حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

رضا - 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کسی که خود را محروم ترین افراد می داند ، اگر اندکی در مورد آنچه خدا به او عطا نموده است فکر کند ، خود را غرق در عطاهای خدا خواهد یافت . مسأله اینجاست که ما کمتر به داده های خدا فکر می کنیم و بیشتر حواسمان دنبال چیزهایی است که نداریم . آنچه را که خدا به مصلحت ما ندیده و نداده است که هر چه تقلا کنیم ، به ما نخواهد رسید و حسرت آن بر دلمان خواهد ماند ، آنچه را هم داریم که هیچ وقت به آن نگاه نکردیم که ببینیم و لذت آن را ببریم ، لذا یک پارچه غصه و حسرت و احساس محرومیت شده ایم . همین اعضای سالم بدنمان را فکر کنیم که هر کدامش چقدر می ارزد . اگر مثلاً چشم ما در معرض نابینا شدن باشد و همه ی دنیا مال ما باشد ، حاضر نیستیم همه آن را بدهیم و کور نشویم ؟ سایر اعضا هم به همین ترتیب . همین بدن سالم که خدا به ما داده ، حساب کنید روی هم چند قیمت دارد ؟ بالاتر از آن نعمت عقل است که اگر نداشتیم ، نه کسی ارزشی برای ما قائل بود و نه حتی در اموال خودمان حق تصرف داشتیم و باید قیم برای ما می گرفتند . نعمت هدایت الهی و محبت خدا و اولیای او که از همه بالاتر . با این همه دارائی دیگر کسی محروم باقی می ماند ؟

شرح استاد : همان کسی که مرتب می گوید من بدشانسم و هیچی ندارم اگر بنشیند و به راستی فکر کند داده های خودش را پیدا می کند و می بیند عطاهای خدا را . البته ما بیشتر حواسمان دنبال چیزهایی است که نداریم . من ماشین فلان ندارم ، خانه فلان جور ندارم و ... و چون دنبال چیزهایی دیگران هستیم عطاهایی را که خدا به خودمان داده را نمی بینیم .

آن چیزهایی را که خدا به ما نداده اینطور نبوده که نعوذ بالله خدا جاهل بوده و آن چیز که مصلحت ما در آن بوده خدا خبر نداشته که آن چیز به مصلحت ماست یا اینکه به مصلحت ما بوده ولی خدا دستش خالی بوده و نمی توانسته آنرا در اختیار ما قرار دهد و یا اینکه آن چیز به مصلحت ما بوده و هم در اختیارش هم بوده ولی بخیل بوده که آنرا به ما بدهد . اینطور که نیست ، پس حتماً آن چیزهایی را که خدا به ما نداده به مصلحت ما نبوده است .

باید بدانیم آن چیزهایی را که خدا به ما نداده برای ما ضرر دارد و چون خدا ما را دوست دارد هر چه هم ما اصرار کنیم خدا آنرا در اختیار ما قرار نمی دهد .

این همان مثال آن بچه ای است که مریض است و نباید فلان غذا یا خوراکی را بخورد و این بچه هر چه به مادرش گریه و التماس و ضجه کند ، مادر چون این بچه را دوست دارد و می داند اگر این خوراکی را بچه اش استفاده کند بیماری اش حاد می شود و حتی امکان دارد جانش را از دست بدهد به همین دلیل خواسته بچه را اجابت نمی کند .

حداقلش این است که خدا را به اندازه یک مادر قبول داشته باشیم که آنچه به مصلحت ما ندیده به ما نداده و چون ما را دوست دارد هر چه التماس و تقلا کنیم آنرا به ما نخواهد داد . ما مرتب اصرار می کنیم بده و او نمی دهد لذا حسرت آن چیز به دلمان می ماند .

باید به آن چیزهایی که خدا به ما داده نگاه کنیم تا در زندگی کیف کنیم و خوشحال باشیم و لذت ببریم و چون نگاهمان به جاهای دیگر است زندگیمان یک پارچه غصه و حسرت و محرومیت شده است .

زندگی های تلخ ، حسرت نداشتن ها ، غصه از دست رفتن ها ، احساس محرومیت که من هیچی در زندگی ندارم و ... همه اینها ریشه اش در این است که حواسمان به داده های دیگران است و داده های خود را نمی بینیم .

فرض کنید همه دنیا متعلق به شما باشد و پزشکان بگویند که تا یک هفته دیگر شما چشمان خود را برای همیشه از دست خواهید داد ، آیا واقعاً حاضر نیستید هر مقداری که لازم است از دارائی تان هزینه کنید تا چشمان خود را حفظ کنید ؟ ولو اینکه بگویند همه دنیایتان را بدهید ؟ همه ما حاضریم تمام دارائیمان را بدهیم و لحظه ای کور نشویم و این به همه اعضای بدن تعلق می گیرد .

همه اعضای بدنتان را قیمت گذاری کنید . چند می ارزد ؟ آیا غیر از این است که برای هر کدام حاضریم یک دنیا را خرج کنیم . حالا فکر کنید همه اعضای بدن سالم ولی عقل دچار نقصان باشد ، دیگر باید برای شما یک قیم هم بگیرند که کارهایتان را بدرستی انجام دهد . اگر ارثی هم به او برسد در اختیارش قرار نمی دادند . حتی حق تصرف در اموال خودش را هم ندارد .

این عطاهای خداوند چقدر می ارزد ؟!

حالا همه اعضای یدن سالم ، عقل هم سالم ولی هدایت الهی نبود ، الآن ما در چه وضعیتی بودیم؟

این عشق خدا و خوبان خدا که هدیه بزرگ خداست ، تنها هدیه ای است که می ارزد خداوند بر ما منت بگذارد و برای این نعمت بازخواست خواهیم شد که : " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم‏ (تکاثر/8) سپس در یک چنین روزى راجع به نعمت (هاى پروردگار) از شما بازپرسى خواهد شد "

امام صادق (ع) خدمتکاری داشتند که وضع زندگیش خوب نبود . روزی یکی از اصحاب که تاجر متمولی بود به دیدن حضرت آمدند ، قبل از خداحافظی این تاجر خدمتکار را به کناری کشید و گفت : آیا حاضری جایت را با من عوض کنی ؟ من حاضرم همه ثروتم را به تو بدهم و تو این منصب خدمتکاری حضرت را به من بده . تاجر که از منزل حضرت رفتند خدمتکار پیشنهاد تاجر را به حضرت عرض کرد و کسب تکلیف نمود . حضرت برای اینکه خدمتکار به قوه تشخیص برسد و قدر نعمت ولایت را بفهمد فرمودند هر طور میل خودت است عمل کن . خدمتکار به نزد تاجر رفت و پیشنهاد او را پذیرفت و قرار شد در مرحله اول لباسهایشان را با هم عوض کنند ، هم اینکه خدمتکار خواست لباسش را از تن خارج کند فریادی زد و گفت : نه حاضر نیستم این لباس نوکری را به کسی بدهم و به جایش مال دنیا را بگیرم .

حالا این نعمتهای معنوی چند می ارزد ؟

آیا باز هم در خود احساس محرومیت می کنید و از خدا گله مندید ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد