حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

مبحث رزق – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • دندان طمع دنیا و آخرت را بکن ، ولی هر چه خدا عطا کرد ، بپذیر .

شرح استاد : طمع یعنی زیاده خواهی ، طمع یعنی چشمم به آن چیزی که رزق من نیست دوخته ام ، و چون رزق من هم نیست آنرا به من نمی دهند ، لذا با خدا هم دعوایم می شود و دلخور می شوم .

زیاده طلبی نداشته باش . آرام بنشین هر چه جلویت گذاشتند حتی زیاد هم گذاشتند تحویل بگیر .

این به این معنا نیست که حتما باید کم داشته باشی ، فعلاً همانی را که خداوند عنایت کرده را تحویل بگیر . وقتی سر سفره نشسته اید ، ادب سفره این است که وقتی غذا را جلوی مهمانها گذاشتند ، هر کسی همان چیزی را که نزدیک خودش است را بخورد و نگاهش به بشقاب آن نفری که آن طرف سفره نشسته است نباشد ، این بی ادبی است .

در زندگی هم همین است ، و همه سر سفره خدا نشسته اند ، همان بشقابی را که خداوند جلویمان گذاشته ، حواسمان فقط به آن باشد و کیف آن غذا را بکنیم ، حالا وقتی نگاهم به غذای دیگران باشد ، اولاً آن غذا مربوط به کس دیگری است و به من نمی دهند و این داغش به دلم می ماند ، ثانیاً حواسم به غذای آن طرف است و نمی فهمم چه چیزی را جلویم گذاشته اند که لذت آن را ببرم . لذا ادب سفره به آن است که هر کس نگاهش به همان غذای خودش باشد و دست دراز نکند از آن طرف سفره یک چیزی را بردارد .

در سر سفره خدا هم همین است که خدا یا یک دیس جلویم گذاشته یا یک پیاله کوچک . خداوند ظرفیت مرا در نظر گرفته و بی حساب عمل نکرده و بی گدار به آب نزده است . برای هر کسی متناسب با هاضمه اش ، متناسب با نیاز غذائیش ، به همان میزان غذا و نوع غذا که برایش لازم بوده جلویش گذاشته است .

پس دندان طمع را بکن و هر چه خدا عطا کرد بپذیر .

حالا حرف بزرگ این است که می فرماید : دندان طمع آخرت را هم بکن . انشاءالله بتوانیم دندان طمع دنیا را بکنیم تا برای آخرت هم زورمان برسد که بکنیم که حتی طمع به عطاهای اخروی و بهشتی هم نداشته باشیم . البته آنها چیزهای خیلی بزرگی است و خیلی شیرین و دوست داشتنی است و اگر یک گوشه اش را به کسی نشان بدهند تا آخر عمر مست است . اینکه کسی بتواند طمع دندان آخرت را بکند باید خیلی بزرگ باشد . اما این به این معنا نیست که انسان از دنیا و آخرت استفاده نکند و انسان باید هم از دنیا استفاده کند و هم از آخرت . انسان نباید طمع داشته باشد ، زیاده طلبی نداشته باشد و آن چیزی را که قسمتش نیست را تقاضا داشته باشد .

] مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق ... (اعراف/32) چه کسى زینت خدا را که براى بندگان خود بیرون آورده و روزى‏هاى پاکیزه را، حرام کرده؟ ... [ 

آن چیزی را که برایت مقدر کرده استفاده کن . تزهد هم نورز چون زهد با تزهد فرق دارد . تزهد یعنی اینکه آن چیزی را که جلویمان گذاشته اند را انسان پس بزند . تزهد یعنی آن چیزهایی را که خداوند عطا کرده را مصرف نکند . تزهد خیلی چیز ارزشمندی نیست . زهد یعنی دلبسته به دنیا نبودن و نه استفاده از دنیا نکردن . در زهد انسان از مواهب استفاده می کند ولی دلبسته آن چیزها نیست و اگر آن چیزها بعداً نباشد خم به ابروی زاهد نمی آورد .

بنابر این انسان باید سعی نماید که طمع دندان دنیا را بکند و در پی آن ، انشاءالله خداوند همت بلندی عنایت نماید که انسان دندان طمع آخرت را هم بکند .

مبحث رزق – 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر غلام خانه زاری پس از سال ها بر سر سفره ی صاحب خود نشستن و خوردن ، روزی غصه دار بشود و بگوید فردا من چه بخورم ؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند . بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .

شرح استاد : در قدیم غلامهایی در خانه ارباب زندگی می کردند که هر روز اربابشان به آنها غذا می دادند و در طی این مدتی که این غلام در خانه ارباب زندگی می کرده یک وعده هم بی غذا نمانده ، حالا اگر یک روز این غلام بنشیند و زانوی غم به بغل بگیرد و غصه بخورد که وعده غذای بعدی من چه می شود و برای این وعده غذا من چکار باید بکنم ؟ خوب این توهین به صاحبخانه است .

چرا ؟ چون آیا این صاحبخانه من این فهم و شعور را ندارد که بداند من برای فردا به غذا نیاز دارم و ممکن است که من گرسنه بمانم ، یا فهم و شعور دارد ولی اینقدر دارایی ندارد که چیزی به من بدهد ، یا اینکه هم فهم و شعور دارد و هم متمکن است ولی بخیل است که به من چیزی بدهد ، لذا من گرسنه می مانم . همه اینها توهین به صاحبخانه است .

آن خدایی که ما را خلق کرده و از زمانی که ما نبودیم رزق ما را معین کرده و در هر مرحله زندگی رزق ما را داده است ، حالا اگر ما بنشینیم و غصه بخوریم ، آیا این توهین به خدا نیست ؟

نفس مطمئنه یعنی همین که به خدای خودش اطمینان دارد و نگرانی و اضطراب ندارد . مطمئن است به خدا . اگر کسی می خواهد سیر و سلوک الی الله بکند ، باید نفسش مطمئنه بشود تا خطاب ]ارْجِعِى إِلىَ‏ رَبِّک‏ ... (فجر/28) [  برایش بیاید ، اگر کسی رجوع به سمت پروردگار را طالب است ، باید به این نفس مطمئنه برسد . و این نفس مطمئنه راهش همین یقین است که خدا رزاق ماست و خدا اداره کننده و مدیر ماست و خدا ما را کافی است ] أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه‏ ... (زمر/36) آیا خدا کافى براى امور بنده خود نیست؟ ... [ .

شمایی که نشسته ای و غصه می خوری آیا خداوند نمی تواند نیاز تو را تأمین کند ؟

هر جا درماندید به خودتان بگوئید : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) .

هر جا دیدید نگرانی به شما نزدیک است و میخواهد به شما نزدیک بشود بلافاصله بگو : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) . هر جا نگرانی آمد بگو : خدا هست و خدا کافی است برای تأمین نیازهای بنده خودش .

خدا ضعیف نیست ، خدا ناتوان نیست ، خدا غافل نیست ، خدا بخیل نیست ، خدا فقیر نیست .

بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .

مبحث رزق – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است، ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم ، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم .

شرح استاد : شمایی که الآن نماز ظهر و عصر را خوانده اید دیگر نماز مغرب و عشا را بدهکار نیستید و تا وقتی که اذان مغرب را نگفته اند خداوند نماز مغرب را از شما نمی خواهد . یعنی نقد به نقد ، یعنی همان مقدار عمری که به شما می دهد همان مقدار عبادت هم از شما می خواهد .

 اما از آن طرف ما در رابطه با رزقمان چگونه هستیم ؟ الآن ما می نشینیم غصه دوران پیریمان را می خوریم ، که حالا وقتی پیر شدیم باید چکار کنیم . چه کسی به تو گفته است که فردا پیر می شوی ؟ چه کسی به تو گفته است که فردا زنده خواهی بود ؟ چه کسی به تو گفته است که بعد از این وعده غذایت زنده خواهی بود ؟ اگر خدا مرا زنده نگه داشت رزق مرا برای وعده بعدی غذا هم خواهد داد .

حضرت امیر (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می فرمایند : بیشترین چیزی که من از امتم می ترسم و برای آن نگرانم ، دو چیز است : اول پیرو هوا و هوس شدن و دوم آرزوهای دور و دراز دنیایی .

انسانی که بیست سال سن دارد ولی برای هشتاد سالگی اش نقشه می کشد و غصه می خورد و نگران و مضطرب است .

نقد به نقد از خداوند تحویل بگیر ، همان طور که خداوند نقد به نقد عبادت را از تو خواسته است .

تا این زمان که ما از بی رزقی درمانده نشده ایم ، خوب همین خداوند بعداً و بعداً هم هست  . در روزهای باقی مانده از عمر من همین خداوند رزاق است .

از رحم مادر تا دوران شیرخوارگی و طفولیت را نگاه کنیم و ببینیم که ما حول و قوه ای نداشتیم ، عقل و فهمی نداشتیم ، مدیریت و برنامه ریزی نداشتیم ، هیچی نداشتیم و خداوند رزق ما را داد . به این روشنی رزاقیت خودش را در جلوی چشمان ما گذاشته است .

اعتماد کنیم به رزاقیت خداوند و غصه آینده را نخوریم .

مبحث رزق – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا قبل از عالم تشریع ، رزقی را برای بنده ای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است . حالا او در روز ماه رمضان فراموش می کند که روزه است و آن غذا را می خورد ، بعداً یادش می افتد که روزه بوده است . نه روزه اش باطل است و نه قضا دارد . این خدا بود که این فراموشی را به او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود ، به او بخوراند.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : وقتی خداوند امری را اراده کند ، عقل عبد را می گیرد و آن کار را به دست او جاری می کند ، بعد عقلش را به او باز می گرداند .

بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده ، اینگونه بوده است والا اگر به عقل خودمان بود آن کار را نمی کردیم . 

شرح استاد : گاهی اوقات روز اول ماه مبارک رمضان است ، آدم هنوز به روزه عادت نکرده ، می گوید یادم نبود رفتم یک چیزی خوردم . اما یک وقت یک نفری سنش پنجاه سال است و روز دهم ماه رمضان و ده روز است که روزه هم گرفته است و دیگر معنی نمی دهد که بگوئیم یادش رفته که روزه است .

تنها عبادتی که با قصد و نیت باطل می شود همین روزه است . وقتی شما روزه هستید اگر قصد کنید که می خواهید چیزی بخورید روزه اتان باطل است ، هر چند چیزی هم نخورید .

 خداوند متعال قبل از اینکه عالم تشریع بنا گردد، در عالم تکوین رزق این عبد را مشخص کرده بود و چون امر عالم تکوین بر عالم تشریع غلبه دارد ، لذا چون خداوند این رزق را برای این عبد مقرر کرده بود ، خداوند این روزه را از یاد این عبد برد که او این رزق را استفاده کند و بعد یادش آمد که روزه است .

بسیاری از ما اگر به گذشته عمرمان برگردیم می توانیم موارد متعددی را پیدا کنیم که اگر به عقل و حساب گری های  خودمان بود آن کار را انجام نمی دادیم و آن کار را یک کار غیر عقلایی و غیر منطقی می دانستیم ، اما خودمان نفهمیدیم چی شد ، مثل اینکه خدا عقل ما را سلب کرد و آن کار را به دست ما عملی کرد و بعد هم که عقلمان را برگرداند خودمان را هزار بار نفرین کردیم که این چه کاری بود که من کردم که چرا عقل و شعورم را به کار نینداختم ، اما یک مدتی که زمان گذشت کم کم آثار خیری را که خداوند متعال در همان کار قرار داده بود ظاهر می شود و فهمیدم که خدا چکار کرده است  

خداوند چون خیر مرا می خواست و می دانست که این عقل و حسابگری های تاجر منشانه مادی دنیوی نمی گذارد که من بروم به سمت خیر ، لذا خداوند این عقل را سلب کرد ، خیرم را جاری کرد و بعد هم دوباره آن عقل را به من برگرداند .

خیلی از کارها است که عقل مانع است .  با عقل رفتن، رفتن به سمت کمال است ، اما از یک جای دیگر همین عقل مزاحم است . البته در اینجا منظور، عقل به معنای عقل جزئی است نه به معنای عقل الهی .

ما یک عقل ابزاری داریم که کارش حسابگری و چرتکه اندازی است و سود و زیان را حساب می کند که این را، عقل خاکی و دنیایی هم می گویند . یک عقل الهی داریم که بندگی خدا با این عقل است و بهشت با این عقل کسب می شود . در اینجا بحث ما عقل ابزاری یا جزئی است . این عقل جزئی بعد از مراحلی مزاحم راه انسان در مسیر کمال است و نمی گذارد انسان عاشقانه به میدان برود . مثلاً شما می بینید زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی به طرف کربلا می آمدند یک سری عقلای خیراندیش به نزد او آمدند ، که یکی از اینها برادرشان محمد حنفیه است که به حضرت گفتند " شما که  می دانید این مردم کوفه چطور آدمهایی هستند و زمان پدرتان حضرت امیر (ع) دیدید که این مردم چقدر جفا کارند و این نامه هایی هم که نوشته اند ، اینها خیانت می کنند به شما  ، نرو . و اگر می خواهی بروی همسر و فرزندانت را نبر" . محمد حنفیه خیرخواه حضرت بودند . ابن عباس هم همین مطالب را گفتند ولی حضرت فرمودند "ابن عباس گفته هایت درست است اما حساب من حساب دیگری است ، در این وادی با چرتکه انداختن عقلانی نمی تواند پیش برود . این وادی ، وادی عشق است که جلو می برد . در این وادی عقل کشش ندارد " .

حالا همان جاهایی که باید با عشق جلو رفت این عقل ابزاری مانع است . آنوقت خدای متعال این عقل جزئی را برای چند لحظه سلب می کند و انسان را در آن وادی قرار می دهد .

عوامل گرایش به عرفان های دروغین

 

فایل سخنرانی حضرت استاد پیرامون علل گرایش به عرفان های دروغین و راه های مقابله با آن 

 

قسمت اول 

 

قسمت دوم 

 

مبحث رزق – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • تا به حال آنچه رزقت بوده مصرف کرده ای و آنچه رزقت نبوده به تو نرسیده است . حتی آنچه را از راه حرام تهیه کردی و خوردی ، حرص و تقلایت آن را نجس کرد و الا اگر صابر بودی همان رزق از راه حلال همان وقت به دستت می رسید . پس زاهد حقیقی تو هستی چون ذره ای بیش از رزق خود نخورده ای . از این به بعد هم همین طور خواهد بود . پس نه نسبت به گذشته غصه داشته باش و نه نگران آینده باش .

شرح استاد : پس نباید غصه دار بود که مرتب بگوئیم: اگر در گذشته فلان امکانات مادی فراهم می شد فلان طور می شد . مطمئن باش در گذشته آنچه به تو رسیده است رزق خودت بوده است .

غصه گذشته را نخور و نگران آینده هم نباش .

در گذشته همان کسی که رزاق تو بوده است ، دست از رزاقیت بر نداشته و خود او رزق تو را خواهد داد.

شما سر به زیر، راه بندگی و تعالی و تکامل را طی کنید ، خداوند هم رزق شما را خواهد داد . 

  • هر چیز که به تو نرسید بدان که از اول ما تو نبوده است .

شرح استاد : بیهوده با دیگران گلاویز نشو و غصه هم نخور که فلانی نگذاشت فلان چیز به من برسد و اگر این کار را نکرده بود فلان چیز به من رسیده بود .

آن چیز رزق تو نبود. که اگر آن فلانی بر سر راه تو نمی آمد یک فلانی دیگر بر سر راه تو قرار می گرفت.

زهد در برابر حرص است و زاهد کسی است که زیاده خواه نیست .

انسانی که زیاده خواه نیست دنبال زیادتر از آن چیزی که دارد نخواهد بود و به همان حدی که لازم و مناسب است قناعت می کند .

لذا اگر در گذشته برای کاری حرص هم خوردی ، بیش از رزقی که خداوند برایت معین کرده بود استفاده نکرده ای . بنابراین زاهد حقیقی تو هستی که این زهد در عمل است و زهد در روح یک بحث دیگری است . زهد عملی یعنی اینکه بیش از آن مقداری که خدا برای تو معین کرده مصرف نکرده ای . اما زهد روحی بی رغبتی به دنیاست . در این زهد دیگر حرص و تقلا و غصه داخلش نیست .

انسان وقتی زاهد روحی شد دیگر آرام است . 

  •  غم و شادی های دنیا را اگر منها کنیم ، چیزی نمی ماند و طلبی نداریم . تا حالا هر چه بنا بوده ، به ما رسیده است و هر چه مال ما نبوده ، نرسیده است . بعد از این هم همین طور است ]قُلْ لَنْ یُصیبَنا إِلاَّ ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ... (توبه / 51) : بگو جز آنچه خداوند برای ما مقرر نموده به ما نمی رسد . ماأصانک لم یکن لیخطئک و ما أخطاک لم یکن لیصیبک : آنچه به تو رسید ، نمی شد از تو بگذرد و نرسد و آنچه از تو رد شد و به تو نرسید ، نمی شد به تو برسد [

شرح استاد : احوالتمان را جبر جبری کنیم ، می بینیم یک روز خوشحالیم یک روز غمگین هستیم ، یک روز گرسنه ایم یک روز سیریم ، یک روز مریضیم یک روز سالمیم ، آخرش می بینیم هیچی ، حسابمان، صفر شد و طلبی نداریم .

بیخودی غصه نخور .

مبحث رزق – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر امور دنیایی خود را به خدا واگذار کنیم امور اخروی را نیز خدا تأمین خواهد کرد ، اما اگر بخواهیم امور دنیایی خود را با تقلای خودمان تأمین کنیم ضمن اینکه ، چون رزق مقدر و مقسوم است ، تقلای بیهوده و بی ثمری است ، آخرتمان را هم تباه نموده ایم .

شرح استاد : این حرص و تقلا و خستگی بیهوده که متحمل شدیم نه تنها رزق ما را تغییر نداد بلکه آخرت خودمان را هم هدر دادیم .

  • تا به حال هر چه خدا برای تو بریده بود به تو رسیده است و غیر آن به تو نرسیده است . خیالت راحت باشد که هیچ مال غیر را نخورده ای و فقط رزق خودت را خورده ای . از این به بعد هم همین طور است . اگر به این حقیقت اعتماد کنی و یقین بیاوری ، دیگر تقلای بیهوده و تعدی به دیگران نمی کنی . کار کردنت هم از آن پس تنها به قصد فرمان بردن از خدا خواهد بود نه به این گمان که کارت سبب رزق تو است .

شرح استاد : باید یقین کنیم که تا امروز همان چیزهایی که رزق من بوده مصرف کرده ام و اگر در گذشته خدای ناکرده مالی را در زندگی نجس کرده ایم یقین کنیم که یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نکرده است و در آینده هم یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نخواهد کرد .

انسان هر چقدر که تقلا کند و مال مردم را بدزدد و چپاول کند و غارت کند و آنها را جمع کند یک سر سوزن بیش از رزقش نمی تواند از آنها استفاده نماید .

اگز به این باور برسیم دیگر در زندگی آرام هستیم و انگیزه ای برای تعدی و ظلم و دروغ و فریب دادن به  دیگران نداریم . چون میدانیم که فایده ای برای ما ندارد ، ما که میدانیم رزقمان از پیش تعیین شده است . لذا با خیال راحت و با یک زندگی سالم به کار و تلاش پرداخته و هدف از کار را هم فرمان بردن از خدا می داند . کار می کنم چون خدا گفته بیکار نباش ، کار نمی کنم برای اینکه رزقم را تهیه کنم .

رزقم را خدا می دهد .

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن                      که خواجه خود روش بنده پروری داند

خدای متعال رزق بندگانش را می دهد . شما تقلا و تلاشت را برای رزق انجام نده .

اینها در زندگی ما باید فرهنگ بشود که لذت و بهره زندگی را ببریم .