حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

مبحث رزق – 14

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • قرآن فرمود : ]  مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِق‏ (الطلاق/7)[ هر کس روزی اش تنگ شد ، پس باید ( از همان چیزی که دارد ) انفاق کند . امیرالمؤمنین علی (ع) هم فرمود : ]اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقة[ : هنگامی که فقیر شدید ، پس با صدقه دادن با خدا تجارت کنید . صدقه کلید رزق است .

شرح استاد : کسی که رزقش تنگ است ، بجای حرص و تقلا ، راهش صدقه است . یعنی اگر فقط یک بشقاب کوچک غذا دارد و تازه همین بشقاب هم سیرش نمی کند ، نصف این بشقاب را انفاق کند .

] ... وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون‏ (بقره/3) ... و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند [

لذا اگر یک موقعی انسان در تنگنای اقتصادی و مالی قرار گرفت و بخواهد که از این تنگنا رها بشود ، راهش همین است که از همان چیز بسیار اندکی که در اختیار دارد و همان چیز، تکاپوی زندگی خودش را هم نمی کند ، از همان چیز بسیار کم هم یک تکه اش را انفاق کند .

لذا امیرالمؤمنین (ع) هم فرمودند : وقتی به فقر مبتلا شدید با صدقه دادن با خداوند تجارت کنید  .

در ارزاق معنوی هم همین طور است و اگر می خواهید مثلاً دارای حُسن خُلق بشوید از خُلق خودتان در راه خدا خرج کنید هر چند کم باشد .

وقتی هر چه دارید هر چند کم هم باشد، در راه خدا خرجش کنید ، خداوند آن نعمت را زیاد می کند ، چه ارزاق مادی باشد و چه ارزاق معنوی .

  • پیامبر اکرم (ص) فرمود : ] انا و علی ابوا هذه الامة (من و علی دو پدر این امتیم ) [ . فرزندان بر سر سفره پدرشان رزق می خورند و از پدرشان ارث می برند . مگر ندیدی که حضرت امیر (ع) به در خانه های نیازمندان غذا می برد ؟ حالا این کار را نمی کند ؟

شرح استاد : اگر ما خود را فرزند امیرالمؤمنین (ع) می دانیم ، غذایمان را پدر تهیه می کند و جلوی ما  می گذارد . انشاء الله بر این باور باشیم و این را ببینیم که فرزند امیرالمؤمنین هستیم و بپذیریم پدر بودن آنها را .

هر چند که اگر هم نپذیریم غیر از آنها کسی دیگر پدر ما نیست . پدر را هم که نمی شود عوض کرد .

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم حضرت رسول (ص) فرمودند : من و علی پدر این امتیم .

حضرت رسول (ص) پدر بزرگ ماست و حضرت امیر (ع) هم پدر ماست .

انشاءالله این را ببینیم که خداوند رزاقیت خودش را به دست یداللهی حضرت امیرالمؤمنین (ع) جاری می کند .

خودمان را سر سفره امیرالمؤمنین (ع) میهمان ببینیم و یقین کنیم که این پدر اینقدر مهربان است و اینقدر کریم است که نمی گذارد بچه اش بی رزق بماند .

مبحث رزق – 13

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • ِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب‏ . همانا خداوند هر کس را که بخواهد ، بی حساب روزی می دهد . بغیر حساب سه معنی دارد : 1- آنچه را می دهد ، به این حساب نبوده که در قبال حسناتی باشد که انجام داده ای . 2- از آنچه داده حساب نمی کشد . 3- بی اندازه و بی حساب و زیاد می دهد .

شرح استاد : به خودتان رجوع کنید ببینید این نعماتی را که خداوند به شما داده بابت کدام یک از کارهایی بوده که شما انجام داده اید ؟ از همان اول محاسبه کنید که ما برای خدا چکار کرده بودیم که خداوند این بدن سالم را به ما داد ؟ این عقل سالم را به ما داد ؟ این رزق را به ما داد ؟ این پدر و مادر را به ما داد ؟ واقعاً چکار کرده بودیم ؟

این چیزهای را که داریم ، چه از جنبه های مادی و چه از جنبه های معنوی، که اگر درست نگاه کنیم می بینیم واقعاً ما چکار کرده بودیم که در یک خانواده شیعه اثنی عشری متولد شدیم ؟ حالا اگر در یک خانواده وهابی و یا کافر متولد شده بودیم تا رسیدن به این نقطه که الآن شما قرار دارید چقدر راه داشتیم ؟ و تا رسیدن به تشیع و ولایت اهل بیت (ع) چقدر راه داشتیم ؟ و چقدر راه طولانی بود .

واقعاً ما چکار کرده بودیم  که پدر و مادرمان شیعه و در یک جامعه شیعه متولد شدیم ؟

چکار کرده بودیم که سر از این جلسات قرآن و معارف اهل بیت (ع) درآوردیم ؟

اینها عطاهای بغیر حساب خداوند است .

  • خدا در مورد روزیی که به مؤمنین داده است ، از آنها حساب نمی کشد و سؤال نمی کند ، بلکه از دلشان و محبتشان که امانت خدا نزد مؤمن است ، سؤال می کند که به چه کسی سپرده اند . حالا که خدا از روزی سؤال نمی کند ، تو هم از او سؤال نکن . چون دستور دادن به صاحبخانه عیب است . گله و شکایت هم نکن . اگر هم یک وقت از دهانت پرید ، زود استغفار کن .

شرح استاد : قرآن کریم می فرماید : ] ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم‏ (التکاثر/8) و سپس در آن روز از نعیم خدا بازخواست خواهید شد [  

حضرت رسول (ص) از اصحاب سؤال کردند این نعیم که خداوند متعال در فردای قیامت سؤال می کند ، این نعیم چیست ؟

یکی از اصحاب گفت : این آبهای گوارا و خنکی را که در این دنیا خورده ایم را نعیم می گویند .

دیگری گفت : این غذاهای لذیذ و گوارا را که خورده ایم را نعیم می گویند .

حضرت رسول (ص) فرمودند : این آب گوارا و غذاهای لذیذ را خداوند به حیوانات هم عنایت نموده است ، حالا این نعمات را به انسان بدهد و بعد از او سؤال کند ؟

اصحاب سؤال کردند پس مقصود چیست ؟ حضرت فرمودند : ( الولایة  ) . یعنی دلت را به چه کسی دادی ؟ این همان نعیمی است که خداوند سؤال می کند . عشق و محبت چه کسی را در دلت جا دادی ؟ و گرنه این خوراک و پوشاک را که خداوند به مشرکین و ملحدین و کافرین هم داده است . حالا خداوند بیاید دوست اهل بیت (ع) را حساب بکشد که چه مقدار غذا خوردی و حسابش چه شد ؟

حالا که خداوند سؤال نمی کند که غذاهایی را که به تو داده ام چکار کردی ، تو هم سؤال نکن .

چون معنای سؤال ، درخواست کردن است ، لذا به فقیر می گویند سائل .

سؤال یعنی گدایی کردن . یعنی درخواست کردن .

یکی از آداب میهمانی این است که میهمان به صاحبخانه دستور ندهد . هر غذایی را آورد همان را می پذیرد . هر جایی گفت بشین همان جا بنشیند . نگوید نه من می خواهم آن یکی اتاق می خواهم بنشینم . یا نگوید من فلان غذا را نمی خواهم و فلان غذا را برای من بیاور.

حالا کسی که میهمان ضیافت الله است خلاف ادب است که به خداوند بگوید فلان چیز را به من بده .

گله و شکایت هم خلاف ادب است . چون آن میزبان بزرگ وقتی دعوتت کرده و شما را پذیرائی کرده و بدون هیچ زحمتی این هم نعمت را در اختیارات قرار داده ، و حالا پشت سر این میزبان گله می کنی که چرا فلان چیز اینطوری بود ؟ گله و شکایت کردن از میزبان ، جفای به صاحبخانه است .

خداوندی که حتی انتظار تشکر از تو را ندارد و به رایگان سر سفره الهی قرار گرفته ای ، حالا این گله و شکایت ، زشت نیست ؟

اگر یک مرتبه این گله از ربانت خارج شد ، زود آن را پس بگیر .

مبحث رزق – 12

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • از داده های خدا آنچه را که می بینی ، اندازه دارد ، ولی آنها را که نمی بینی ، بزرگ تر است و لا حد است . انشاءالله هر چه را لطف فرموده است ، خودش نشانمان بدهد ، هر چه اندازه ی خود ما بزرگ تر شود ، مقدار بیشتری از عطایای خدا را می بینیم . خداوند بغیر حساب داده است ، یعنی بی حد و اندازه داده است . از آنچه داده ، از ما حساب نمی کشد ، ما هم حساب نمی کردیم که چنین روزگاری برای ما پیش بیاید و بی حساب به ما بدهد .

شرح استاد : پس تا حالا آن چیزهایی را که خداوند به ما عنایت کرده ، اینها اندازه دارد . نداده های خداوند بی اندازه هستند . خزائن خداوند لا حد است ، اما عطاهای خداوند به ما محدود است . حالا آن عطاهایی را که خداوند به ما عنایت نموده بخشی از آن را دیده ایم و بسیاری از آنها را هم ندیده ایم و بسیاری از آنها را از ما مخفی کرده است چون اگر به ما نشان می داد بدلیل کم عقلی نمی توانستیم از آن بدرستی استفاده کنیم و آنرا هدر می دادیم . مثل اینکه شما یک الماس گران قیمتی را به دست یک بچه بدهید و من با یک آبنات چوبی این الماس را از دست آن بچه در می آورم .

این بچه نمی فهمد قدر این الماس چقدر است . لذا آن عطا را می دهند ولی نشانش نمی دهند و یواشکی یک گوشه ای برایش آنرا مخفی می کنند که بعدها که بزرگ شد وقتی آمد سر این عطا ، بفهمد که چه چیز ارزشمندی برایش مقدر کرده اند تا بتواند از آن استفاده درستی بکند . مثل همان داستان حضرت خضر در باره آن دیوار که وقتی رازش را بیان کرد فرمود : زیر این دیوار گنجی بود متعلق به بچه های یتیم که پدر و مادر این بچه های یتیم افراد صالحی بودند ، این دیوار اگر فرو می ریخت این بچه ها کوچک بودند و دیگران این گنج را به تاراج می بردند ، خدای متعال اراده کرد که این دیوار سالم و محکم بماند تا آن بچه رشد کنند و به حدی برسند که بتوانند این گنج را خودشان تصرف کنند و آنوقت این گنج آشکار شود . یک معنای این گنج همان عطاهای خداوند است که برای ما مقدر کرده ولی چون الآن بچه های کم سن و سالی هستیم ، اگر این عطاها آشکار بشود شیطان ما را فریب می دهد و ما دست خالی می مانیم ، خداوند این عطاها را مخفی نگه می دارد تا ما آنها را نبینیم تا آن عطا را با مطاع کمی نفروشیم و با یک ادعا و منم زدن و یک غرور همه را به باد ندهیم ، مخفی می کند تا بعدها که به آن کمال و بلوغ رسیدیم که آگر به آن عطا رسیدیم به آن غرور و ادعا گرفتار نشویم . چون بوده اند کسانی که چهار تا چیز را دیده اند امر به آنها مشتبه شده و ادعای پیغمبری و امام زمانی کرده اند  مرحوم دولابی (ره) نقل می کردند که طلبه ای سرخود دنبال مسائل معنوی رفته بودند و کم کم چشمه هایی برایش آشکار شده بود کم کم دچار وهم شده بود و ادعا کرده بود  که من خود امام زمان هستم و واقعاً باورش این بود که امام زمان است ، یک مدتی اینطوری بود تا اینکه سالها بعد به او برخورد کردم و خود این طلبه به پیش من آمد و گفت : من خوب شدم و آن موقع مریض بودم . اگر انسان بی موقع عطاها را ببیند ممکن است گرفتار چنین امراضی هم بشود . لذا خداوند قسمت اعظم آن عطاها را مخفی می کند و این را هم بدانید خداوند عطاهای خودش را تماماً عطا کرده است و همه آن چیزهایی را که به خدا می گوئیم بده ، خداوند داده است . همه آن کمالات ، مقامات و معنویاتی که شما شیفته آن هستید و دنبالش هستید ، خداوند همه آنها را عطا کرده است ولی آنها را الآن نشانمان نمی دهد و گذاشته است تا بزرگ شویم آنوقت در اختیار ما قرار می دهد .

باید از خدا بخواهیم که به حق اهل بیت (ع) ما را بزرگ کنند تا گرفتار غرور نشویم .

والا قبل از آن نیاز که ما بخواهیم ، آن نیاز عطا شده است .

اینکه گفته شد خداوند بغیر حساب می دهد یعنی اینکه به حد خداوند عطا می کند و دوم اینکه آنرا هم که میدهد حساب کشی نمی کند ، چون مهمان را که حسابی از آن نمی کشند ، شما یک وقت است به رستوران می روید و غذا می خورید دم در دست شما صورتحساب می دهند ، اما یک وقت است که شما را در جایی مهمان کرده اند حالا وقتی می خواهید از مهمانی خارج شوید که به شما صورتحساب نمی دهند و حسابی از شما نمی خواهند .

اگر شما خودتان را در زندگی مهمان ضیافت الله بدانید ، میهمان رزق الهی بدانید ، دیگر حساب پس دادن ندارد .

مبحث رزق – ۱۱

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • دوست اهل بیت (ع) دست به دهان است ، چیزی گیرش آمد ، به قدر نیاز می خورد و بقیه را می بخشد ، چیزی ذخیره نمی کند .

شرح استاد : این گفتار برای انسانهای بزرگ است ، خداوند این دوستی را نصیب همه ما بکند (انشاءالله ) که بتوانیم بدون دغدغه خاطر، نه با تصنع که تصنع همانند تزهد است .

تصنعی عمل کردن ارزش چندانی ندارد ، چون وقتی با دستم پس می زنم اما دلم برایش رفته است ، این دیگر چطور زهدی است ؟ بلکه انسان بتواند آرام باشد و ذره ای نگرانی نداشته باشد و اگر یقین داشته باشد که رزاق او ، آن چیزی را که لازمه اوست هر لحظه ای نقد به نقد تحویل او می دهد ، آن وقت دیگر می تواند بدون اینکه چیزی را ذخیره کند ادامه بدهد .

  • انسان اول غرق طبیعت است و حلال و حرام سرش نمی شود و هر چه می رسد ، می خورد بعد می فهمد که حلال و حرامی هست و در پی رزق حلال می افتد . بعد می فهمد اگر از دنیا به قدر رفع ضرورت استفاده کند ، مثل اکل میته که برای فردی که از گرسنگی در معرض مرگ است جایز می باشد ، برای او هم جایز خواهد بود . بعد می بینید که خدا چنان بر خلقش مسلط است که روزی حرام به آنها نمی دهد ، لذا هر چه خدا برای او پیش آورد را رزق حلال می داند و بی دغدغه می خورد و استفاده می کند .

شرح استاد : در حدیث داریم که : دنیا مردار است و دنیا طلب هم مثل سگ می ماند . حالا (میته) خوردنش حرام است ، ولی وقتی جایز است که انسان بعلت گرسنگی شدید در حالت مرگ است و هیچ غذای حلالی هم وجود ندارد و اگر از این (میته) نخورد می میرد ، اینجاست که اسلام اجازه داده فقط به همان اندازه ای که انسان از مرگ نجات پیدا کند می تواند استفاده کند و حلال است .

حالا اگر دنیا (میت) است باید فقط به همین اندازه از آن استفاده کند که نیاز است .

در حدیث داریم : اگز انسان اهل آخرت باشد ، دنیا را برای خودش حرام می داند و اگر اهل الله هم باشد باز دنیا را برای خودش حرام می داند .

خوب چیزی هم که حرام است نباید از آن استفاده کرد و فقط زمانی از آن می تواند بخورد که در حال گرسنگی رو به مرگ باشد و به همان اندازه ای که انسان را نجات می هد حلال می شود و اینجوری از دنیا استفاده می کند و دیگر نگران حلال بودن رزقش هم نیست ، چون بنایش بر این است که کل رزق دنیا حرام است .

پس مرحله اول که حلال و حرام سرش نمی شد ، در مرحله دوم دیگر حرام و حلال سرش می شود که صفت متقین است و مواظب بود که آن چیزی را که مصرف می کند حتماً حلال باشد و در مرحله سوم متوجه می شود که کلش حرام است و فقط در حد (اکل میته) میتواند استفاده کند .

در مرحله چهارم حالا وقتی رزاقیت خدا را دید متوجه می شود که خداوند روزی حرام به خلقش نمی دهد ، لذا هر چیزی را که خداوند برایش پیش آورد را رزق حلال می داند و بی دغدغه می خورد و استفاده می کند .

در مرحله چهارم دستش را دراز نمی کند از جلوی کس دیگری بردارد ، چون دیگر این حرام است ، بلکه می نشیند همان چیزی را که برایش آوردند را یقین می کند که حلال است .

وقتی عبد خودش را به خداوند می سپارد ، خداوند نمی گذارد که عبدش روزی حرام استفاده کند .

این را مطمئن باشید که وقتی انسان خودش را به خدا می سپارد ، امکان ندارد خداوند بگذارد که این انسان در مسیر غلط حرکت کند . البته باید به این مطلب و این یقین برسید .

بحث لقمه حلال ، بحث خیلی مهمی است . چون تأثیر در روحیات ، خلقیات ، سیر و سلوک ، توفیق عبادات و در نورانیت قلب انسان دارد و دغدغه خاطر به آن چیزی که انسان استفاده می کند خیلی خوب است ولی داشتن نفس آرام به انسان اطمینان خاطر می دهد . چون این رزق را نه با دستش جلو کشیده و نه در دلش طالب این رزق بوده و خواستی نداشته بلکه در حالی که آرم نشسته  اگر جلویت آوردند بگیر و بخور . حتی اگر بدانی این کسی که دارد به تو تعارف می کند دزد است ، اگر به تو تعارف کردند بخور ، چون همه پول این آدم که پول دزدی نیست ، شاید مقداری پول هم، کسی به آن بخشیده باشد که آن مقدار حلالش نصیب شما می شود .

مبحث رزق – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • دندان طمع دنیا و آخرت را بکن ، ولی هر چه خدا عطا کرد ، بپذیر .

شرح استاد : طمع یعنی زیاده خواهی ، طمع یعنی چشمم به آن چیزی که رزق من نیست دوخته ام ، و چون رزق من هم نیست آنرا به من نمی دهند ، لذا با خدا هم دعوایم می شود و دلخور می شوم .

زیاده طلبی نداشته باش . آرام بنشین هر چه جلویت گذاشتند حتی زیاد هم گذاشتند تحویل بگیر .

این به این معنا نیست که حتما باید کم داشته باشی ، فعلاً همانی را که خداوند عنایت کرده را تحویل بگیر . وقتی سر سفره نشسته اید ، ادب سفره این است که وقتی غذا را جلوی مهمانها گذاشتند ، هر کسی همان چیزی را که نزدیک خودش است را بخورد و نگاهش به بشقاب آن نفری که آن طرف سفره نشسته است نباشد ، این بی ادبی است .

در زندگی هم همین است ، و همه سر سفره خدا نشسته اند ، همان بشقابی را که خداوند جلویمان گذاشته ، حواسمان فقط به آن باشد و کیف آن غذا را بکنیم ، حالا وقتی نگاهم به غذای دیگران باشد ، اولاً آن غذا مربوط به کس دیگری است و به من نمی دهند و این داغش به دلم می ماند ، ثانیاً حواسم به غذای آن طرف است و نمی فهمم چه چیزی را جلویم گذاشته اند که لذت آن را ببرم . لذا ادب سفره به آن است که هر کس نگاهش به همان غذای خودش باشد و دست دراز نکند از آن طرف سفره یک چیزی را بردارد .

در سر سفره خدا هم همین است که خدا یا یک دیس جلویم گذاشته یا یک پیاله کوچک . خداوند ظرفیت مرا در نظر گرفته و بی حساب عمل نکرده و بی گدار به آب نزده است . برای هر کسی متناسب با هاضمه اش ، متناسب با نیاز غذائیش ، به همان میزان غذا و نوع غذا که برایش لازم بوده جلویش گذاشته است .

پس دندان طمع را بکن و هر چه خدا عطا کرد بپذیر .

حالا حرف بزرگ این است که می فرماید : دندان طمع آخرت را هم بکن . انشاءالله بتوانیم دندان طمع دنیا را بکنیم تا برای آخرت هم زورمان برسد که بکنیم که حتی طمع به عطاهای اخروی و بهشتی هم نداشته باشیم . البته آنها چیزهای خیلی بزرگی است و خیلی شیرین و دوست داشتنی است و اگر یک گوشه اش را به کسی نشان بدهند تا آخر عمر مست است . اینکه کسی بتواند طمع دندان آخرت را بکند باید خیلی بزرگ باشد . اما این به این معنا نیست که انسان از دنیا و آخرت استفاده نکند و انسان باید هم از دنیا استفاده کند و هم از آخرت . انسان نباید طمع داشته باشد ، زیاده طلبی نداشته باشد و آن چیزی را که قسمتش نیست را تقاضا داشته باشد .

] مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق ... (اعراف/32) چه کسى زینت خدا را که براى بندگان خود بیرون آورده و روزى‏هاى پاکیزه را، حرام کرده؟ ... [ 

آن چیزی را که برایت مقدر کرده استفاده کن . تزهد هم نورز چون زهد با تزهد فرق دارد . تزهد یعنی اینکه آن چیزی را که جلویمان گذاشته اند را انسان پس بزند . تزهد یعنی آن چیزهایی را که خداوند عطا کرده را مصرف نکند . تزهد خیلی چیز ارزشمندی نیست . زهد یعنی دلبسته به دنیا نبودن و نه استفاده از دنیا نکردن . در زهد انسان از مواهب استفاده می کند ولی دلبسته آن چیزها نیست و اگر آن چیزها بعداً نباشد خم به ابروی زاهد نمی آورد .

بنابر این انسان باید سعی نماید که طمع دندان دنیا را بکند و در پی آن ، انشاءالله خداوند همت بلندی عنایت نماید که انسان دندان طمع آخرت را هم بکند .

مبحث رزق – 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر غلام خانه زاری پس از سال ها بر سر سفره ی صاحب خود نشستن و خوردن ، روزی غصه دار بشود و بگوید فردا من چه بخورم ؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند . بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .

شرح استاد : در قدیم غلامهایی در خانه ارباب زندگی می کردند که هر روز اربابشان به آنها غذا می دادند و در طی این مدتی که این غلام در خانه ارباب زندگی می کرده یک وعده هم بی غذا نمانده ، حالا اگر یک روز این غلام بنشیند و زانوی غم به بغل بگیرد و غصه بخورد که وعده غذای بعدی من چه می شود و برای این وعده غذا من چکار باید بکنم ؟ خوب این توهین به صاحبخانه است .

چرا ؟ چون آیا این صاحبخانه من این فهم و شعور را ندارد که بداند من برای فردا به غذا نیاز دارم و ممکن است که من گرسنه بمانم ، یا فهم و شعور دارد ولی اینقدر دارایی ندارد که چیزی به من بدهد ، یا اینکه هم فهم و شعور دارد و هم متمکن است ولی بخیل است که به من چیزی بدهد ، لذا من گرسنه می مانم . همه اینها توهین به صاحبخانه است .

آن خدایی که ما را خلق کرده و از زمانی که ما نبودیم رزق ما را معین کرده و در هر مرحله زندگی رزق ما را داده است ، حالا اگر ما بنشینیم و غصه بخوریم ، آیا این توهین به خدا نیست ؟

نفس مطمئنه یعنی همین که به خدای خودش اطمینان دارد و نگرانی و اضطراب ندارد . مطمئن است به خدا . اگر کسی می خواهد سیر و سلوک الی الله بکند ، باید نفسش مطمئنه بشود تا خطاب ]ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّک‏ ... (فجر/28) [  برایش بیاید ، اگر کسی رجوع به سمت پروردگار را طالب است ، باید به این نفس مطمئنه برسد . و این نفس مطمئنه راهش همین یقین است که خدا رزاق ماست و خدا اداره کننده و مدیر ماست و خدا ما را کافی است ] أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه‏ ... (زمر/36) آیا خدا کافى براى امور بنده خود نیست؟ ... [ .

شمایی که نشسته ای و غصه می خوری آیا خداوند نمی تواند نیاز تو را تأمین کند ؟

هر جا درماندید به خودتان بگوئید : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) .

هر جا دیدید نگرانی به شما نزدیک است و میخواهد به شما نزدیک بشود بلافاصله بگو : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) . هر جا نگرانی آمد بگو : خدا هست و خدا کافی است برای تأمین نیازهای بنده خودش .

خدا ضعیف نیست ، خدا ناتوان نیست ، خدا غافل نیست ، خدا بخیل نیست ، خدا فقیر نیست .

بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .

مبحث رزق – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است، ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم ، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم .

شرح استاد : شمایی که الآن نماز ظهر و عصر را خوانده اید دیگر نماز مغرب و عشا را بدهکار نیستید و تا وقتی که اذان مغرب را نگفته اند خداوند نماز مغرب را از شما نمی خواهد . یعنی نقد به نقد ، یعنی همان مقدار عمری که به شما می دهد همان مقدار عبادت هم از شما می خواهد .

 اما از آن طرف ما در رابطه با رزقمان چگونه هستیم ؟ الآن ما می نشینیم غصه دوران پیریمان را می خوریم ، که حالا وقتی پیر شدیم باید چکار کنیم . چه کسی به تو گفته است که فردا پیر می شوی ؟ چه کسی به تو گفته است که فردا زنده خواهی بود ؟ چه کسی به تو گفته است که بعد از این وعده غذایت زنده خواهی بود ؟ اگر خدا مرا زنده نگه داشت رزق مرا برای وعده بعدی غذا هم خواهد داد .

حضرت امیر (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می فرمایند : بیشترین چیزی که من از امتم می ترسم و برای آن نگرانم ، دو چیز است : اول پیرو هوا و هوس شدن و دوم آرزوهای دور و دراز دنیایی .

انسانی که بیست سال سن دارد ولی برای هشتاد سالگی اش نقشه می کشد و غصه می خورد و نگران و مضطرب است .

نقد به نقد از خداوند تحویل بگیر ، همان طور که خداوند نقد به نقد عبادت را از تو خواسته است .

تا این زمان که ما از بی رزقی درمانده نشده ایم ، خوب همین خداوند بعداً و بعداً هم هست  . در روزهای باقی مانده از عمر من همین خداوند رزاق است .

از رحم مادر تا دوران شیرخوارگی و طفولیت را نگاه کنیم و ببینیم که ما حول و قوه ای نداشتیم ، عقل و فهمی نداشتیم ، مدیریت و برنامه ریزی نداشتیم ، هیچی نداشتیم و خداوند رزق ما را داد . به این روشنی رزاقیت خودش را در جلوی چشمان ما گذاشته است .

اعتماد کنیم به رزاقیت خداوند و غصه آینده را نخوریم .

مبحث رزق – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا قبل از عالم تشریع ، رزقی را برای بنده ای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است . حالا او در روز ماه رمضان فراموش می کند که روزه است و آن غذا را می خورد ، بعداً یادش می افتد که روزه بوده است . نه روزه اش باطل است و نه قضا دارد . این خدا بود که این فراموشی را به او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود ، به او بخوراند.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : وقتی خداوند امری را اراده کند ، عقل عبد را می گیرد و آن کار را به دست او جاری می کند ، بعد عقلش را به او باز می گرداند .

بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده ، اینگونه بوده است والا اگر به عقل خودمان بود آن کار را نمی کردیم . 

شرح استاد : گاهی اوقات روز اول ماه مبارک رمضان است ، آدم هنوز به روزه عادت نکرده ، می گوید یادم نبود رفتم یک چیزی خوردم . اما یک وقت یک نفری سنش پنجاه سال است و روز دهم ماه رمضان و ده روز است که روزه هم گرفته است و دیگر معنی نمی دهد که بگوئیم یادش رفته که روزه است .

تنها عبادتی که با قصد و نیت باطل می شود همین روزه است . وقتی شما روزه هستید اگر قصد کنید که می خواهید چیزی بخورید روزه اتان باطل است ، هر چند چیزی هم نخورید .

 خداوند متعال قبل از اینکه عالم تشریع بنا گردد، در عالم تکوین رزق این عبد را مشخص کرده بود و چون امر عالم تکوین بر عالم تشریع غلبه دارد ، لذا چون خداوند این رزق را برای این عبد مقرر کرده بود ، خداوند این روزه را از یاد این عبد برد که او این رزق را استفاده کند و بعد یادش آمد که روزه است .

بسیاری از ما اگر به گذشته عمرمان برگردیم می توانیم موارد متعددی را پیدا کنیم که اگر به عقل و حساب گری های  خودمان بود آن کار را انجام نمی دادیم و آن کار را یک کار غیر عقلایی و غیر منطقی می دانستیم ، اما خودمان نفهمیدیم چی شد ، مثل اینکه خدا عقل ما را سلب کرد و آن کار را به دست ما عملی کرد و بعد هم که عقلمان را برگرداند خودمان را هزار بار نفرین کردیم که این چه کاری بود که من کردم که چرا عقل و شعورم را به کار نینداختم ، اما یک مدتی که زمان گذشت کم کم آثار خیری را که خداوند متعال در همان کار قرار داده بود ظاهر می شود و فهمیدم که خدا چکار کرده است  

خداوند چون خیر مرا می خواست و می دانست که این عقل و حسابگری های تاجر منشانه مادی دنیوی نمی گذارد که من بروم به سمت خیر ، لذا خداوند این عقل را سلب کرد ، خیرم را جاری کرد و بعد هم دوباره آن عقل را به من برگرداند .

خیلی از کارها است که عقل مانع است .  با عقل رفتن، رفتن به سمت کمال است ، اما از یک جای دیگر همین عقل مزاحم است . البته در اینجا منظور، عقل به معنای عقل جزئی است نه به معنای عقل الهی .

ما یک عقل ابزاری داریم که کارش حسابگری و چرتکه اندازی است و سود و زیان را حساب می کند که این را، عقل خاکی و دنیایی هم می گویند . یک عقل الهی داریم که بندگی خدا با این عقل است و بهشت با این عقل کسب می شود . در اینجا بحث ما عقل ابزاری یا جزئی است . این عقل جزئی بعد از مراحلی مزاحم راه انسان در مسیر کمال است و نمی گذارد انسان عاشقانه به میدان برود . مثلاً شما می بینید زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی به طرف کربلا می آمدند یک سری عقلای خیراندیش به نزد او آمدند ، که یکی از اینها برادرشان محمد حنفیه است که به حضرت گفتند " شما که  می دانید این مردم کوفه چطور آدمهایی هستند و زمان پدرتان حضرت امیر (ع) دیدید که این مردم چقدر جفا کارند و این نامه هایی هم که نوشته اند ، اینها خیانت می کنند به شما  ، نرو . و اگر می خواهی بروی همسر و فرزندانت را نبر" . محمد حنفیه خیرخواه حضرت بودند . ابن عباس هم همین مطالب را گفتند ولی حضرت فرمودند "ابن عباس گفته هایت درست است اما حساب من حساب دیگری است ، در این وادی با چرتکه انداختن عقلانی نمی تواند پیش برود . این وادی ، وادی عشق است که جلو می برد . در این وادی عقل کشش ندارد " .

حالا همان جاهایی که باید با عشق جلو رفت این عقل ابزاری مانع است . آنوقت خدای متعال این عقل جزئی را برای چند لحظه سلب می کند و انسان را در آن وادی قرار می دهد .

مبحث رزق – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • تا به حال آنچه رزقت بوده مصرف کرده ای و آنچه رزقت نبوده به تو نرسیده است . حتی آنچه را از راه حرام تهیه کردی و خوردی ، حرص و تقلایت آن را نجس کرد و الا اگر صابر بودی همان رزق از راه حلال همان وقت به دستت می رسید . پس زاهد حقیقی تو هستی چون ذره ای بیش از رزق خود نخورده ای . از این به بعد هم همین طور خواهد بود . پس نه نسبت به گذشته غصه داشته باش و نه نگران آینده باش .

شرح استاد : پس نباید غصه دار بود که مرتب بگوئیم: اگر در گذشته فلان امکانات مادی فراهم می شد فلان طور می شد . مطمئن باش در گذشته آنچه به تو رسیده است رزق خودت بوده است .

غصه گذشته را نخور و نگران آینده هم نباش .

در گذشته همان کسی که رزاق تو بوده است ، دست از رزاقیت بر نداشته و خود او رزق تو را خواهد داد.

شما سر به زیر، راه بندگی و تعالی و تکامل را طی کنید ، خداوند هم رزق شما را خواهد داد . 

  • هر چیز که به تو نرسید بدان که از اول ما تو نبوده است .

شرح استاد : بیهوده با دیگران گلاویز نشو و غصه هم نخور که فلانی نگذاشت فلان چیز به من برسد و اگر این کار را نکرده بود فلان چیز به من رسیده بود .

آن چیز رزق تو نبود. که اگر آن فلانی بر سر راه تو نمی آمد یک فلانی دیگر بر سر راه تو قرار می گرفت.

زهد در برابر حرص است و زاهد کسی است که زیاده خواه نیست .

انسانی که زیاده خواه نیست دنبال زیادتر از آن چیزی که دارد نخواهد بود و به همان حدی که لازم و مناسب است قناعت می کند .

لذا اگر در گذشته برای کاری حرص هم خوردی ، بیش از رزقی که خداوند برایت معین کرده بود استفاده نکرده ای . بنابراین زاهد حقیقی تو هستی که این زهد در عمل است و زهد در روح یک بحث دیگری است . زهد عملی یعنی اینکه بیش از آن مقداری که خدا برای تو معین کرده مصرف نکرده ای . اما زهد روحی بی رغبتی به دنیاست . در این زهد دیگر حرص و تقلا و غصه داخلش نیست .

انسان وقتی زاهد روحی شد دیگر آرام است . 

  •  غم و شادی های دنیا را اگر منها کنیم ، چیزی نمی ماند و طلبی نداریم . تا حالا هر چه بنا بوده ، به ما رسیده است و هر چه مال ما نبوده ، نرسیده است . بعد از این هم همین طور است ]قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ... (توبه / 51) : بگو جز آنچه خداوند برای ما مقرر نموده به ما نمی رسد . ماأصانک لم یکن لیخطئک و ما أخطاک لم یکن لیصیبک : آنچه به تو رسید ، نمی شد از تو بگذرد و نرسد و آنچه از تو رد شد و به تو نرسید ، نمی شد به تو برسد [

شرح استاد : احوالتمان را جبر جبری کنیم ، می بینیم یک روز خوشحالیم یک روز غمگین هستیم ، یک روز گرسنه ایم یک روز سیریم ، یک روز مریضیم یک روز سالمیم ، آخرش می بینیم هیچی ، حسابمان، صفر شد و طلبی نداریم .

بیخودی غصه نخور .

مبحث رزق – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر امور دنیایی خود را به خدا واگذار کنیم امور اخروی را نیز خدا تأمین خواهد کرد ، اما اگر بخواهیم امور دنیایی خود را با تقلای خودمان تأمین کنیم ضمن اینکه ، چون رزق مقدر و مقسوم است ، تقلای بیهوده و بی ثمری است ، آخرتمان را هم تباه نموده ایم .

شرح استاد : این حرص و تقلا و خستگی بیهوده که متحمل شدیم نه تنها رزق ما را تغییر نداد بلکه آخرت خودمان را هم هدر دادیم .

  • تا به حال هر چه خدا برای تو بریده بود به تو رسیده است و غیر آن به تو نرسیده است . خیالت راحت باشد که هیچ مال غیر را نخورده ای و فقط رزق خودت را خورده ای . از این به بعد هم همین طور است . اگر به این حقیقت اعتماد کنی و یقین بیاوری ، دیگر تقلای بیهوده و تعدی به دیگران نمی کنی . کار کردنت هم از آن پس تنها به قصد فرمان بردن از خدا خواهد بود نه به این گمان که کارت سبب رزق تو است .

شرح استاد : باید یقین کنیم که تا امروز همان چیزهایی که رزق من بوده مصرف کرده ام و اگر در گذشته خدای ناکرده مالی را در زندگی نجس کرده ایم یقین کنیم که یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نکرده است و در آینده هم یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نخواهد کرد .

انسان هر چقدر که تقلا کند و مال مردم را بدزدد و چپاول کند و غارت کند و آنها را جمع کند یک سر سوزن بیش از رزقش نمی تواند از آنها استفاده نماید .

اگز به این باور برسیم دیگر در زندگی آرام هستیم و انگیزه ای برای تعدی و ظلم و دروغ و فریب دادن به  دیگران نداریم . چون میدانیم که فایده ای برای ما ندارد ، ما که میدانیم رزقمان از پیش تعیین شده است . لذا با خیال راحت و با یک زندگی سالم به کار و تلاش پرداخته و هدف از کار را هم فرمان بردن از خدا می داند . کار می کنم چون خدا گفته بیکار نباش ، کار نمی کنم برای اینکه رزقم را تهیه کنم .

رزقم را خدا می دهد .

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن                      که خواجه خود روش بنده پروری داند

خدای متعال رزق بندگانش را می دهد . شما تقلا و تلاشت را برای رزق انجام نده .

اینها در زندگی ما باید فرهنگ بشود که لذت و بهره زندگی را ببریم .

مبحث رزق – 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خداوند امور دنیای بندگان را خود متکفل و متعهد گردیده و از آنها پرداختن به امور آخرت (شکر عطایای خدا ) را خواسته است . اما بندگان به تلاش در تهیه دنیایشان پرداخته اند ، گویا که خداوند توانایی برآوردن نیازشان را ندارد ، و از آخرت باز مانده اند و آن را به خدا محول کرده اند.

شرح استاد : جمله بالا مضمون یک حدیث است . خداوند متعال فرموده است : دنیایتان با من ، خیالتان از دنیا راحت باشد و بروید دنبال آخرت . آخرت هم همان شکر عطایای خداست . نمازی که می خوانیم همان تشکر از خداست . روزه ای که می گیریم تشکر از خداست . همه عبادات ما تشکر از خداست . همه کارهایی که می گوییم کارهای اخروی است ، همه تشکر از خداست .

اما مردم انگاری که خداوند حواسش نیست و خبر ندارد که ما نیاز داریم ، دنیایشان را خودشان عهده دار شدند و مرتب دعا می کنند خدایا ما را عاقبت به خیر کن . در صورتی که قرار است آخرت را ما خودمان درست کنیم . ما در دنیا تقلا می کنیم و زور می زنیم و آخرت را به خداوند حواله می دهیم و از خداوند می خواهیم که ما را به بهشت ببر .

این کار یعنی 180 درجه برعکس . اعتماد کنیم که خداوند متعال « ذوالقـــــوه (توانا) » است . خداوند متعال وعده بی حساب نداده « ... ِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَه‏ ...(الروم/6)... خدا هرگز خلف وعده نمى‏کند ...»

خداوند وعده داده که رزق عبدش را عنایت می کند « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها ... (هود/6) هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر آنکه خدا رزق او را به عهده گرفته‏ ... »

این را یقین و اعتماد کنیم . اگر اینطوری شد دیگر دنبال دنیایمان نیستیم و گفتیم اگر می رویم کار اقتصادی می کنیم برای آخرت است . می رویم نان بپزیم و بدهیم دست بندگان خدا که گشنه نمانند . خدمت به خلق ، خودش کار آخرت است . در اداره هستیم که کار بندگان خدا را راه بیندازیم ، کاری به این نداریم که حقوقمان جقدر است ، حقوق را آخر ماه به ما می دهند . انگیزه ما حقوق نیست ، انگیزه ما این است که کار بندگان خدا را راه بیندازیم و مشکلاتشان را حل کنیم . اگر اینطوری شد آخرت هم در دل همین است . با این عمل صالح چگونه می شود که انسان آخرت نداشته باشد ؟

مبحث رزق – 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • حتی یک ساعت به فکر رزقت نباش ، به دنبال کسب و کار هم که می روی ، بدان که در رزق، فاعل تام خدای متعال است : ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین : هر آینه خداوند همان روزی دهنده نیرومند و محکم کار است .

شرح استاد : به فکر رزقت نباش یعنی اینکه نشین غصه بخور و سر به زانوی غم نگیر .

میروی کار می کنی ، تلاش می کنی ، ولی یقین بدان آن کسی که به تو رزق می دهد خداست .

تلاش تو سبب رزق تو نیست .

  • رزق دو گونه است ، یکی آنکه تو را طلب می کند و یکی آنکه تو در طلب او هستی ، و عاقبت به تو نمی رسد جز آنچه در طلب توست . رزق روحی هم همین طور است .

شرح استاد : تا زمانی که رزق مادی ما مشخص نشود نمی شود در مورد رزق معنوی صحبتی کرد ، چون تا زمانی که در رزق مادی ، من، خودم را همه کاره می دانم ، حرص می زنم ، تقلا می کنم ، تمام عمرم را صرف پول درآوردن می کنم و خودم را آلوده به ظلم و معصیت و حرام می کنم ، دیگر از آخرت و رزق معنوی چه صحبتی بکنم . ولی وقتی رزق دنیایی را باور کردیم و آرام شدیم و اطمینان و یقین به رزاق خودمان پیدا کردیم و دیگر نگران آینده نبودیم که بگوئیم فردا که دانشگاهم تمام شد از کجا بیاورم بخورم و چکار بکنم ، وقتی این غصه ها رفت کنار و به خداوند متعال یقین پیدا کردیم ، آنوقت روایت داریم از معصوم (ع) که : « خداوند متعال در سه مرحله قبل از مرحله فعلی شما رزق شما را داد بدون تقلای شما ، شما در رحم مادر بودید آنوقت فهم و شعورتان کجا بود ؟ برنامه ریزی و مدیریتتان کجا بود؟ در رحم مادر خداوند رزق شما را داد . زمانی که از مادر متولد شدید ، هنر و تقلا و تفکر شما کجا بود ؟ قبل از اینکه به این دنیا بیائی سینه مادرت را پر از شیر کرد ! رزق شما را بدون تدبیر و برنامه ریزی شما آماده کرد و در اختیارت قرار داد . در مرحله سوم دیگر شیر مادر پاسخگوی شما نیست این پدر و مادر را فدایی شما کرد که بروند تقلا کنند و زحمت کشیدند تا پولی بدست بیاورند که غذایی آماده کنند و آنرا جلوی شما گذاشتند و شما بدون هیچ تقلایی این غذا را استفاده کردی » شما در سه مرحله دیدید که رزاق چه کسی است . و حالا که به مرحله چهارم رسیدی سر رشته را گم کردی و فکر کردی خودت رزاقی ؟ همان کسی که در همان سه مرحله قبل که شما حول و قوه ای نداشتی و فهم و شعوری نداشتی رزقت را رساند . و این رزق همین حالا هم هست چون او که نمرده و خوابش نبرده و چرتش نگرفته و دارائیش تمام نشده که فقیر بشود ، جود و کرمش از بین نرفته که بگوئیم فقیر شده ، او هنوز سرجایش است ، او در مسند رزاقیتش سرجایش است ، لذا اگر این اعتماد به رزاقیت خداوند متعال باشد دیگر آن حرص و تقلاها و غصه ها و نگرانی ها نخواهد بود .

وقتی انسان در زندگی آرام شد و رزق خدا دادی را تحویل گرفتی و شاکرانه در مسیر رضایت خدا، آن رزق را از او بهره بردی ، آنوقت می بینید رشد معنوی شما هم اتفاق افتاد . یعنی رزق روحی ات را هم دریافت کردی .

رزق روحی یعنی همان چیزهایی را که خدا داده تحویل بگیریم و از آن استفاده کنیم و این را هم بدانیم که آن چیز را هم خدا داد .

خدا هم بیشتر از این از ما نخواسته است . خدا گفته رزقت را در این دنیا به تو می دهم ، فقط آرام برو برای تحویل گرفتنش ، این را هم قبلاً گفتیم کسانی که با عجله و تند غذایی مطبوعی را استفاده می کنند نمی فهمد چه خورده اند ولی کسی که با آرامش غذایی را استفاده می کند هر چند غذای ساده ای هم باشد از آن غذا لذت می برد ، تحویل هم گرفتی می دانی که این را هم خدا داد و این شکر بجا آمد . چون « شکر نعم درک نعم و شکر منعم درک منعم » شکر نعمت آن است که بفهمی عجب چیز خوشمزه ای است و این شکر است . اگر یک کتاب به شما بدهم ، شکرش چیست ؟ شکرش این است که بفهمی عجب کتاب پر محتوایی است ، عجب مطالب آموزنده خوبی داشت . این شکر نعمت است . شکر منعم چیست ؟ اینکه بدانی این کتاب را چه کسی به تو داد ؟  این بهترین تشکر است .

وقتی شما فهمیدید که این چه کتاب خوبی است آنوقت آن کتاب را با اشتیاق مطالعه می کنی .

یک پدری که صبح رفته است بیرون و با زحمت زیاد کار کرده و میوه ای تهیه کرده به منزل آمده و آن را به بچه هایش داده ،  اگر فرزندان با استقبال بروند این را تحویل بگیرند و میوه را شسته و با دل خوش و طراوت و شادابی در کنار هم از این میوه ها استفاده کنند ، خستگی از تن این پدر به در می آید . لازم نیست بچه ها به پدر بگویند متشکریم ، این کاری که انجام دادند خودش بهترین تشکر است.

همین که پدر می بیند بچه ها با چه شوق و ذوقی از این میوه ها استفاده می کنند و چقدر این بچه ها سر حال و شاداب هستند این خودش بهترین تشکر است . شکر نعمت های الهی هم همینطور است .

وقتی که خداوند نعمت هایی را عنایت می کند با روی باز و گشاده و چهره شاداب تحویل بگیریم و بفهمیم عجب چیزهای خوشمزه ای است و بفهمیم عجب چیزهای بزرگ و ارزشمندی است و لذتش را ببریم و بعد هم توجه داشته باشیم که این چیزهای قشنگ و لذیذ و دوست داشتنی را خدای متعال به ما عطا کرده است . این خودش شکر نعمت را بجا آوردن است ولو به زبان نگفتی شکراً لله . اما همه وجودت می گوید شکراً لله . حالا اگر به زبان هم بگوئی بهتر .

بنابراین رزق روحی هم همینطور است و رزاق خداست . چون در رزاقیت خداوند تفکیک نکرد بین رزق دنیا و آخرت . فرمودند : « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین‏ (الذاریات/58) بدرستى یگانه رزاق و داراى قوت و متانت خداست‏ »

خداوند هم رزق بدن شما را می دهد و هم رزق روح شما را . منتها برای اینکه بتوانی رزق روحت را دریافت کنی باید در رزق بدن درست عمل بکنی و درست بفهمی .

مبحث رزق – 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • آرام به طرف دنیا بروید ، خدا اگر خواست زیادش را می دهد . مقدار رزق به تقلای فرد بستگی ندارد .

شرح استاد : هر چه که مصباح الهدی را ادامه می دهیم مخصوصاً 10 فصل اول ، اینها شاخه های توحید است  ، اینها ثمرات همان بحثهایی است که در توحید بصورت ریشه ای به آن نگاهی انداختیم و حالا آثار او را در ابعاد مختلف می بینیم . یعنی اگر کسی توحید را به شایستگی باور و معرفت پیدا کند در حد خودش همه این آثار در پی او خواهد آمد .

همانطور که گفتیم این تدبیر و تقلای ما ، زرنگی و تیز هوشی ما و حُسن مدیریت ما نیست که رزق ما را تأمین می کند ، خدای متعال رزاق است . آن چیزی را که در این مطالب است باور داشتن به این مطالب است که اینها به جان ما بنشیند و واقعاً نگاه ما به عرصه رزق اینجور بشود . خودمان را در وادی رزق کاره ای ندانیم ، رزق را عطای خدا بدانیم و سهمیه خودمان را از رزق هم بدانیم که حساب شده از پیش تعیین شده ، اینجور نیست که تصادفاً مقدار زیاد یا مقدار کم از رزق نصیب ما شده باشد ، همانطور که قبلاً عرض کردم آنچه خدای متعال مقدر می کند برای عبدش دقیقاً متناسب با شرایط روحی و درونی است که آن عبد دارد و احتیاج و نیاز آن روح برای تعالی ، تکامل ، پاک شدن ، قوی شدن و کمال یافتن به آن چیزی که هست ، خداوند متعال به همان میزان حساب شده مقدر و عطا می کند . حالا چون رزق معنای خیلی گسترده ای دارد ، رزق می تواند اعم از ارزاق مادی و معنوی باشد یعنی همانطور که غذایی می خوریم رزقی است که نصیب ما شده معارفی هم که بدست ما میرسد آنها هم ارزاق است منتها آنها ارزاق معنوی است . پس رزق مادی و معنوی معنای گسترده ای دارد و از منظر دیگر هم آنچه که نصیب انسان می شود و انسان از او بهره می برد رزق انسان است . رزق غیر از دارایی است ، گاهی اوقات افراد با حرص و تقلا و زحمت زیاد و حتی خدای ناکرده با آلوده کردن خود به حرام ثروت و دارایی انباشته می کنند اما چه بسا قسمت اعظم آن رزق آنها نیست ، آنها برای جمع آوری آن مال فقط خودشان را خسته کرده اند ، آزرده کردند ، به معصیت آلوده کردند. اما چه بسا رزق آنها نباشد ، چه بسا اینها بماند و آنها بمیرند و دیگران این رزق را استفاده کنند .

در حدیث داریم : کسی به خاطر دارایی که اندوخته جهنم می رود و وارث او بخاطر حُسن استفاده ای که از آن کرده اند به بهشت می روند . یعنی فردی خودش را به حرام آلوده کرده و برای جمع کردن آن ثروت و بخاطر اینکه حق الناس را تضییع کرده معذب خواهد بود ، اما همین ثروت و دارایی وقتی به فرزندان یا وراث او رسید و آنها افراد دین باوری بودند و آن ثروت و دارایی را در مسیر رضای الهی هزینه و مصرف کردند و بخاطر حسن استفاده از این ثروت آنها به بهشت می روند . زجر و خستگی تهیه کردن این ثروتها و زجر و عذاب اخروی را بخاطر آلوده شدن به حرام آن فرد اول ، متحمل شد اما لذت و بهره این ثروت را که نیل به مدارج بلند معنوی و اخروی است این فرزندان و وراث بردند .

بنابر این مهم این است که اینها را باور کنیم که رزق غیر از آنی است که جمع می کنیم و چه بسا بسیار چیزهایی که داریم جمع می کنیم اینها رزق دیگران است ، چیزی را جمع می کنیم و دزدی می آید و آنرا می برد ، چیزی را جمع می کنیم و یک حادثه طبیعی آن را نابود می کند ، ساختمانی را می سازیم و زلزله ای آن را ویران می کند ، یا پولی را انباشته می کنیم و یک دولت یا قوه قضایه ای آن را مصادره می کند ، آنها رزق ما نبوده فقط خستگی جمع آوری آن دارائی را متحمل شده ایم .

رزق آن مقدار از امکانات عالم است که واقعاً مصرف انسان می شود . نه آن چیزی که فقط در حسابها ثبت و درج می شود بدون اینکه انسان بهره و لذت حتی دنیوی از استفاده از آن ثروت را بکند.

حال اگر یقین کردیم که رزاق ما خداست و میزان رزق ما هم به تقلای ما بستگی ندارد ، رزق از جانب خداوند متعال مقدر و فرستاده شده است ، ما فقط ادب تحویل گرفتن آن رزق را داریم . اگر یقین کردیم این رزق با همان میزان مقدرش سهمیه ماست دیگر دلیلی ندارد که حرص بزنیم و خودمان را خیلی خسته کنیم ، تقلاهای بیش از حد بی معنا خواهد بود .

اینکه فرموده اند : آرام به طرف دنیا بروید ، خدا اگر خواست زیادش را می دهد . مقدار رزق به تقلای فرد بستگی ندارد ، این به معنای بیکار بودن و عاطل و باطل بودن نیست بلکه می تواند یک عنصر مولد و فعال در عرصه فعالیتهای اقتصادی باشد اما انگیزه او در این فعالیت ، ثروت اندوزی و حرص و محبت دنیا نیست . او کار و تلاش اقتصادی انجام می دهد چون خداوند متعال انسان تلاش گر را دوست دارد .

انسانی که سربار دیگران است ، انسانی که تنبل و بیکاره است محبوب خدا نیست .

خداوند متعال انسان تلاش گر و زاینده و مولد و سازنده را دوست می دارد . آنهم نه به این قصد که رزقی برای خود فراهم کند بلکه به قصد ادب بندگی در محضر الهی که دست به کار و تلاش میزند .

در جلسه قبل گفتم همان امیرالمؤمنین (ع)  در نهج البلاغه که کراراً بحث مقدر بودن و مقسوم بودن رزق را تأکید کردند ، همان حضرت در صحنه کار و تلاش اقتصادی بسیار فعال و زاینده بودند . چقدر نهرها جاری کردند ، چقدر قناتها حفر کردند و چاهها را به آب رساندند ، چقدر نخلستانها را احداث و به ثمر رساندند ، اما انگیزه در این تلاش دنیا طلبی و محبت دنیا نبود . لذا وقتی این تلاشها به نتیجه می نشست بلافاصله قلم و کاغذ می خواست و آن نخلستان و یا آن چاه آب یا قنات را وقف نیازمندان و فقرا و مستمندان می کرد .

پس دو تا بحث است ، یک بحث تلاش و فعالیت است و یکی این که کار و تلاش را سبب رزق خود بدانیم و بخاطر دلبستگی به دنیا تقلای بیش از حد نکنیم و آن تقلایی که سرمنشأش محبت دنیا است معمولاً آلودگی هم بدنبال دارد . تقلب و گرانفروشی و کم فروشی و رشوه خواری و رانت خواری و امثال اینها ثمره فعالیت اقتصادی است که محرکش محبت دنیا است .

در نامه ای که به یکی از مسئولین بلند مرتبه نوشتم و از سیاستهای ایشان انتقاد کردم همین بود که بعد از جنگ هشت ساله ، بحث بر این مسئله بود که کشور ساخته شود و چرخ اقتصاد ، دو باره به حرکت در آید و ایشان امکانات مرفه دنیای امروز را ترسیم می کردند و این آیه را سر لوحه قرار داده بودند که : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا ... (اعراف/32) بگو: اى بنى اسرائیل چه کسى زینتهاى خدا را براى بندگان خود آفریده حرام کرده است و از صرف روزى حلال و پاکیزه منع کرده است بگو: این نعمت‏ها در دنیا براى اهل ایمان است‏ ... »

بعد از اینکه این محبت دنیا در دلها کاشته شد و مردم دلشان رفت برای این امکانات مرفه دنیای امروز ، آنوقت ایشان گفتند که این وظیفه دولت است که این امکانات را در اختیار شما بگذارد و دولتی که دوران انقلاب و جنگ را پشت سر گذاشته است امکاناتی را ندارد که در اختیار مردم قرار دهد ، اگر میخواهید که دولت این کار را انجام دهد و چنین زندگی مرفه ای را برای شما فراهم کند بیائید دست به دست هم بدهیم و کمر همت را محکم ببندیم و برویم به سمت عرصه اقتصادی و چرخ اقتصاد را به حرکت در بیاوریم و کشور را دوباره بسازیم و آباد کنیم .

در این نیت ما بحثی نداریم و اینکه کشور فعال شود و ساخته شود ، این نیت ، نیت خوبی است . اما راه ، راه غلطی بود ، راه ایجاد کردن دلباختگی به دنیا .

مردمی که در هشت سال دفاع مقدس و سالهای دوران انقلاب محرکشان عشق به خدا بود .

امام (ره ) اگر توانست در این مملکت انقلاب ایجاد بکند چه علتی داشت ؟چون دلبستگی و عشق به خدا را ایجاد کرد . « حب الدنیا رأس کل خطیئه و حب الله رأس کل حسنه » امام (ره) چون محبت خدا را دلها کاشت این تخم  « ... مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء (ابراهیم/24)  ... و سخن نیک را به درخت پاکیزه‏اى تشبیه کرد که ریشه‏اش (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟!»  امام (ره) محبت خدا را در دلها کاشت و محبت خدا آثارش ظاهر شد .

دیدیم همان مردمی را که از آسیب ترویج فرهنگ ستمشاهی لطمه های بزرگ خورده بودند ، همان مردم وقتی دلباختگی به خدا در قلبهایشان ایجاد شد چطور جان بر کف نهادند و در مقابل گلوله های نیروهای گارد شاهنشاهی به خیابانها آمدند و شعار الله اکبر سر دادند . و بعد از پیروزی انقلاب سالهای طولانی دوران جنگ را بخاطر داریم که بخاطر محبت به عشق خدا چه روحیه ای را ایجاد کرده بود و همه حسرت شهادت را می خوردند  و چطور استقبال می کردند از جبهه های نبرد و چطور همه دنیا برای آنها بی ارزش بود و عبادت و مناجات با خدا و خلوت کردن ها در عرصه عبادت جذابیتی برایشان ایجاد می کرد که او را با همه لذایذ دنیای مادی حاضر نبودند تعویض کنند . اینها ثمره محبت خدا را در دلها کاشتن است چون وقتی نور محبت الله وارد قلب کسی می شود ظلمت محبت دنیا از قلب خارج می شود . « ... إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏ ... (هود/114) نور محبت خدا ظلمت سیئه دنیا را خارج می کند » . ثمرات آن صفا ، صمیمیت ، محبت ، یگانگی ، ایثارگری ، فداکاری ، حقی بود که مردم در آن سالها با هم انجام می دادند .

اما وقتی چرخشی اتفاق افتاد ، به گمان اینکه مردم تحریک بشوند برای تلاش اقتصادی و دلشان برای محبت دنیا بتپد و محبت دنیا در این جامعه ترویج شد ثمرات این را هم دیدیم . به اسم سازندگی و توسعه اقتصادی ، به اسم عمران و آبادی راه اشرافیت و تجمل طلبی و اختلافات طبقاتی ، تبعیضات ، آلودگی های اقتصادی ، رانت خواریها ، غارت بیت المال و بی رحمانه به مردم فقیر هجوم آوردن و احتکار کردن کالاهای مورد نیاز مردم و اینها فسادهایی بود که در این 16 سال پایه گذاری شد و ما تلخی آن را با گوشت و پوست و استخوانمان احساس کردیم .

بنابراین محرک فعالیت اقتصادی فرق می کند که چه باشد . یک موقع محرک اقتصادی امیرالمؤمنین علی (ع) را به حرکت وا می دارد ، او عشق به خداست ، او تلاش برای جلب رضایت الهی است ، او تقلای برای ایفای ادب در مقام یک عبد در پیشگاه پروردگار است . اما یک وقت هم انگیزه محبت دنیاست ، وقتی انگیزه ، محبت دنیا می شود ، آلودگی به حرام هست ، حرص و تقلاهای بیش از حد هست ، وا ماندن از معنویت و روح و روان انسانی هست ، و همه چیز در خدمت جسم و نیازهای حیوانی درآوردن هست .

خدای متعال زینت الهی و نعمتهای الهی را بر کسی حرام نکرده است . منتها آنها را تقسیم کرده و مقدر کرده است . اگر شما مؤدب بنشینید ، مؤدب راه بروید و به تعبیر کتاب مصباح آرام به طرف دنیا بروید و با تقلا و حرص نروید همان چیزی که نصیب شماست به شما میرسد . ولی وقتی تقلا هست هم روحتان را آلوده می کنید و هم خودتان را خسته می کنید و هم چیزی بیشتر نصیب تان نمی شود .

رزق طیب آن رزقی است که شما مؤدبانه از خدا تحویل می گیرید .

تصور نکنیم اگر می گوییم رزاق خداست پس دست و پایمان را رو به قبله دراز کنیم و بگوییم رزقمان می آید .

تلاش اقتصادی به انگیزه رزق نیست .

شما فقط می روید آن رزقی را که خداوند پست کرده تحویل می گیرید . و از آنطرف هم می رویم به قصد خدمت به خلق .

اگر نانوائید ، می روید درب مغازه نانوائی را باز می کنی می گوئی من کارمند خدا هستم ، خدا رزاق است و میخواهد به بنده هایش نان بدهد ، من کارمند خدا و دست خدا هستم ، جزء عوامل اجرائی خدا هستم ، خدا با دست من به بندگانش نان می دهد .

اگر کشاورز هستی و میوه ای تولید می کنی ، می گوئی خداوند متعال رزق بندگانش را در این آفتاب سوزان هندوانه سرخ خنکی قرار داده است ، من هم کارمند خدا هستم و این را دارم آماده می کنم که ببرند نزد بندگان خدا .

صبح که می خواهی به سر کار بیایی بگوئید خدایا من دارم میروم که قدمی به سمت رضایت تو بردارم و حق یک انسان مظلومی را احقاق کنم ، اگر پزشک هستم بگویم خدایا میروم یکی از بندگان تو را که بیمار است درد او را تخفیف بدهم و او را سالم کنم ، حق ویزیت من که کم نمی شود و به من می دهند ، انسان ضرر نمی کند ، نیتی که در کارش دارد اینطوری باشد و محرکش این گونه باشد . محرکش پول جمع کردن و ثروت اندوزی نباشد . آنوقت خیلی لذت می برد از آن کار کردن . دیگر کار کردن برای او می شود بازی ، بازی لذت بخش بهجت آفرین .

« إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ ... (محمد/36) همانا زندگانى دنیا [مانند] بازیچه و سرگرمى است‏ ... »

بازی هم باید لذت بخش باشد و در آن شاد باشد نه اینکه خسته و له بشود . ارزش بازی در آن است که انسان از آن لذت ببرد و در آن شادی و بهجت ایجاد کند .

این فعالیتهای دنیوی ما وقتی این شادی و بهجت را برای ما ایجاد می کند که ما اینجور نگاه کنیم که بگوئیم از زمانی که پشت دخل مغازه ام نشسته ام آمده ام که بازی کسب و کار بکنم . رزقم را که می دانم خدای متعال مقدر کرده و همانقدر که مقدر شده  یک سر سوزن کم یا زیاد هم نمی شود و به من می رسد . پس من آمده ام اینجا که بازی خرید و فروش را انجام بدهم . آنوقت می بینید که چقدر راحت هستید و حرص نمی خورید که بگوئید آن مشتری رفت آن مغازه ، قیمت جنس چقدر آمده پائین و یا قیمت رفته بالا و دیگر آن نگرانی و اضطرابها را ندارید . چون میداند رزقش همانی است که هست ، با اعصاب و خیال راحت هیچ انگیزه ای برای گرانفروشی و کم فروشی ، کلاه سر مشتری گذاشتن ، جنس تقلبی فروختن ، احتکار کردن ندارد چون میداند اینها در رزقش اثری ندارد . لذا یک فعالیت کاملاً سالم انجام میدهد آن هم با شادی ، جنس می فروشد و می خرد . قیمت می آید پائین ، می رود بالا ، برای او فرقی نمی کند . میداند که دارد بازی می کند که کیف کند .

« ... نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ... (الزخرف/32) ... این ماییم که معیشت انسانها در زندگى دنیا را تقسیم مى‏کنیم‏ ... »

« إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا (الاسراء/30) پروردگار تو رزق را براى هر که بخواهد توسعه مى‏دهد و براى هر که بخواهد تنگ مى‏گیرد »

وقتی اینطوری نگاه کرد دیگر دارد بازی می کند و این بازی ، بازی شاد و قشنگی هم می شود .

این مثال را بارها گفته ام : بازی فوتبال را نگاه کنید . اگر بازیکنان با این قصد به زمین بیایند که دارند بازی می کنند ، اگر گل بزنیم می خندیم و اگر گل هم بخوریم باز هم می خندیم چون داریم بازی می کنیم . ما آمده ایم که کمی بدویم و جست و خیز کنیم ، آمده ایم که فایده ورزش را ببریم و سلامتی و ورزیدگی جسم و شادابی و طراوت روانی را کسب کنیم چه فرق می کند که گل بزنیم و یا گل بخوریم.

این مربوط به این است که بدانیم آمده ایم بازی کنیم . ولی وقتی قضیه عوض شد و آن را جدی گرفتیم و دیگر برایمان بازی نبود آنوقت مسئله 180 درجه تغییر می کند . حالا که جدی است دیگر هدف این نیست که جست و خیز کنیم و سلامتی بدست بیاوریم دیگر هدف این است که هر طوری که شده باید برنده شویم و غلبه پیدا کنیم . حالا که هدف این است ببینید بچه ها چگونه بازی می کنند ؟ دائماً حرص می خورند ، دائماً غصه می خورند ، دائماً نگرانند که نکند گل بخوریم و سر هم تیمی خود فریاد می زنند که چرا حواست نیست و درست پاس نمی دهی . اگر ببینند در تیم مقابل یک نفر خوب بازی می کند می گویند اگر این تا آخر بازی بماند شکست ما حتمی است به بهانه این که دارند بازی می کنند خودشان را می رسانند به آن بازیکن و یک لقد به ساق او می زنند و او را چلاق می کنند به بهانه اینکه ما باید به هر قیمتی برنده شویم . کلی جرزنی می کند و مقرارت را زیر پا می گذارد چون هدف غلبه است و دیگر هدف بازی نیست .

صبح که می رود به مغازه همینطور است ، اگر فهمید که آماده است بازی کند برایش فرقی نمی کند که قیمت بالا برود یا برود پائین ، رزق من همانی است که هست ، چه مشتری بیاید و چه مشتری نیاید . با اعصاب راحت از کارش لذت می برد ، هیچ حرص و غصه ای هم نمی خورد ، هیچ انگیزه ای هم برای ظلم کردن به مردم ندارد . اما اگر یادش رفت که آمده بازی کند و قضیه را جدی گرفت و گفت که رزاق خودم هستم ، وقتی گفت اگر خوب برنامه ریزی اقتصادی انجام دهم و خوب تلاش کنم رزقم زیاد می شود و اگر نکنم رزقم کم می شود . وقتی رزاق را خودش دید و هنر خودش می داند رزق و روزی خودش را ، حالا دیگر نگاه کنید چطور در مغازه کار می کند ، از اول صبح که می آید دائماً حرص می خورد ، دائم غصه می خورد ، و از کار دیگران مرتب استرس دارد ، مرتب می گوید چرا اینجوری شد و بعد هم با کلی تقلب و جنس تقلبی فروختن و کلاه سر مردم گذاشتن و ظلم کردن به مردم ، یادش رفته بود که آمده بازی .

چه موقعی باور می کند که دارد بازی می کند ، وقتی که باور کند که رزاق خودش نیست و رزاق خداست .

آرام به طرف دنیا بروید ، نگفت به طرف دنیا نروید ، و بدانید که رزاقتان خداست . اگر واقعاً شرایط روحی به گونه ای باشد که لازمه رشد و تعالی و تکامل ثروت باشد با همان تلاش کم تو هم خدا ثروت زیاد را می دهد .

دیده ایم کسانی را که از ابتدای صبح کار می کنند تا آخر شب و همیشه هم بقول معروف هشتشان گرو نُه شان می باشد ، و از آنطرف آدمهایی را هم دیده ایم که با چند ساعت کار اقتصادی دارای ثروتی هستند . خداوند نشان می دهد که شماها کاره ای نیستید . آرام به طرف دنیا حرکت کنید .

انشاء اله اینها باور ما بشود . حاج آقای دولابی (ره) می فرمودند : اگر اینها باور ما بشود ، آنوقت باور ، یاور ما می شوند . هم یک دنیای راحت بدون دغدغه و نگرانی و غصه و حسرت و امثال اینها و هم یک آخرت روشن . هم از دنیا لذت برده و هم آخرتش روشن است .

« فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَة ... (آل عمران/148) پس خداوند فتح و پیروزى در دنیا و ثواب در آخرت نصیبشان گردانید ... »

ثواب دنیا یعنی کیف در دنیا ، دیدیم آدمی را که دارای ثروت زیادی است ولی دائماً نگران است ، واقعاً نمی فهمند یک لقمه غذا را چگونه باید بخورند ، همان سر سفره که نشسته است چهار تا موبایل کنار دستش است ، این زنگ می زند می گوید فلان سهام چقدر بالا رفته ، آن یکی خبر میدهد فلان سهامت چقدر رفته پائین ، آن یکی می گوید فلان جنسی را که فروختیم ضرر کردیم ، آن یکی می گوید چکمان برگشت ، خودشان هم می گویند یک لقمه غذا هم که می خوریم زهرمارمان می شود.

« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا ... (طه/124) و هر کس از یاد من دل بگرداند، معیشت او تنگ خواهد بود ... »

خداوند نفرمود ثروتمند نمی شود ولی زندگیش نکبت بار است . یک خواب راحت ندارد ، دائماً نگرانی و استرس و حسرت ، چرا آن کار را نکردیم ، ای کاش فلان کار را اینطوری می کردیم ، یک لحظه آرامش ندارد . با این وضع کجا لذت دنیا را برد ؟ این حمالی دنیا را کرده است . زجر دنیا را کشید ، آخرتش هم بدبختی . با این همه حرام و ظلمی که به مردم وارد کرده است .

باید باور کنیم دنیا یک بازی است و جدی نیست ، آخرت جدی است و بازی نیست .

دنیا و آخرت مانند یک الا و کلنگ است ، هر طرفش را که جدی گرفتی آن طرفش می شود بازی . دنیا را جدی بگیری آخرت می شود بازی ، آخرت را جدی بگیریم دنیا می شود بازی .

مبحث رزق – 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • رزق مقدر و مقسوم است و رزاق خداست . رزقمان هنر ما نیست و حرص و تقلای ما آن را زیاد نخواهد کرد .

شرح استاد : در قرآن کریم کراراً تأکید دارد که روزی هم ارزاق معنوی است هم ارزاق مادی ، حالا آن چیزی که از رزق متبادر می شود ، ارزاق مادی مانند آن چیزی که می خوریم ، خانه ای که داریم ، لباسی که تنمان می کنیم ، امکانات مادی که در زندگی نصیبمان شده ، که اگر در ارزاق مادی این برای ما حل بشود انشاءالله می بینیم که در ارزاق معنوی هم همینطور است .

قرآن کریم می فرماید : « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ ( الذاریات /58) بدرستى یگانه رزاق و داراى قوت و متانت خداست‏ » .

فرمود : « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها ... (هود/6) هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر آنکه خدا رزق او را به عهده گرفته‏ ... »

فرمود : « وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون‏ (الذاریات / 22) و در آسمان، هم رزق شما هست و هم آنچه که وعده داده شده‏اید »

آنگاه خداوند قسم یاد می کند  که : « فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُون‏ ( الذاریات / 23) پس به رب آسمانها و زمین سوگند که آنچه وعده داده شده‏اید عینا مثل اینکه شما سخن مى‏گویید حق است‏ »

روزی شما دست شما نیست در آسمان رقم می خورد . هنر شما ، روزی نیست . رزاق منم و روزی شما را از عالم بالا نازل می کنم . نه اینکه اصل روزی دست شما نیست بلکه مقدار روزی هم کار شما نیست .

فرمود : «  إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا ( الاسراء/30) که پروردگار تو رزق را براى هر که بخواهد توسعه مى‏دهد و براى هر که بخواهد تنگ مى‏گیرد »  

فرمود : « ... نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ... (الزخرف/32) ... این ماییم که معیشت انسانها در زندگى دنیا را تقسیم مى‏کنیم‏ ... »

آیات رزق را در قرآن مطالعه بفرمائید ببینید خداوند چه می فرمایند . این گفته ها با ذهنی که الحادی است و همه چیز را حول و قوه خودش می بیند اصلاً سازگاری ندارد . فرد مادی می گوید من خوب برنامه ریزی کردم و خوب هم تلاش کردم در نتیجه رزقم زیاد می شود ، اگر هم تلاش نکنم رزقم کم خواهد شد . این آدم خودش را مؤثر در رزق می بیند ، در حالی که قرآن می فرماید شما در رزقتان هیچ کاره هستید ، نه اصل رزقتان و نه کم یا زیاد رزقتان دست شما نیست ، دست خدای متعال است .

نهج البلاغه امیر المؤمنین (ع) را در بحث رزق نگاه بفرمائید ، حضرت امیر فرموده اند : « رزق مقدر است و مقسوم است » یعنی : قدر و اندازه رزق هر کسی را خدا تعیین می کند و قسمت هر کسی را از رزق خدا مشخص کرده است .

این را هم بگوئیم که عده ای نگویند خداوند تبعیض قائل شده ، اینطور نیست ، فرض کنید که ما در این جلسه طفل شیرخواره داشته باشیم ، یک بچه یک ساله داشته باشیم ، یک بچه هفت ساله داشته باشیم ، یک جوان بیست ساله داشته باشیم ، یک پیر مرد 80 ساله هم داشته باشیم ، اگر بخواهیم حکیمانه رفتار کنیم و بخواهیم به همه اینها غذا بدهیم راه این نیست که به همه یکجور غذا بدهیم . هر کسی غذای مناسب حال خودش را می طلبد که به او داده شود . عدالت این است . خداوند متعال هم اینکار را انجام می دهد ، رزقی که می دهد متناسب با حال درونی و روحی هر کسی است . مانند دستور العمل داروهای یک پزشک است که تجویز می کند . ممکن است که سه نفر دارای یک بیماری باشند اما سن اینها با هم متفاوت است ، بدن اینها از نظر فربه بودن و یا لاغر بودن متفاوت است ، بیماری یکی است و یک دارو را هم باید به این سه نفر داد . اما مقدار مصرف این دارو برای آن جوان یا پیر یا برای آن آدم لاغر یا چاق با هم فرق می کند .

رزقی را که خدا مقدر می کند در واقع روزی ما می کند . یک موقع رزق غذایی که است که می خوریم، یک موقع هم هر چه در زندگی اتفاق بیافتد روزیمان بوده است .

روزیت بوده است پولدار بشوی یا روزیت بوده فقیر بشوی ، روزیت بوده به یک مقام بالائی برسی و یا روزیت بوده که در موضع ضعف قرار بگیری ، همه آن چیزی که پیش می آید روزی ماست ، رزق ماست .

روزی من بوده که به فلان مجلس راه پیدا کنم و هر چیزی را که خدا لطف کرده و در زندگی پیش آورده همه حکمیانه بوده است ، و خداوند روزی من کرده که حوادث و موقعیتهایی برایم پیش بیاید .  چون آنچه که در بیرون پیش می آید مثل دارو می ماند برای روح انسان . اگر خدا فقر پیش می آورد اگر غنا ، اگر قدرت پیش می آورد اگر ضعف ، هر چه پیش می آورد داروی درمان گر روح آن انسانی است که این حادثه برایش پیش آمده ، البته اینها را در مباحث توحید صحبت کرده ایم و اینها شرح مباحث توحید است .

خدا می گوید من مقدار مصرف مجاز دارو را برای مریض تعیین کرده ام ، اینجوری نبود که این مریض خیلی فعال بود و به مقدار بیشتری از دارو دسترسی پیدا کرد ، آن یکی مریض چون کاهل بود به مقدار کمتری از دارو دسترسی پیدا کرد ، ربطی به فعل مریض ها ندارد . من هستم که به تناسب حال و موقعیت و وضعیت این بیمار تشخیص می دهم که چه مقداری دارو را باید بدهم و چه نوع دارویی بدهم.

لذا خداوند متعال رزق را تقدیر  و تقسیم می کند . یعنی قدرش و قسمت رزق را برای هر کسی خدا معین می کند بر اساس آن علم و حکمت الهی .

حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : « الرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُک (نامه 31)  » رزق دو گونه است ، یکی رزقی که دنبال تو می دود تا خودش را به تو برساند یکی هم رزقی است که تو دنبال آنی که به او برسی و به تو نمی رسد مگر همانی که دنبال توست .

اگر هم دنبال یک رزقی دویدی و به آن رسیدی ، تصادفاً در آن مسیری دویدی که آن رزق داشت می آمد به سمت تو .

رزق را خدا می خواهد تقلای عبد سبب رزق نیست .

چقدر حدیث داریم که تقلای عبد رزق او را زیاد نمی کند ، انفاق عبد رزق او را کم نمی کند .

رزق هر کسی بصورت دقیق مشخص است . یک سر سوزن کم یا زیاد نمی شود . متناسب حال اوست . کما اینکه بخاطر تقلای بیمار که دکتر دارو را زیاد نمی کند یا بخاطر تقلا نکردن بیمار که دکتر دارو را کم نمی کند . دکتر کاری به تقلای مریض ندارد . دکتر حال مریض را می بیند و به تناسب آن حال دارو را تجویز می کند . خدای متعال هم اینکار را انجام می دهد .

در حدیث داریم که : زمانی که محتضر می خواهد جان بدهد ، قبل از جان دادنش سه ملائکه به سراغ او می آیند . ملک اول موکل بر غذاست . می آید به محتضر می گوید همه عالم را نگاه کردم یک لقمه غذا که سهمیه شما باشد که بخورید باقی نمانده است . همه کوپنت را مصرف کرده ای . از این لحظه به بعد اگر غذا به دهان محتضر بگذارند نمی تواند فرو ببرد . ملک دوم موکل بر آب است . می آید به محتضر می گوید همه عالم را گشتم دیگر یک قطره آب از این عالم که سهمیه شما باشد که بنوشید برای شما باقی نمانده است ، همه سهمیه ات را مصرف کرده ای . حالا اگر آبی به دهان محتضر بریزند نمی تواند فرو ببرد . ملک سوم موکل بر هواست . می آید به محتضر می گوید همه عالم را نگاه کردم دیگر یک ذره از این هوای عالم که سهمیه شما باشد که بتوانید تنفس کنید باقی نمانده است . محتضر جان می دهد . یعنی تا ذره آخر غذایی که می خوریم ، آبی که می نوشیم ، هوایی که تنفس می کنیم در این عالم ،  همه مشخص است . و  احدی نمی تواند یک سر سوزن بیشتر از آن چیزی که رزق اوست در این عالم مصرف کند یا یک سر سوزن کمتر از آنچه که رزقش می باشد مصرف کند .

در حدیث داریم که رزق مانند اجل می ماند ، همانطور که اگر از مرگ فرار کنی و در هر جایی پنهان شوی به سراغت می آید ، رزق هم مانند اجل می ماند ، هر جایی فرار کنی بالاخره به سراغت می آید . نمی توانیم مصرفش نکنیم .

نقل می کنند که خلیفه دوم یک روز به منزل رفت و زنش شیر برنج پخته بود . خلیفه دوم شروع به عصبانیت کرد که من شیر برنج نمی خورم ، گفت می روم میهمان حضرت علی (ع) می شوم . به منزل حضرت امیر (ع) آمد ، گفت: یا علی (ع) آمده ام امروز نهار پیش شما باشم ، حضرت فرمود: خوش آمدی ، پرسید نهار چه چیزی دارید؟ حضرت فرمود : شیر برنج داریم ، گفت: من امروز شیر برنج نمی خورم ، هر جایی رفت دید شیر برنج دارند ، با حالت عصبانی بید و براه به زمین و زمان می گفت از شهر خارج شد و به صحرا رفت . در صحرا به دو چوپان برخورد کرد که در حال گوسفند چرانی بودند ، گفت میروم پیش این چوپانها یک لقمه نانی می خورم ، من شیر برنج نمی خورم . به پیش چوپانها رفت ، چوپانها سؤال کردند نهار خورده ای ؟ گفت : نه . گفتند : ما هم نهار نخورده ایم با هم نهار می خوریم ، نهار را که سر سفره گذاشتند دید شیر برنج است . گفت : من شیر برنج نمی خورم ، چوپانها با شنیدن این حرف او را وادار کردند که شیر برنج را بخورد .

رزق مانند اجل می ماند ، از دستش فرار هم نمی شود کرد ، نه اینکه مصرفش نکرد . نه می شود بیشتر مصرف کرد نه می شود کمتر مصرف کرد . آن چیزی را که خداوند تقدیر کرده همان است . با تقلای بیخودی خودت را خسته می کنی ، جز همانی را که خداوند مقدر تو کرده مصرف تو نمی شود . همانی را که خداوند مقدر تو کرده مصرف تو می شود . لذا اگر هول بزنی و بیشتر مصرف کنی بعداً باید کمتر مصرف کنی . اگر در مصرف مواد قندی اسراف کنی ، قند خونت می رود بالا ، میروی پهلوی دکتر ، دکتر می گوید : قند خون شما بالاست فعلاً چند ماهی قند مصرف نکنید . ببین هول زدی ، تند تند خوردی باید چند ماهی نخوری که جبران شود . اگر حرف دکتر را گوش کردی عمر طبیعیت را می کنی، اگر گوش نکردی و به خوردن مواد قندی ادامه دادی ، آنقدر قند خونت بالا می آید که سکته می کنی و میمیری . تــه مانده سهمیه ات را هم می خوری و بعد میمیری . بیشتر از سهمیه نمی توانی مصرف کنی ، کمتر از سهمیه هم نمی توانی مصرف کنی . یک سر سوزن هم کسی نمی تواند مصرف کند .

حتماً دیده اید که وقتی بچه ها با هم بازی می کنند که چه کسی بیشتر می تواند نفسش را حبس کند ، مرتب به خودشان فشار می آورند که نفس نکشند بعد یکدفعه یک نفس بلند می کشند . آن سه ، چهار تا نفسی را که نکشیده بودند یک دفعه می کشند . یک نفس عمیق کشید بجای آن سه ، چهار تا جبران کرد . کمتر هم نمی شود مصرف کرد . یک سر سوزن نه کمتر و نه بیشتر از آن چیزی که خداوند مقدر کرده نمی شود مصرف کرد .

در حدیث داریم : هر کسی تا کاملاً رزق خودش را مصرف نکند محال است بمیرد .

لذا دیده اید کسانی خودکشی می کنند ، و خودشان را از طبقه چندم یک ساختمان پرت می کنند ، استخوانهایشان خورد می شود ولی زنده می مانند . این آدم سهمیه اش تمام نشده باید بماند بقیه سهمیه اش را مصرف کند .

داستان آن دزد را شیند ه اید که یک روزی حضرت امیر (ع) به جایی می رفتند ، از اسبشان پیاده شدند و خواستند به نزد کسی بروند ، یک شخصی آنجا ایستاده بود ، حضرت فرمود : این اسب را مواظب باش تا من بروم و برگردم . حضرت که رفتند چون آن شخص دزد بود ، دهنه و زین و لگام اسب را برداشتند و فرار کردند . حضرت که برگشتند دیدند اسبشان برهنه است ، رفتند در بازار که لوازم اسب را تهیه نمایند ، رفتند به همان مغازه ای که این لوازم را قبلاً خریده بودند ، از قضا آن دزد هم برای اینکه این لوازم را بفروشد به پیش همین مغازه دار می رود ، مغازه دار که خودش این لوازم را به حضرت امیر (ع) فروخته بود می گوید چند می فروشی ؟ می گوید : دو دینار . مغازه دار هم لوازم را می خرد ، حضرت امیر نزد مغازه دار می رود و داستان را نقل می کند ، مغازه دار می گوید : یا علی (ع) لوازم را به خود من فروخته اند ، حضرت فرمود : این لوازم را چند خریده ای ؟ گفت : دو دینار . حضرت دو دینار را به مغازه دار دادند و لوازم را گرفتند . بعد فرمودند : این بنده خدا اگر دست به دزدی نمی زد من قصدم این بود که دو دینار از بابت این که مواظب اسب من بوده به او بدهم ، این صبر نکرد ، همان دو دینار گیرش آمد ، این آدم دو دینار امروز رزقش بود اما این دو دینار را نجس کرد و با نجاست به آن رسید . اگر صبر و اعتماد کرده بود از راه حلال و پاک به آن می رسید .

این است که باید خداوند را رزاق بداند و به رزاقیت خدا اعتماد کند . یعنی بداند که هر چه روزی ما تا این لحظه به ما رسیده ، روزی ما بوده و هر چه نرسیده به این علت به ما نرسیده که روزی ما نبوده است. از این به بعد تا آخر عمر همین است .

آنچه که روزی ماست به ما خواهد رسید یقیقناً ، و آنچه که روزی ما نیست هر مقدار هم که تقلا کنیم و به زمین و زمان بزنیم به ما نخواهد رسید .

این حدیث گویا از امام صادق (ع) است که فرمودند  : مرغهایی در صحرای خشک زندگی  می کنند که غذای این مرغها ماهیهای ریزی است که در اقیانوسها زندگی می کنند . یکی از اصحاب سؤال کرد  این ماهیهای اقیانوس با آن صحرای خشک چه مربوط است ؟  حضرت فرمود : خدای متعال ابرهای غلیظی را از روی اقیانوسها بلند می کند که این ماهیهای ریز هم همراه این ابرها بلند می شوند و خداوند این ابر را توسط بادها هدایت می کند تا بالای این صحراها ، این مرغ دهانش را رو به آسمان باز می کند و هیچ تقلایی هم نمی کند ، ابر می آید و این ماهی را در دهان این مرغ می اندازد و مرغ او را می خورد . آن شخص تعجب کرد . حضرت فرمود : تعجب کردی . اگر اعتماد شما به رزاقیات خدا کامل بود می دیدی رزق از این هم ساده تر گیرش آمده است . منتها شما چون اعتماد به رزاقیات خدا ندارید و به حول و قوه خودتان متکی هستید . می گوئید اینجا بنشیم رزقم می آید پیش من ، باور ندارید .

حالا این که باید نشست و یا نباید نشست یک بحث دیگری است .

نـــــه نباید نشست ، اما ننشستن نه اینکه برویم رزق خودمان را زیاد کنیم . نه ، نمی نشینیم چون خدا نشستن را دوست ندارد . فعالیت می کنیم چون خدا با فعالیت بنده اش خرسند و راضی می شود ، نه چون رزق ما در فعالیت است .

از این بحث آن طرفش را نتیجه نگیرید که کار را رها کنیم و تلاش نکنیم . نـــــــــــــــــــــــــــــــه ، کسی که این حقایق توحیدی را می فهمد عبد خداست ، می خواهد رضایت خدا را تأمین کند و می داند که رضایت خدا در این است که عبد، مولد ، سازنده ، خلاق ، تکاپوگر باشد . آدم عاطل و باطل و سربار دیگران و تنبل ، اینها را خدا دوست نمی دارد . او بخاطر رضایت خدا تلاش می کند نه بخاطر رسیدن به رزق . رزق خودش را مطمئن است که به او می رسد .

حضرت امیر المؤمنین (ع) را نگاه کنید که چقدر فعال بودند و این همه نخلستان را آباد کردند و چقدر قنات و نهر آب جاری کردند ، چقدر با کندن چاه ، آن چاه را به آب رساندند .

این نکته را هم بگویم که گاهی اوقات در روایات و احادیث داریم که اگر کسی فلان کار را انجام بدهد روزیش وسیع می شود . تمام آنچه را که در این روایات می بینید هیچکدامشان در باب تقلا کردن نیست . مثلاً گفته اند کسی که صله رحم را بجا بیاورد خداوند به او وسعت رزق به او می دهد ، کسی که نماز شب بخواند خداوند به او وسعت رزق می دهد ، کسی که بین الطلوعین را بیدار باشد خداوند به او وسعت رزق می دهد ، کسی که هر روز استغفار کند خداوند به او وسعت رزق می دهد ، کسی که هر شب سوره واقعه را مداومت کند خداوند به او وسعت رزق می دهد ، یا اینکه فلان ذکر را بگوید خداوند به او وسعت رزق می هد و یا امثال اینها . ببینید هیچکدام از اینها تقلای اقتصادی نیست.

اینها همان رفتارهای معنوی و انسانی است که روح ما را متحول می کند . روح که حالتش تغییر کرد ، حالت جدید این روح تناسب دارد با وضعیت جدیدی از رزق .

لذا چون حال عوض شد مانند یک مریضی که حالش تغییر کرد ، پزشک هم نسخه دارو راتغییر می دهد . حالش که تغییر کرد خداوند نسخه را تغییر می دهد .

« ... ِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏ ... ( الرعد/11) ... و خدا نعمتى را که نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند ... »

پس نقص ها متحول شد در این کارها . صله رحم کرد ، انفاق کرد ،  که کلید رزق « ... وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِق‏ ... (الطلاق/7) ... و کسی که روزی اش تنگ شد ، انفاق کند ... » کسی که دچار فقر شد از همان یک ذره ای که دارد یک تکه اش را بکند و به فقیر بدهد و آنوقت ببیند چه می شود .

کلید رزق انفاق است .

حضرت علی (ع) می فرمایند : « إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ (قصار/250) وقتی از فقر کارتان به گرسنگی کشید با دادن صدقه با خدا تجارت کنید »

این انفاق چگونه درها را باز می کند ؟ این انفاق حال روحی تو را متحول می کند ، مقدار رزق متناسب با حال روحی آن شخص است .

تمام روایاتی که در مورد وسعت رزق داریم ناظر بر این قضیه است ، هیچکدام ناظر بر تقلا کردن و حرص زدن و امثال اینها نیست .

وسعت و یا تنگی رزق چیزی نیست که بگوئیم وسعت بهتر از تنگی است . آن تنگی بهترین میزان رزق بود برای آن حال روحی قبلی ، این وسعت بهترین میزان رزق است برای حال روحی جدید او . لذا کم یا زیاد بودن رزق دلیل خوبی یا بدی بودن آن آدم نیست . کما اینکه میزان مصرف دارو دلیل بر این نیست که این مریض ، مریض خوبی است یا مریضی است بد . اگر کسی فقیر است دلیل بر این نیست که آدم بدی است اتفاقاً از آن طرف بسیاری از اولیاء خدا در فقر زندگی کردند . همین نهج البلاغه را نگاه کنید ، حضرت می فرمودند : این موسی پیامبر را بنگرید که اینقدر این علفهای بیابان را می خورد تا رنگ شکمش به رنگ سبزی علفهای بیابان شد . به خدا عرض کرد : « رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر (خطبه 159) پروردگارا آنچه برایم فرستادی بدان محتاجم » این فقیر بودن او یک قرص نان بود ، این پیامبر اوالعزم دست به یک قرص نان هم پیدا نمی کرد . بنابراین فقر چیز بدی نیست . کمی یا زیادی داروی مصرفی هیچکدام به ذاته نه بد هستند نه خوب . تناسب دارو برای حال آن بیمار است ، ممکن است یک وقتی کسی رشدش با وسعت رزق باشد و یک وقت کسی رشدش با تنگی رزق اتفاق بیافتد .

در حدیث قدسی داریم که : « یک دسته از بندگان من کسانی هستند که امر دین آنها (یعنی باطن و درون آنها ) اصلاح نمی شود مگر با گشاده روزی بودن ، با سلامتی جسمانی ، و من خدا هم آنها را مبتلا می کنم به گشاده روزی بودن و به سلامتی جسمانی ، و داشتن مسکن ، در نتیجه امر دین آنها اصلاح می شود و یک دسته از بندگان من هم هستند که امر دین آنها اصلاح نمی شود مگر با فقر ، با بیماریهای جسمانی ، و نداشتن مسکن ، و من خدا هم آنها را مبتلا می کنم به فقر و بیماری و نداشتن مسکن تا در نتیجه امر دین آنها اصلاح می شود . و من خدا بهتر تشخیص می دهم که امر دین بندگان مؤمن من با چه چیزی قابل اصلاح است »

هر حالی یک مقدار خاصی از رزق و یک نوع خاصی از رزق را می طلبد برای اینکه این بنده رشد کند .

بنابراین اگر کسی را فقیر کرد دلیل بر این نیست که خداوند او را دوست ندارد یا این بنده بدی است و اگر کسی را هم ثروتمند کرد دلیل بر این نیست که این آدم سوگلی و برجسته ای است .

در حدیث قدسی داریم که وقتی فقر به اولیاء خدا روی می آورد می گویند : « خوش آمدی ، خیر مقدم ای علامت و شعار صالحان » و وقتی ثروت و دنیا به آنها روی می آورد می گویند : « یک گناهی مرتکب شدیم که خدا دارد فوری عقوبتش را به ما می دهد » یعنی دارد سر ما را با پول و مال دنیا گرم می کند که دیگر از پرداختن به خدا باز بمانیم .

ممکن است ثروت بد باشد و فقر خوب باشد ، ما نمی دانیم ، ما نمی دانیم .

جابر بن انصاری در سن پیری خدمت امام سجاد (ع) رسیدند ، حضرت فرمود : در چه حالی هستی ؟ عرض کرد : یابن رسول الله در حالی هستم که فقر را از ثروت ، بیماری را از سلامتی ، گمنامی را بیشتر از شهرت دوست دارم ( اینجا معلوم می شود که جابر راه رفته است و از آن حد اولیه جلوتر رفته) امام سجاد چون می خواستند که او را تکان بدهند و یک قدم دیگر هم جلوتر ببرند به او فرمودند: ولی ما اهل بیت اینطور نیستیم . این صحابه پیر رسول خدا یکدفعه تکانی خورد و عرض کرد : یابن رسول الله مگر شماها چطوری هستید ؟ حضرت فرمود : ما هر چیزی را خدا پیش بیاورد دوست داریم . فقیرمان کند دوست داریم آن فقر را ، ثروتمندمان کند دوست داریم آن ثروت را ، بیماران کند دوست داریم آن بیماری را ، سلامتی دهد دوست داریم آن سلامتی را . هر چه خدا بخواهد ما آن را دوست داریم . چون می دانیم آن چیزی را که خدا پیش آورده مناسب ترین چیز است برای رشد و تعالی و تقرب ما . لذا هر چه خدا بدهد دوست داریم .

اصل نماز برای تحول روحی است ، نماز آمده که انسان متقی را به قرب خدا برساند ، آمده که او را به معراج ببرد ، منتهی گفتند کسی که این نماز را بجا می آورد تأثیری در حالت روحی او ایجاد می شود که آن حالت روحی جدید او متناسب می شود با رزق وسیع تر و خدا هم رزق وسیع تر را با توجه به حالت روحی جدید او به او می دهد ، البته اگر کسی برود سراغ نماز برای وسعت رزق ، آن دیگر نماز نیست که بجا می آورد ، آن دیگر کاسبی است که انجام می دهد . نماز حتماً باید قصد تقرب به خدا وجود داشته باشد هر انگیزه دیگری که شریک او بشود دیگر آن نماز نیست « ... وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (الکهف/110) ... و هرگز در پرستش خدا احدى را با او شریک نگرداند »  نباید چیزی شریک بشود در عبادت و بندگی .

ساده زیستی غیر از زهد است . زهد یعنی بی رغبتی به دنیا . ممکن است من خیلی هم ساده زندگی کنم اما به همان چیزهای ساده ای که دارم دلبسته باشم پس من زاهد نیستم . ممکن است کسی هم زندگی خیلی شیکی داشته باشد و زاهد باشد یعنی دلبسته به اینها نباشد ، اگر خبر بیاورند که همه اش سوخت و خاکستر شد یک سر سوزن متأسف نشود و خم به ابرو نیاورد .

حضرت علی (ع) می فرمایند : زهد بین دو کلمه قرآن است و بعد این آیه را تلاوت فرمودند :

« لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم‏ ... (الحدید/23) تا آنکه بر آنچه از دست شما رود اندوه مخورید و بر آنچه به شما بخشد شادمانى مکنید ... »

و این حالت مربوط به کسی است که دلبسته به دنیا نیست . بود یا نبودش نمی تواند او را متأثر کند .

پس زهد غیر از ساده زیستی است . حالا اگر یک کسی زندگی ساده ای را انتخاب کرد ، این زندگی ساده را به اختیار خودش انتخاب کرد و این به این معنا نیست که خداوند رزق او را کم می کند . خداوند رزق او را کم نمی کند ، خدا رزق را در اختیار او قرار میدهد حالا او ممکن است این رزق را معاوضه کند با یک چیز دیگری . یعنی ممکن آن چیزی را که خداوند روزی اش کرده را بدهد و یک چیز بزرگتر بگیرد . دنیا را بدهد و آخرت را بگیرد . گر چه همانی هم که ساده زیست است آن چیزی که تا آخر عمرش مصرف می شود دقیقاً مساوی با همانی است که خدا مقدر کرده است .

اختیار ما در تحویل گرفتن است با دل خوش و روحیه شاد . همانی را که خدا میدهد تحویل بگیریم .

اما کسانی که ثروت زیاد دارند ولی رزقشان نیست و نمی توانند مصرف کنند ، این رزق می ماند در حسابهای بانکی و بعد از مردنش بچه هایش مصرف می کنند ، در اصل حمالی کس دیگری را کرده و رزقی را که مربوط به خودش نبوده را جمع کرده است . یا دزد می آید و می برد یا دولت مصادره می کند ، این ثروت رزق او نبود .

گفتیم آن چیزی را که خداوند متعال مقدر می کند مثل داروست ، این دارو مناسب حال این بیمار است منتها وقتی این دارو اثر می کند که بیمار متناسب با دستورالعمل پزشک با این دارو رفتار کند ، معمولاً این قسمت دوم را ما فراموش می کنیم . من در شرایط تنگنای اقتصادی قرار گرفتم و در یک خانواده فقیر متولد شده ام ، این شرایطی است که خداوند متعال برای من مقدر کرده است ، لازمه رشد من این بوده است ، اما این شرایط چه موقع منجر به رشد من خواهد شد ؟ وقتی که ببینم خدا در دینش چه دستوری برای برخورد با چنین شرایطی (فقر) دستور داده و من باید همانگونه رفتار کنم . آن چیزی را که خداوند برایم پیش آورده بهترین است برای من ، اما این اثرش وقتی در من ظاهر می شود که با او درست رفتار بکنم ، من درست از آن شرایط بهره بگیرم . اگر خدا تو را فقیر کرده گفته برو دزدی کن ؟ ، گفته برو شخصیت خودت را بریز به پای آدمهای ثروتمند ؟ ، چاپلوسی و تملق گویی آنها را در پیش بگیر؟ ، گفته برو رشوه بگیر؟ ، گفته برو خود فروشی کن؟ ، گفته برو وطن فروشی کن؟ ، یا اینکه گفته : به تو فکر دادم ، نیروی بازوی توانا دادم ، بلند شو تلاش کن ، آنوقت آنجوری را که خداوند گفته عمل بکنم من بهترین بهره را از آن شرایطی که خداوند پیش آورده می برم . چون شرایط روحی من تغییر کرد شرایط بیرونی را هم خدا تغییر می دهد . « ... ِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏ ... (الرعد/11) و خدا نعمتى را که نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند»  اینکه می گوئیم خداوند رزق را معین کرده به این معناست : که قدر و اندازه این دارو متناسب با حال بیمار تنظیم شده است . پزشک مقدر کرده که این بیمار چه دارویی بخورد و به چه میزانی مصرف نماید . این تقدیر از چه چیزی است ؟ از حال بیمار است . حالا اگر بیمار طبق همان دستورالعملهای پزشک از این دارو استفاده کرد این بیمار حالش عوض می شود ، حال بیمار که تغییر کرد دکتر هم نسخه اش را تغییر می دهد . لذا می بینید که یکدفعه مشکل فقر هم حل شد . چون خود فقر اصالتاً موضوعیتی ندارد ، همانطور که ثروت هم اصالتاً موضوعیتی ندارد ، آن چیزی که اصالتاً موضوعیت دارد تعالی و رشد و تکامل انسان است . حال بعضی ها در شرایط ثروت این تعالی برای آنها حاصل می شود و بعضی ها در شرایط فقر . تعالی که ایجاد شد دیگر آن چیز (ثروت – فقر) خاصیت خود را بخشید و لازم نیست ادامه پیدا کند .

اولیاء خدا به تعبیری دست به دهان هستند ، یعنی همانی را که تحویل می گیرند می خورند و مابقی را هم میدهند . چون یقین دارند که در وعده بعد هم همان کسی که در وعده قبلی داد دوباره می دهد منتها چون ما یقین و اعتمادمان کامل نیست به ما اجازه دادند که تا حد یکسال ذخیره غذائی نگاه داریم. مثلاً اگر می خواهی برنج بخری به اندازه یکسالت برنج بخر . البته این به دلیل ضعف یقین ماست یعنی مشکل مائیم و الا اگر ما یقینمان به رزاقیات خدا کامل بود اصلاً نیازی به این حرفها نبود ولی چون یقین و اعتماد ما ضعیف است در روایات تا یکسال را اجازه داده اند و بیش از یکسال را اجازه نداده اند . ضمن اینکه اگر در آینده نیاز به یک پولی داشته باشید که اگر بگوئی فعلاً پولهایم را جمع کنم تا بعداً نیازم را برطرف کنم میتوانی پس انداز کنی . چون ما ثبات و استقرار و یقین کاملی نداریم لذا اینطور دستور داده اند و گرنه همانطور که گفتیم برای اهل یقین که به نفس مطمئنه رسیده اند نقد به نقد روزی را تحویل و خرج می کنند که این مربوط به درجات بالاست . من که نگرانی دارم، باید یکطوری این نگرانی آرام بگیرد ، حالا با پس انداز کردن این کار را انجام می دهم .

از یک قرن قبل در سازمان ملل متحد سازمان خواربار جهانی مسئله گرسنگی در جهان مطرح شد ، و این نکته را گفتند که منابع غذایی زمین کفاف جمعیتی که در حال بوجود آمدن هستند را نمی دهد و باید جلوی ازدیاد نسل را گرفت حتی بعضی ها گفتند که باید جنگ براه انداخت و یک عده ای را از این طریق از بین برد که انسانهای دیگر گشنه نمانند ، خوب این شک نسبت به رزاقیت خداست و این غلط است ، حتی از نظر علمی هم این گونه صحبتها قابل نقد است ، در دنیایی که می خواهند بازار اقتصادی را کنترل کنند و قیمت غلات و محصولات کشاورزی را تحت کنترل داشته باشند کشورهای بزرگ دنیا میلیونها تن مواد غذایی اعم از غلات و گندم را به دریا می ریزند و اینها مطالب پوشیده ای نیست ، بخاطر اینکه می گویند اگر عرضه زیاد شود قیمت در بازار پائین می آید . حالا در دنیا ما با مسئله گرسنگی روبرو هستیم ؟ همین گندمهایی را که به دریا ریخته می شود اگر به کشورهای آفریقایی بدهند دیگر آنجا مشکل گرسنگی ندارند . مضافاً بر اینکه این سرمایه هایی را که هزینه می کنند برای تولید جنگ افزارها و براه انداختن این جنگها ، چقدر سرمایه هزینه می شود برای اینگونه کارها ؟ و می دانیم که این جنگ افزارها و سلاحهای پیچیده مدرن و فوق مدرن بسیار بسیار گران قیمت هستند ، خوب این سرمایه ای را که هزینه می شود برای تولید اینگونه سلاحها و انباشت اینها و مصرف شدن آنها در صحنه های جنگ ، حالا اگر همین سرمایه متمرکز شود در عرصه تولید منابع غذایی آیا باز هم مشکلی بنام گرسنگی بر روی کره زمین خواهیم داشت ؟ اگر توزیع عادلانه ثروت در دنیا اتفاق بیافتد یعنی اینطور نباشد که اکثری قلیل از مردم کره زمین از شدت سیری دارند می ترکند و تعداد دیگری از مردم کره زمین بخاطر غارتی که شده اند از گرسنگی دارند از پا در می آیند . یا اینکه عدالت اقتصادی حاکم شود ، حتی آمده اند حساب کرده اند که ته مانده غذاهایی که در کشورهای مرفه غربی دور ریخته می شود اگر اینها را جمع کنند کافی است برای اینکه مشکل گرسنگی را در کشورهای جهان سوم حل کنند . اینها همان حرفهایی است که اسلام آمده و گفته که باید بشود . اگر اینها حل بشود دیگر مقوله گرسنگی و کنترل جمعیت را که مشروعیت بدهد جنگ و کشتار را از بین خواهد برد . خداوند متعال قبل از اینکه بنده ای را خلق کند رزق او را آماده کرده است . خود شما وقتی مهمان دعوت می کنید قبل از اینکه مهمان بیاید غذایش را پخته و آماده کرده اید . چطور ممکن است خداوند متعال مهمان دعوت کند در این ضیافت بزرگ جهان خلقت ولی غذایش را آماده نکرده باشد ؟! این خودش نوعی سوءظن است نسبت به خدای متعال . خداوند متعال وقتی بنده ای را خلق می کند از قبل رزقش را تدارک دیده است . پس انگیزه کنترل جمعیت اگر این مسئله است ، این انگیزه کاملاً منتفی است . در حال حاضر همان کشورهایی که به ما کنترل جمعیت را توصیه می کنند خودشان جایزه می دهند به خانواده هایی که بیشترین فرزند را داشته باشند . و از اینطرف از طریق کارشناسان اقتصادی ، از طرف چهره های وابسته به کشورهای غربی که در کشورشان صاحب مقام هستند فشار بسیار جدی می آورند خصوصاً به جهان اسلام که کنترل کنند جمعیت مسلمانان را . چون اینطوری که خودشان برآورد کرده اند در چند دهه دیگر تعداد مسلمانهای دنیا نسبت به اقوام دیگر بیشتر خواهد شد و اینها می خواهند که این اتفاق نیافتد . می خواهند که این جمعیت عظیم مسلمانان را به نحوی جلوی آن را بگیرند . و از آنطرف دیگر اقوام را آمارشان را ببرند بالا .