حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

دروس توحیــد – ۹

 

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • نیستی من ز هستی من است ، پس هستی من ز نیستی است . یعنی تا وقتی هستی و شئوناتی برای خود قائلم ارزشی ندارم و چیزی نیستم . اما وقتی هستی و شئوناتی برای خود قائل نیستم با ارزشم . عبد هر وقت پیدا شود یک شاهی هم نمی ارزد و وقتی گم شد خیلی ارزشمند است . « لا اله الا الله » همین است . اگر این را یافته ای موحد شده ای . احد که ظاهر شود موحدی باقی نمی گذارد و همه قاطی می شوند . آب هم موحدها را که گرفتند شد « احــــــد » . « المؤمنون کنفس واحده » : مؤمنان مثل یک شخص واحدند . حضرت امیر (ع) فرمود : « کلنا محمد » همه ما محمد (ص) هستیم . « کلنا » دوستان اهل بیت را هم می گیرد . این فرمایشات رنگ و بوی احد دارد .

شرح استاد : تا وقتی برای خود شخصیتی قائلم ، تا وقتی برای خود علمی ، هنری ، عبادتی ، تقوایی،  زکاوتی ، شعوری ، مدیریتی ، زوری ، قوه ای و ... قائلم هیچی نیستم و چیزی نمی ارزم . پس نیستی من ز هستی من است . هر وقت احساس هستی کردم مفت خدا نمی ارزم .

اما اگر هر چیزی در خودم دیدم از خودم ندیدم و از خدا دیدم با ارزش می شوم . اگر علم دیدم می گویم عطای خداست ، اگر قدرت دیدم می گویم قدرت الله است که به من عطا شده ، اگر وجودی دیدم – فهمی دیدم – توفیق عبادتی دیدم و ... و گفتم : اینها مال من نیست ، من خودم کی هستم که چیزی داشته باشم ، من باید خودم وجود داشته باشم تا مالک چیزی باشم ، من که هستی ای از خودم ندارم چگونه مالک علم باشم ؟ چگونه مالک قدرت باشم ؟ چگونه مالک عبادت باشم ؟

وقتی که نیستی ات را پیدا کردی آنوقت ارزش پیدا می کنی .

الهی به آنان که در تو گمند .

وقتی آدم گم شد و قطره ای شد در اقیانوس بیکرانه توحید ، آن وقت است که ارزشمند می شود .

اگر دیدی هیچ چیزی از خودت نداری ، البته اول این به زبان گفته می شود بعد با ذهن فهمیده می شود ، بعد کم کم این خورانده می شود به قلب و قلب باور کند تا لایه لایه این عمیق تر بشود این حقیقت . این لفظ است که داریم گفتگو می کنیم . انشاءالله خداوند متعال این لفظ را حقایقش را در وجود ما مستقر کند . وقتی آدم این حقیقت را دید که هیچ چیزی از خودش ندارد ، دست خالی مطلقه، حتی دستی هم ندارد که خالی باشد آنوقت حقیقت « لا اله الا الله » را پیدا می کند .

مادر بتها ، بت نفس شماست                       چون که آن مار و آن مار اژدهاست

و وقتی نفس مان را ندیدیم به حقیقت « لا اله الا الله » پی می بریم.

هر حقیقتی را وقتی می آوریم و آن را ساده می کنیم دیگر آن قوت و کمال حقیقی را ندارد . « تنزیل من رب العالمین » وقتی نازل می شود غیر آن چیزی است که خودش هست . آن حقیقت را رقیق می کنند که بشود هضمش کرد .

همانطور که می دانید همه اعداد از واحد تشکلیل شده اند . اگر بگویید صد میلیارد یعنی صد میلیارد یکی . لذا اعداد محدودند ، هر چقدر عدد هم بزرگ باشد باز هم محدود است . اما در ریاضیات یک بی نهایت داریم یا در علوم عقلی معنای لایتناها ، لاحد داریم . چیزی که لاحد ، لایتناها است هیچ حدی برای دومی باقی نمی گذارد . یا مثلاً می گوییم این خانه ، یعنی خانه دیگری هم در کنارش هست . چون این خانه یک حدی دارد و از نقطه ای شروع می شود و به نقطه ای دیگر ختم می شود . حال اگر این خانه ابعادش بشود بی نهایت ، یعنی در کل عالم خانه دومی می توانید تصور کنید ؟ تا بخواهید خانه دومی تصور کنید می گویند آن خانه اولی باید یکجایی تمام شده باشد که این خانه دومی از آنجا شروع شود . فرض ما این است که خانه اولی تمام شدنی نیست . چیزی که بی نهایت است جایی برای دومی نمی گذارد . البته این معنای احدیت خیلی کوچک شده . وقتی ما معنای بی نهایت را درک کردیم دیگر دو تا بی نهایت ، حتی یک بی نهایت و یک محدود دیگر قابل تعریف نیست . چون بی نهایت جای خالی ای باقی نگذاشت ، که یک محدود یا یک بی نهایت بتوان در کنارش تعریف کرد .

چون وجود صرف محض است و بی نهایت است ، وجود لا حد است ، اصلاً دومی قابل تصور نیست ، قابل تعریف نیست . چون به محض اینکه میخواهی خدای دومی تعریف کنی لازمه اش چیست ؟ سه تا خدا درست می شود . یکی آن خدای اول ، یکی هم آن خدای دوم ، خوب برای اینکه این دو خدا از هم جدا باشند یک حد واسطه ای هم میخواهند که بین این دو خدا باشد که این شد سه تا خدا . به محض اینکه از توحید رفتی بیرون حداقل به سه تا خدا میرسی .

خدای متعال چون هستی مطلق است ، بسیط الحقیقه است ، دومی برایش نمی توان قائل شد . هیچ وجودی را نمی توان در کنار وجود او تصور کرد .

لذا وقتی گفتیم خدا ، دیگر حق نداری اسم دومی را ببری . و اگر اسم دیگری را بردی خراب کردی چون دیگر این الله آن الله نیست .

لذا فرمود : « فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا  ( جن/18)»  هیچکس را با خدا نخوانید .

اگر شما وجودی برای مخلوق غیر وجود حضرت حق قائل شدی عملاً خدا را محدود کردی . اگر گفتی من هستم و خدا هم هست . اگر مخلوقی وجودی جدای از خدا دارد پس خدا محدود شد ، لذا احد جایی برای غیر باقی نمی گذارد . آن جمله ای که گفتند اول ما و اوسط ما و آخر ما ، همه یکی هستیم ، این یک بویی از آن احدیت دارد ، یعنی تجلی آن مقام احدیت است .

نظرات 1 + ارسال نظر
طه دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:37 ق.ظ http://taha1375.blogfa.com

سلام بر برادر بزرگوار
جمله پر محتوایی است: هر وقت احساس هستی کردم مفت خدا نمی ارزم!
در روانشناسی پزشکی اصطلاح جالبی هست اینکه عضو سالم احساس نمیشه و عضو بیمار هست که احساس میشه. مثلا تا دندان درد نکنه ما وجود این عضو رو احساس نمیکنیم تا پا درد نکنه نسبت به وجودش در بدن توجهی نداریم تادرد میکنه احساس میشه . پس عضو سالم وانسان سالم علامت سلامتش اینه که هستی خودشو احساس نکنه و این شاید از زیبا ترین اثرات حب به ائمه اطهار باشه . وجود در برابر زیبایی های اخلاقی این خوبان عالم از خود بیخود میشه وجود مست شده از شراب وجود مطهرشان قادره که خود رو حس نکنه از خودش بیرون میاد . شایداز همین روست که فرمودند حب حسین سریعترین مرکب برای عبور از پل صراطه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد