حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

ابتلائات مال اهل ایمان است و هر چه مراتب ایمان شخص بالا رود ، ابتلائاتش هم بیشتر می شود . می گویند شخصی الاغی داشت و از قضا همین که او نماز خوان شد ، الاغش مُـــرد . ناچار او الاغ دیگری خرید و به طویله برد که ببندد . الاغ به او لگدی زد . او هم به الاغ گفت : اگر از این کارها بکنی دو رکعت نماز هم برای تو می خوانم .

شرح استاد : تا دیروز که آن انسان خدا و پیغمبر نمی شناخت زندگیش راحت بود . نه گرفتاری ، نه مشکلی ، درست مثل حیوانی میخورد و میخوابید و در طبیعت میچرید . چون خداوند برای حیوانات گرفتاری پیش نمی آورد .

" ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون‏ (حجر/3) رهایشان کن بخورند و سرگرم بهره‏گیرى از لذت‏ها باشند و آرزوها به خود مشغولشان کند که بزودى خواهند فهمید "

کار خدا مثل کار آدمیزادها نیست . تا کسی میرود با خدا رفیق بشود خداوند هم برایش بلا می فرستد.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • البلاء للولاء : بلا برای دوستان است . اولین کسانی که به خاطر محبت زیاد بچه را چشم می زنند و بچه مریض می شود ، پدر و مادر بچه اند . خدا هم هر وقت به بنده اش نظر کند ، او را مبتلا می سازد .

شرح استاد : قدیم ها رسم بود وقتی بچه ها مریض می شدند ، پدر و مادرها سریعاً می رفتند و کسی را که می توانست برای بچه تخم مرغ بشکند می آوردند و می گفتند که این بچه چشم خورده است و معتقد بودند کسی که این بچه را نظر کرده است با این روش چشم زدن او را خنثی می کنند .

این روش بدین صورت بود که یک تخم مرغ می آوردند با یک تکه زغال و اسامی کسانی که این بچه را دیده بودند  و آشنا بودند را نام می بردند و یک خطی بر روی تخم مرغ می کشیدند ، بعد دو سکه در بالا و پائین تخم مرغ قرار میدادند و مجدداً با هر بار که نام کسی را می بردند یک فشاری به تخم مرغ می آوردند تا اتفاقی با بردن نام شخصی این تخم مرغ می شکست و معتقد بودند که با این کار اثر چشم زخمی که آن شخص به کودک رسانده از بین می رود . اتفاقاً وقتی برای بچه ها تخم مرغ می شکستند این اسامی معمولاً به نام پدر و مادر بچه می افتاد که بزرگترها می گفتند این چشم از سر محبت و علاقه پدر و مادر به بچه وارد شده است .

خداوند و اولیاء خدا هم وقتی بنده ای را دوست دارند او را چشم می زنند و او را مبتلا می کنند و بلا بسراغش می آید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • گرفتار ، همان گرفته یار است .

شرح استاد : شما به هر کس که می رسید می گوئید : گرفتارم .

این گرفتار یعنی چه ؟ یعنی گرفته یار . یعنی یار ما را گرفته است . یار ما را در آغوش گرفته و ما را می فشارد و چون ما نازک نارنجی هستیم گریه و داد و بیدادمان درآمده است . او از محبت ، ما را در آغوشش می فشارد و ما از نازک نارجی بودن دادمان درآمده است .

خداوند متعال وقتی بنده ای را که دوست بدارد او را با بلا مواجه می کند .

این بچه های پنج شش ماهه را نگاه کنید که وقتی انسان آنها را می بیند ، آدم را سر ذوق می آورند . گاهی اوقات بر اساس ذوق و علاقه، انسان این بچه را در آغوش می گیرد و در بغلش او را می فشارد  و یا یک گاز از لپش می گیرد . انسان او را برای علاقه می فشارد ولی بچه چون ظرفیت ندارد شروع به گریه می کند .

خداوند چون مؤمن را دوست دارد به سراغش می آید و او را در بغلش می فشارد در حالی که مؤمن احساس می کند که گرفتاری برای او ایجاد شده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا: در دنیا همه روزها عاشورا و همه جاها کربلاست .

دارٌ بالبلاء محفوفة : دنیا خانه ای است که آمیخته با ابتلائات است . در دنیا یک نفر خودش گرفتاری دارد ، یک نفر غصه ی شخص دیگری را میخورد و یک نفر غصه همه را میخورد .

شرح استاد : این جمله "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و "دار بالبلاء محفوفة" که از حضرت علی (ع) نقل شده بخوبی ماهیت دنیا را نشان می دهد . این دنیا با ابتلائات آمیخته شده است .

توجه کنید، یک زمانی هست که انسان یک جایی می رود و پیش فرض هم این است که آنجا یک جایی است که خیلی راحت است و در آنجا خوش می گذراند ، ولی اگر با این انتظار به آنجا وارد بشود و در آنجا اندکی وسائل راحتی کم باشد ، به انسان سخت می گذرد چون آن انتظار و توقعش برآورده نشده است . اما اگر از قبل بداند انسان به جایی می رود  که در آنجا خیلی سختیها هست ، حالا اگر در دنیا با کمی کاستی هم روبرو بشود خیل ذوق زده می شود که دنیا عجب جای خوبی است و به آن سختیها که می گفتند نیست .

حضرت علی (ع) فرمودند : دارٌ بالبلاءمحفوفة ، حالا اگر تصور و توقع ما از دنیا یک چنین چیزی باشد و این باشد که "کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا" همه روزهای زندگی ما عاشورا و همه سرزمین ها و عرصه ها کربلاست و فرموده اند : "کرب و بلا" یعنی سرزمین "کرب" و سرزمین "بلاست" ، حالا با این توصیف اگر گرفتاری بر ما عارض بشود دیگر خلاف انتظار ما نیست . چرا که اگر گرفتاری پیش نیامد خلاف انتظار است و کلی ذوق زده می شویم . یک ضرب المثلی است که می گوید : "بنا را بر مرگ می گذارند تا به تب راضی شود " داستان همین ماجراست ، چون بجای مردن ، انسان تب کرده و این خوشحالی دارد .

حالا شما بنا را در این دنیا همین جمله بگذارید که " دارٌ بالبلاءمحفوفة " یعنی بنا بر این است که بلا بیاید ، حالا اگر زمانی هم بلا نیامد این جای حمد و شکر الهی دارد که بلا نیامده است و اگر بلا آمد که خلاف انتظار نیست و حادثه غیر منتظره ای رخ نداده است و وقتی انسان انتظار حادثه ای را داشت و آن حادثه اتفاق افتاد دیگر بر انسان سخت نمی گذرد .

معمولاً وقتی انسان انتظار حادثه ای را ندارد و اگر حادثه اتفاق بیافتد به انسان شوک وارد می شود ، این مانند آن است که برای شخصی خبر بیاورند که یک جوانی در اثر تصادف از دنیا رفته است و چون آن شخص انتظار فوت آن جوان را نداشته شوک زده می شود در حالی که اگر شخصی سالخورده ای در بستر بیماری باشد و از دنیا برود معمولاً خبر این فوت باعث شوک زدگی نمی شود چون همه خود را آماده کرده بودند که با توجه به بیماری و سن بالای آن شخص این فوت اتفاق بیافتد .

حالا این بلا یعنی چه ، انشاءالله در مباحث بعدی آن را باز خواهیم کرد . که این بلا برای مؤمن اثرات سازندگی دارد و بسیار ارزشمند است . مؤمن در بلاها رشد می کند . همانند سنگ طلایی می ماند که در بوته ذوب فلز با آن همه حرارت شدید ناخالصی ها جدا می شود و مؤمن تبدیل به طلای ناب و خالص می شود .

این بحث ریاضت ها که در عرفان و سیر و سلوک هست خداوند متعال در زندگی ما پیش می آورد و باید سعی کنیم آنها را خوب تحویل بگیریم و با روح رضامندی پذیرای آنها باشیم و با تسلیم در برابر فرمان خدا، رفتاری مورد امر الهی را در آن موقعیت و در برابر آن سختی و دشواری از خودمان نشان بدهیم . ریاضت اصلی همین است که به آن ریاضت های خداداد می گویند . در حالی که این ریاضت های خود ساخته که من بنشینم مانند این مرتاض های هندی میخ به خودم فرو کنم و … اینها بدرد نمی خورد .

انسان باید به ریاضت های خداداد تن بدهد. و هر کس به اندازه اقتضائات روح خودش این ریاضت ها را دارد. یک کسی فقر دارد ، شخصی دیگر بیماری دارد ، کسی دیگر دارای فرزندی ناخلف است ، شخصی دیگر همسایه ای دارد که او را اذیت می کند ، کس دیگری رئیسی دارد که بر او سخت می گیرد و ...

خداوند متعال هیچ مؤمنی را بدون بلا نگذاشته است . در حدیث داریم که زندگی مؤمن خالی نمی شود از اینکه کسی او را بیازارد  ، حتی اگر آن مؤمن به سر کوه هم برود موجودی باعث اذیت او می شود ، چون مؤمن با اذیت دیدن رشد می کند .

وقتی ابتلائات وارد می شوند باید پذیرا بود و انسان نباید جا خالی کند چرا که این بلاها اوج لطف و محبت خداوند متعال به عبد مؤمن است . اگر خداوند محبتی به این مؤمن نداشت او را رها می کرد تا مانند این حیوانات در این طبیعت مشغول چرا باشد . اینکه می بیند خداوند متعال این ابتلائات را می فرستد برای این است که پروردگار با این مؤمن کاری دارد تا ثمری حاصل شود ، این آدم نباید به بیهودگی و بطالت این عمرش بگذرد .

" لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد (بلد/4) به راستى انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریده‏ایم. "

" یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏ (انشقاق/6) هان اى انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده‏اى [و رنج برده‏اى‏] و به لقاى او نایل خواهى شد. "

و این لطف خداوند متعال است که این سختی ها برای رشد انسان وارد شده است که شاعر گفته است :

گر با دیگرانش بود میلی                          چرا ظرف مرا بشکست لیلی

" البلاء للولاء " بلا مال اهل ولا است ، مال اهل ولایت و اهل محبت است و این بلاهای دنیوی خیلی بزرگ است و هر چیزی که به انسان سختی وارد کند خیلی باعث رشد می شود .

این را بگویم که وقتی بلایی آمد دادتان در نیاید . اگر زمانی دیدید که مشکلی پیش آمده که حتی راه نفس کشیدن و نجات هم نداری بدان که خداوند متعال شما را در دیگ زود پزی قرار داده تا سریعتر رشد کنی و میخواهد کاری را که باید شصت سال طی می کردی ، آنرا یک هفته ای طی کنی .

بلا برای انبیا و اولیاء باعث ترفیع درجات آنها می شود . بلا برای مؤمنین باعث تطهیر روح آنها از گرد و غبار و غفلت و معصیت های این عالم است و برای اشقیا عقوبت و کیفر است .

برای مؤمنین که گرد و غبار عالم کثرت، کدورتی را برای ما ایجاد کرده و یا غفلتی برایمان پیش آمده و یا آلودگی به معصیتی رخ داده که باید برای حضور در محضر پاکان باید آن غفلتها و معصیتهاو گرد و غبار پاک شوند تا راه پیدا کنیم به عالم پاکان .

در حدیث داریم که :" شدیدترین مردم در بلایا پیامبرانند و بعد اولیاءاند و … و هر چه درجه عبد بالاتر ابتلائات سنگین تر "

هیچ زمانی انسان در زندگیش بی نیاز از بلا نیست .

در گذشته بازی کودکانه ای وجود داشت که بچه ها این متن را با هم می خواندند : " حمومک مورچه داره بشین و پاشو خنده داره " ، کار مورچه گاز گرفتن است و بزرگان این متن را اینگونه تفسیر می کردند که : در حمومک دنیا کسانی هستند که ما را گاز می گیرند و باعث می شوند که انسانها از جایشان بپرند  و به زمین نچسبند که هم بشینش خنده داره و هم پا شدنش خنده داره .

قرآن کریم در مورد سرنوشت بلعم بن باعو می فرماید : " وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏ (اعراف/176) گر مى‏خواستیم وى را بوسیله آن آیه‏ها بلندش مى‏کردیم ولى به زمین گرایید (پستى طلبید و به دنیا میل کرد) و هوس خویش را پیروى کرد، حکایت وى حکایت سگ است که اگر بر او هجوم برى پارس مى‏کند و اگر او را واگذارى پارس مى‏کند. این حکایت قومى است که آیه‏هاى ما را تکذیب کرده‏اند پس این خبر را بخوان شاید آنها اندیشه کنند "

خداوند این مورچه ها را می فرستد که شاید دوست ما ، رئیس ما ، فرزند ما ، همسر ما ، همسایه ما و … باشد و آنها ما را گاز می گیرند که خصوصیت این کار آن است که دلبستگی ما را از دنیا کم می کند و آمادگی پرواز به سمت عالم معنا در ما پیدا می شود .

بلا به یک لحاظ دیگر به معنای امتحان است . که این ضعفهایی که در باطن ماست و از آنها بی خبریم با امتحانهایی که در سر راه مان پیش می آورد باعث می شود که این ضعفها بیرون بزند و علائم آن بصورت یک رفتار اشتباهی و یک عمل خطایی بروز می کند . و ما با دیدن این علائم پی به وجود آن نفس باطنی خودمان ببریم و در صدد رفع آن نقص بر بیائیم . که اگر این امتحان نبود و ما به این ضعف خودمان پی نمی بردیم ، این ضعف همچنان در وجود ما می ماند . خداوند متعال محبت می کند که ما را به معرفت النفس هدایت می کند ، نقصها و عیبهای ما را به خودمان می شناساند تا بتوانیم خودمان را بسازیم .

انسانی که درجه اش بالا می رود دیگر ابتلائات زندگی خودش برایش دشواری ندارد و به راحتی پذیرا می شود ابتلائات زندگی خودش را ، اما غصه دیگران را می خورد . یک عارف همانند مادری که فرزندش بیمار شده و پزشک دستور داده فلان آمپول را به فرزند تزریق کنند و این بچه چون از آمپول می ترسد مرتباً شیون و گریه می کند ، مادر به یک لحاظ قند در دلش آب می شود و خوشحال است که داروی لازم برای بهبودی فرزندش تهیه شد و تزریق شد و فرزندش به زودی خوب می شود لذا به این لحاظ با همه وجود خوشحال است و در دلش خندان است اما به لحاظ دیگر چون فرزندش جاهل است و متوجه نیست که این دارو برایش لازم است و تأثیرات دارو را متوجه نیست و این فرزند فقط درد این آمپول را می فهمد و مشغول درد کشیدن و گریه کردن است ، لذا به خاطر گریه کردن و متأثر بودن فرزند این مادر دچار ناراحتی و غصه می شود  . یک عارف هم همینطور است چون از آن کلاس گذشت که دیگر ابتلائات برای خودش تلخ باشد که شاعر گفت :

به حلاوت بخورم زهر                               که شاهد ساقی است

به ارادت بکشم درد                                که درمان هم از اوست

عارف زمانی که به ابتلائات دیگران نگاه می کند و می بیند که خداوند یک بلایی برای او فرستاده است به این لحاظ که این بلا سازنده و رشد دهنده این عبد است خوشحال است ، اما به لحاظ دیگر که می داند که این عبد هنوز به این راه آشنا نیست که این بلا چقدر چیز گرانبهائی است و اگر خداوند این بلا را نمی فرستاد لازم بود خود این بنده از خداوند التماس کند که خدایا چنین بلایی برای من بفرست و چون هنوز این بنده فهمش باز نشده و جاهل است لذا به خاطر دردناک بودن این بلا ، عبد به خودش می پیچد و به خاطر غصه آن عبد این عارف هم غصه دار است .

زمانی که روح بزرگ شد آنوقت است که دیگر انسان یک نفر را نمی بیند و نگاهش به همه است . یک وقت من غصه می خورم که مردم جاهلند و به خاطر دردناک بودن ابتلائات ، زندگی برایشان تلخ است و یک وقت من غصه می خورم که چرا مردم به بیراهه می روند ؟ چرا این سرمایه های عظیمی که خداوند در وجودشان قرار داده آنها را عاطل و باطل رها کرده اند ؟ چرا این فرصت گرانبهای عمر را که خداوند برای رشد و تکامل و تعالی در مسیر الی الله در اختیار آنها قرار داده اینطور بیهوده و هرزه تلف می کنند ؟ می شود در لحظه لحظه عمر این عالم از همه لذاید معنوی استفاده کرد ولی اینطور دست خالی دارند این عالم را طی می کنند ؟

خود را مهمان خدا دیدن – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد . در زندگی خودت را مهمان خدا بدان تا راحت شوی .

  • در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ، همه غصه ها میرود . چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد .

شرح استاد : این نکات لطیف ، آداب شاد و راحت و بی دردسر و بی زحمت زندگی کردن است . تمام اینها برای این است که در زندگی ، حرص و حسرت و غصه نداشته باشیم و در زندگی دنیا خوش بگذرانیم . کسی که مهمان است ، زحمت و تقلا ندارد ، مهمان که در فکر و خیال نیست که مثلاً برای وعده بعدی چه غذایی درست کنم و چه مواد غذایی را بروم بخرم و چگونه آنرا بپزم . مهمان اصلاً از این غصه ها ندارد . اینها همه غم هایی است که به دل صاحبخانه هست . انشاءالله اگر ما در زندگی دنیایی خودمان را مهمان خدا بدانیم با خیال راحت باید لم بدهیم و تمامی زحمات هم برای خدا باشد .

مطمئناً فردای ما را همان کسی اداره می کند که دیروز و امروز ما را اداره کرده است .

گذشته خودتان را مرور کنید از زمانی که به اندازه یک سلول در رحم مادر شکل گرفتیم ، از همان روز مهمان خدا بودیم ، در رحم مادر ما چه فهم و عرضه و جربزه ای داشتیم ؟ ، چه کسی ما را تغذیه کرد؟ چه کسی نیازهای ما را در آن رحم تأمین کرد ؟ و زمانی هم که می خواستیم متولد بشویم قبل از تولد سینه های مادر پر از شیر شد تا زمانی که این بچه متولد شد بی غذا نماند و سفره این بچه را قبل از اینکه به دنیا بیاید چیده اند . اینها را باید ببینیم که فقط خدا بود که از ما پذیرائی کرد .

اینها را باید ببینیم تا اعتماد کنیم به این میزبان . اینها را باید ببینیم  خدا چه زمانی ما را گرسنه گذاشته است ؟ در حالی که ما فهم و شعوری نداشتیم . در حالی که ما هیچ دغدغه خاطری برای رفع نیازهامان نداشیتم . آن خدای دیروز ، خدای امروز هم هست . پس نه غم امروز را بخوریم و نه نگران فردا باشیم . در فردای قیامت هم همین میزبان از ما پذیرائی می کند . کسی که ادب میهمانی در دنیا را مراعات می کند غصه قیامت را هم ندارد .

اینهایی را که گفتیم به معنای بیکار شدن نیست ، اینها به آن معنا است که نباید دغدغه خاطر و اضطراب داشته باشیم . مؤمن واقعی بسیار پر تلاش و مولّد و پر تحرک است . منتها این تلاش و تحرک زائده نگرانی و دغدغه خاطر و اضطراب و استرس نیست . خیال مؤمن راحت راحت است .

حاج آقای دولابی می فرمودند : مؤمن همانند یک مسافر کشتی است ، این مسافر در کشتی لم داده ولی کشتی ، امواج اقیانوس را می شکافد و این اقیانوس پر تلاطم را پشت سر می گذارد و به جلو می رود . دل مؤمن همانند آن مسافر است ، با قلبی مطمئن و دلی آرام آرام ، سر سوزنی استرس و اضطراب و تشویش ندارد . این دل را لم داده داخل کشتی بدن ، ولی این بدن که مثل آن کشتی است دارد امواج اقیانوس دنیایی را می شکافد و به جلو می رود . بدن مؤمن پر از تلاش و کوشش و فعالیت است .

انسانی که دارای اضطراب و استرس است تلاش مفیدی را هم انجام نخواهد داد و بسیاری از انرژیهای او را همین اضطرابها تخلیه می کند . حتی فرد مضطرب نمی تواند یک برنامه ریزی مناسبی را انجام دهد .

پس اگر می گوئیم که میهمان خدائیم نه اینکه دست از تلاش و کوشش برداریم و بگوئیم که باید لم بدهیم . لم بدهیم ولی دلمان باید لم بدهد ، یعنی اینکه قلب مطمئن پیدا کنیم ، همانند همان دعائی که در زیارت امین الله می گوئیم که خدایا من را مطمئن کن به قدرات خودت ، تا به این وسیله با دلی آرام آرام مشغول کار و تلاش و سازندگی شویم .  

 

  • مهمان خیلی هوشیار است . هیچ کس مثل مهمان از اسرار صاحبخانه با خبر نیست .

شرح استاد : اگر کسی بیشتر از سه روز در خانه شخصی میهمان باشد می گویند که دیگر آن کس میهمان نیست بلکه صاحبخانه است ، چون سر از همه چیز آن خانه درآورده است و جای همه چیز را می داند و از اسرار صاحبخانه با اطلاع می شود .

ما هم اگر بخواهیم صاحب سر الهی بشویم باید خود را میهمان پروردگار بدانیم و مانند یک میهمان در این میهمان خانه زندگی کنیم .

خود را مهمان خدا دیدن – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • در مهمانی خدا وقتی صاحبخانه را شناختی ، مشاهده ی جمال او سیرت می کند و دیگر از غذا می افتی ، بدون غذا سیر و بدون ثروت غنی خواهی بود .

شرح استاد : در همین عشق مجازی این دنیا هم همینطور است که عاشق و معشوق که عاشق هم هستند ، وقتی عاشق در محضر معشوق باشد و همین لذت حضور در محضر او و تماشای جمال او، عاشق را سیر می کند و حتی یاد خودش را هم فراموش می کند و حتی شاید ساعتها از وقت غذایش هم بگذرد ولی اصلاً یاد گرسنگی نیافتد ، چون جمال محبوب او را سیر می کند .

یک پله بالاتر بیائید و در همین جلسات معنوی یاد اهل بیت (ع) درست دقت کنید که شاید ساعتها انسان در جلسه بنشیند و ذره ای گرسنگی به انسان دست ندهد . چون انسان از راه باطن تغذیه می شود . بنابراین جمال محبوب انسان را سیر می کند و انسان را از خورد و خوراک می اندازد .

در ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان ، آیا غیر از این است که مؤمن از خورد و خوراک می افتد ؟ روزه یعنی چه ؟ مؤمن حقیقی در صیافت الهی چنان جذب تماشای الهی است که از غذا خوردن سیر می شود ، و لذا روزه می گیرد . این خاصیت عشق است که انسان را سیر می کند .

وقتی حضرت موسی (ع) دعوت شد به ملاقات با خداوند متعال و این سفری که سی روز طول کشید ، حضرت از شوق دیدار در طول این مسیر نه چیزی خوردند و نه چیزی آشامیدن .

شرط زنده بودن بدن ما خوردن و آشامیدن و نفس کشیدن نیست . این مرتاضها را نگاه کنید که حتی مقام معنوی هم ندارند . آنها را داخل تابوت می گذارند و تابوت را هم میخ می زنند و او را ته قبر می گذارند و رویش را هم خاک می ریزند و هفتاد روز بعد میروند و خاک را می کنند و در تابوت را که باز می کنند مرتاض بلند می شود و راه می افتد . خوب این چطوری می شود در این مدت هفتاد روز ؟

باید به این باور برسیم که شرط زنده بودن این نیست که وابسته باشیم به خوردن و آشامیدن و تنفس کردن . البته این به آن معنا نیست که انسان دیگر چیزی نخورد و نیاشامد و یا نفس نکشد بلکه اینها نشانه ای است که انسان می تواند از جای دیگر تغذیه کند . انشاءالله به گونه ای بشویم که به سیری روح دست پیدا کنیم و به حالت استغناء روح برسیم که بی نیاز از همه خلق می شود . بی نیازی ، مقام بزرگی است تا این حالت دَلگی و گدا صفتی و حرص و طمع و ولعی که در روح است خاموش بشود . غنا در خارج قابل به دستیابی نیست چون ثروت نمی تواند انسان را بی نیاز کند . در روایات داریم که ثروت همچون آب دریای شور است که انسان هر چه میخورد بیشتر تشنه تر می شود .

غنا و بی نیازی مربوط به روح انسان است و این جمال محبوب است که این روح را تغذیه می کند .

خود را مهمان خدا دیدن – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • از مهمان بابت آنچه در مهمانی خورده است ، سؤال و مؤاخذه نمی کنند . مهمان نه در دنیا و نه در آخرت ، حساب و کتاب ندارد . پس صلاح در مهمان شدن است که خیر دنیا و آخرت در آن است .

شرح استاد : شما وقتی در یک رستوران غذایی را استفاده می کنید ، زمان بیرون آمدن ، صورتحساب را به شما می دهند و تا دینار آخر قیمت غذا و خدماتی را که استفاده کرده اید را از شما خواهند گرفت و تا مبلغ راتسویه نکنید اجازه بیرون رفتن را به شما نمی دهند . ولی مهمان اینطور نیست از همه امکانات مفت استفاده می کند و بعدش هم آنجا را ترک می کند بدون اینکه کسی جلواش را بگیرد . این مراسم عقد و عروسی را حتماً دیده اید ، همه چیز را برای انسان می آورند و پذیرائی می کنند بدون اینکه دیناری بپردازد و تازه زمان بیرون آمدن میزبان کلی عذرخواهی می کند که آنطور که لازم بود نتوانستیم پذیرائی کنیم و باید ما را ببخشید و با احترام مهمان را بدرقه می کنند .

در دستگاه خداوند متعال هم همینطور است و اگر انسان خودش را مهمان خداوند بداند که البته همه ما مهمان هستیم ولی باید حالت و توجه به مهمان بودن را داشته باشیم و ادب میهمانی را مراعات کنیم. حالا اگر این حالت میهمان بودن وجود داشت میداند که سؤال و مؤاخذه ای نه در این دنیا و نه در آن دنیا وجود ندارد .

قرآن می فرماید : " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ (تکاثر/8) سپس در چنین روز از شما در باره‏ى نعمتها [ى کفران شده‏ى دنیا] بازخواست شود ) .

امام معصوم از اصحاب خود خواستند که نظراشان را در باره (نعیم) که خداوند به آن اشاره کرده را بگویند . اصحاب هر کدام چیزی گفتند ، یکی گفت آب گوارایی که در این عالم نوشیدیم ، یکی گفت غذای لذیذی که ما استفاده کرده ایم و ... ، حضرت فرمودند : این حرفها دور از شأن خداوند متعال است و خداوند همه این آبها و غذاها و ... را دسترس همه اشقیا و گناهکاران و حتی حیوانات هم قرار داده است ، آنوقت بیاید و اینها را مؤاخذه نماید ؟ حالا خداوند بیاید و از مؤمن مؤاخذه کند که این آب و غذایی را که در اختیارات قرار دادم چکار کردی ؟ حضرت فرمودند : آن چیزی را که خداوند سؤال خواهد نمود ، آن نعمت ولایت و محبت است و منظور این است که دلت را به چه کسی سپردی ؟

در این دنیا انسان هر چه از نعمتها استفاده کند از او مؤاخذه نمی کنند . از مهمان سؤال نمی کنند و هر چه استفاده کرده نوش جانش چه در این دنیا و چه در آخرت .

" ... یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏ (غافر/40) ... اینانند که وارد بهشت مى‏شوند، [و] در آنجا بى‏حساب روزى مى‏یابند. "

خود را مهمان خدا دیدن – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر در مهمانی یک شب بلایی به تو رسید ، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن .

شرح استاد : این خیلی زشت است که انسان مدتی را در منزل شخصی مهمان باشد و میزبان صبح و ظهر و شب دائماً پذیرائی کند و امکانات لذات و استراحت انسان را فراهم کند و انسان هم مفت و راحت از امکانات استفاده کند و حالا یک شب برنجشان ته گرفته و مغز پخت نشده ، این باعث شود که انسان رسوایی در بیاورد و آبروی میزبان را در نزد همسایه ها ببرد . این خیلی زشت است .

خداوند متعال که تمام عمر میهمان او هستیم و اگر گوشه ای از آرزوهای ما برآورده نشد و کام ما تلخ شد باعث شود که سر و صدا بلند کنیم و خدای ناکرده آبروی خداوند و ائمه اطهار را نزد کسی ببریم و این خیلی زشت است که انسان به نزد انسانهای دیگری برود که میانه خوشی با خداوند و اولیاء خداوند ندارند و از وضعیت زندگیش گلایه بکند . این دور از صفا است که انسان از میزبان خود که اینهمه مهربانی و بزرگواری را  که عمری بی منت به ما ارزانی کرده و پذیرائی کرده ، اینطور شیون و گلایه کند.

و در روایات متعدد داریم که اهل بیت (ع) فرموده اند : باعث زینت و آبروی ما باشید .

این خیلی زشت است که مؤمن باعث آبرو ریزی خدا و اهل بیت باشد در حالی که آنها دارند او را اداره می کنند .

انسان با انصاف صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارد ولی باعث آبرو ریزی نمی شود .

" ... ِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف‏ ... (بقره/273) ... فقیرانى است که در راه خدا ناتوان و بیچاره‏اند و توانائى آن که کارى پیش گیرند، ندارند و از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم مشتبه شود که هر کس از حال آنها آگاه نباشد پندارد غنى و بى‏نیازند ... "