حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

باور و یقین - 2

بسم الله الرحمن الرحیم

اکثر اهل جنت و بهشت انسانهای خوش باور و ساده هستند، چون زودتر به باور و یقین می رسند: (اکثر اهل الجنه  البُله). بُله به معنای احمق و نادان نیست، بلکه به معنای ساده و خوش باور است. بُله یعنی : (الفاعل للخیر الغافل عن الشرّ) : کسی که کار خیر انجام می دهد و از شر غافل است.

آفت علم و زرنگی، شکاکیت و دیرباوری است. آیا آن خوش باوری و سادگی که انسان را به بهشت برساند، بهتر از آن شکاکیت و ناباوری و زرنگی نیست که انسان را به جهنم ببرد ؟

 

شرح استاد : به یک معنا اکثر بهشتیان آدم هایی هستند که دیگران آنها را ابله به شمار می آورند و آنها را آدمهای بی عقلی می دانند ، چون خیلی از زرنگی ها و شیطنت ها و حقه بازی ها و کلک هایی که اهل دنیا برای رسیدن به مطامع دنیایی به آن مسلط اند و انجام می دهند. اینگونه آدمها اصلاً مانند اهل دنیا این کارها را بلد نیستند و خیلی ساده هستند .

به یک معنای دیگر اکثر بهشتیان زود باورند . یعنی وقتی یک حقیقت الهی را به آنها می گویی زود باور می کنند ، برخلاف اهل علم . یکی از مصیبت های اهل علم و اهل فضل شکاکیت است و می بینید که هر مطلبی را که برایشان نقل می شود هزار تا احتمالات عقلانی و مخالف می دهند . حتی وقتی یک روایتی از امام معصوم را که برایشان بازگو می کنی ، دچار شک شده و سؤال می کنند که آیا رجال این روایت و سلسله سند آن را دیده اید که معتبر هست یا خیر ؟ و گاهی اینقدر شک می کند که از روایت بی بهره می مانند . چون بدلیل شکاکیت به آن عمل نمی کنند . بلای اهل علم و اهل فضل همین شکاکیت و همین دیر باور بودن آنهاست .

حیف است که انسان عالم بشود ولی علمش را در مسیر شکاکیت استفاده کند . 

نکته‌ای در باب «باور و یقین»


در جلسه قبل گفتیم که همه کاستی های ما در ضعف و باور و یقین ماست و از لحاظ دانستنی ها چیزی کم نداریم . منتها تا آن دانستنی های ما تبدیل به یقین نشود آثار عملی او را نمی بینیم .

محفوظات ذهنی و تصدیقات عقلی ما خیلی آثار عملی آنچنانی ندارند . وقتی تصدیقات عقلی آثارشان ظاهر می شود که به باور و یقین تبدیل بشود ؛ و در آن زمان است که در تمام روحیات ما ، خُلقیات ما، رفتارها و انتخابهای ما در علائم آن باور و یقین ظاهر می شود و برکات ظاهری و باطنی و درونی آن باورها خودشان را نشان می دهند .

لذا همه تلاشها برای بالا بردن مرتبه باور است. راه عمیق تر کردن باور آن است که متناسب با باورها رفتار کنیم . این یک نکته ظریفی است . انسان وقتی بنا را به یک چیزی بگذارد و رفتارهایش را بر اساس آن بنا تنظیم کند و انجام بدهد ، آن بنا در وجودش عمیق تر می شود و آثارش ظاهر می شود .

یعنی ما اگر بنا را بر این بگذاریم که خدایی و قیامتی وجود دارد ، بنا را بر این بگذاریم که در پشت ظاهر این عالَم که حواس طبیعی ادراک می شود یک باطن و ملکوتی هم وجود دارد ، آنوقت رفتارمان را طوری تنظیم کنیم که این چیزها وجود دارد ، عملاً آن رفتارهای متناسب با این باورها وقتی تکرار می شود ، این باورها و بناها را در وجود ما عمیق می کند . تمام عبادات و طاعات و اعمال خیری که ما انجام می دهیم بر همین مبنا ست .

خداوند متعال در سوره حجر آیه 99 می فرماید :

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ( پروردگار خودت را عبادت کن تا یقین برای تو حاصل شود )

وقتی نماز می خوانیم و روزه می گیریم ، حج بجا می آورم ، هر یک از تکالیف الهی را که انجام می دهیم ، این تکالیف وقتی معنا دارد که خدایی وجود داشته باشد ، یعنی با فرض وجود خدا هست که این گونه رفتارهای عبادی معنا پیدا می کند . طبیعتاً وقتی انسان چنین رفتارهای عبادی را انجام می دهد ، آن فرض و آن بنا را در وجودش استحکام می بخشد ؛ یعنی مراتب ایمان را تقویت می کند .

اگر ما به فقیری کمک می کنیم و اسم این کار را می گذاریم «صدقه» ، این صدقه یعنی عملی که تصدیق می کند یک باور را درون ما . یعنی ما باور به وجود خدا و قیامت و اجر اخروی را زیر بنای این رفتار قرار داده ایم ، در واقع این رفتار مصدق و تصدیق کننده چنین باوری است .

طبیعتاً انسان می تواند با تکرار چنین کارهایی آن اعتقادات را در وجود خودش ژرف تر و عمیق تر تثبیت بکند.

یقین مرتبه ای است که انسان دیگر هیچ احتمال مخالفی با باورش را نمی دهد .

ایمان دارای مراتبی است ، از پائین ترین مرتبه ایمان که نوعی گره و عقد قلبی است با همین باورها ، ایمان شروع می شود که شاید آثار عملی و مظاهری هم ندارد اما ایمان می تواند مرتب تقویت بشود که به گفته روایات تا ده مرتبه ایمان بالا برود . این ده مرتبه یعنی باور ما به این امر قوی تر بشود ، در مرتبه دهم که اصطلاحاً می گویند «یقین» ، یعنی هیچ احتمال مخالفی را وجود انسان نمی دهد . در واقع آن حقایق صد در صد به یقین تبدیل شده است .

اگر این یقین حاصل بشود زندگی انسان به گونه دیگری خواهد شد . همه روحیات و خُلاقیات و رفتارهای انسان تغییر می کند .

اوایل کار انسان ایمان ضعیفی دارد و در درون خودش احتمالاتی می دهد که این چیزها وجود داشته باشد یا خیر و تا حدودی این ایمان رفتار انسان را تغییر می دهد ولی وقتی این باور قوی شد و به یقین تبدیل شد آنوقت همه چیز انسان را آن یقین شکل می دهد . 

باور و یقین - 1

بسم الله الرحمن الرحیم

همه‌ی کاستیها و ناقصیها از ضعف باور است. همه‌ی اذکار و عبادات هم برای ایجاد باور است . با اذکار و عبادات، انسان به خود تلقین می کند و با تکرار و تلقین، باور و یقین ایجاد می شود . تلقین آن قدر شریف است که حتی به مرده هم موقع دفن تلقین می خوانند و وقتی که تلقین خواندند، نکیر و منکر می گویند کار او درست شد. پس چرا آدم تا زنده است، به خود تلقین نخواند ؟ چند وقت در خلوت به خود تلقین بخوانید و بگویید : «ان الله تبارک و تعالی نعم الرب و ان محمداً (صلی الله علیه و آله) نعم الرسول و ان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و اولاده الائمه الاحد عشر نعم الائمه» ، هر آینه خدای تبارک و تعالی خوب پروردگاری است و هر آینه حضرت محمد که درود خدا بر او و خاندانش باد، خوب پیامبری است و هر آینه امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب و یازده امام از فرزندان او (علیه السلام) خوب امامانی هستند .

باور، یاور مؤمن است. به خدا و خوبان خدا خوش باور باشید. خوش باوری به آنها خوب است؛ ولو در اثر آن به ظاهر کلاه سرتان رفت سجده‌ی شکر کنید . «اکثر اهل الجنه البُله»: بیشتر اهل بهشت افراد ساده و زودباورند. کسانی که هر چه خدا به آنها می گوید توبه که کردید گناهتان را آمرزیده ام، باور نمی کنند، خود را از آمرزش الهی محروم می کنند و به بهشت راه ندارند. لذا در حدیث داریم: تنها کسی از حجاج که در روز عرفه در عرفات حضور دارد و بخشیده نمی شود کسی است که شک کند که آیا من هم بخشیده شده ام .

 

شرح استاد : باور ترجمه فارسی یقین است، یقین بالاترین مرتبه ایمان است . این را بدانید که دانستن مشکلی را حل نمی کند و یقین است که اثر دارد و تأثیر می گذارد . حضرت امام (ره) مثالی دارند برای تفهیم فرق بین دانستن و تصدیق عقلی با باور قلبی که یقین است، که می فرمودند : همه آدمها از نظر عقلی این مسئله را می دانند و تأیید هم می کنند که انسان تا زمانی که زنده است می تواند یک کاری را انجام بدهد ولی وقتی از این دنیا رفت ، دیگر کاری از او برنمی آید . لذا هر انسان زنده ای می تواند منشاء هر خطری برای ما باشد. ممکن است ما را اذیت کند و ...، ولی وقتی از این دنیا رفت دیگر کاری از دستش بر نمی آید . این گفته را همه انسانها هم تأیید می کنند و هم تصدیق .

اما علی الرغم این امر بسیاری از آدمها هستند که اگر به آنها بگوئید از یک شب تا به صبح در اتاق تاریک با ده نفر آدم زنده به سر ببر ، هیچ مشکلی ندارد ، اما اگر به همان آدم بگویند یک شب تا به صبح در اتاق تاریک با یک جنازه به سر ببر وحشت می کند و می ترسد . حالا اگر شما برای این آدم استدلال کنید که این چه ترسی است ؟ و این زنده ها هستند که باید از آنها ترسید و ممکن است بلایی سرت بیاورند و این جنازه مُرده که کاری ازش برنمی آید ، می گوید : حرفت را می فهمم ولی چکار کنم، می ترسم و این ترس دست خودم نیست . این انسان با این که از نظر عقلی می داند جنازه ترس ندارد ولی باز می ترسد .

اما اگر شما به یک غسال نگاه کنید، می بینید در تاریکی و حتی نصف شب می رود و جنازه را هم میشورد و هیچ ترسی هم ندارد ، حتی اگر خسته باشد کنار این جنازه ها به خواب هم می رود .

فرق این مرده شور با بقیه در چیست ؟ بقیه فقط می دانند و عقلاً تصدیق کرده اند، ولی آن مرده شور یقین کرده است که مرده ترس ندارد و به باور رسیده است .

می بینید که دانستن اثر نداشت و بقیه از مُرده می ترسیدند اما آن مرده شور که به یقین رسیده دیگر نمی ترسد.

پس فرق است بین یقین و باور با دانستن و تصدیق عقلی یک مسئله . آن چیزی که تأثیر عملی دارد از یقین و باور ماست ، دانستن و تصدیق عقلی اثر عملی ندارد .

همه مشکل ما هم در همین نکته است . چون این که خدا وجود دارد را خیلی ها می دانند ، اما وجود خدا چقدر تأثیرگذار در رفتار و اخلاق و زندگی و جامعه ماست؟ می بینید که بسیار کم . چرا ؟ چون یقین نیست . دانستن هست و هزار استدلال عقلی هم برای اثبات خداوند می داند، اما این فقط در عقلش هست و به دل سرایت نکرده و به باور قلبی تبدیل نشده است . این فقط تصدیق عقلی کرده است . اشکال و ایراد ما هم فقط در همین نکته نهفته است .

همه ما به مسائل دینی آگاهیم، که خدا هست ، پیغمبر هست ، قیامت هست . و این حرفها را می دانیم ، اما کجاست اثر عملی این دانستن ؟! این دانستن چقدر در روحیات و رفتارها و زندگی ما تأثیر گذاشته است؟ چقدر این عقاید در شکل دادن انتخابهای ما تأثیر دارد ؟ بعضاً می بینیم، کم .  چرا؟ چون فقط به تصدیق عقلی رسیده ایم . عقل ما بررسی کرده و تأیید کرده اما دل باور نکرده . جای یقین در قلب است نه در عقل .

چرا این مرده‌شور به این باور رسید که از این جنازه نباید ترسید ؟ اگر درست دقت کنیم اینها هم زمانی که برای اولین بار به سراغ این شغل آمدند ، وقتی با این جنازه ها تنها می شدند، آنها هم می ترسیدند . ولی وقتی در زمانهای متمادی اینقدر به این قبرستان آمد و رفت و اینقدر این جنازه ها را جابجا کرد ، که در اثر این تکرار ، این مطلبی که تصدیق عقلی او بود به تدریج تبدیل شد به باور قلبی .

راه رسیدن به باور قلبی هم همینطور است که راهی را که از نظر عقلی بررسی کرده و درستی آن برایش اثبات شده ، این را بارها و بارها برای خودش تکرار و به خودش تلقین کند . این تکرار و تلقین این مسئله را از عقل به دل منتقل می کند و به باور قلبی تبدیل می شود .

همه اذکار و عبادات نقششان همین است . مثلاً در تسبیحات حضرت زهرا(س) شما چرا 34 مرتبه می گوئید «الله اکبر»، 33 مرتبه می گوئید «الحمدلله»، 33 مرتبه می گوئید «سبحان‌الله» ، راز تکرار اذکار همین است . یعنی من از نظر عقلی بررسی کرده ام و رسیدم به این که : «الله اکبر» ، اما می خواهم این از عقل منتقل بشود به قلب.

شما با این اذکار به خودتان تلقین می خوانید ، و 34 بار می گویم «الله اکبر» و به خودم تلقین می کنم «الله‌اکبر» تا این حقیقت را که در عقلم بود به دل منتقل بشود . این راز تکرار اذکار است .

چرا ما باید پنج بار نماز بخوانیم ؟ در همین نماز بعضی اذکار بارها و بارها تکرار می شود ، رمز این تکرار رسیدن به باور قلبی است .  این تلقین مکرر آن حقایقی است که ما درستی آن برایمان در عقل اثبات شده ، اما می خواهیم این حقایق از عقل منتقل بشود به دل . رمز تکرار در عبادات و اذکار ، تلقین مکرر به خویشتن است برای رسیدن به باور و یقین .

البته گفتن این اذکار نباید به صورت لق لقه‌ی زبانی باشد بلکه باید با توجه باشد تا انسان را به باور و یقین برساند.

همین تسبیحات حضرت زهرا(س) که این همه در روایات به آن سفارش شده، ببینید چه اندازه آثار بزرگی دارد، ولی چرا وقتی ما این تسبیحات را می گوئیم این آثار ظاهر نمی شود ؟ برای این است که ما با اذکار بازی می کنیم . همین تسبیحات را ببینید در نماز جماعت مساجد با چه سرعتی به پایان می برند، خوب برای همین است که آثار ندارد .

در تسبیحات حضرت زهرا(س) باید مرتب به خودمان تلقین کنیم که «الله اکبر» و «الله اکبر» ... تا به یقین برسیم.

در نماز حداقلش این است که بفهمیم داریم چه چیزی را می گوئیم ، لااقل ذکر، ذکر معنوی باشد و ذکر لسانی صِرف نباشد . ذکر لسانی صِرف تأثیر چندانی ندارد و این فقط زبان است که مشغول ذکر است ولی حواس در جای دیگر است و این زبان است که دارد ذکر می گوید و نماز می خواند . این خاصیتی ندارد چون روح ذکر در آن نیست و وقتی روح ذکر داخلش نباشد از یک جنازه بدون روح چه کاری از او بر می آید ؟

ذکر معنوی یعنی اینکه توجه داشته باشیم که چه چیزی را داریم می گوئیم که البته این حداقل کار است .

واقعاً وقتی انسان می بیند کسانی اینقدر تند تند در نماز با خدا صحبت می کنند دلش می سوزد . آیا در همین عشقهای مجازی هم انسان با محبوبش اینطور صحبت می کند ؟ چرا اینقدر این صحبت را کِش می دهند ؟ چون لذت می برند . اگر ذکر و نماز معنوی هم باشد یعنی فقط با توجه باشد که دارد چه چیزی می گوید آن هم یقین آور است که می تواند انسان را به مرتبه بالاتر هم برساند که آن ذکر قلبی است .

در ذکر قلبی، دل ذاکر است . در مرتبه اول دل ذاکر نیست . اول زبان ذکر می گوید ، بعد ذهن و فکر مشغول می شود که می شود ذکر معنوی و بعد کم کم سر از ذکر قلبی در می آورد . مثلاً یک بچه کوچک را ببینید که مادرها چطوری آنها را به حرف زدن در می آورند . یک کلمه بابا را مادر مرتب تکرار می کند ، مادر اینقدر این کلمه را برای کودک تکرار می کند تا اینکه کودک زبان باز می کند و می گوید : بابا . عین همین در ذکر معنوی است . راه رسیدن به ذکر قلبی هم همان ذکر معنوی است . اینقدر باید بگوید «الله» تا طفل دل زبان باز کند و بگوید : «الله»

همه دانسته های ذهن انسان که فقط در حد ذهن است و باور قلبی نشده در اثر انتقال از این عالم که همان مرگ است و لحظه پُر مخاطره ای است از خاطر انسان می رود و فقط آن چیزهایی که یقین قلبی است آنها می مانند .لذا امکان دارد شخصی بسیار آدم باسوادی هم باشد و کلی کتاب و مقاله هم نوشته باشد اما همه فقط تصدیق عقلی بوده . این شخص در لحظه جان دادن همه اینها را فراموش می کند . در روایات داریم که در تدفین وقتی تلقین گفته می شود دوباره آن اطلاعات برمی گردد .

باور، یاور مؤمن است . انسانی که به یقین رسیده ، این یقین در همه عوالم کمک حال انسان است.

خوش باوری به خدا و خوبان خدا خیلی چیز بزرگی است . اینکه اگر چیزی گفته اند شک نکند و نگردد یک ایرادی داخلش پیدا کند، و وقتی مطلبی گفته اند باور کند و شروع کند به عمل کردن .  آدمهای شکاک خیلی دیر نجات پیدا می کنند . تا یک حرفی بزنی زود یک حاشیه می زنند و همان که حاشیه زد خودش را محروم کرد .

وقتی می گویند امام صادق (ع) فرموده با این ذکر خداوند همچین چیزی را می دهند ، حاشیه نزن که حالا روایتش دارای سند درست است یا خیر، با این کار خودت را محروم می کنی . حاشیه نزن عمل کن . اکثر انسانهای بهشتی ، آدمهای زودباور و خوش باوری هستند و حرف خدا را زود باور می کنند و وقتی خداوند می فرماید اگر اشتباهی کردید توبه کنید ، آن شخص بعد از گناهی که کرده توبه می کند و باور می کند که خدا او را بخشیده است . همین که باور کرد که خداوند او را بخشیده ، این باور باعث می شود که بخشیده شود .