حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

دروس توحیــد – 17

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • هر کس باید کار خودش را بکند . خودت باید خودت را ببخشی . خودت باید بر سر خودت دست بکشی . محبت، انسان را خودکار می کند . محبت رنگ خدایی به انسان می زند و وقتی انسان دید که این دستش مال خداست و خواست خدا بر سرش دست بکشد ، خودش بر سر خودش دست می کشد .

شرح استاد : باید بپذیریم که جاهلیم . ادعای عالم بودن و بزرگ بودن را بگذاریم زمین ، آنوقت می توانیم خودمان را ببخشیم .

هر وقت دیدی غصه داری و دلت می خواهد خدا دستی به سرت بکشد ، و دیدی این دست ، دست خداست آنوقت یک دستی به سر خودت بکش .

باید ببینیم این دست و این حول و قوه مال اوست .

  • هر صفت خوبی را هر چه که زیاد در وجودت پیاده کنی ، باز خدا بالاتر از آن است . شاکر که شوی خدا شکور است ، غفار شوی خدا غفور است ...

فعال بودن خدا جایی برای فاعلیت خلق باقی نگذاشت . تواب بودن خدا جایی برای تائب بودن خلق باقی نگذاشت .شکور بودن خدا جایی برای شاکر بودن خلق باقی نگذاشت . غفار بودن خدا جایی برای گناه خلق باقی نگذاشت . حسن خدا جایی برای عیب خلق باقی نگذاشت .

شرح استاد : از هر عبدی وقتی فعلی سر می زند این فعلیت مال خداست ، ظهور فعل خداست . فاعلیت خدا در دست این عبد تجلی می کند .

آن جایی که دارید شکر می کنید اگر چشمتان را باز کنید این در واقع شکوریت خداست که بصورت شکر کردن شما ظهور می کند . چون خدا شکور است عبدش هم می شود مظهر شکور بودنش که می شود شاکر . لذا این عبد وقتی دارد تشکر می کند در واقع ظهورش ، شاکر بودن خداست .

وقتی این عبد خدا را حمد می گوید فی الواقع این ظهور حامدیت خداست . خداوند حامد خودش است.

آنوقت این حمد به زبان این بنده جاری می گردد . لذا شما در ظاهر می بینید این بنده حامد است ولی فی الواقع این خداست که به زبان این عبد دارد حمد خودش را می گوید .

این بنده تسبیح می گوید ، اما اگر خوب نگاه کنی خداوند مسبح خودش است . خدا خودش را تسبیح و تنزیه می کند . عبدی در کار نیست. در واقع این عبد ظهور مسبحیت خداست . در واقع تسبیح خدا خودش را در زبان این بنده ظهور می کند . لذا مسبح بودن این بنده ظهور مسبحیت خداست .

در واقع مسبحیت خدا آمد و تصرف کرد تسبیح این بنده را . دیگر تسبیحی برای این بنده باقی نگذاشت.

هر چه تسبیح می گوئید در واقع این خداست که به زبان این بنده دارد از خودش تعریف می کند .

اگر جمال الهی را ببینید ، آن جمال می آید تصرف می کند همه خلق را . اگر خلق را جلوه حق دیدی دیگر عیبی در او نمی بینی . عیب مال دیده دوبین است . اما اگر در عالم جز خدا ندیدی ، خدا را دیدی و تجلیات خدا ، خدا را دیدی و جلوه های خدا . خدا هم که عیب ندارد ، خدا که نقص ندارد .

لذا به همه عالم که نگاه می کنی جز حسن نمی بینی ، جز جمال نمی بینی .

کسی که در خلق عیب می بیند چشمش ایراد دارد . وقتی چشم سالم شد فقط همان یکی را می بیند . اگر یکی را دید که آن ، یک پارچه حسن است پس عیبی دیگر نمی ماند .

معالجه این چشم خراب هم این است که یک قطره ای دارد که باید آن را بچکانی داخل چشم ، و آن قطره، قطره عشق و محبت است . عشق و محبت خدا و اولیاء خدا . اگر عشق و محبت خدا و اولیاء خدا بیاید دیگر آدم از دوبینی نجات پیدا می کند . آنوقت یک بین می شود و آن یکی هم یک پارچه جمال است .

منم که شهره شهرم به عشق برزیدن                      منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

در این حالت دیگر بدی نمی بیند . این مثالها را مکرر زده ام که :

حضرت عیسی (ع) با حواریون از محلی عبور می کردند ، در آن محل لاشه سگ مرده ای افتاده بود، هر کدام از حواریون چیزی گفتند . یکی گفت عجب بوی تعفنی ، دیگری گفت عجب منظره چندش آوری ، اما حضرت عیسی (ع) فرمودند : عجب دندانهای سفیدی . این روحیه یک انسان عاشق اینطوری است. در آن لاشه سگ متعفن هم جز زیبایی نمی بیند .

این مثال را در کتاب «ره توشه دیدار» زده ام که : یک بلبل و یک مگس را در باغی رها کنید ، بلبل در این باغ نمی بیند مگر گل ، و می رود و می نشیند کنار آن گل و شروع می کند به چه چه زدن و عشق بازی کردن با آن گل . و هیچ چیز جز گل در این باغ نمی بیند .

مگس کجا می رود ؟ می رود روی آن کودهای حیوانی که پای درخت ریخته اند . مگس در این باغ نمی بیند مگر آن کثافات و کودها را .

این بلبل عاشق است که جز حسن نمی بیند .

انشاءاله روحیات انسان این گونه شود که در باغ خلقت که رها می شویم جز وجود گل محمد (ص) و آل محمد (ص ) را نبینیم .

حسن خدا جایی برای عیب خلق باقی نگذاشت .

اگر کسی اینطوری باشد چقدر زندگی برایش شیرین می شود . دیگر همه عالم زیباست . آنوقت نمی شود بهشت . همین اینجا نمی شود بهشت .

امروزم که بهشت نقد حاصل می شود                      وعده فردای زاهد را چرا بود

وقتی دیده ، دیده زیبا بین شد و جز زیبایی در عالم ندید و همانطور که حضرت زینب (س) فرمودند :

در کربلا جز زیبایی هیچ چیز ندیدم . طبیعتاً این دیگر می شود فوق بهشت .

دروس توحیــد – 16

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر دیدی از خودت چیزی نداری و هر چه داری از خدا و اولیائش است آن وقت بفهم که هر کاری می خواهی آنها با تو بکنند باید خودت برای خودت بکنی .

خودت خودت را ببخش . خودت بر سر خودت دست بکش .

شرح استاد : گناه کاری! ، می خواهی خدا ترا ببخشد ؟

گفتیم که حول و قوه الهی در خود توست . باید خودت ، خودت را ببخشی . این را قبلاً هم گفتیم که « غفاریت خدا جایی برای عبد باقی نگذاشت »  غفار یعنی این که قبل از اینکه کسی پشیمان شود او را ببخشد ، قبل از اینکه عذر خواهی بکند او را می بخشد .

پس قبل از اینکه توبه کنم خدا بخشید . پس چه چیزی ماند ؟ اینکه من خودم ، خودم را ببخشم .

یعنی یقین کنم غفاریت خدا را . غفاریت خدا جایی برای توبه عبد باقی نمی گذارد . کریم بودن خدا جایی برای درخواست عبد باقی نمی گذارد . چون شخص کریم کسی است که قبل از اینکه کسی از او درخواستی کند او بیاید نیاز آن شخص را برطرف کند . و الا اگر آدم برود پیش آن شخص و درخواست کند و آبرویش را گرو بگذارد و بعد آن شخص بخواهد کمکی بکند اینقدر کار مهم و بزرگی انجام نشده .

در حالی که کریم کسی است که قبل از اینکه آن شخص اظهار نیاز کند او می فهمد و ناگفته نیاز آن کس را برآورده می کند .

البته این به آن معنا نیست که دیگر دعا نکنیم .

آن چیزهایی را که می خواهیم خدا برایمان انجام دهد ، خدا انجام داده ، خداوند صبر نکرده که ما بخواهیم بعد انجام بدهد ، فقط این مانده که ما برویم و خواسته امان را تحویل بگیریم .

خدا داده ما باید تحویل بگیریم . خدواند بخشیده ما هم باید خودمان را ببخشیم . البته نمی خواهم تجری در گناه بیشتر شود و بگوییم که قبل از گناه خدا ما را بخشیده ، بلکه بالاتر اینکه خداوند گناهی ننوشته که حالا بیاید ببخشد .

چون شخصی نصف عمرش را معصیت کرده ، نصف دیگر عمرش هم می نشیند غصه می خورد که چرا معصیت کرده . پس کی می خواهد طاعت را انجام دهد ؟ پس کی می خواهد راه خدا را برود ؟

وقتی خدا چشمت را باز کرد و متوجه شدی که گناه کردی، با یقین استغفار کن و بدان که خدا تو را بخشیده و گرنه اگر بخواهی بقیه عمر را افسوس بخوری و شک کنی این گناهش بزرگتر از آن گناه اولی است که توبه کردی .

البته همه این مباحثی را که انجام می دهیم نمی خواهیم تجری در گناه ایجاد شود و دیده ایم  کسانی با این بحثها در سیاه چال معصیت و گناه افتاده اند و چنان وجودشان لجن آلود شده که حد ندارد و باید دوستان کتاب « سر حق » را حتماً مطالعه کنند که این مطالب خدای نکرده توجیهی برای گناه و معصیت نباشد .

وقتی ما می بینیم کسی که در تمام عمر این همه به ما خدمت کرد و به ما سود رساند و ما از روی جهالت نیرو را از او گرفتیم و علیه او عصیان کردیم چقدر شرمندگی می آورد ؟ و اگر خداوند کاری را از ما خواسته نه برای خودش که برای اینکه ما باز هم به سود برسیم .

اول خدا ما را بخشید بعد حال توبه در ما ایجاد شد . وقتی حالت استغفار آمد یعنی خدا شما را بخشیده است . پس خودت ، خودت را هم ببخش .

دروس توحیــد – 15

 

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • لا حول ولا قوة الا بالله ، بحول الله و قوته اقوم و اقعد. حول ، مال جنبه ظاهری ماست و قوه، مال باطن ماست . « حول » هیئت ظاهری است و  « قوه » انرژی داخل .

اگر حول و قوه هر دو از دو خداست پس در فعل ما چه چیزی برای ما باقی می ماند ؟

وقتی ظاهر و باطن ما از اوست ، پس ما چه کاره هستیم ؟

شرح استاد : پیکر ما حول ماست و قوه ما انرژی درونی ماست که با آن کارها را انجام می دهیم . وقتی حول و قوه از خداست پس آن اعمالی که از ما سر می زند کدامش مال ماست ؟ تصمیم آن عمل مال ماست اما در آن فعلی که از ما صادر می شود مال خداست . البته این که می گوییم تصمیم آن عمل ماست اینگونه نیست که حساب کنیم خودی هست، بلکه قدرت آن تصمیم را هم خدا داده .

یعنی آن خودی که تصمیم می گیرد، وجودش و قدرت انتخابش و آزادی اختیارش را خدا به او داده .

منتها خداوند تصمیمی را به او تحمیل نمی کند. او بر اساس میل و رغبتش تصمیمی را اتخاذ می کند .

وقتی ظاهر و باطن ما از اوست ، پس ما چه کاره هستیم ؟ هیچی ، و این را هم گفتیم که این به معنای جبر فهمیده نشود  .

  • انسان وقتی نمی داند حول و قوه الهی در وجود خودش می باشد به آسمان و زمین می زند و از این و آن کمک می خواهد ، ولی وقتی دید در وجود خودش است خودکار می شود .

شرح استاد : وقتی ما دیدیم که حول و قوه از آن خدای متعال است و خداوند اگر بخواهد کاری انجام دهد با همین حول و قوه انجام می دهد دیگر نگاهمان به این و آن نیست . اگر ما از خدا می خواهیم که کاری برایمان انجام شود ، با همین حول و قوه آن کار انجام می شود و وقتی این را فهمیدیم دیگر خودکار می شویم و نیاز به بیرون نداریم .

فرق خودنویس و خودکار چیست ؟ خودنویس نیازمند است که جوهر داخلش بریزند ولی خودکار اینطور نیست و جوهر داخل خودش هست و نیازی به جوهر بیرون ندارد .

انسان هم وقتی فهمید که حول و قوه الهی درون خودش هست ، خودکار می شود . یعنی هر کاری قرار است خدا با او بکند در واقع خودش با خودش می کند .

خدا با دست خود او دارد برای او کار می کند .

انشاءاله ببینیم که دیگر این دست ، دست ما نیست و این چشم ، چشم ما نیست و در حدیث قدسی است که : « خداوند فرمود بنده من، به وسیله هیچ عملی به سمت من تقرب نمی جوید ، که آن عمل نزد من خدا محبوب تر از واجبات باشد » یعنی واجبات مجبوب ترین اعمال است نزد خدا که به وسیله آن می توان به خدا تقرب پیدا کرد . و بعد فرمود : « بعد از واجبات بوسیله مستحبات به من تقرب می جوید و این کار به جایی می رسد که این بنده محبوب من می شود » قبلاً این بنده مرا دوست داشت ولی حالا من عاشق این بنده می شوم .  و بعد فرمود : « کار بجایی میرسد که من خدا می شوم گوش این بنده ، می شوم چشم آن بنده ، که این بنده با آن چشم می بیند . دیگر این زبان ، زبان او نیست ، این دست، دست او نیست » همانطور که وقتی می خواهیم به امیر المؤمنین علی (ع) سلام بدهیم ، می گوییم : « سلام بر تو ای دیدگان و ای چشم خدا و سلام بر تو ای گوشهای شنوای خدا و سلام بر تو ای لسان و زبان خدا و سلام بر تو ای دستان گشاده خدا » دیگر این دست علی (ع) نیست که،  یداله است .

پس وقتی فهمیدیم که دیگر این دست ، دست ما نیست ،  و  وقتی خدا بخواهد کاری را انجام دهد با « یــــد » خودش آن کار را انجام می دهد . لذا این عبد می شود خودکار و از بیرون بی نیاز می شود .