بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
حاج ملا آقا جان در کرمانشاه ، در حالی که چند روز بود چیزی گیرش نیامده بود و به شدت گرسنه بود ، برای خواندن نماز جماعت به مسجدی میرود . بعد از نماز ، امام جماعت او را می شناسد و همراه خود به منزل خویش می برد . حاج ملا آقا جان خوشحال می شود که حتماً میزبان از او پذیرایی می کند و از گرسنگی خلاص می شود . میزبان حاج ملا آقا جان را می نشاند و کتابی بر می دارد و شروع به خواندن آن برای وی می کند . در اثناء گوش دادن به مطلب ، گرسنگی به حاج ملا آقا جان فشار می آورد . همین که این خطور در ذهن وی می گذرد ، صاحبخانه که مشغول خواندن کتاب بوده به او می گوید : در منزل چیزی برای خوردن نداریم ، به مطلب خوب گوش بده ، و دو مرتبه مشغول خواندن می شود . یکی دو بار دیگر این خطور می آید و میزبان نیز می گوید : گفتم که چیزی برای خوردن نداریم ، به مطلب خوب گوش بده . آخرالآمر حاج ملا آقا جان که از غذا خوردن مأیوس می شود ، به گرسنگی تن می دهد و دیگر فشار گرسنگی را هم کمتر احساس می کند . آن وقت صاحبخانه برای او رختخواب می اندازد و می گوید بخواب . صبح مجدداً صاحبخانه کتاب را بر می دارد و مشغول خواندن آن برای حاج ملا آقا جان می شود که در این بین فرزند صاحبخانه می آید و می گوید برای صبحانه چیزی نداریم . پدر نیز کتابی به فرزند می دهد و می گوید این را به مغازه دار بده و چیزی از او برای صبحانه تان بگیر . حاج ملا آقا جان که به گرسنگی تن داده بود ، دیگر فشار گرسنگی را احساس نمی کرد .
فشار مصائب و کمبودها تا وقتی احساس می شود که به آن تن نداده ایم و می خواهیم وضع را عوض کنیم . اما اگر به آن تن بدهیم و بنا را بر این بگذاریم که وضع تغییر نخواهد کرد و همین هست که هست ، عمده ی فشار آن از بین می رود .
شرح استاد : این مطالب کلیدهای بسیار بزرگی برای راحتی روح است که انشاء الله قدر بدانیم .
تا وقتی شرایط برای ما نامطبوع است و ما هم امید داریم که این شرایط قابل تغییر است همین باعث می شود که ما کلافه باشیم ، چون می خواهیم زور بزنیم تا آن شرایط را تغییر بدهیم . اما وقتی یقین کردیم که آن شرایط غیر قابل تغییر است آنوقت به شرایط تن می دهیم و دیگر دردمان نمی آید .
تمام این سختی ها و گرفتاری ها برای این است که به مقدرات الهی تن نداده ایم .
در حدیث قدسی داریم : " یا داود ارید و ترید و لایکون الا ما ارید فان اسلمت لما ارید اعطیتک ما ترید و ان لم تسلم لما ارید اعطیتک فیما ترید ثم لا یکون الا ما ارید / خداوند به داوود پیامبر فرمود : من چیزی را اراده می کنم و تو چیز دیگری را، و واقع نمی شود مگر همان چیزی را که من خدا اراده کرده ام . اگر به اراده من تن دادی و تسلیم شدی ، آنوقت می بینی همه آن اتفاقاتی که می افتد باب طبع توست اما اگر تن ندهی تو را در راه خواسته خودت به تعب و سختی می اندازم و آخرش هم نمی شود مگر آن چیزی را که من خدا اراده کرده ام " .
برای اینکه غصه نخوریم تن بدهیم به آنچه هست .
یک کسی چشمانش بیمار شده و بینائیش را از دست داده ولی امید به بهبودی دارد ، برای اینکار مرتباً این دکتر و آن دکتر می کند و داروهای مختلف مصرف می کند و برای بهبودی سریع تر ناراحت و کلافه است . اما وقتی مطمئن شد که این چشم نابیناست و دیگر هم نخواهد دید دیگر تن می دهد به نابینائی و دیگر نابینائی برایش سخت نیست .
ما چون تن نداده ایم به مقدرات الهی کاستی های این دنیا برایمان سخت است .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
یک " عیب ندارد " که مؤمن در برابر مصائب می گوید ، آتش غم را سرد و همه غم ها را باطل می کند .
شرح استاد : روزی به دنبال مطلبی که نوشته بودم می گشتم و آنرا پیدا نمی کردم دخترم کوچک بود وقتی آن حال ناراحت مرا دید به من گفت بابا عیب نداره . همین جمله " عیب نداره " باعث شد به آرامش برسم . دخترم که سر کلاس مرحوم دولابی نرفته بود و این جمله را از فطرتش می گفت . باور کنید این جمله " عیب نداره " بقدری برای من شیرین بود که حد ندارد .
حالا اگر اتفاقی در زندگیمان افتاد همین جمله " عیب نداره " را به خود بگوئیم و همین باعث می شود قسمت اعظم غم ها باطل شود . واقعیت هم همین است که : " عیب نداره " و ما فکر می کنیم "عیب داره " .
---------------------------------------------------------
در زمان های سابق بچه ها بازیی می کردند به نام " حمومک مورچه داره ، بشین و پاشو خنده داره " . دنیا همان حمومک است و هیچ کس ثابت و برای همیشه نمی تواند در آن بنشیند . امروز به آنها می گویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و ... بنشین و فردا می گویند پاشو . این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند . نکند وقتی گفتند بلند شو ، محزون و غصه دار شوی . قرآن می فرماید : " لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم (حدید/23) " تا بر آنچه از دستتان می رود ، غصه دار و از آنچه به شما داده می شود خوشحال نشوید . امیرالمؤمنین (ع) هم فرمود: زهد در بین همین دو جمله ی قرآن است .
شرح استاد : در دنیا هم نشستنش و هم پاشدنش خنده دار است .
مثالی بزنم : دو نفر را در نظر بگیرید که هر دو خوابیده اند . پیامبر اکرم (ص) فرمودند : "الناسُ نیام/ مردم در خوابند " حالا یکی از این دو نفر در خواب می بیند که در انتخابات ریاست جمهوری برنده شده و در حال رفتن به سوی میز ریاست جمهوری است و از این بابت بسیار خوشحال و در حال خنده است ، نفر دوم در خواب می بیند که رئیس جمهور بوده و کودتایی شده و او را از ریاست جمهوری عزل کرده اند و در حال محاکمه اش هستند که او را تیرباران کنند و نفر دوم از غصه دارد های های گریه می کند . حالا کسی که در کنار اینها بیدار است هم به خنده نفر اول می خندد و هم به گریه نفر دوم . چرا خنده دار است ؟ چون وقتی هر دوی اینها وقتی از خواب بیدار شدند متوجه می شوند که نه آن نفر اول که خواب دیده بود رئیس جمهور شده بود کاره ای است و نه نفر دوم که می خواستند اعدامش بکنند در معرض اعدام است .
ما دو نوع خواب داریم : یکی خواب روز و یکی خواب شب . ما از رؤیای روز منتقل می شویم به رؤیای شب و از رؤیای شب منتقل می شویم به رؤیای روز . هر دوتای اینها رؤیا هستند و هیچ کدامشان واقعی نیستند .
مرحوم دولابی می فرمودند : انسان شب می خوابد و خواب می بیند که جوان است و ازدواج کرد و بعد از چند سالی بچه دار شد و بچه ها کم کم بزرگ شدند و دخترها را عروس و پسرها را داماد کرد و به همین ترتیب شصت سال را در یک خواب شب تا صبح می بیند و صبح که از خواب بیدار می شود می گوید از وقتی که دیشب خوابیدم همینطور خواب دیدم تا الآن که از خواب بیدار شدم . از ازدواج تا نوه دار شدنش را خواب دیده است .
در حال حاضر دستگاههای الکترونیکی درست کرده اند که میزان خواب دیدن را مشخص می کند و در این تحقیقات نشان می دهد که طولانی ترین خوابی را که انسان می بیند شاید به اندازه چند ثانیه است . یعنی آن خوابی را که شما فکر می کنید از دیشب تا صبح خواب دیده اید در اصل چند ثانیه بوده است . شصت سال را در چند ثانیه دیده ای . این نکته علمی را وقتی فهمیدم یاد این جمله قرآن افتادم که :
" ... قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُم ... (کهف/19) ... پرسید چه مدت درنگ کردید؟ ... " که پاسخ می آید : " ... کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَة ... (یونس/45) ... گویى جز ساعتى از روز که یکدیگر را بشناسند درنگ نکردهاند ... "
در قرآن ساعت به معنای شصت دقیقه نیست بلکه به معنی لحظه است . یعنی وقتی از خواب بیدار می شویم می فهمیم کُلش یک لحظه بود . از زمان تولد تا مرگ در رؤیاییم و فکر می کنیم شصت ، هفتاد سال طول می کشد و وقتی از خواب بیدار شدیم و رؤیایمان را مطالعه می کنیم متوجه می شویم : " کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَة / جز یک لحظه طول نکشید "
این شصت ، هفتاد سال یک لحظه است و الآن که در خوابیم متوجه نمی شویم . تمام این طول کشیدنش برای این است که در خوابیم و وقتی بلند شدی متوجه می شوی چقدر طول کشیده ، لذا آنهایی که بیدارند می دانند این خواب چه مقدار طول می کشد .
همه غصه ها و شادی ها خیالی است . هم به غصه ها باید خندید و هم به شادی ها .
انسان زمانی که به موت نائل شد آنوقت بیدار می شود .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شیطان با دروغ خود ترس و غصه می آفریند . قرآن از قول شیطان در روز قیامت می فرماید : وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم " : من وعده ی خلاف به شما دادم .
شرح استاد : همه غصه ها و ترسی که در زندگی ما هست دروغ شیطان است . شیطان می گوید فردا از کجا بیاوری تا بخوری . خوب این دروغ است چون همان خدایی که تا امروز رزق مرا مهیا کرده فردا هم همان خدا هست . این شیطان است که دارد نگرانی ایجاد می کند و می گوید پدرت مرد ، حالا تو چطور فردا عروس و داماد می شوی ؟ این کار شیطان است که خداوند را از یاد انسان می برد .
شیطان با وعده دروغ و خلاف در انسان غصه ایجاد می کند و می ترساند در حالی که هیچ ترسی وجود ندارد . آیا خداوند بنده ای را که آفریده مگر او را رها کرده است که جای نگرانی باشد ؟
بشر با همین مغز کوچکی که دارد اجازه نمی دهد چیزی را که دارد می سازد ضایع شود چطور خداوند اجازه می دهد چیزی هدر برود ؟
پس ما چه غصه و نگرانی و ترسی داریم ؟ تمام اشکال در آنجاست که خداوند را فراموش می کنیم .
هنر شیطان تاریکی ایجاد کردن است . یعنی نور الهی را با حجابی که ایجاد می کند اجازه دیدن را به ما نمی دهد و در تاریکی قرار می گیریم و آنوقت وهم ما را احاطه کرده و ترس بر ما مستولی می شود.
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
هر وقت در کارهایتان با راه بندان مواجه شدید ، بدانید خدا راه بندان ایجاد کرده است و اگر بخواهید راه بندان بر طرف شود ، باید با او خلوت کنید و رابطه تان را با او اصلاح کنید . حضرت امیر (ع) می فرمایند : " من اصلح ما بینهُ و بین الله اصلح الله ما بینهُ و بین الناس : کسی که آنچه بین او و خداست را اصلاح کند ، خداوند هم آنچه بین او و مردم است را اصلاح می کند " .
شرح استاد : این مطلب را اینقدر باید به خود بباورانیم و اینقدر تلقین کنیم تا به این باور برسیم که : " لا مؤثر الوجود الی الله / در عالم وجود جز خدای متعال هیچ صاحب اثری نیست " هیچ کسی در این عالم کاره ای نیست پس هر اتفاق و راه بندانی برای ما پیش می آید خداوند برایمان پیش آورده است.
بیخودی نباید خودمان را با این و آن مشغول کنیم چرا که از خدا غافلیم و خدا را نمی بینیم .
اینکه راه را خدا بسته است حتماً یک هدفی وجود دارد که قبلاً گفتیم غم ، پیغام دوست است که مدتهاست به ما سر نزده ای.
عزیزان من توجه کنید ! هر آنچه را که شما در این عالم پائین می بینید سایه عالم بالاست و همه گیرهایی را که در زندگی ظاهری ما پیش می آید سایه گیرهایی است که در عالم بالا برای ما پیش آمده است .
اگر من این نخی را که در دست دارم گره بزنم و آنرا جلوی چراغ بگیرم عکس این گره بر روی دیوار می افتد ، حالا اگر شما روی سایه این گره هر چه کشتی بگیرید نمی توانید این گره را باز کنید ، اگر می خواهید گره را باز کنید باید بیائید و گره روی نخ را باز کنید .
وقتی رابطه ما با خدا گره ایجاد کند سایه آن در رابطه ما با خلق گره ایجاد می کند .
حتماً یک ناسپاسی ، یک نافرمانی ، یک غفلتی ، یک بی ادبی و جسارتی و ... در برابر خدا انجام شده است که گره ای را ایجاد کرده و سایه اش باعث شده در این دنیا گرفتاری بوجود بیاورد و حالا تمام انرژی ات را صرف کشتی گرفتن با این گره کرده ای و خودت را اذیت و خسته کرده ای بدون اینکه نتیجه ای بگیری .
این کلید گره های زندگی ماست به شرط اینکه این گفته ها را باور کنید و متأسفانه ضعف ما در باورهای ماست . گفته ها را می شنویم ، قبول می کنیم و برای دیگران هم نقل می کنیم ولی خودمان به آنها باور نداریم و این مثل آن باغبانی است که زحماتی می کشد و میوه ها را پس از به ثمر رسیدن جعبه می کند و آنرا روانه بازار می کند ولی خودش حتی یکدانه از میوه ها استفاده نمی کند .
در هر صورت باید تلاش نمائیم که این گفته ها را به خودمان بباورانیم تا به یقین برسیم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
بچه دبستانی که بودم ، روزی از کوچه عبور می کردم . بچه ها گویا لانه ی زنبورها را خراب کرده بودند و زنبورهای عصبانی در پی انتقام بودند که من از هم جا بی خبر را گیر آوردند و به سرم که برای مدرسه کاملاً موهایش را از ته زده بودم ، حمله کردند و تا توانستند نیش زدند . تا به خانه رسیدم ، از شدت سوزش جای نیش زنبورها ناله ام بلند شد و پدر و مادرم شروع کردند به نوازش من و مادرم هم مقداری شیره انگور جای نیش زنبورها مالید تا زهر آن را بیرون بکشد و سوزشش تمام شود . از شما چه پنهان ، اگر چه سوزش سرم ظاهراً مرا نارحت می کرد ، اما از یک طرف به خاطر اینکه چند روز از رفتن مدرسه معاف بودم و از طرف دیگر نوازش های شیرین و دلنشین پدر و مادرم ، ته دلم خوشحال بودم و برای اینکه پدر و مادرم بیشتر نوازشم کنند ، گاهی اوقات تصنعی آه و ناله ام را شدیدتر می کردم . خودمانیم رفقا ، ما با خدا و اولیائش همین کار را نمی کنیم ؟ آیا خیلی از این آه و ناله ها و نازها که برای خدا و ائمه (ع) می کنیم ، به خاطر لذتی نیست که از نوازش های آنها می بریم و از این طریق می خواهیم نوازش های آنها بیشتر شود ؟ البته خدا و اولیائش ناز کردن های بنده ها را هم خریدارند . در حالیکه اگر انصاف بدهیم ، ناز کردن به آنها می آید و ناز خریدن و نیاز کردن به ما .
شرح استاد : این بزرگوار از حادثه های کوچک چه نکته های بزرگی را از آن دریافت می کردند . برای ما که روزانه تعدادی از همین حادثه ها از جلوی چشمان را می گذرانیم و توجه نداریم که چه پیامهای بزرگ معرفتی را در خود دارند .
گاهی اوقات ما آه و ناله هایی برای خدا و اولیائش سر می دهیم که اینها واقعاً ناز کردن است . حالا چرا این کار را می کنیم ؟ چون نازمان خریدار دارد و خدا و اولیائش ناز ما را می خرند و ما هم چون نوازش های آنها را دوست داریم برای آنها ناز می کنیم . یاد گریه های سر سجاده نماز بیافتید که خیلی هایش ناز کردن است .
البته ناز کردن به خدا و اولیائش می آید چون ناز کردن به بزرگ و صاحب جمال می آید و در واقع آنها باید ناز کنند و ما ناز آنها را بخریم ، اما شما می ببینید آنها ناز که نمی کنند هیچی تازه ناز ما را هم می کشند .
انسان چقدر خجل می شود که گاهی اوقات ما به گونه ای رفتار می کنیم که نعوذبالله خداوند محتاج است و ما غنی ، و جالب اینکه خداوند هم این نازها را می خرد که به آن می گویند ادلال .
در دعای افتتاح می خوانیم : " ... مُدِلاًّ عَلَیْکَ فیما قَصَدْتُ فیهِ اِلَیْکَ / ... و تازه در مطلوب و مقصود خود با ناز و عشوه به درگاهت آیم "
شما ببینید کدام معشوق است که نازت را بخرد بلکه باید آنقدر نازش را بکشی تا تحویلت بگیرد . ولی معشوقی که محبوب تمام هستی است ناز می خرد بجای اینکه ناز بفروشد .