جز خوبى از او سراغ نداریم " و بعد در تلقین در قبر می گوئیم : " ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ / سپس بدان اى فلان به درستى که خداى تبارک و تعالى نیکو پروردگارى است "

از ابتدای این گفتار داریم تلقین می خوانیم که انشاءالله به موت رسیده باشیم . چون وقتی به موت برسیم دیگر همه غصه ها و گرفتاری ها و غم ها و ... باطل می شود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –38

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در زمان حضرت نوح (ع) پیر زنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبه ای که ته دره قرار داشت ، زندگی می کرد و حضرت نوح (ع) هر وقت از کار ساختن کشتی خسته می شد ، به کنار کلبه ی آن پیرزن می آمد و با او حرف می زد . وقتی قرار شد طوفان بیاید ، نوح (ع) به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوار می کند . وقتی طوفان آغاز شد ، نوح (ع) آن پیرزن را از خاطر برد . وقتی آب همه جا را گرفت ، نوح (ع) به یاد پیرزن افتاد و تأسف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند . هنگامی که طوفان فرو نشست ، نوح (ع) دید در نقطه ای دور دست سبزه زاری وجود دارد ، نزدیک رفت و با تعجب مشاهده کرد خانه همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش همه سالمند . از پیرزن پرسید : طوفان که آمد و آب همه جا را گرفت ، تو متوجه نشدی ؟ پیرزن گفت : یک بار که می خواستم نان بپزم ، دیدم ته تنورم کمی غمناک است ، پس این از آثار آن طوفان بوده است .

کسی که با خدا باشد ، طوفان حوادث به او زیان نمی رساند و حتی وجود آنها را هم احساس نمی کند .

شرح استاد : حضرت نوح (ع) کشتی را نه در کنار دریا بلکه در ته دره ای می ساخت و به همین دلیل همه او را مسخره می کردند که چرا اینجا مشغول ساختن کشتی است .

وقتی طوفهای عظیمی مانند طوفهای مصیبت و غم و مشکلات و مصائب که همه را غرق و نابود می کند در این میان کسی که دلش با خداست اصلاً وجود اینگونه مصائب را هم احساس نمی کند .

وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ، حضرت آتشی را ندیدند و همه جا را گلستان می دیدند. کسی که با خداست وقتی در آتش مصائب قرار می گیرد برایش گلستان می شود ، بلکه حتی وجود آن مصائب را هم احساس نمی کند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –37

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت غصه ای آمد ، بلافاصله سرت را به سجده بگذار که سبک می شوی .

وَ من اللیل فاسجُد .

شرح استاد : هر غصه ای آمد ، چه غصه دنیا آمد ، چه غصه آخرت آمد ، چه غصه معنویت آمد و آسمان روحت تاریک شد سجده طولانی کن که قرآن فرمود : " وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ  ... (انسان/26) و در شبانگاه به سجده خدا پرداز ... "

این سجده انسان را خالی می کند و وقتی سرت را از سجده بر می داری انگار که از غم و غصه خبری نیست و روحت یک نفس راحت می کشد .

درمان غصه سجده است .

---------------------------------------------------------------------------

خودت که چراغ شدی ، دیگر شبی نمی بینی . چند سال است که من شبی نمی بینم .

شرح استاد : یک زمانی هست که هوا تاریک است و انسان از کسی یک چراغ می گیرد . البته باید بدانیم که این چراغ مال خودت نیست و آن را قرض گرفته ای . این مانند همین گفتارهایی است که ما می گوئیم و این حرفها را قرض گرفته ایم تا انشاءالله این چشمه درون خودمان شروع به جوشش کند و دیگر لازم نباشد کتابی بخوانیم و این گفتارها را از کتاب نفس خودمان بخوانیم .

البته در ابتدای کار لازم است که انسان چراغ معرفت و علم را قرض کند تا مسیر را درست تشخیص بدهد ، اما زیباتر این است که خود انسان چراغ بشود و وقتی که انسان خودش چراغ شد دیگر شب و تاریکی را نمی بیند چون هر وقت به شما خبر دادند که فلان جا تاریکی است و شما به آنجا بروید تاریکی فرار می کند و چون خودتان چراغید نمی توانید تاریکی ببینید و هر جایی بروید آنجا روشن است.

از دیگر محاسن این است : انسانی که خودش چراغ است در نزد هر کسی هم بنشیند آنرا هم روشن می کند . وقتی به نزد انسان اهل معرفتی می روید حداقل تا زمانی که در کنار او نشسته اید می بینید تمام غصه های عالم از دلتان رفت و انگار نه دنیایی وجود دارد نه آخرتی ، حالا وقتی از کنار او دور می شوید و غم و غصه ها می آید بحث دیگری است چون از کنار چراغ دور شده اید و تاریکی ها خودشان را نشان می دهند .

مردان خدا پرده پندار دریدند                            یعنی به جهان غیر خدا هیچ ندیدند

آن کسی که به جز خدا هیچ چیزی را نمی بیند دیگر کجا غم و غصه را می بیند ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –36

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شب برای سالک خیلی خوب و نافع است . هر وقت غمناک شدی ، شب است . از شب و فقر و گرسنگی و مریضی و ... فرار نکن .دم هم نزن ، که بهترین عبادت صوم و صمت است . دنیا شب است و قیامت روز و برزخ بین الطلوعین است . دنیا لیل است . لیلةالقدر یعنی قدر این لیل دنیا را دانستن و از آن بهره بردن . در آن صورت نزدیکی های مطلع الفجر ملائکه به عبد خدا نازل می شوند و به او سلام می کنند ، چون محبت خدا ، بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

شرح استاد : هر وقت غمناک شدی که می خواهد دوازده ظهر باشد ، ساعت شش صبح باشد یا ساعت دوازده شب ، فرقی نمی کند هر وقت غمناک شدی شب است .

نق نزن و گلایه هم نکن که بهترین عبادات سکوت و روزه است . این یعنی محروم شدن و دم بر نیاوردن.

دنیا شب و قیامت روز است چون می گوئیم " یوم القیماة " روز قیامت ، اگر آخرت روز است پس نقطه مقابلش دنیاست که شب است . زمان بین الطلوعین از اذان صبح است تا طلوع آفتاب که عالم برزخ است . یعنی یک بهره ای از شب دنیا دارد و یک بهره ای هم از روز آخرت دارد . البته این یک طیف است که وقتی وارد برزخ شدی اول درصدش عالم دنیاست و یک درصد کمی از آن آخرت است و فرض کنید که نود درصدش دنیا و ده درصدش آخرت است . اما وقتی برزخ را طی می کنید و به جلو می روید از درصد دنیا کم  و به درصد آخرت افزوده می شود . این وضعیت ادامه دارد تا اینکه مراحل برزخ را طی کنید تا زمانیکه درصد دنیا صفر و درصد آخرت صد شود که بعد وارد قیامت می شوید .

سیر روحی و معنوی سالک هم همینطور است . ابتدا در تاریکیهای شب دنیاست و در امور ظلمانیه اسیر است . البته مؤمن شب مطلق ندارد و این اهل طبیعت و اشقیا هستند که در شب مطلق زندگی می کنند . در روایات داریم که مؤمن از بدو تولد برزخ را طی می کند . گفت :

خلق را با تو کج و بدخو کند                         تا ناچار او ، رو آن سو کند

هر انسانی وقتی خدا را فراموش کرد غم و غصه و حسرت و ... به سراغش می آید . و وقتی من نمی بینم که این خداست که دارد زندگی مرا اداره می کند و اگر چیزی ندارم خدا نداده ، آنوقت این زندگی می شود یک مشت حسرت که فلانی فلان چیز را دارد و من ندارم ، این زندگی می شود یک مشت غصه که فلان چیز را داشتم و از دستم رفت ، این زندگی می شود یکپارچه نگرانی که نکند فردا مرا اذیت کنند ، نکند فردا فلان چیز مرا بگیرند . این است که وقتی خدا را نمی بینید در شب زندگی می کنید .

اما وقتی خدا را یاد کردی آنوقت می شود روز . اگر چیزی دارم برای این است که خدا به من داده و برای من مفید بوده و اگر چیزی ندارم خدا نداده چون برایم مضر بوده و چه چیزی بهترین از این . پس حسرت چه چیزی را بخورم ؟ حسرت چیزهایی که برایم مضر بوده و به من نداده اند ؟ اضطراب چه چیزی را بخورم در حالی که غیر خدا در زندگی من کاره ای نیست .

مؤمن هم همینطور است و در سیرش گاهی یاد خداست که برایش روز است و گاهی از یاد خدا غافل است که برایش شب است . حال هر چه درصد یاد خدا بودن مؤمن زیادتر شود یاد دنیا در نظرش کوتاه می شود که روزش بلندتر و طولانی تر می شود .

در روایات داریم که در آخر الزمان روزها طولانی می شود ، در آخر الزمان سیر روحی مؤمن هم این اتفاق می افتد و روزهایش بلند می شود .

معنای لیلة القدر در این جمله مشخص شد که قدر مصیبت هایی که در دنیا می آید انسان بشناسد و از آن بهره ببرد و بفهمد که اینها چه چیزهای ارزشمندی است و قدر این ریاضتها و مداواها را بداند و هر کس به اینجا رسید که در لیل دنیا قدر این گرفتاریها و مصیبت ها را دانست و در برابر آن نه تنها نق نزد بلکه ناراضی هم نبود بلکه ارزشمند بودن آنها را تلقی کرد ، و سعی کرد بهره سازنده ای در جهت رشد و کمال معنوی ببرد ، این انسان لیلة القدر را درک کرده است که در این حالت ملائکه الهی بر او نازل می شوند و به او سلام می کنند . " سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْر (قدر/5) این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه‏ " .

دیگر از مطلع فجر شروع می شود که لیل دنیا را پشت سر گذاشت و وارد برزخ شد و طلوع فجر شروع می شود که ملائکه شروع به آمدن می کنند و سلام می کنند و تهنیت می گویند به این عبدی که توانسته این سیر را طی کند . چرا این کار را می کنند ؟ چون محبت خدا بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

محبت خدا لطیف است و جای دلخوری و غصه و حسرت نیست که به گفته حافظ :

چون غم ات را نتوان یافت به جز در دل شاد          ما به امید غم ات خاطر شادی طلبیم

که اگر بخواهید غم خدا را داشته باشید باید خاطر شادی داشته باشید و از خدا خشنود و راضی باشید.