حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

شکر - 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کار خدا عطا و دادن است و کار عبد تحویل گرفتن و شُـکر کردن .

شرح استاد : با این کار همه زحمت ها از دوش ما برداشته شد . اینکه ما می رویم سر کار به این معنا است که می رویم رزقی که خدا برایمان فرستاده را در آن مکان تحویل بگیریم . مگر آن کاری را که ما می کنیم داریم آنرا خلق و ایجاد می کنیم ؟ خلق نمی کنیم پس کاری را که انجام می دهیم این است که می رویم رزقمان را تحویل بگیریم و کار دیگری نمی کنیم و وقتی تحویل گرفتیم وظیفه امان تشکر و شکر کردن است .

-----------------------------------------------------------------------

الانسانُ عَبیدُ الاحسان : انسان بنده ی احسان است . وقتی انسان احسان خدا را دید ، عبد خدا می شود . عبد که شد ، از خدا رضا می شود و تشکر می کند .

شرح استاد : عبودیت اوج قله کمال انسان است . لذا کاملترین موجود جهان خلقت که حضرت رسول اکرم (ص) است دارای مقام عبودیت مطلق است . عبودیت حضرت از مقام رسالت هم بزرگتر است که در تشهد نماز اول به عبودیت پیغمبر شهادت می دهید و بعد به رسالت حضرت . " وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وُ رَسُولُه " . به همین خاطر وقتی قرآن می خواهد به مراتب بلند حضرت رسول (ص) اشاره کند از همین تعبیر عبودیت استفاده می کند . در داستان معراج قرآن می فرماید : " سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِه‏ َیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ ... (اسرا/1) پاک و منزه است آن خدائى که بنده خود: (پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله) را در یک شب از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى برد ...  "

عبودیت اوج پرواز انسان است .

برای اینکه انسان به عبودیت برسد فرموده اند : " الانسانُ عَبیدُ الاحسان : انسان بنده ی احسان است " .  و چون انسان حواسش بیشتر به نداده هاست از خدا دلخوریم در نتیجه به داده های خودمان و به احسان خدا توجه نمی کنیم .

برای رسیدن به عبودیت باید احسان خدا را نگاه کنید .

در سر سفره به غذای خودمان نگاه کنیم و نه به غذای بغل دستیمان که آن غذا مخصوص اوست و آنرا به ما هم نمی دهند . تو دلخوری که چرا آن غذا را به من نداده اند و غذایی هم که جلوی خودت است نتوانستی درست استفاده کنی . غذا را هم هُول هُولکی نخور ، مز مزه کن تا شیرینی غذایت را بتوانی خوب درک کنی . وقتی احسان خدا را دیدید آنوقت می شوید عبد خداوند و وقتی عبد خدا شدید از خداوند راضی می شوید و از خدا که راضی شدید آنوقت شاکر خداوند خواهید شد .

وقتی از آن چیزی که شما به من داده اید خوشحال بودم در نتیجه شاکر شما هم هستم .

رضا - 16

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

غصه ، گریه یا خنده ، هر چه را داری ، به خدا نشان بده . سر جا نماز چرا خنده ات را به خدا نشان نمی دهی و فقط اخم و غصه ات را ارائه می دهی ؟ خنده ات را بیاور اینجا و اخمت را ببر به دنیا . گر چه به دنیا هم اخم نکن ، پیش زن و بچه ات هم روی خوش نشان بده .

شرح استاد : خدا وکیلی چند نفر از شماها وقتی سر سجاده می نشینید خنده اتان را برای خدا برده اید ؟ فقط گریه کرده اید و غم و غصه هایتان را گفته اید . وقتی انسان خوشحال است به سراغ رفیقش می رود .

در دعای جوشن کبیر می خوانیم : " یا حَبیبَ مَنْ لا حَبیبَ لَهُ، یا طَبیبَ مَنْ لا طَبیبَ لَهُ، یا مُجیبَ مَنْ لا مُجیبَ لَهُ، یا شَفیقَ مَنْ لا شَفیقَ لَهُ، یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ لَهُ، یا مُغیثَ مَن لا مُغیثَ لَهُ، یا دَلیلَ مَنْ لا دَلیلَ‏ لَهُ، یا اَنیسَ مَنْ لا اَنیسَ لَهُ، یا راحِمَ مَنْ لا راحِمَ لَهُ، یا صاحِبَ مَنْ لا صاحِبَ لَهُ   / اى دوست آنکس که دوستى ندارد اى طبیب آن کس که‏ طبیبى ندارد اى پاسخ ده آن کس که پاسخ ده ندارد اى یار دلسوز آن کس که دلسوزى ندارد اى‏ رفیق آن کس که رفیق ندارد اى فریادرس آن کس که فریادرسى ندارد اى راهنماى آنکه راهنمایى ندارد اى مونس آنکس که مونسى ندارد اى ترحم کننده آن کس که ترحم کننده‏اى ندارد اى همدم آن کس که‏ همدمى ندارد "

اگر مردم این وضعیت را ببینند می گویند این آدم دیوانه شده است که سر سجاده دارد می خندد ولی در سحرها دو تا لبخند به خدا نشان بدهید ببینید چه می شود .

البته خنده نه به معنای ظاهری آن بلکه دلتان بخندد و خشنودی و خوشحالی و نشاط قلبی خودتان را به خدا نشان دهید .

رضا - 15

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گاهی چند نفر دور همدیگر بنشینید و یکی بگوید خدا از لطف و مرحمت با ما چه کرده است ! و دیگری بگوید نمی دانم در آینده از خوبی با ما چه می کند ! شاید ملائکه شگفت زده شوند ، زیرا چنین چیزی خیلی کم دیده اند که عده ای هستند که گله و شکایت ندارند و از حق تعالی راضی اند .

شرح استاد : ملائکه هر چه نگاه می کنند می بینند خلایق آمده اند با خدا دعوا و طلبکاری ، همه اخمها تو هم ، همه مشغول نق زدن و ...

در دعای افتتاح می خوانیم :

" فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّى عَتَبْتُ بِجَهْلى عَلَیْکَ وَلَعَلَّ الَّذى اَبْطَاَعَنّى هُوَ خَیْرٌ / و اگر حاجتم دیر برآید بواسطه نادانیم بر تو اعتراض کنم در صورتى که شاید دیر کردن آن براى من بهتر باشد "

همه با خدا دعوا دارند و وقتی ملائکه ببینند که چند نفر نشسته اند و نق نمی زنند و از خدا تعریف هم می کنند شاید تعجب کنند که اینها دیگر از چه قومی هستند که از خدا گله و شکایتی ندارند .

----------------------------------------------------------------------------

ائمه (ع) فرمودند : کُونُوا لَنا زَیناً و تَکُوُنوا علینا شینا : زینت و مایه ی آبروی ما باشید و آبروی ما را پیش دیگران نبرید . یعنی هر وضعی دارید ، صورتتان را سرخ نگه دارید . نکند از ما پیش دیگران گله کنید .

شرح استاد : وقتی انسان در نزد شخص دیگری از وضع زندگیش گله می کند و از کمی ها و کاستی ها سخن می گوید ، این گله از خداوند است .

" مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً وَ مَنْ أَصْبَحَ یَشْکُو مُصِیبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ یَشْکُو رَبَّهُ (نهج البلاغه/حکمت 228) کسى که از دنیا اندوهناک مى باشد، از قضاء الهى خشمناک است، و آن کس که از مصیبت وارد شده شِکْوه کند از خدا شکایت کرده "

و آیا به راستی این کار پسندیده ای است که انسان آبروی خدا را پیش خلق ببرد ؟ حتی شده انسان صورت خود را با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد ولی آبروی میزبان را باید حفظ کند ولو اینکه شکمش گرسنه است و هزار و یک جور هم کم و کسری در زندگیش داشته باشد .

در ابتدای کار باید زبانمان را کنترل کنیم و نق نزنیم و بعد در عمل هم شاداب باشیم .

رضا - 14

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کسی که در سیرش به مقام رضا برسد ، در بین راه نمی ماند و به مقصد می رسد . همان گونه که شخصی که حضرت رضا (ع) را به امامت قبول کند ، تا دوازده امام را قبول خواهد داشت . در حالی که ممکن است کسی امامان پیش از حضرت رضا (ع) را قبول داشته باشد و دوازده امامی نباشد ، مثل زیدیه و اسماعیلیه .

-----------------------------------------------------------------

رضا ، بالاتر از یقین و تسلیم است .

شرح استاد : انشاءالله خداوند این جمله را برای شما باز کند !

-----------------------------------------------------------------

برای اینکه انسان رضای واقعی بدست آورد ، ابتدا باید رضای تصنعی برای خود به وجود آورد . خوبی ها را هر چه به خود تلقین کنید ، خوب است . چنان که ائمه (ع) در مورد حلم فرموده اند : ان لم تکن حلیماً فتحلم : اگر بردبار نیستی ، خود را به بردباری بزن .

شرح استاد : این نکته ظریفی است و در همه کمالات روحی، داستان همین است . انسان هر کمال روحی را که ندارد باید رفتارهای آن کسی که دارای آن کمالات است را انجام بدهد . یعنی ادای آن آدم را در بیاورد ، که همه احکام دین ادا درآوردن است . چون تمام احکام دین رفتارهای حضرت رسول (ص) می باشد و رفتارهای حضرت رسول (ص) رفتارهای زائیده شده از عشق و محبت درونی حضرت به خداست . خداوند اگر یک محب و یک عاشق در عالم داشته باشد آن شخص حضرت رسول (ص) می باشد و اگر خدا یک معشوق هم داشته باشد آنهم رسول الله (ص) می باشد .

البته بکار بردن کلمه عشق در مورد انبیا و ائمه کار درستی نیست و این کلمه با تساهل بکار برده می شود ، چون وقتی محبت از ظرف وجودی شخص بیشتر باشد و لبریز بشود طرف کلافه می شود و رفتارهای غیر عادی از او سر می زند که این حالت کلافه بودن را عشق می گویند . اما اگر ظرف انسان بزرگ باشد و محبت در او جا بگیرد و لبریز نشود و انسان را کلافه نکند به این می گویند " حُـب " یا محبت . لذا امکان دارد در وجود شخصی یک استکان محبت بریزند چون ظرف وجودیش کوچک است کلافه شود که می گویند عاشق شده ، اما امکان دارد در وجود شخصی یک اقیانوس محبت بریزند ولی وجود او بی کرانه است لذا اصلاً از خودش کلافگی نشان نمی دهد ، که این آدم مُحب است .

این مثال آن کسی است که برای بار اول می خواهد شراب بخورد که با یک استکان بدمستی و عربده کشی می کند ولی آن شراب خوران حرفه ای اگر یک بطری هم بخورند از این بدمستی ها نمی کنند.  گفت :

خُم زمانه تهی شد از می پرستی ما                  کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما

به همین دلیل می گویم که بکار بردن کلمه عشق برای اولیاء و انبیاء کار درستی نیست . چون ظرف آنها بی کرانه است ، گر چه که ، فوق همه خلق ، آنها به خداوند محبت دارند .

آن محبت سرشاری که در وجود پیغمبر بود سرایت کرد به پیکر حضرت و شد این رفتارها . شد نماز ، روزه ، حج و ... احکام دین .

تمام احکام دین رفتارهای یک انسان مُحب است .

من و شما داریم ادای آن انسان مُحب را در می آوریم . نماز می خوانیم ، روزه می گیریم ، حج می رویم و ... حال اگر این ادا در آوردنها را ادامه بدهیم ، این رفتارها در روح ما تبدیل به ملکه می شود چون هر کاری را شما زیاد تکرار کنید ملکه آن کار در روح شما ایجاد می شود ، ملکه یک کار تثبیت شده در روح انسان است . حالا اگر رفتارهای یک انسان اهل محبت را انجام بدهید کم کم محبت در درون شما ایجاد می شود . به همین خاطر بوده است که گفته اند در انجام احکام دین مقید و پیوسته انجام دهید به همین خاطر بوده است که چنین ثمره ای در جان انسان شکل می گیرد . یعنی انسان را به مقام محبت می رساند . اگر می خواهید هر کمال روحی و انسانی را بدست بیاورید راهش همین است .

برای اینکه بتوانید انسان بردباری بشوید باید ادای یک انسان بردبار را در بیاورید که در زمان خشم ، پرخاش نکن ، داد نزن و ... ظاهرت را کنترل کن . همین که خودت را تصنعی به بردباری میزنی و رفتارهای یک انسان بردبار را تقلید می کنی با ادامه این رفتار کم کم آن ملکه بردباری در روحت ایجاد می شود .

این قاعده را متوجه شدید ، حالا می خواهیم بشویم اهل رضا . راهش همین است که گفتیم و باید برویم رفتارهای یک انسان اهل رضا را در بیاوریم و تقلید کنیم . زور زورکی هم شده لبخندی در کنار لبمان قرار دهیم و به خدا بگوئیم ای خدا تو چه خدای خوبی هستی و چقدر قشنگ کار می کنی و واقعاً یک سر سوزنی کارهایی را که انجام می دهی کم و کسری ندارد  و لطف تو بی کرانه است . در واقع انسان باید خودش را تصنعی به رضایت بزند و قیافه اش را از حالت اخمو بودن در بیاورد و بخندد تا همین حالت رضای تصنعی کم کم یک رضایت واقعی را در ما ایجاد نماید .

" ... فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ ... (دعای ماه رجب) ... آنچه تو دهى چیزى کم ندارد ... "

یکی از رموز دعاها هم در همین است که مرتباً این مطالب را می خوانیم و بعد از مدتی می بینیم که از خدا راضی شدیم و همه دلخوریهای ما با خدا از بین رفت .

رضا - 13

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر کس میانه اش با خدایش صفا باشد ، گمشده هایش را پیدا می کند .

شرح استاد : وقتی انسان رابطه اش با خدا مکدر است فضای عالم بر او تاریک می شود . اما وقتی رابطه اش با خدا باصفا شد گرد و غبارها می نشیند و فضا آفتابی و لطیف می شود و آنوقت در روح و روانش هر آنچه را که گم کرده پیدا می شود .

اگر خدا را گم کرده ، پیامبر را گم کرده ، امام را گم کرده و حتی اگر خودش را گم کرده ، آنرا پیدا می کند .

باید کدورتها ، طلبکاری هایمان و توقع های بیجایمان را به یک گونه ای حل کنیم . راهش هم همین است که باید با خودمان بنشینیم و به قول معروف سنگ هایمان را با خودمان وا کنیم و خودمان را راضی کنیم که بیاییم و با خدا آشتی کنیم . به شیرینی و گوارایی رضا بدهیم آنچه را خداوند برایمان رقم زده است حال می خواهد در حوزه تکوین باشد یا در حوزه تشریع . اگر اینطوری شد آنوقت است که گمشده های ما پیدا می شود .

-------------------------------------------------------------------

وقتی دلت از خدا رضا شود ، غنچه ی دلت می خندد و باز می شود . آن وقت عطر و زیبایی آن آشکار می شود .

شرح استاد : دل مؤمن مانند غنچه می ماند . غنچه در ابتدا سفت و محکم مانند سنگ است، اما بعداً که می شکفد و باز می شود چقدر این برگها لطافت و عطر دل انگیز دارند .

دل مؤمن ابتداعش بسته است ولی وقتی دلش از خدا راضی شد و غصه دار نبود ، هر چند خنده ظاهری باشد که این تبسم تأثیرات مثبت بر روی خودتان و هم بر روی دیگران می گذارد . حالا اگر آن خنده ای که جان آدمی است و در دل انسان است و انسان می فهمد که خدا چه چیزهای بزرگی را به او داده است که تا دیروز نمی دانست ولی امروز در آن باز شد .

دل انسان که خندید یعنی این که غنچه شکفت و عطر آن تمام وجودش را می گیرد .

-------------------------------------------------------------------

هر وقت دلت خندید ، دیگر کارت تمام شده و به مقصد رسیده ای . هر وقت باران رحمت آمد و آفتاب محمد (ص) تابید ، خودت را به آن عرضه کن تا گــُلت بشکفد .

شرح استاد : " وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (شمس/1) سوگند به خورشید و گسترش نور آن‏ "

این خورشید، حضرت رسول مکرم اسلام (ص) می باشد . وقتی باران الهی و خورشید حضرت رسول(ص) تابیدن گرفت و غنچه دلت هم شکفت آنوقت دیگر کم و کسری نداری .

رضا - 12

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اگر از خدا و خوبان خدا رضا شدیم ، زنده زنده به بهشت می رویم .

شرح استاد : بهشت آن جایی است که به انسان خوش می گذرد . اگر از خدا و خوبان خدا رضا شدیم چون همه چیزهایی که می خواهیم در همین جا هست پس به ما خوش می گذرد و حتی چیزهایی هم که نیست خوشحالیم که نیست ، پس آن چیزی که هست بهترین چیزی می تواند باشد که هست . این را می گویند بهشت .

بهشت آن جاست که کارزاری نباشد            کسی را با کسی کاری نباشد

وقتی چشممان باز شد و دیدیم در این عالم کسی را با کسی کاری نیست و هر چیزی که برای ما پیش می آید فقط این خداست که دارد این کارها را انجام می دهد و هر کسی خودش هست با خدای خودش و احدی در زندگی ما کاره ای نیست و وقتی فهمیدیم که همه کاره خداست و  این خدا چه خدای خوبی است که مصالح و منافع ما را بهتر از خود ما تشخیص می دهد و خیرخواه تر از خود ما به ماست و چون قادر و غنی مطلق است خواسته های ما را عملی می کند .

همه چیزهایی که الآن برای ما وجود دارد بهترین چیزهاست و چیزهایی هم که برای ما وجود ندارد حتماً ضرری داشته که در اختیار ما قرار نداده ، پس بهشت چه جایی بهتر از این جا .

بهشت تر از این بهشت خانه دوست است ، همه جذابیت بهشت به وجود دوست است . به گفته مرحوم دولابی (ره) می فرمودند : بهشت بدون دوست را باید هشت و گذاشت و رفت .

فرق بهشت و هشت در یک (بـــ ) است که این (بـــ ) وجود مقدس حضرت امیرالمؤمین علی (ع) است. همه لذت بخشی بهشت در دیدن مبارک حضرت امیرالمؤمین (ع) است . حالا اگر در این دنیای مادی چشمتان باز شد و حضرت را مشاهده کردی آیا این جا بهشت هست یا خیر ؟

اگر جای دیگری سراغ دارید بفرمائید .

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود          وعده فردای زاهد را چرا باور کنم

صبر کنم پیر شوم بعد بمیرم و شب اول قبرم طی شود و تازه بروم پای میز محاکمه و در صحرای محشر محشور بشوم و بعد از پل صراط عبور کنم و بعد وارد بهشت بشوم . این همه راه !!، خوب همین الآن فی المجلس در بهشت هستم .

پس دیدید زنده زنده می شود انسان به بهشت برود .

-----------------------------------------------------------------

اگر کسی میانه اش با خدا صفا باشد ، خداوند دست روی سرش می کشد .

شرح استاد : دست خدا حجت خداست . اگر می خواهی دست امام زمان (عج) بر روی سرت قرار بگیرد رابطه ات را با خدا باصفا کن .

-------------------------------------------------------

با خدای خود صلح کن تا به مصلح عالم راه پیدا کنی .

شرح استاد : بزرگترین کاری را که حضرت امام زمان (عج) انجام می دهند این است که رابطه خلق با خدا را آشتی می دهند چون مصلح عالمند و صلح ایجاد می کند . وقتی انسانها با خدا آشتی کردند دیگر چیزی وجود ندارد که با هم دعوا کنند و در نتیجه صلح بین خلق هم ایجاد می شود .

پس با خدا آشتی کنیم تا راه به مصلح کل پیدا کنیم .

رضا - 11

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

آنچه خدا برای انسان مقدر کرده و بریده است ، چه دنیا باشد ، چه آخرت باشد و چه هیچ یک از آن دو نباشد ، بهترین چیز است .

شرح استاد : اگر خدا دنیا را برای ما مقدر کرده همان خوب است ، اگر آخرت را برای ما مقدر کرده همان خوب است و یا اینکه هیچکدام را به ما نداده : " یا من له الدنیا و الاخرة ارحم لمن لیس له الدنیا و الاخرة " و اینها چه کسانی هستند ؟ این دسته اهل عشق و محبت به خدا هستند .

گفت : دنیا بر اهل آخرت حرام است ، آخرت بر اهل دنیا حرام است و دنیا و آخرت بر اهل الله حرام است .

ما ز دوست غیر از دوست حاجتی نمی خواهیم         حور و جنت ای زاهد بر تو باد ارزانی

گفت :

گر مخیر بُکندم ز قیامت که چه خواهی                     دوست ما را و جنت و فردوس شما را

لدا آن زمانی که خداوند نه دنیا و نه آخرت می هد ، یعنی نه کاسبی خوبی در مغازه داشتی و نه در کاسبی نمازهایت یک حال خوشی داشتی که این آدمی است که نه دنیا دارد و نه آخرت و این انسان فقط خدا را دارد .

------------------------------------------------------------------

اینکه امام رضا (ع) دست خالی اش را توی دست ما بگذارد ، یعنی خودش را به ما داده است و این ، برای ما کافی است . یعنی ما را قبول کند و به مقام رضا برساند که لا سحط بعدالرضا : بعد از رسیدن به مقام رضا دیگر غضبی وجود ندارد .

شرح استاد : شخصی در حرم حضرت مکاشفه ای برایش پیش آمد که حضرت در دست کسی چیزی قرار می دهند و وقتی نوبت خودش می شود حضرت دستان خالی را در دست این شخص قرار می دهد که این نشانه این است که ما از حضرت چیزی نمی خواهیم جز خود حضرت را . گفت :

گر از دوست چشمت به احسان اوست        تو دربند خویشی نه دربند دوست

لذا زمانی که چیزی نمی دهند یعنی می خواهند خودشان را بدهند .

رضا - 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اشخاص ابتدا طالب غنا و سلامتی و رفاهند و اگر خدا به آنها ندهد ، چه بسا از خدا مکدر شوند و کافر گردند . بعد که کم کم رشد کردند ، خدا گاهی اوقات می دهد و گاهی اوقات نمی دهد . تا به جایی می رسند که فقر را از غنا ، بیماری را از صحت و سختی را از راحتی بیشتر دوست دارند . البته معلوم نیست از فقر و غنا و صحت و بیماری و راحتی و سختی کدام یک بهتر است ، بستگی به اشخاص دارد . لذا وقتی جابر خدمت حضرت سجاد (ع) رسید و گفت : سختی ها و محرومیت ها را بیشتر دوست دارم ، حضرت فرمودند : ما این طور نیستیم ، هر چه را خدا برای ما پیش بیاورد ، ما دوست داریم . به هر حال ، بشر اول با بشارت به راه می آید و بعد آمادگی انذار را پیدا می کند . انذار از بشارت بزرگ تر است . لطف و محبتی که در انذار نهفته است ، بیشتر از لطف و محبتی است که در بشارت ها آشکار است .

شرح استاد : خداوند در ابتدای کار همه چیز را می دهد چون اگر ندهد انسان دست از همه چیز بر می دارد . این داستان دانشجویان بنده است که می آیند و می گویند استاد ، دیگر نه من و نه خدا و من امروز نماز صبح هم نخواندم . می گویم چرا ؟ می گویند این همه نذر کردم ، سفره انداختم ، نماز حاجت خواندم ، دعای توسل خواندم ولی خدا خواسته مرا اجابت نکرد . بخاطر همین مسئله خدا ابتدای کار می دهد ولی چون انسان باید رشد کند بعضی وقتها می دهد و بعضی وقتها نمی دهد و این رشد بجایی می رسد که می فهمند در این ندادنهای خدا چه عطاهای بزرگی نهفته است .

اینکه خداوند وضعیت ظاهری زندگی  ما را تغییر می دهد بدلیل حال درونی ماست و در هر وضعیتی رشد ما متناسب با یک چیزی است .

" ... ِ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏ ... (رعد/11) ... و خدا نعمتى را که نزد گروهى هست تغییر ندهد، تا آنچه را که ایشان در ضمیرشان هست تغییر دهند ... "

حال درونی ما که تغییر می کند حال بیرونی ما را هم تغییر می دهد . یک وقتی فقر است و یک وقتی غناست ، یک وقتی بیماری است و یک وقتی صحت و ...

انسان در ابتدای کار با چهار تا باریک اله که به آدم می گویند انگیزه پیدا می کند . انسان تا زمانی که بچه است با باریک اله راه می رود که به این می گویند بشارت . اما بعد آمادگی انذار پیدا می کند و لطف خدا در انذار بیشتر از بشارت است و آن زمانی که خدا به ما اخم می کند لطف و محبت بیشتری نسبت به بشارت در آن نهفته است .

مثال آن کودکی است که تحت نظارت دایه ای بزرگ می شود . وقت نهار که می شود دایه با ریشخند سعی می کند غذا را به کودک بدهد اما اگر کودک آن غذا را نخورد دایه غذا را بر می گرداند و دایه زیاد کاری به آن ندارد که کودک غذا را خورد یا نخورد . اما مادر کودک در ابتدا با ریشخند و قربون صدقه سعی می کند غذا را به کودک بدهد ، اگر کودک نخورد ، مادر در ابروهایش گره می اندازد و اخم می کند و با عصبانیت می گوید بچه جون بخور و کودک را تهدید می کند . توجه بفرمائید که محبت مادر از محبت دایه بالاتر است ولی آن محبت بالاتر را در انذار اظهار می کند . آنجائی که خداوند متعال در حال انذار است اهل معرفت شیرینی بیشتری را می چشند و لذت بیشتری را می برند .

لذا در آن زمانی که خداوند مشغول انذار است یکدفعه ترش نکنیم و بدانیم که پروردگار عالم دارد محیت بیشتری را اعمال می کند .

رضا - 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

غم ، شب است و شادی ، روز . غم ، زلف سیاه است و شادی ، چهره ی سفید . غم ، آثار جلال است و شادی ، آثار جمال . زلف روی صورت را می پوشاند و موجب حفظ آن و زیبایی آن می شود . اوائل راه ، همه روز را طالبند و خواستار شادی و بسط می باشند . اما بعدها معلوم نیست روز بهتر است یا شب ، به نحوی که بعضی از عرفا فقر را بر غنا و بیماری را بر صحت و قبض را بر بسط ترجیح می دهند . اما اهل بیت (ع) این گونه نیستند و هر کدام را که خدا برای آنها مقدر نماید ، همان را خواهانند .

شرح استاد : زلف سیاه که همان گرفتاریها  و غم ها هستند وقتی در زندگی می آید چهره زندگی را زیباتر می کند . کمی ها و کاستی ها در زندگی مانند خال در چهره محبوب است و زیبایی آن چهره را صد چندان می کند .

اگر زیباترین چهره ها و عروسان عالم را بدهید که موی سرشان را بتراشند ، آیا باز هم زیبا هستند ؟

آن چشم و ابرو و چهره، زمانی زیباست که آن زلف سیاه آنرا احاطه کرده باشد . شادی های این عالم وقتی قابل لمس و فهم و احساس است که این زلف سیاه غم آنرا احاطه کرده باشد .

جلال الهی حفاظ جمال الهی است .

در اوایل کار همه انسانها دوست دارند که بیمار نباشند ، پولدار باشند ، قدرتمند باشند ، مشهور باشند  و ... حتی در مسیر سیر و سلوک هم همینطور است که در ابتدای کار بیشتر طالب بسط هستند و احوالات خوش عبادات ، گریه های باحال در سر نماز و مناجات های قشنگ را دوست دارند .

اما زمانی که فهم انسان باز بشود دیگر راحت نمی تواند بگوید روز بهتر از شب است و گاهی در شرایط فقر چنان رشدی برایمان اتفاق افتاده که اگر رفاه در زندگیمان جاری بود به آن رشد دست پیدا نمی کردیم . در آن تنگنا چنان افکار بلندی به مغزمان راه پیدا کرده که در وسعت ، فکرمان به آن چیزها نمی رسید و انسان به این نتیجه می رسد که گویا شب بهتر از روز است .

گاهی اوقات در شرایط سختی است که انسان می تواند به افکار بلند دست پیدا کند و حتی مسیر زندگیش را تغییر دهد و این حالت در مسیر معنویت هم همینطور است و آن سیری را که عبد در حالت قبض به آن دست پیدا می کند هزاران برابر شرایط بسط است .

در حالت بسط که اوقات خوش و باحال به انسان دست می دهد خطرات بزرگی مانند غرور و عُـجب و منم منم زدن هست اما در حالت قبض دیگر نفس کسی در نمی آید و مانند یک دَم کُنی که بر روی دیگ می گذارند احساس خفگی دست می دهد و در این حالت انسان نه حال دعا دارد ، نه حال نیایش دارد و انسان از خودش بدش می آید و از خودش کلافه و متنفر است  و این رشدی را که انسان در حالت قبض می کند چندین برابر حالت بسط است . بر همین اساس بسیاری از عرفا قبض را بهتر از بسط می دانند و معتقدند که عطاهای بزرگ برای انسان در شب بدست می آید . اما اهل بیت (ع) اینطور نیستند و آنچه را که خداوند برایشان پیش می آورد بر آن رضا هستند .

رضا - 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در جنگ صفین جاسوسان معاویه در لشگر امیرالمؤمنین (ع) نوشته هایی پخش کردند مبنی بر اینکه معاویه قصد دارد سدی را که مشرف بر اردوگاه لشگریان حضرت است ، بشکند تا آب همه ی آنها را ببرد . مالک اشتر مسئله را به عرض حضرت رساند. حضرت فرمودند : نگران نباش ، چنین اتفاقی نخواهد افتاد . شب هنگام ، عمروعاص تعدادی مأمور بالای سد برد و دستور داد طبل بزنند و سر و صدا ایجاد کنند که گویا مشغول خراب کردن سد هستند . مالک سراسیمه دستور داد سپاهیان امیرالمؤمنین شکاف دره را خالی کنند . به محض اینکه دره خالی شد ، لشگریان معاویه دره را اشغال کردند و مالک متوجه شد که فریب حیله ی معاویه را خورده است و به یاد فرمایش حضرت امیر (ع) افتاد ، لذا دستور حمله داد و با یک کارزار سخت سپاهیان معاویه را از دره بیرون راند و دو باره در آن محل مستقر شد . سپس مالک با شرمندگی خدمت حضرت رسید و عرض کرد آیا از من راضی شدید ؟ حضرت فرمود : من از تو راضی بودم حالا أرضی (راضی تر ) شدم . خوبان به خاطر خطاهای دوستانشان بر آنها خشم نمی گیرند و این ما هستیم که باید از آنها راضی شویم و اگر به آنچه آنها با ما می کنند راضی شدیم ، آنها از ما أرضی (راضی تر ) می شوند .

شرح استاد : در این داستان مالک فریب معاویه را خورد چون فرمایش حضرت را فراموش کرد و به چشم های خودش بیشتر اعتماد کرد تا فرموده امیرالمؤمنین (ع) . انشاءالله ما بگونه ای باشیم که یقین ما به آنچه که خدا و اولیاء خدا می گویند بیشتر از یقین ما به آن چیزهایی که چشم های ما می بیند باشد . اعتماد ما باید بیشتر به آنچه که خدا و اولیاء خدا گفته اند باشد نه به آنچه که چشم هایمان می بیند و عقل مان می گوید  و این امر باعث شود که در برابر خدا بایستیم و عقل مان یا دیده هایمان را ملاک قرار دهیم .

مگر عبد تشخیصی از خودش دارد ؟

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم : " وَرَاْیى لَکُمْ تَبَعٌ / و راءى من نیز تابع (راى ) شما است "

در حدیث قدسی داریم زمانی که حضرت موسی (ع) میخواستند به کوه طور بروند اصحاب حضرت گفتند : از خدا بپرس که ما چه کاری را انجام دهیم که خدا از ما راضی باشد . حضرت این سؤال را عرضه کرد ، خداوند فرمودند :  آنها از من خدا راضی بشوند تا من از آنها راضی باشم . یعنی به مقدرات من رضایت بدهند ، به مشیت من تن بدهند و خشنود باشند از آنچه که من با آنها می کنم .

پس اگر ما از خدا راضی شویم خدا از ما أرضی (راضی تر) می شود .

رضا - 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خدا شما را آورده و خدا شما را بر می گرداند (معاد) . بیایید از باطن به خدای خود تسلیم شوید ، آن وقت گویا خودتان را می آورید و می برید و به شما بیشتر خوش می گذرد . اگر تسلیم هم نشوی ، تو را می برند ، ولی به تو سخت می گذرد . اما اگر توجه کنی که او عالم و خیرخواه توست و تو جاهل به مصالح خویشی و بیشتر خواستار هوس هایت هستی که اغلب بر خلاف مصالح توست و لذا عقلاً تو باید تابع اراده ی او شوی نه او پیرو هوس های تو ، به مشیت او تن می دهی و تسلیم می شوی و همان را که او اراده کرده ، تو هم میخواهی . از آن به بعد هر چه می شود ، همان است که تو می خواهی و گویا خودت انجام می دهی .  الرضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم : کسی که به کار قومی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار با آنها همراه است . به فعل خدا که رضا دادی ، گویا خودت شریک در فعل او هستی . نکند بعد از عمری طاعت و عبادت ، با خدا در جنگ باشیم . مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً : کسی که از وضعیت دنیوی خود محزون باشد ، هر آینه بر خدا غضبناک است .

شرح استاد : خیلی هنر نیست که ظاهرمان تسلیم خدا باشد چون زورمان نمی رسد . مثل این است که بگوئیم ما پشت قهرمان جهان در کشتی را به خاک نزدیم ، که خوب معلوم است چون زورت به او نمی رسد این کار را نمی کنی .

اراده تکوینی خدا در جهان جاری است و مقاومت بردار نیست . باید از درون تسلیم خدا باشید و پذیرا باشیم آن چه را که خداوند رقم می زند .

فرض کنید شخص قدرتمندی بخواهد مرا از این جلسه بیرون ببرد ، اگر من مقاومت کنم چون زورش از من بیشتر است مرا با سختی هم که شده بیرون خواهد برد ، اما اگر من دلم با او باشد بدون اینکه اذیت بشوم با راحتی خیال بیرون می روم و این احساس رضایت را وقتی متوجه می شوم که بدانم خیر من هم در این بیرون رفتن است  که در این حالت گویا ما همان کاری که خودمان دنبالش بودیم دارد انجام می شود .

وقتی از کارهای قومی راضی باشی گویا که خودت هم در آن همراه هستی . مثل اینکه همین الآن کسانی در بیت الله الحرام مشغول طواف هستند . آیا شما از این کار خشنود و راضی نیستید ؟ اگر راضی باشید در همین لحظه با همان کسان مشغول طواف هستید .

حالا اگر از فعل خدا راضی باشید چه ؟ شریک آن فعل هستی و گویا که خودت داری آن فعل را انجام می دهی .

رضا - 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

ما بی خود به این عالم آمدیم و بی خود در اینجا هستیم و بی خود هم ما را از این عالم می برند . یعنی خودمان و دلمان همراه نبود و نیست . بیایید از این به بعد با خود باشیم ، یعنی رضا بدهیم به فعل خدا .

------------------------------------------------------

خلق بی خود به دنیا می آیند ، بی خود در دنیا می مانند ، بی خود از دنیا می روند ، یعنی خودشان همراهی و موافقت ندارند . اگر صانع و مربی خود را بشناسند و به او اعتماد کنند و به فعلش رضایت دهند ، با خود در دنیا خواهند بود و با خود به آخرت خواهند رفت . یعنی خودشان پذیرای آنچه صانعشان با آنها می کند ، خواهند بود .

------------------------------------------------------

توفیق توافق و همراهی عبد با مولا است . وقتی دیدی خوب خدایی داری و تا به حال هر چه با تو کرده ، خوب بوده است و اگر چیزی را مصرانه دنبالش بودی و میخواستی ، ولی آن چیز برای تو خوب نبود ، نگذاشت به تو برسد ، با خدا توافق می کنی و از آن به بعد خود خواهی بود و با خود خواهی رفت . تا وقتی رضا و اعتماد به خدا و همراهی با او نباشد ، شخص بی خود آمده و بی خود هست و بی خود می رود .

شرح استاد : توفیق یعنی اینکه ما دست از مخالفت با خدا برداریم و با خدا توافق کنیم . این خدای خوبی که هر چه برای ما خوب بوده بدون اینکه ما چیزی بگوئیم از پیش در اختیار ما قرار داد و هر چیزی را که برای ما ضرر داشت با اینکه ما هر چه زور زدیم و تقلا کردیم در اختیار ما قرار نداد .

از این خدا بهتر چه چیزی را می توان پیدا کرد ؟

رضا - 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

قدیم پلو کم خورده می شد . پسر جوانی همیشه در خیال خود شب عروسی اش را ترسیم می کرد و با خود می گفت آن شب پلوی مفصلی خواهم خورد . شب عروسی ، پدرش مهمان ها را بر سر سفره دعوت کرد و به پسرش گفت : تو سر سفره نرو . پسر بی خبر از آنکه غذای مفصلی برای او در حجله قرار داده اند تا با عروس خانم بخورند ، از اینکه پدرش مانع شده که همراه مهمان ها غذا بخورد و شکمی از عزا در بیاورد ، به شدت دلخور شد . آخر شب که مهمان ها رفتند ، پدرش به او گفت : خوب حالا برو به حجله . پسر که خلقش از دست پدرش به شدت تنگ بود ، با دلخوری گفت : ارواح باباش ، هر که پلو را خورده ، برود به حجله . نکند ما هم خلقمان از دست خدا و موالیانمان تنگ باشد و وقتی راه وصال و لقاء باز می شود و ما را فرا می خوانند ، مثل آن داماد باشیم ؟ وقتی که با خدا خلوت می کنیم و بر سجاده ی عبادت می نشینیم و یا وقتی که موت می آید و به حجله گاه مؤمنین می رویم ، نکند خلقمان از خدا تنگ باشد .

شرح استاد : این مطلب را بارها گفته ایم و باز هم تکرار خواهیم کرد که هر کس از وضعیت زندگیش دلخوره فی الواقع از دست خدا دلخوره . چون این وضعیت زندگی ما را احدی بوجود نیاورده غیر خدای متعال .

" وَ بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضُرِّی (مناجات شعبانیه) خدایا زیادی و نقص به دست توست "

در نتیجه وقتی از وضعیت زندگی دلخور بودیم یعنی از کارهایی که خدا کرده دلخور هستیم .

" مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْیَا حَزِیناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً (نهج البلاغه/حکمت 228) کسى که از دنیا اندوهناک مى باشد، از قضاء الهى خشمناک است "

این همه طالب سیر و سلوک هستیم که به لقاء الله برسیم ، حالا نکند مثل این داماد باشیم که سالها انتظار شب وصل را می کشید اما بخاطر اینکه اجازه ندادن پلویی که آرزویش را داشت بخورد غضب کند و وارد به حجله نشود . حالا نکند روزی درب منزل حضرت امیر (ع) را بر روی ما بگشایند و ما بگوئیم هر کس پلویش را خورده و یا هر کس در دنیا عشق و کیف کرده یا پولدار بوده یا هر کس خانه آنچنانی داشته به نزد حضرت برود . این خیلی زشت است .

وقتی سر سجاده نشسته ای به زیارت چه کسی رفته ای ؟ به زیارت خدا . در روایات داریم که وقتی اذان می گفتند معصومین می فرمودند : وقت زیارت فرا رسید .

این خیلی زشت است که این محبوب و معشوقی را که این همه بزرگ است و اوست که اذن دیدار میدهد و وقت ملاقات میدهد اما انسان با اخم درهم کشیده و دل پر از کدورت به دیدار برود .

مرگ هم لقاء است . اما جهالت دنیای امروز زیباترین چیز را تبدیل به وحشتناک ترین چیز کرده است .

قشنگ تر از موت چه چیزی هست ؟  خوش یُـمن تر از حضرت عزرائیل چه کسی هست ؟ و این مَلک همان است که می آید و پرده های حجله را به کناری می زند و عاشق و معشوق را به دیدار هم موفق می کند . یکی از اسامی مرگ لقاءالله است . در روایات داریم : " نم کنوم العروس " قبر حجله گاه مؤمن است . و این چقدر زشت است که در زمان ورود به حجله گاه انسان با دلخوری وارد شود .

ریشه تمام دلخوری ها محبت دنیاست و محبت دنیا میوه جهل بشر است .

اگر درست به قیافه بزک کرده دنیا نگاه کنید اینقدر لک و پیس و جوش و چرکی دارد که از دور فقط دلربا است . اگر یک کمی خیره بشوید عیوبش را به درستی می بینید .

اگر معشوق به ما بگوید من فقط یک ساعت معشوق توأم ، آیا انسان باید به یک چنین معشوقی دل ببندد ؟ کدام پول و ثروت ، کدام جوانی و شادآبی ، کدام میز ریاست به کسی وفا کرده است ؟

دنیایی که لازمه اش تضاد است و اولین آن دعواهایی است که انسانها را به جان هم می اندازد . یا بر سر پول و قدرت یا بر سر لذات شهوانی یا سر شهرت و وجاهت است که خلق را به جان هم انداخته است .

تمام هنرمندی دنیا در این است که خودش را از دور به شما نشان می دهد و بر همین اصل دلبری می کند و دل انسانها را می برد .

وگرنه وقتی انسان به مطامع دنیا که رسید اولش یک ذوقی می کند و بعد کم کم جذابیتش از بین می رود و می بیند چیزی را که یک عمر دنبالش بوده چیز عجیب و غریبی نبوده است .

دنیا یک پیر کفتار اجوزه ای است که از دور خودش را بزک کرده است .

شما ببینید کسی بر سر آخرت با هم دعوا می کند ؟ یعنی اگر شما امشب یک نماز شب باحال خواندی مزاحم نماز شب کس دیگری نیستی . اما اگر شما رئیس این اداره بشوید دیگر مزاحم من هستید که من نمی توانم رئیس اداره بشوم . شما وقتی مشغول غذا خوردن هستید و از غذا لذت می برید نمی تواند لذت خوابیدن را هم ببرید و هم زمان نمی توانید از لذائذ دنیا استفاده کنید .

لحظه جان دادن به کسی که محبت دنیا دارد فقط می توانیم بگوئیم که پناه می بریم به خدا . چون در زمان جان دادن می بیند که همه چیزهایی را که او دوست داشته دیگر در اختیارش نیست لذا با عداوت و کینه جان می دهد و به ملاقات خدا می رود که فقط پناه می بریم به خدا .

رضا - 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً  إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً : پس هر آینه در سختی ، آسانی است . هر آینه در سختی ، آسانی است .  نفرموده إِنَّ بَعدَ الْعُسْرِ یُسْراً . در دل " عُـسر " "یُـسر " خوابیده است . یعنی در همین سختی و ناراحتی ، نه پس از آن ، شیرینی و راحتی هست . به آنچه خدا برایت پیش آورده ، صابر باش و تن بده و تسلیم باش تا شیرینی اش ظاهر شود .

شرح استاد : چون شما به آنچه خدایت کرده تن نداده ای و تسلیم نشده ای ، طعم شیرین آنرا نمی فهمی و همه حواست به این است که آنها را پس بزنی .

هر اتفاقی را که خدا برایت پیش آورد : فقر ، بیماری و ... هر عُسری در زندگی پیش آمد مَــع آن یُـسر است . در واقع لایه روئین آن عُــسر است و داخلش یُــسر است . ظاهرش عُـسر و باطنش یُـسر است.

و تنها کسانی که با اعتماد و حُسن ظن و خوش بینی و خوش گمانی به مقدرات الهی تن می دهند شیرینی سختی ها را متوجه می شوند .

-----------------------------------------------------------

خانم درشت هیکلی در صحن مسجد الحرام نشسته بود و در حالی که با انگشت به کعبه اشاره می کرد ، رو به من کرد و گفت : این از اول تا به حال هیچ خوبی به من نکرده است (یعنی خدا) . پرسیدم چرا ؟ گفت : شوهرم را که اول زندگی از من گرفت ، در طول عمر هم یک شب وضعم خوب است و سیرم ، شب دیگر گرسنه ام و ... گفتم : از چه راهی زندگی ات را می گذرانی ؟ گفت : خیاطی . گفتم : بچه هایت را چه می کنی ؟ گفت : همه را به خانه بخت فرستاده ام . گفتم : سفر چندم است به مکه مشرف شده ای ؟ گفت : سفر چهارمم است . گفتم : راستی که خیلی رو داری . خیلی از ثروتمندان و خانواده دارها حسرت یکبار آمدن به مکه را دارند و تو چهار سفر است که مشرف شده ای و باز هم از خدا گله داری ؟ خنده ای کرد و بلند شد و رفت .

مواظب باشید در ملاقات با خدا و خوبان خدا خلقمان از آنها تنگ نباشد . اگر ذره ای انصاف بدهیم و به داده های خدا توجه کنیم میانه مان با خدا صفا می شود .

شرح استاد : این خیلی بد است که انسان به ملاقات چنین معبودی اذن پیدا می کند اما با اخلاق تنگ و تلخ وارد شود . این خیلی زشت است .

انسانی که می خواهد حتی سر سجاده برود با خودش کار کند و حتی به دروغ هم شده خندان برود . با دل گرفته و غصه و دلخوری نرویم .

این را قبلاً هم گفته ایم که هر کس از زندگیش دلخوره از دست خدا دلخور است .

وقتی می خواهید به زیارت اهل بیت (ع) مشرف شوید سعی کنید بیرون حرم این دلخوری ها را حل کنید و بعد با دل شاد و خشنود از خداوند و اولیاء خدا وارد شوید .

انشاءالله خداوند متعال این توجه را به ما عنایت کند تا قلبی راضی و خشنود و شاد از مقدرات الهی را پیدا کنیم .

رضا - 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به آنچه خدا به شما داده است ، شاد باشید و برای آنچه نداده ، غمناک نباشید .

شرح استاد : وقتی به قیافه مؤمن نگاه می کنیم باید ذوق و سرزندگی و شادآبی موج بزند .

" وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَة (قیامة/22) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است‏ "

اگر در این دنیا هم به ربت نظر کنی چهره ات " ناضرة " می شود و همین جا هم برایت قیامت می شود .

ببین این زندگی را چه کسی برایت فراهم کرده است . ببین این پدر و مادر و این زمانه را برای تولد تو و این سرزمین را برای زندگی تو و ... چه کسی ترتیب داده است .

این بچه های کوچک را نگاه کنید که وقتی نظر به آنها می اندازید خود به خود حالت بهجت و شادمانی در چهره خودتان نمایان می شود ، مؤمن حداقل باید چهره اش اینگونه باشد .

اگر هم چیزی به ما نداده دیگر متوجه شدیم که چرا نداده است . پس غصه دار نباشیم .

--------------------------------------------------------------------------

خیر در آن چیزی است که خداوند برای ما پیش می آورد .

شرح استاد : " الخیرُ فی ما وقع؛ یعنی خیر در آن چیزی است که واقع شده و اتفاق افتاده است " .

همان مناسب ترین ، زیباترین ، دوست داشتنی ترین ، ارزشمندترین چیزی که در این موقعیت و شرایط می توانست اتفاق بیافتد همان است که اتفاق افتاد ، چون پیش آورنده این اتفاق خداست .

شما چطور می توانید بگوئید این اتفاق را خدا بوجود آورد ولی بهتر از این می توانست باشد . آیا می توانید برای آن توجیهی پیدا کنید که این کاری که خدا کرد ناقص بود ؟

پس هر چه که شده بهترین است .

خیر به معنای خوب بودن نیست بلکه یعنی بهتر و خوبتر است . یعنی آنکه واقع شده بهترین بوده است .

انشاءالله ما این گفتارها را به خودمان تلقین کنیم تا به باور و یقین برسیم .

وقتی به یقین رسیدیم دیگر غصه و حسرت و احساس محرومیت در زندگی باقی نمی ماند و راه رسیدن به یقین تلقین به خویشتن است .

مؤمن در حال طی کردن برزخ است . ایمان برزخ بین اسلام و ایقان است . اول مسلم می شود و ظاهرش تسلیم است ، بعد دلش اسیر و ایمان وارد دلش می شود ، حال ایمان باید تبدیل به ایقان بشود و به یقین برسد .

رضا - 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کسی که خود را محروم ترین افراد می داند ، اگر اندکی در مورد آنچه خدا به او عطا نموده است فکر کند ، خود را غرق در عطاهای خدا خواهد یافت . مسأله اینجاست که ما کمتر به داده های خدا فکر می کنیم و بیشتر حواسمان دنبال چیزهایی است که نداریم . آنچه را که خدا به مصلحت ما ندیده و نداده است که هر چه تقلا کنیم ، به ما نخواهد رسید و حسرت آن بر دلمان خواهد ماند ، آنچه را هم داریم که هیچ وقت به آن نگاه نکردیم که ببینیم و لذت آن را ببریم ، لذا یک پارچه غصه و حسرت و احساس محرومیت شده ایم . همین اعضای سالم بدنمان را فکر کنیم که هر کدامش چقدر می ارزد . اگر مثلاً چشم ما در معرض نابینا شدن باشد و همه ی دنیا مال ما باشد ، حاضر نیستیم همه آن را بدهیم و کور نشویم ؟ سایر اعضا هم به همین ترتیب . همین بدن سالم که خدا به ما داده ، حساب کنید روی هم چند قیمت دارد ؟ بالاتر از آن نعمت عقل است که اگر نداشتیم ، نه کسی ارزشی برای ما قائل بود و نه حتی در اموال خودمان حق تصرف داشتیم و باید قیم برای ما می گرفتند . نعمت هدایت الهی و محبت خدا و اولیای او که از همه بالاتر . با این همه دارائی دیگر کسی محروم باقی می ماند ؟

شرح استاد : همان کسی که مرتب می گوید من بدشانسم و هیچی ندارم اگر بنشیند و به راستی فکر کند داده های خودش را پیدا می کند و می بیند عطاهای خدا را . البته ما بیشتر حواسمان دنبال چیزهایی است که نداریم . من ماشین فلان ندارم ، خانه فلان جور ندارم و ... و چون دنبال چیزهایی دیگران هستیم عطاهایی را که خدا به خودمان داده را نمی بینیم .

آن چیزهایی را که خدا به ما نداده اینطور نبوده که نعوذ بالله خدا جاهل بوده و آن چیز که مصلحت ما در آن بوده خدا خبر نداشته که آن چیز به مصلحت ماست یا اینکه به مصلحت ما بوده ولی خدا دستش خالی بوده و نمی توانسته آنرا در اختیار ما قرار دهد و یا اینکه آن چیز به مصلحت ما بوده و هم در اختیارش هم بوده ولی بخیل بوده که آنرا به ما بدهد . اینطور که نیست ، پس حتماً آن چیزهایی را که خدا به ما نداده به مصلحت ما نبوده است .

باید بدانیم آن چیزهایی را که خدا به ما نداده برای ما ضرر دارد و چون خدا ما را دوست دارد هر چه هم ما اصرار کنیم خدا آنرا در اختیار ما قرار نمی دهد .

این همان مثال آن بچه ای است که مریض است و نباید فلان غذا یا خوراکی را بخورد و این بچه هر چه به مادرش گریه و التماس و ضجه کند ، مادر چون این بچه را دوست دارد و می داند اگر این خوراکی را بچه اش استفاده کند بیماری اش حاد می شود و حتی امکان دارد جانش را از دست بدهد به همین دلیل خواسته بچه را اجابت نمی کند .

حداقلش این است که خدا را به اندازه یک مادر قبول داشته باشیم که آنچه به مصلحت ما ندیده به ما نداده و چون ما را دوست دارد هر چه التماس و تقلا کنیم آنرا به ما نخواهد داد . ما مرتب اصرار می کنیم بده و او نمی دهد لذا حسرت آن چیز به دلمان می ماند .

باید به آن چیزهایی که خدا به ما داده نگاه کنیم تا در زندگی کیف کنیم و خوشحال باشیم و لذت ببریم و چون نگاهمان به جاهای دیگر است زندگیمان یک پارچه غصه و حسرت و محرومیت شده است .

زندگی های تلخ ، حسرت نداشتن ها ، غصه از دست رفتن ها ، احساس محرومیت که من هیچی در زندگی ندارم و ... همه اینها ریشه اش در این است که حواسمان به داده های دیگران است و داده های خود را نمی بینیم .

فرض کنید همه دنیا متعلق به شما باشد و پزشکان بگویند که تا یک هفته دیگر شما چشمان خود را برای همیشه از دست خواهید داد ، آیا واقعاً حاضر نیستید هر مقداری که لازم است از دارائی تان هزینه کنید تا چشمان خود را حفظ کنید ؟ ولو اینکه بگویند همه دنیایتان را بدهید ؟ همه ما حاضریم تمام دارائیمان را بدهیم و لحظه ای کور نشویم و این به همه اعضای بدن تعلق می گیرد .

همه اعضای بدنتان را قیمت گذاری کنید . چند می ارزد ؟ آیا غیر از این است که برای هر کدام حاضریم یک دنیا را خرج کنیم . حالا فکر کنید همه اعضای بدن سالم ولی عقل دچار نقصان باشد ، دیگر باید برای شما یک قیم هم بگیرند که کارهایتان را بدرستی انجام دهد . اگر ارثی هم به او برسد در اختیارش قرار نمی دادند . حتی حق تصرف در اموال خودش را هم ندارد .

این عطاهای خداوند چقدر می ارزد ؟!

حالا همه اعضای یدن سالم ، عقل هم سالم ولی هدایت الهی نبود ، الآن ما در چه وضعیتی بودیم؟

این عشق خدا و خوبان خدا که هدیه بزرگ خداست ، تنها هدیه ای است که می ارزد خداوند بر ما منت بگذارد و برای این نعمت بازخواست خواهیم شد که : " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم‏ (تکاثر/8) سپس در یک چنین روزى راجع به نعمت (هاى پروردگار) از شما بازپرسى خواهد شد "

امام صادق (ع) خدمتکاری داشتند که وضع زندگیش خوب نبود . روزی یکی از اصحاب که تاجر متمولی بود به دیدن حضرت آمدند ، قبل از خداحافظی این تاجر خدمتکار را به کناری کشید و گفت : آیا حاضری جایت را با من عوض کنی ؟ من حاضرم همه ثروتم را به تو بدهم و تو این منصب خدمتکاری حضرت را به من بده . تاجر که از منزل حضرت رفتند خدمتکار پیشنهاد تاجر را به حضرت عرض کرد و کسب تکلیف نمود . حضرت برای اینکه خدمتکار به قوه تشخیص برسد و قدر نعمت ولایت را بفهمد فرمودند هر طور میل خودت است عمل کن . خدمتکار به نزد تاجر رفت و پیشنهاد او را پذیرفت و قرار شد در مرحله اول لباسهایشان را با هم عوض کنند ، هم اینکه خدمتکار خواست لباسش را از تن خارج کند فریادی زد و گفت : نه حاضر نیستم این لباس نوکری را به کسی بدهم و به جایش مال دنیا را بگیرم .

حالا این نعمتهای معنوی چند می ارزد ؟

آیا باز هم در خود احساس محرومیت می کنید و از خدا گله مندید ؟