بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : طمع یعنی زیاده خواهی ، طمع یعنی چشمم به آن چیزی که رزق من نیست دوخته ام ، و چون رزق من هم نیست آنرا به من نمی دهند ، لذا با خدا هم دعوایم می شود و دلخور می شوم .
زیاده طلبی نداشته باش . آرام بنشین هر چه جلویت گذاشتند حتی زیاد هم گذاشتند تحویل بگیر .
این به این معنا نیست که حتما باید کم داشته باشی ، فعلاً همانی را که خداوند عنایت کرده را تحویل بگیر . وقتی سر سفره نشسته اید ، ادب سفره این است که وقتی غذا را جلوی مهمانها گذاشتند ، هر کسی همان چیزی را که نزدیک خودش است را بخورد و نگاهش به بشقاب آن نفری که آن طرف سفره نشسته است نباشد ، این بی ادبی است .
در زندگی هم همین است ، و همه سر سفره خدا نشسته اند ، همان بشقابی را که خداوند جلویمان گذاشته ، حواسمان فقط به آن باشد و کیف آن غذا را بکنیم ، حالا وقتی نگاهم به غذای دیگران باشد ، اولاً آن غذا مربوط به کس دیگری است و به من نمی دهند و این داغش به دلم می ماند ، ثانیاً حواسم به غذای آن طرف است و نمی فهمم چه چیزی را جلویم گذاشته اند که لذت آن را ببرم . لذا ادب سفره به آن است که هر کس نگاهش به همان غذای خودش باشد و دست دراز نکند از آن طرف سفره یک چیزی را بردارد .
در سر سفره خدا هم همین است که خدا یا یک دیس جلویم گذاشته یا یک پیاله کوچک . خداوند ظرفیت مرا در نظر گرفته و بی حساب عمل نکرده و بی گدار به آب نزده است . برای هر کسی متناسب با هاضمه اش ، متناسب با نیاز غذائیش ، به همان میزان غذا و نوع غذا که برایش لازم بوده جلویش گذاشته است .
پس دندان طمع را بکن و هر چه خدا عطا کرد بپذیر .
حالا حرف بزرگ این است که می فرماید : دندان طمع آخرت را هم بکن . انشاءالله بتوانیم دندان طمع دنیا را بکنیم تا برای آخرت هم زورمان برسد که بکنیم که حتی طمع به عطاهای اخروی و بهشتی هم نداشته باشیم . البته آنها چیزهای خیلی بزرگی است و خیلی شیرین و دوست داشتنی است و اگر یک گوشه اش را به کسی نشان بدهند تا آخر عمر مست است . اینکه کسی بتواند طمع دندان آخرت را بکند باید خیلی بزرگ باشد . اما این به این معنا نیست که انسان از دنیا و آخرت استفاده نکند و انسان باید هم از دنیا استفاده کند و هم از آخرت . انسان نباید طمع داشته باشد ، زیاده طلبی نداشته باشد و آن چیزی را که قسمتش نیست را تقاضا داشته باشد .
] مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق ... (اعراف/32) چه کسى زینت خدا را که براى بندگان خود بیرون آورده و روزىهاى پاکیزه را، حرام کرده؟ ... [
آن چیزی را که برایت مقدر کرده استفاده کن . تزهد هم نورز چون زهد با تزهد فرق دارد . تزهد یعنی اینکه آن چیزی را که جلویمان گذاشته اند را انسان پس بزند . تزهد یعنی آن چیزهایی را که خداوند عطا کرده را مصرف نکند . تزهد خیلی چیز ارزشمندی نیست . زهد یعنی دلبسته به دنیا نبودن و نه استفاده از دنیا نکردن . در زهد انسان از مواهب استفاده می کند ولی دلبسته آن چیزها نیست و اگر آن چیزها بعداً نباشد خم به ابروی زاهد نمی آورد .
بنابر این انسان باید سعی نماید که طمع دندان دنیا را بکند و در پی آن ، انشاءالله خداوند همت بلندی عنایت نماید که انسان دندان طمع آخرت را هم بکند .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : در قدیم غلامهایی در خانه ارباب زندگی می کردند که هر روز اربابشان به آنها غذا می دادند و در طی این مدتی که این غلام در خانه ارباب زندگی می کرده یک وعده هم بی غذا نمانده ، حالا اگر یک روز این غلام بنشیند و زانوی غم به بغل بگیرد و غصه بخورد که وعده غذای بعدی من چه می شود و برای این وعده غذا من چکار باید بکنم ؟ خوب این توهین به صاحبخانه است .
چرا ؟ چون آیا این صاحبخانه من این فهم و شعور را ندارد که بداند من برای فردا به غذا نیاز دارم و ممکن است که من گرسنه بمانم ، یا فهم و شعور دارد ولی اینقدر دارایی ندارد که چیزی به من بدهد ، یا اینکه هم فهم و شعور دارد و هم متمکن است ولی بخیل است که به من چیزی بدهد ، لذا من گرسنه می مانم . همه اینها توهین به صاحبخانه است .
آن خدایی که ما را خلق کرده و از زمانی که ما نبودیم رزق ما را معین کرده و در هر مرحله زندگی رزق ما را داده است ، حالا اگر ما بنشینیم و غصه بخوریم ، آیا این توهین به خدا نیست ؟
نفس مطمئنه یعنی همین که به خدای خودش اطمینان دارد و نگرانی و اضطراب ندارد . مطمئن است به خدا . اگر کسی می خواهد سیر و سلوک الی الله بکند ، باید نفسش مطمئنه بشود تا خطاب ]ارْجِعِى إِلىَ رَبِّک ... (فجر/28) [ برایش بیاید ، اگر کسی رجوع به سمت پروردگار را طالب است ، باید به این نفس مطمئنه برسد . و این نفس مطمئنه راهش همین یقین است که خدا رزاق ماست و خدا اداره کننده و مدیر ماست و خدا ما را کافی است ] أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ... (زمر/36) آیا خدا کافى براى امور بنده خود نیست؟ ... [ .
شمایی که نشسته ای و غصه می خوری آیا خداوند نمی تواند نیاز تو را تأمین کند ؟
هر جا درماندید به خودتان بگوئید : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) .
هر جا دیدید نگرانی به شما نزدیک است و میخواهد به شما نزدیک بشود بلافاصله بگو : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) . هر جا نگرانی آمد بگو : خدا هست و خدا کافی است برای تأمین نیازهای بنده خودش .
خدا ضعیف نیست ، خدا ناتوان نیست ، خدا غافل نیست ، خدا بخیل نیست ، خدا فقیر نیست .
بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : شمایی که الآن نماز ظهر و عصر را خوانده اید دیگر نماز مغرب و عشا را بدهکار نیستید و تا وقتی که اذان مغرب را نگفته اند خداوند نماز مغرب را از شما نمی خواهد . یعنی نقد به نقد ، یعنی همان مقدار عمری که به شما می دهد همان مقدار عبادت هم از شما می خواهد .
اما از آن طرف ما در رابطه با رزقمان چگونه هستیم ؟ الآن ما می نشینیم غصه دوران پیریمان را می خوریم ، که حالا وقتی پیر شدیم باید چکار کنیم . چه کسی به تو گفته است که فردا پیر می شوی ؟ چه کسی به تو گفته است که فردا زنده خواهی بود ؟ چه کسی به تو گفته است که بعد از این وعده غذایت زنده خواهی بود ؟ اگر خدا مرا زنده نگه داشت رزق مرا برای وعده بعدی غذا هم خواهد داد .
حضرت امیر (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می فرمایند : بیشترین چیزی که من از امتم می ترسم و برای آن نگرانم ، دو چیز است : اول پیرو هوا و هوس شدن و دوم آرزوهای دور و دراز دنیایی .
انسانی که بیست سال سن دارد ولی برای هشتاد سالگی اش نقشه می کشد و غصه می خورد و نگران و مضطرب است .
نقد به نقد از خداوند تحویل بگیر ، همان طور که خداوند نقد به نقد عبادت را از تو خواسته است .
تا این زمان که ما از بی رزقی درمانده نشده ایم ، خوب همین خداوند بعداً و بعداً هم هست . در روزهای باقی مانده از عمر من همین خداوند رزاق است .
از رحم مادر تا دوران شیرخوارگی و طفولیت را نگاه کنیم و ببینیم که ما حول و قوه ای نداشتیم ، عقل و فهمی نداشتیم ، مدیریت و برنامه ریزی نداشتیم ، هیچی نداشتیم و خداوند رزق ما را داد . به این روشنی رزاقیت خودش را در جلوی چشمان ما گذاشته است .
اعتماد کنیم به رزاقیت خداوند و غصه آینده را نخوریم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : وقتی خداوند امری را اراده کند ، عقل عبد را می گیرد و آن کار را به دست او جاری می کند ، بعد عقلش را به او باز می گرداند .
بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده ، اینگونه بوده است والا اگر به عقل خودمان بود آن کار را نمی کردیم .
شرح استاد : گاهی اوقات روز اول ماه مبارک رمضان است ، آدم هنوز به روزه عادت نکرده ، می گوید یادم نبود رفتم یک چیزی خوردم . اما یک وقت یک نفری سنش پنجاه سال است و روز دهم ماه رمضان و ده روز است که روزه هم گرفته است و دیگر معنی نمی دهد که بگوئیم یادش رفته که روزه است .
تنها عبادتی که با قصد و نیت باطل می شود همین روزه است . وقتی شما روزه هستید اگر قصد کنید که می خواهید چیزی بخورید روزه اتان باطل است ، هر چند چیزی هم نخورید .
خداوند متعال قبل از اینکه عالم تشریع بنا گردد، در عالم تکوین رزق این عبد را مشخص کرده بود و چون امر عالم تکوین بر عالم تشریع غلبه دارد ، لذا چون خداوند این رزق را برای این عبد مقرر کرده بود ، خداوند این روزه را از یاد این عبد برد که او این رزق را استفاده کند و بعد یادش آمد که روزه است .
بسیاری از ما اگر به گذشته عمرمان برگردیم می توانیم موارد متعددی را پیدا کنیم که اگر به عقل و حساب گری های خودمان بود آن کار را انجام نمی دادیم و آن کار را یک کار غیر عقلایی و غیر منطقی می دانستیم ، اما خودمان نفهمیدیم چی شد ، مثل اینکه خدا عقل ما را سلب کرد و آن کار را به دست ما عملی کرد و بعد هم که عقلمان را برگرداند خودمان را هزار بار نفرین کردیم که این چه کاری بود که من کردم که چرا عقل و شعورم را به کار نینداختم ، اما یک مدتی که زمان گذشت کم کم آثار خیری را که خداوند متعال در همان کار قرار داده بود ظاهر می شود و فهمیدم که خدا چکار کرده است
خداوند چون خیر مرا می خواست و می دانست که این عقل و حسابگری های تاجر منشانه مادی دنیوی نمی گذارد که من بروم به سمت خیر ، لذا خداوند این عقل را سلب کرد ، خیرم را جاری کرد و بعد هم دوباره آن عقل را به من برگرداند .
خیلی از کارها است که عقل مانع است . با عقل رفتن، رفتن به سمت کمال است ، اما از یک جای دیگر همین عقل مزاحم است . البته در اینجا منظور، عقل به معنای عقل جزئی است نه به معنای عقل الهی .
ما یک عقل ابزاری داریم که کارش حسابگری و چرتکه اندازی است و سود و زیان را حساب می کند که این را، عقل خاکی و دنیایی هم می گویند . یک عقل الهی داریم که بندگی خدا با این عقل است و بهشت با این عقل کسب می شود . در اینجا بحث ما عقل ابزاری یا جزئی است . این عقل جزئی بعد از مراحلی مزاحم راه انسان در مسیر کمال است و نمی گذارد انسان عاشقانه به میدان برود . مثلاً شما می بینید زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی به طرف کربلا می آمدند یک سری عقلای خیراندیش به نزد او آمدند ، که یکی از اینها برادرشان محمد حنفیه است که به حضرت گفتند " شما که می دانید این مردم کوفه چطور آدمهایی هستند و زمان پدرتان حضرت امیر (ع) دیدید که این مردم چقدر جفا کارند و این نامه هایی هم که نوشته اند ، اینها خیانت می کنند به شما ، نرو . و اگر می خواهی بروی همسر و فرزندانت را نبر" . محمد حنفیه خیرخواه حضرت بودند . ابن عباس هم همین مطالب را گفتند ولی حضرت فرمودند "ابن عباس گفته هایت درست است اما حساب من حساب دیگری است ، در این وادی با چرتکه انداختن عقلانی نمی تواند پیش برود . این وادی ، وادی عشق است که جلو می برد . در این وادی عقل کشش ندارد " .
حالا همان جاهایی که باید با عشق جلو رفت این عقل ابزاری مانع است . آنوقت خدای متعال این عقل جزئی را برای چند لحظه سلب می کند و انسان را در آن وادی قرار می دهد .
فایل سخنرانی حضرت استاد پیرامون علل گرایش به عرفان های دروغین و راه های مقابله با آن
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : پس نباید غصه دار بود که مرتب بگوئیم: اگر در گذشته فلان امکانات مادی فراهم می شد فلان طور می شد . مطمئن باش در گذشته آنچه به تو رسیده است رزق خودت بوده است .
غصه گذشته را نخور و نگران آینده هم نباش .
در گذشته همان کسی که رزاق تو بوده است ، دست از رزاقیت بر نداشته و خود او رزق تو را خواهد داد.
شما سر به زیر، راه بندگی و تعالی و تکامل را طی کنید ، خداوند هم رزق شما را خواهد داد .
شرح استاد : بیهوده با دیگران گلاویز نشو و غصه هم نخور که فلانی نگذاشت فلان چیز به من برسد و اگر این کار را نکرده بود فلان چیز به من رسیده بود .
آن چیز رزق تو نبود. که اگر آن فلانی بر سر راه تو نمی آمد یک فلانی دیگر بر سر راه تو قرار می گرفت.
زهد در برابر حرص است و زاهد کسی است که زیاده خواه نیست .
انسانی که زیاده خواه نیست دنبال زیادتر از آن چیزی که دارد نخواهد بود و به همان حدی که لازم و مناسب است قناعت می کند .
لذا اگر در گذشته برای کاری حرص هم خوردی ، بیش از رزقی که خداوند برایت معین کرده بود استفاده نکرده ای . بنابراین زاهد حقیقی تو هستی که این زهد در عمل است و زهد در روح یک بحث دیگری است . زهد عملی یعنی اینکه بیش از آن مقداری که خدا برای تو معین کرده مصرف نکرده ای . اما زهد روحی بی رغبتی به دنیاست . در این زهد دیگر حرص و تقلا و غصه داخلش نیست .
انسان وقتی زاهد روحی شد دیگر آرام است .
شرح استاد : احوالتمان را جبر جبری کنیم ، می بینیم یک روز خوشحالیم یک روز غمگین هستیم ، یک روز گرسنه ایم یک روز سیریم ، یک روز مریضیم یک روز سالمیم ، آخرش می بینیم هیچی ، حسابمان، صفر شد و طلبی نداریم .
بیخودی غصه نخور .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : این حرص و تقلا و خستگی بیهوده که متحمل شدیم نه تنها رزق ما را تغییر نداد بلکه آخرت خودمان را هم هدر دادیم .
شرح استاد : باید یقین کنیم که تا امروز همان چیزهایی که رزق من بوده مصرف کرده ام و اگر در گذشته خدای ناکرده مالی را در زندگی نجس کرده ایم یقین کنیم که یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نکرده است و در آینده هم یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نخواهد کرد .
انسان هر چقدر که تقلا کند و مال مردم را بدزدد و چپاول کند و غارت کند و آنها را جمع کند یک سر سوزن بیش از رزقش نمی تواند از آنها استفاده نماید .
اگز به این باور برسیم دیگر در زندگی آرام هستیم و انگیزه ای برای تعدی و ظلم و دروغ و فریب دادن به دیگران نداریم . چون میدانیم که فایده ای برای ما ندارد ، ما که میدانیم رزقمان از پیش تعیین شده است . لذا با خیال راحت و با یک زندگی سالم به کار و تلاش پرداخته و هدف از کار را هم فرمان بردن از خدا می داند . کار می کنم چون خدا گفته بیکار نباش ، کار نمی کنم برای اینکه رزقم را تهیه کنم .
رزقم را خدا می دهد .
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
خدای متعال رزق بندگانش را می دهد . شما تقلا و تلاشت را برای رزق انجام نده .
اینها در زندگی ما باید فرهنگ بشود که لذت و بهره زندگی را ببریم .