حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

دروس توحیــد – 26

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا در همه جزئیات زندگی من و شما دخالت دارد . ما کم متذکر خداییم . باید از درون متذکر بود . همه هنرهایی که داری مال خداست ، مال تو نیست . هر چه کرده ای را حاشا بزن و بگو کی بود ، کی بود ، من نبودم . چه کسی اولاد درست کرد ؟ چه کسی به آنها غذا داد ؟ چه کسی عبادت کرد ؟ چه کسی به دیگران خوبی کرد ؟

همه را خدا کرد .

شرح استاد : هر فعلی را که از عبد جاری می گردد می شود از دو منظر به آنها نگاه کرد ، یکی نگاه از پائین که از منظر عالم کثرت نگاه کنیم که این فعل را ، فعل خود عبد می بینیم . اما اگر از بالا نگاه کنیم و آن را از عالم وحدت نگاه کنیم دیگر آن فعل ، فعل خود خداست و دیگر غیر خدایی در کار نیست .

مثلاً همین دعای جوشن کبیر را که هزار اسم خدای متعال در آن یاد شده ، در این دعا صد فراز است که هر فراز آن ده اسم خدای متعال در آن قرار دارد ، آنرا بخوانید بیینید همه اتفاقی که در عالم می افتد در آن دعا به خدا نسبت داده شده است .

این پدر رفته زحمت کشیده و پولی را فراهم کرده و مواد غذائی تهیه کرده و آنرا برای زن و بچه هایش برده ، اما خدا می گوید من « رزاق » هستم . « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین‏ ‏ ( ذاریات / 58 )  خداوند روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است‏ »  در صورت ظاهر این عبد است که برای بچه هایش روزی می برد اما فی الواقع این خداست که دارد رزاقیت خودش را اعمال می کند . پس اگر خوب به این فعل عبد نگاه کنیم می توانیم فعل خدا را در آن ببینیم .

این آدم زد آن آدم دیگری را کشت ، صورت ظاهرش این است که این آدم، آدمی را کشته است ، اما خدا می گوید « ممیت » من هستم ، من هستم که میمیرانم . در این فعل عبد هم اگر درست نگاه کنیم فعل خدا را می بینیم .

این پزشک با تلاش خودش آن بیمار را نجات داد اما خدا می گوید « محیی » من هستم .

همه فعل هایی که از عبد جاری می شود را می توانید در اسماء الله ببینید . وقتی این را دیدید متوجه می شوید این خود خداست که دارد کارها را انجام می دهد .

شما به ظاهر فرزندی را به وجود آوردی ، اما خدا می گوید خالق این بچه من هستم .

هر فعلی که از عبد صادر می شود اگر از بالا نگاه کنید ، این فعل ربوبیه است . اما اگر از پائین نگاه کنید آن فعل را به خود آن عبد نسبت می دهید .

از بالا نگاه کنید آن فعل ، فعل خداست . وقتی از بالا نگاه می کنی دیگر خوب یا بد ندارد . اما وقتی از پائین نگاه کنی آن کسی که زد و یک بی گناه را کشت دیگر این شخص قاتل است و گناه بزرگی مرتکب شده و مثل اینکه همه خلق خدا را کشته « ... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا .... (مائده /32) ... هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته‏ ... »  ، اما اگر از بالا نگاه کنی دیگر در آنجا فعل بدی نمی بینی ، در اینجا این خداست که کسی را میراند و میراندن خدا خیر محض است و خدا لازم میداند که این آدم از این عالم منتقل شود به عالم دیگری . وقتی از بالا نگاه می کنی دیگر بد و خوب ندارد همه چیز خوب است . فعل ربوبی را که نگاه کنی جز خیر صادر نمی شود .

حضرت امیر (ع) در مناجات شعبانیه می فرمایند : « مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلاَنِیَتِی وَ بِیَدِکَ لاَ بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی » « و هر زیادت و نقصان و سود و زیان بر من وارد آمد همه به دست توست نه غیر تو »

حالا این کاری را که خدا می کند خیر این عبد را به همراه دارد . آن وقتی که داشتن آن چیز لازم است عطا می کند ، وقتی هم که نداشتنش لازم است آنرا اخذ می کند و آن چیز را از زندگی آن شخص بیرون می برد .

کیفر این اعمال هم به خاطر تصمیم آن شخص است که خلاف شرع مرتکب شده است . خدا فرموده : حق نداری انسان بی گناهی را بکشی ، چون این تصمیم را بر خلاف امر الهی گرفته است ، کیفر این نیت و تصمیم پلیدش را باید متحمل شود . هر کسی جزای نیت خودش را دریافت می کند . این نیت در درون او بود اما وقتی این نیت تبدیل به فعل شد دیگر با اذن الهی این نیت تبدیل به فعل شده است .

پس خدا امکان داد آن تصمیم عملی شود . چرا خدا امکان داد ؟ چون مصلحت آن کسی که داشت کشته می شد در این بود که کشته شود .

« قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر ( آل عمران / 26 ) بگو اى پیامبر، بار خدایا اى پادشاه ملک هستى تو هر که را خواهى ملک و سلطنت بخشى و از هر که بخواهى بگیرى، و به هر که خواهى عزّت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى هر نیکوئى و خیر به دست توست و تنها تو بر همه چیز توانائى. »

وقتی پائین هستیم باید از پائین نگاه کنیم و وقتی کسی ظلم کرد  کار زشتی انجام داده و معصیت کرده و مستحق کیفر است همه این حرفها بجایش درست ، اما وقتی نگاهمان رفت بالا ، آنجا دیگر کجا ظلم است ؟ ظلم وقتی است که حق کسی تضیع شود باید ببینیم چه کسی در برابر خدا حق دارد  که خدا آن حق را تضیع کند ؟ ظلم وقتی است که طلب شما را ندهند ؟ چه کسی از خدا طلب دارد ؟

بنابر این وقتی از بالا نگاه کنی دیگر ظلمی نیست ، از بالا که نگاه کنی خیر محض است .

هر چه می شود خدا می کند . در عالم وجود هیچ صاحب اثری جز الله نیست .

عقوبتهای الهی غیر از عقوبتهای بشری است . اگر کسی ما را اذیت کند ممکن است کینه آن را به دل بگیریم و در جایی دق و دلی آن کار را بر سر آن شخص خالی کنیم ، اما خدا که اینطور نیست که چون حرف خدا را گوش ندادیم خدا نعوذ بالله از روی لجبازی یک گوشه ای بنام جهنم دق و دلی را بر سر ما خالی کند . خدای متعال خیر و رحمت مطلق است ، لذا عقوبتهای الهی برای اصلاح آن شخص است ، دیدید که پدر و مادری بچه خودشان را دوست دارند و آنوقتی که ببینند بچه به بیراه می رود به او تذکر می دهند ، توبیخ می کنند و چه بسا او را تنبیه هم بکنند . این تنبیه حاکی از محبتی است که آن پدر و مادر به آن بچه دارند ، والا اگر محبت نداشتند می گفتند این بچه برود هر کاری میخواهد بکند ، پس آن جایی که دارند تنبیه می کنند این ظهور محبت پدر و مادر است به آن بچه . آنجایی که خدا دارد تنبیه می کند ظهور محبت خداست ، رحمت خدا بر غضب خدا سبقت دارد . لذا آن عملی که ظاهرش غضب است باطنش رحمت است . همانند همان تنبیه پدر و مادر که ظاهرش غضب است اما باطنش رحمت است . بنابر این کیفری هم که خدا انجام می دهد سرشار از خیر است .

اگر می گوید دست این دزد را بزنید نهایت خیرخواهی خداست ، چون این همانند درختی است که شاخه کجی از آن روئیده و این شاخه به آن درخت زیبا نمی خورد و درخت را خراب کرده ، می گویند این شاخه را ببر . چون خدا این مؤمن را دوست دارد می گوید این دستی که اینقدر هرزه شده که به هر مال حرامی آلوده شده ، این دست به تو نمی آید ، تو خودت خوبی این دست را ببریم که این خودش قشنگ شود .

لذا کیفرهای دنیوی خدا که قصاص است اگر اینگونه نگاه کنیم می بینیم که همه اش خیر است .

« ... فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب‏ (حدید/13) ... سپس میان آنان دیوارى زده شود که درى دارد، از درونسو در آن رحمت است و از برونسوى آن عذاب است »

لذا همین جهنمی، چون خدا او را دوست دارد آن را به جهنم برده که آن چرکهای حاصل از گناه را که ایجاد کرده این را بوسیله آتش می سوزاند ، این چرکها و زنگارها که ریخت ‏و تمیز شد او را به بهشت می برد ، اگر او را به خزینه جهنم نمی برد تا این چرکها از او نریزد نمی شد که او را به بهشت ببرند.

دروس توحیــد – 25

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • وقتی قرآن میخوانی درست گوش بده صدای خدا را خواهی شنید . وقتی نماز می خوانی خوب دقت کن خواهی دید که خدا حامد و مسبح خود است . العبودیة جوهرة کنهها الربروبیة . در کنه فعل عبد فعل خداست .

شرح استاد : در کتاب « سر حق » در یک پاورقی این را توضیح داده ام که بهره مندی از دین در سطوح مختلفی امکان پذیر است و هر سطحی از بهره مندی ، سطحی از اهتمام و تلاش را لازم دارد .

کسانی که به سطح نازلی از مرحله دین قناعت کرده اند با تلاش اندکشان بهره مندی اندکی هم نصیبشان می شود . اما کسانی که همت شان بلندتر است و قله های مرتفع تری از کمالات را قصد کرده اند و طالب مراتب بلندتری هستند آنها باید هزینه این همت بلند را بپردازند .

اگر مسیر رسیدن به عرفان ، معرفت اله است ، راه رسیدن به معرفت اله هم عبادت است .

« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‏ (الذاریات/56) من جنّ و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند [و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند] »

راه رسیدن به خدا و شناخت خدای متعال عبادت و بندگی است .

البته نمی خواهم بگویم که تمام وقتتان را بگذارید برای عبادت به معنای « من الاخص » و بروید سر سجاده نماز و ذکر و امثال اینها مشغول شوید . انسان مؤمن می تواند در تمام اعمالی که انجام می دهد، اگر آن اعمال را منطبق با معیارهای الهی انجام دهد  و انگیزه اش هم قرب الی اله باشد و همه اعمالش را تبدیل کند به عبادت و تمام فضای زندگیش را تبدیل کند به معبد ، اینها تماماً می شود عبادت به معنای « من الاعم ».

اما عبادت « من الاخص » ، آن هم سهم ویژه ای برای خودش دارد  . عزیزانی که دارای مراتب بلند معنوی هستند در عبادت «من الاخص» هم باید دقت و حوصله و اهتمام بیشتری داشته باشند .

بلندترین عبادت ما نماز است . نماز سوغات سفر معراج رسول اله (ص) است برای این امت . نماز عبادت بزرگی است که حتی ملائک مقرب به آن دسترسی ندارند . چه بسا بسیاری از انبیاء بزرگ حسرت چنین عبادت بزرگی را می خوردند . فشرده همه عبادت اولیاء خدا نماز شده . ویتامین همه عبادتها را گرفتند و یک کپسول درست کردند و آن هم شد نماز .

الصلاة مرآت المؤمن ، معراج مؤمن نماز است . نماز گزار نجوا می کند با خدا یعنی عاشق و معشوق در گوش هم نجوا می کنند . نماز وسیله نیل هر انسان متقی به قرب الهی است .

حال که خدا چنین برکتی به وسیله رسول خاتم (ص) نصیب این امت کرده جا دارد که قدر این نماز را خیلی بدانیم . نماز را با دقت و حال و توجه و آرامش بیشتری بهره بگیریم .

گر چه می شود نماز را با حداقل اذکار و حرکات خلاصه کرد و فقط واجبات را انجام داد ، و این نماز درست است و این شخص تارک الصلاة نیست و نمازش را بجا آورده ، اما کسی که طالب رسیدن به مراتب بلندتر است و نمی خواهد که فقط تارک الصلاة نباشد و میخواهد که به قرب برسد و میخواهد که به مراتب مناجات و نجوا برسد و میخواهد با نماز به معراج برود ، این شخص باید خیلی بیشتر از نمازش مراقبت کند و با حال و شوق و توجه بیشتری نماز را بجا بیاورد .

گاهی اوقات دیده ایم که دوستان شاید ذکری را ساعتها بگویند ولی نماز را که بالاترین ذکرهاست را خیلی تند تند و سریع بجا می آورند و نمازشان را تمام می کنند و این جای حسرت دارد .

اگر می خواهید به حقیقت و باطن نماز راه پیدا کنید ، این مستلزم این است که با نماز صمیمی و رفیق باشید ، تشنه نماز باشید ، دوستان خدا چشم براه نماز هستند و درست مانند یک معشوقی که قرار است از راه برسد چشم براه رسیدن ساعت اذان هستند و محور برنامه هایشان را نماز قرار داده اند و برنامه های دیگر را در حاشیه نماز گذاشته اند . نماز را بجا می آورند اگر وقتی باقی ماند به کارهای دیگر می پردازند . اصل نماز است . در نمازشان هم لطافت معنوی و رقت قلب و احساس لطیف عبودی هست و هم توجه و تعمق . آن وقت از این نماز بهره های بلند می برند .

یک مثالی را در کتاب سر حق گفته ام که : یک محصلی همت خودش را برای اینکه قبول شود و تجدید و مردود نشود قرار داد ، خوب برای قبولی باید نمره ده بگیرد . کسی که همتش را برای این نمره ده قرار میدهد تا یک اندازه ای باید درس بخواند ، اما یک دانش آموز دیگر همتش را برای نمره بیست قرار میدهد و میخواهد برترین نمره را فتح کند . خوب با آن حالتی که دانش آموز قبلی برای ده درس میخواند نمی شود نمره بیست گرفت ، رسیدن به آن قله بلند مستلزم همت بیشتری است . ضمن اینکه آن دانش آموزی که همتش را برای نمره ده قرار داده ، احتمال دارد بدلیل یک اشتباه یا فراموشی نتواند به آن نمره ده برسد ، کافی است 25/0 در نمره کم بیاورد و مردود شود ، اما آن دانش آموزی که همتش را برای نمره بیست قرار داده ، 25/0 هم کم بیاورد می شود 75/19 حتی اگر یک نمره هم کم بیاورد می شود دانش آموز برجسته .

کسانی که در عباداتشان این را قرار داده اند که در واقع ترک عبادت را نکرده باشند و تخلف از امر خدا را بجا نیاورده باشند و معصیت مرتکب نشده باشند ، خوب اینها همتشان بلند نیست . اولاً با این عبادت حداقلش این است که به جهنم نمی روند و به عنوان یک معصیت کار مورد عتاب و عقاب خداوند قرار نمی گیرند ، اما به قله بلند معنوی با این حداقل کار نمی رسند . ثانیاً وقتی ما همت خودمان را در این حداقل قرار دادیم چه بسا بخاطر یک امر کوچکی به این نقطه حداقل نرسیم  و اگر نرسیدیم آن موقع دیگر معصیت کار هستیم .

در همه احکام اله داستان همین است و حد وجود دارد . یک حد همان حداقل است که اگر کسی بجا بیاورد معصیت کار نیست و تخلف از امر الهی را انجام نداده است و حد دیگر آن حد اعلای کمالات ناشی از اجرای احکام اله است . رسیدن به آن قله با این حداقل ها نمی شود .

دروس توحیــد – 24

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • من اصبح علی الدنیا حزیناً فقد اصبح علی الله ساخطاً : هر کسی نسبت به وضعبت دنیویش محزون باشد هر آینه بر خدا غضبناک است . این بدان خاطر است که وضعیت دنیوی او را کسی جز خدا به وجود نیاورده است . آیا زشت نیست که بعد از یک عمر نماز و عبادت ، بر خدا غضبناک باشیم ؟ آیا می شود که انسان همه عمر مهمان باشد و باز هم از صاحبخانه پکر باشد. چقدر بی وجدان باید باشد که خلقش از این صاحبخانه تنگ باشد . بیایید و از این صاحبخانه گله نکنید خصوصاً پیش خلق از خدا گله نکنید که کفر است . اگر خواستید گله کنید به خود او بکنید .

شرح استاد : حرف کاملاً روشن است . کسی که از اوضاع زندگیش دلخور است از دست خدا غضبناک است . چون آن چیزی را که در زندگی ما وجود دارد خدا پیش آورده و گفتیم که غیر خدا در زندگی ما کاره ای نیست .

گر رنج پیشت آید و راحت ای حکیم                           نسبت مکن به اینها ، خدا کند

غیر خدا احدی در زندگی ما کاره ای نیست و هر چه شده است خدا کرده است و هر چه را هم خواهد شد ، خدا خواهد کرد . و این چقدر زشت است که بعد از یک عمر نماز و عبادت بگوید اهل عرفانم ولی از حوادث زندگی دلخور باشد که این از دست خدا دلخور است . چقدر بی صفتی و جفا و بی وجدانی است که از دست خدای به این خوبی ، انسان دلخور و خشمگین باشد .

خدایی که این همه لطف و محبت و لطافت برای ما به خرج داده است در عوض ما با خشم و غضب و خشونت با آن خدا رابطه داشته باشیم .

این است که با خدا آشتی کنیم . اگر کمی دست از آمال و آرزوهایمان برداریم و آرزوهایی که هوسهای جاهلانه کودکانه ماست را رها کنیم و بدانیم چون خدا چون عالم است و خیرخواه ماست آن هوسهای جاهلانه ما را عملی و برآورده نمی کند .

اگر دست از هوسهایمان بکشیم دیگر دلیلی برای دعوای با خدا نداریم .

هوس داشتیم ثروتمند شویم ، نشدیم با خدا دعوا می کنیم ، هوس داریم شغل و مقام مهمی پیدا کنیم بدست نیاوردیم با خدا دعوایمان شد .

این هوسهای جاهلانه عبد است که باعث می شود عبد با خدا دعوایش بشود .

همینطور آرزوهای دور و دراز . وقتی انسان فهمید و دست از این آرزوهای دور و درازش برداشت و فهمید که این آرزوها مانند کودک مریضی است که در اوج بیماری هوس بستنی و پفک و کاکائو  و امثال اینها می کند و آن حبیب چون عالم است و مصلحت را در این می بیند این آرزوها را متحقق نمی کند.

اگر این را فهمیدیم که اگر خدا چیزی را نمی دهد مصلحت و خیر ماست و چون خدا عالم است گوش به هوسهای جاهلانه مضری که داریم نمی دهد .

اگر این را فهمیدیم با خدا آشتی می کنیم و دیگر دعوایمان نمی شود .

باعث همه این دعواها ، آرزوهای جاهلانه و محبت دنیا است.

این را بدانیم که آن چیزی را که خدا مقدر کرده بهترین چیز است . حال میخواهد فقر باشد یا ثروت . اگر مریضی است یا سلامتی و صحت است ، هر چه هست خدا مقدر کرده و خیر من در آن بوده است .

پس تن بدهیم و پذیرا شویم مقدرات الهی را .

وقتی تن دادیم به مقدرات الهی دیگر دردمان نمی آید . چون وقتی درد می آید که انسان تن ندهد .

این درست مانند انسانی است که از اول زندگی نابینا به دنیا آمده ، خوب برای این آدم تحمل نابینایی برایش زیاد دشوار نیست چون به عنوان یک واقعیت آن را در زندگیش پذیرفته است که نمی تواند ببیند و خیلی تحمل این نابینایی برایش سخت نیست . ولی کسی که چشمش بینا بوده و حالا به علت یک بیماری بینایی خودش را از دست داده دیگر خیلی کلافه می شود و دیگر برای ندیدن تن نمی دهد و دلش می خواهد که هر چه زودتر چشمش ببیند و چون انتظار دارد که چشمش ببیند ولی نمی تواند به خاطر این خیلی به او سخت می گذرد .

تا ما تن ندهیم زندگی بر ما سخت می گذرد . ولی وقتی تن دادیم تیزی این سختی از بین می رود و دیگر خیلی دردمان نمی آید .

حالا اگر هم واقعاً تحمل نداری برو پهلوی خدا گله کن و پیش خلق گله نکن . البته بهترین این است که گله ای نباشد و هر آن چه را که دوست می دهد پذیرا شود ، گفت :

در بلایا می چشم لذات او                                      مات اویم ، مات اویم ، مات او

قشنگ ترین این است که در بلایا انسان لذت را احساس کند گفت :

زهر از قبل تو نوش داروست                                    فحش از دهان تو طیبات است

به حـــــلاوت بخـــورم زهـــــر                                    که شاهـــــــد ســــــاقی است

به ارادت بکشـــــــــــــــم درد                                    که درمــــــــــــــان هم از اوست

حالا مرد این میدان نیستی برو با خدا خلوت کن ، بگو خدایا دردم آمد چون خدا روی محبت کاری را انجام می دهد که انسان دردش می آید .

حتماً دیده اید زمانی که یک بچه کوچک را به انسان می دهند انسان دوست دارد او را بخورد و به همین دلیل یک گاز از لپش می گیرد و بچه میزند زیر گریه . میخواستیم محبت کنیم ولی آن بچه طاقتش را نداشت و گریه کرد .

خدا خواست محبت کند شما طاقتش را نداشتید . میخواهی گریه کنی برو پیش خدا . با خدا خلوت کن و به خدا گله کن . به خلق گله نکن چون گلایه خدا را به خلق کردن خیلی زشت است .