بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : شاید تا حالا اینطوری خودتان را نگاه نکرده باشید . تا حالا می گفتیم دیگران را ببینیم ، خدا را ببینیم . حالا دیگر یک پرده بالاتر آمدیم ، فرمود: بایست جلوی آیینه خودت را تماشا کن . اگر هنر ، هنرمند را نشان می دهد ، وقتی جلوی آیینه می ایستی ، خدا را تماشا کن . بگو عجب خدایی ، چه ابروهای قشنگی ، چه قیافه قشنگی . لذا فرمود « من عرف نفسه فقد عرف ربه » . حالا می تواند این آیینه ، آیینه ظاهری باشد که چشم و ابروهایتان را نشان دهد ، می تواند آیینه باطنی هم باشد .
یک آیینه دیگر هم هست ، آن آیینه، مؤمن است . « المؤمن مرآت المؤمن » درون مؤمن را که نگاه کنی خودت را می بینی . که داخل این حرف خیلی حرفها نهفته است ، که وقتی مؤمن را می بینی خودت را می بینی . اگر دیدی زیباست بدون خودت زیبایی ، اگر دیدی عجب زشته ، بدون خودت زشتی . جلوی مؤمن که ایستادی خودت را داری می بینی . حالا درون آیینه که خودت را می بینی و هنر ، هنرمند را نشان می دهد ، پس درون آیینه خدا را داری می بینی .
در اصل ، مؤمن کیست ؟ خود خدا . فرمود : « هو الله الذی لا اله اله الا هو الملک القدوس السلم المؤمن ... (حشر/23) » اوست خدایی که معبودی جز او نیست ، پادشاه ، قدوس ، سلام ، مؤمن .
حالا تو خدا نگاه کنی چه چیزی را می بینی ؟ آنهم مرآت المؤمن .
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک !
سلام علی آقا !
خوبید ؟
خدا خیرت بده ...
مشق های ما از این بعد گوش دادن به سی دی مصباح الهدی است ...
هر مصنوعی صانعش را نشان می دهد . به هر چیزی نگاه کنی سازنده آن را یاد می کنی . قالی را می بینی می گویی عجب قالی بافی داشته است .
این جمله را خیلی خیلی دوست می دارم .
ملموس ترین حالتی است که میشه انسان را وادار کنه به خودش نکاه کنه در این نگریستن از خود به خدا برسه .
خیلی عالیه ...
خداوند کمکمون کنه که غبار رو از روی ایینه قبلمون گردگیری کنیم تا عکسشو خوب انعماس بدیم ...
به به !
نمیدونید چه حسی دارم . خوندن این جملات اگر به حالت عملی دربیاد چی میشه ...
خدایا ! خودت توفیقمون بده .
دستت درد نکنه اخوی !
روحم شاد شد !!!!!!!!!!!!
یاد حدیثی از حضرت علی افتادم که فرمود با مردم زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید.
روانشناسی میگفت: کسی که تا عصبانی میشه نسبت کلاه بردار یا ... به دیگران میده حتما چنین خصوصیتی دردرون خودش هست
توضیح جمله زیبای شماست که هر جور دیگران را ببینی خودت همان هستی
پس نگرش مثبت به دیگران و جستجو نکردن عیوب خلق که در احادیث خوبان عالم و در کریمه های قرآن توصیه شده عجب رهنمود روانشناسانه و حکیمانه ایست.
ممنون از زحمت شما.
سلام
مطالب خوبی دارید ولی حیف که کلی گوئی شده است اگر شکافته شود هزاران مسئله به ظهور خواهد رسید که معرفت پیدا کردن به هرکدام از آنها کاری که یک عمر متفکرین را به تعمق وا داشته است و این نوع مسائل به این آسانی هم شما می فرمائید بدست نمی آید
جناب مدیر وبلاگ الان که جناب دولابی در قید حیات نیست از حضرت عالی می پرسیم که بفرمائید عرش چیست اینکه خداوند می فرماید که بعد از خلقت آسمان و زمین به عرش تکیه زد این عرش چیه ؟
بنام خدا
با سلام خدمت دوست عزیز وبلاگ عاشق
برای آگاهی بیشتر از معنای عرش بطور مختصر به سه تفسیر معتبر در این مورد اشاره شده است . انشاءالله که مفید بوده باشد .
عرش خدا همان ملک اعلا و کرسى او، فلک کواکب است، و استدلال کردهاند به فرمایش رسول خدا (ص) که فرمود: آسمانهاى هفتگانه و زمینهاى هفتگانه در برابر کرسى جز حلقهاى در برابر بیابان پهناورى نیست، و کرسى خدا هم در برابر عرش او همین نسبت را دارد (المیزان جلد8)
ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ سپس بر عرش مستقرّ گردید.
(ثمّ) حرف عطفى است که معنى تراخى (مهلت و درنگ) میدهد، زیرا که استوا در عرف معنى جلوس و نشستن بر عرش است، و این تمام نمىشود مگر با تمامیّت عرش، و عرش تمام نمىشود مگر با تمامیّت آسمانها و زمین، لذا استوار را، به مساوى بودن دو طرف در بزرگى و کوچکى تفسیر کردهاند.
و چون نسبت حقیقى مشیّت به اشیا داراى دو جهت است یکى جهت به مضاف و دیگرى جهت به مضاف الیه، و به اعتبار جهتش به مضاف، عرش نامیده مىشود.
لذا این اسم بر آن، وقتى اطلاق مىشود که به خدا نسبت داده شود (عرش اللّه) یا (مشیّت اللّه)، و به اعتبار جهت مشیّت به مضاف الیه، کرسى نامیده مىشود، لذا این اسم بر آن وقتى اطلاق مىشود که نسبت به اشیاء باشد. (بیان السعاده جلد 5)
عرش در لغت معانى متعددى دارد از جمله: به معنى سقف یا چیزى است که داراى سقف بوده باشد، و گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطین نیز آمده است.
ولى هنگامى که در مورد خداوند به کار مىرود و گفته مىشود «عرش خدا» منظور از آن مجموعه جهان هستى است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب مىشود.
بنابراین در آیه مورد بحث جمله «اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از احاطه کامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین بعد از خلقت آنهاست. (تفسیر نمونه جلد 2 )
اقای مترصد عرض کرده بودم نظر خود بیان کنید باز هم بدون اینکه حرف حودت را بزنی از دیگرا مفسران نقل قول کردی
با سلام و عرض ادب به برادر گرامی جناب آقای مترصد
با اجازه شما در باره نوشته های وبلاگ عاشق مطالبی را بعرض میرسانم:
عمری به تعمق واداشتن متفکرین بر سر هزاران معارفی که از شکافتن مطالب کلی شما حاصل میشود...جمله زیبایی بود اما:
هر کس باید زبان خود را پیدا کند نمیشود نویسنده را مجبور کرد که باید به زبان من حرف بزنی. ما باید بگردیم و زبان خود را پیداکنیم. شما که خود پیداست اهل تعمق و تشنه معارف حاصل از شکافتن مطالب عرشی هستید کاش خودتان نقبی میزدید و بیان و درک و فهم خویش را برای استفاده همچو منی به ظهور میرساندید.
واما با اجازه جناب آقای مترصد من نیز پیش قدم میشوم و درک خود رااز عرش ارائه میدهم: چنانکه در تفسیر المیزان آمد استوی به معنای تساوی است . یعنی به هر میزان که عظیم ترین مخلوقات نمایش حق اند دقیقا مساوی با همان هم کوچکترین مخلوق نشانه اوست نه کمتر و نه بیشتر. چنانکه بعضا خیال میشود مردی که در جبهه جنگ از همه تعلقات اش گذشته بیشتر از زنی که در عدس پاک کردنش هم حضرت دوست را جستجو میکند تصور عامیانه ما برتری آن مرد را تداعی میکند. توجه به اسم باسط: اینکه عالم همه اوست:وجود حضرت دوست همه عالم را پر کرده جایی خالی از اونیست. وجود عاشق پیشه اش در حدیثی اشاره فرمود که در قلب مومن است و قلب مومن عرش خداست.در تلفیق با این جمله که انسان کوچک شده عالم است این کوچک شده دقیقا به اندازه بزرگترین مخلوقات و نه کمتر بلکه مساویه مساوی با همه عالم عطر صمدیت او می پراکند.
در ادامه توضیح جناب مترصد مرقوم فرمودند که عرش تمام نمیشود مگر با تمامیت آسمانها و زمین: اگر جای عرش قلب را بگذارید و جای آسمانها و زمین انسان را میشود اینگونه نوشت که: قلب تمام میشودمگر با تمام شدن خلقت انسان که کوچک شده عالم است. تفکر بر شیوه خلقت انسان میتواند راهگشا باشد برای شناخت قلب! یا به تعبیر زیبای حدیث برای شناخت عرش!
شما در دعای امام حسین در روز عرفه توجه به ظرایف بدن را بسیار می بینید همین نگاه ظریفانه و تعمق بر آن بسیار راه گشاست می بینیم که بسیاری از پزشکان گاه عارف تر و مهذب تر از خیلی از متدین ها میشوند!
نفسی که همچون خون بسته (نطفه) حاوی اسراری است . برای گشودن راز های پنهان نفس که از عالم بالاست یکی یکی مراتب تغییرات نطفه - علقه- مضغه...یک دنیا معارف در خود داردتا.....برسد به وجودکاملی که حالا قلب هم دارد و این قلب با آن تعبییرات زیبا به عرش تشبیه شده.
درک هر کس از عرش بسته به درک اش از قلب خود دارد و درک قلب هم بسیار وابسته به شناخت ما از مراتب تغییرات وتحولات ظریف و حتی جزئی در نفس و جسم دارد.
در انتها خواهشمندم اگر در تعبیراتم نقصی مشاهده یا ایرادی وارد است تذکر بفرمائید.