بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : چیزهایی که خیلی پیدایند، پنهانند .
مثلاً نور هم خودش آشکار است و هم آشکار کننده هم چیز است . اما شما نور را نمی بینید ، شما در و دیوار و ... را می بینید اما خود نور کجاست ؟
نور هم ظاهر است و به خودی خود هم مظهر دیگران است . « الله نور السموات و الارض» و خدا از شدت ظهورش مخفی است . چون شدت ظهور دارد دیده نمی شود .
شیخ محمود شبستری می گوید : « اگر خورشید بر یک حال بودی »
اگر خورشید طلوع و غروب نداشت ، نورش کم و زیاد نمیشد ، اصلاً کسی نور خورشید را احساس نمی کرد. اگر الآن هم نور خورشید را احساس می کنیم برای این است که : طلوع و غروبی هست ، ابری می آید جلوی خورشید را می گیرد ، نور خورشید کم و زیاد می شود ، قوی و ضعیف می شود ، آنوقت وجودش را ما احساس می کنیم .
حالا نور وجود حضرت حق متعال که کم یا زیاد نمی شود ، نور هستی مطلق است . و چون کم یا زیاد نمی شود ، چون طلوع و غروب ندارد ، اصلاً دیده نمی شود ، از شدت ظهور غایب است .
چون اصلاً غیر خدا کو ؟ همانطور که می گوییم خدا از شدت ظهورش مخفی است ، از شدت مخفی بودنش هم ظاهر است . مگر غیر خدا را می شود دید ؟ پس کدام مخفی ؟ و خدا از شدت آشکاری پنهان است .
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم ترا کی رفته ای ز دیده که پیدا کنم ترا
با سلام و عرض ادب
متن درس هشتم سئوالاتی برام ایجاد کرد:
آیا میشود چنین نتیجه گرفت که اراده حق تعالی برای ظهور خودش به خلقت عوالم مختلف انجامیده؟
چنانکه فرمودند سری مکنون بود چون خواست شناخته شود پس خلق کرد
ارتباط شناخت و ظهور چیست؟ آیا هبوط انسان اسباب این شناخت را فراهم میکرد؟
ایا اگر انسان هبوط نمیکرد امکان ظهور آن باطن در آن عالم غیر زمینی فراهم بود؟
اسباب شناخت آن ظاهر چیست؟
اینکه بگوئیم تحلیل خطوطی که حضرت دوست بواسطه تعینات عالم مادی ایجاد کرده
تحلیل این کثرت و غروب میتواند به درک و شناخت طلوع و ظهور منجر شود؟
آیا خروج از کتم عدم و ظهور هستی که ورود به عالم کثرت را ضروری کرد آیا نشان از ضرورت تجزیه و تحلیل این کثرات دارد؟ آیا این چنین کاری جسارت هم میخواهد؟
ایا جسارت بر انجام این کار لازمه اش تجربه ِ مس حوادث و تامل بر آثار آنها بر وجود و کسب این چنینی معرفت نفس و معرفت جهان خارج است؟
اگر چه میدانم پاسخ را نمیشود صرفا ذهنی جستجو کرد تزکیه جدی میطلبد و تا وجود در حالت غروب خود خالد است و حرکتی نمیکند طبیعی است که خدا همیشه برای او در باطن است . تا طلوع نکند وجود ظهور او را درک نمیکند. وجود به میزان طلب درک ظهور نور که از غروب فاصله میگیرد به همان میزان انوار ظهورش را درک میکند. و ما چقدر دچار روزمرگی شده ایم در ماندن در این غروب - انگار عادت کرده ایم به این وضع. میترسیم و جسارت حرکت نداریم. کاش جسارت شک کردن در این وضع روزمرگی خود داشتیم.
اگر اشکال یا انحرافی در این سئوالاتم مشاهد فرمودید ممنونمیشم تذکر بفرمائید.
توضیحات زیبایی از آقای شبستری ذکر فرمودید. در پناه حق باشید.
بنام خدا
با سلام به دوست بسیار عزیز طــــه
همانگونه که فرموده اید سری مکنون بود چون خواست شناخته شود پس خلق کرد. رب بی مظهر رب نیست . شناخت خدا با مظاهرش امکان پذیر است . اگر خداوند متعال مظهری نداشت امکان شناخت چگونه فراهم بود ؟
حتی اگر دقت کنید کشفیات علمی هم خود ظهور حضرت حق است که به واسطه دانشمندان تحقق می یابد .
طلوع و غروب و یا کم و زیاد شدن نور خورشید باعث می گردد که ما وجود خورشید را احساس کنیم و در پی آن به خالق خورشید بیندیشیم .
اگر ما بگوییم عالم عدم، یعنی عالمی را در مقابل عالم هستی قرار داده ایم . یعنی یک جایی عالم هستی تمام شده و عالم دیگری بنام عدم شروع می شود .
در حالی که عالم هستی پایان ناپذیر است این را امتداد بدهید تا بی نهایت . پس جایی برای عالم دیگر نمی ماند . هستی خداوند مطلق و بی نهایت است .
این مطلب را یک بار دیگر عرض نموده ام که (عدم) یک لغت است که قوه خیال ما آنرا معنی می کند و واقعیتی خارجی ندارد . و چون ما سیاهی و روشنائی را درک می کنیم و زیبایی و زشتی را درک می کنیم خیال می کنیم عالم هستی و عالم عدم هم داریم .
امیدوارم مطالب فوق مفید واقع شود
موفق و در پناه حق باشید