حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

دروس توحیــد – 28

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • قرآن می گوید اگر کار خوبی از تو سر زد مال خداست ( ما اصابک من حسنة فمن الله ) و اگر کار بدی سر زد مال نفس خودت است ( ما اصابک من سیئة فمن نفسک ) اما اگر دو باره به کار بدت نگاه کردی و دیدی آن هم خوب است ( مثل گناهی که تو را از عجب نجات داد ) همه کارهایت  مال خدا خواهد بود ( کل من عند الله )

شرح استاد : اگر نماز با حالی خواندی ، نگوئی این هنر خودم بود ، خداوند این توفیق را به تو داد . یک  دعای با حالی خواندی ، یک زیارت با حالی رفتی ، این حال خوش را به خودت نسبت ندهی .

این نماز با حال یک حسنه است و حسنه از جانب خداست .

اینکه کاری را حسنه و سیئه دیدیم مال کلاس اول است . آنجایی که بدی کردیم به خودمان نسبت می دهیم و آنجایی که خوبی کردیم به خدا نسبت می دهیم .

این انفاق کار خدا بود و کار من نبود . خداوند این منت را بر من نهاد که بتوانم این انفاق را انجام دهم ، بتوانم این جهاد ، یا عمل صالح را انجام بدهم ، اینها مال من نیست .

اما یک وقتی خدا نکرده دلی را شکستم ، حقی را تضییع کردم ، معصیتی مرتکب شدم ، اینها سیئه اند که به خودت نسبت می دهی .

اینها تا وقتی است که خودی می بینی . وقتی فعل عبد را می بینید آنرا خوب و بد می کنند . می گوئیم این ظلم کرد و کار بدی کرد ، آن دیگری عدالت ورزید و کار خوبی کرد ، این آزار کرد کار بدی کرد ، او احسان کرد به دیگری کار خوبی کرد ، وقتی فعل عبد را می بینی خوب و بد دارد ، خوبها را به خدا نسبت بده و بدها را به خودت .

اما اگر آمدی و از یک زاویه دیگری نگاه کردی و همین گناهی را که بدست خودت انجام شد را درست نگاه کردی و به این نتیجه رسیدی که آیا این گناه بدون اذن خدا انجام شد ؟ یعنی من خارج از قلمرو خدا بودم و یک حکومت خود مختاری داشتم و این گناه را مرتکب شدم ؟ یا اینکه اگر گناهی هم انجام شد این قدرتش را از خدا گرفتم ، زنده بودنم را خدا خواسته بود که زنده بمانم ، پس خارج از قلمرو خدا نبودم .

چرا خداوند این امکان را داد که این معصیت بدست من انجام شود ؟! ولو من تصمیم زشتی گرفته بودم؟ اما چرا خداوند گذاشت این تصمیم من عملی شود ؟ چرا ؟! خداوند که جز خیر برای بنده اش نمی خواهد !

حتماً یک خیری در این کار من وجود داشته که بدست من انجام شد .

اما مگر می شود که گناه هم برای انسان خیر داشته باشد ؟

بله می شود ، مانند همین گناهی که تو را از عجب نجات داد . گاهی اوقات کسی بدلیل کثرت عبادت و طاعت دچار یک نوع غروری می شود و خودش را از دیگران برتر می داند و خودش را دیگر به خدا بدهکار نمی داند . می گوید ای خدا، شما خدای خیلی خوبی هستی و از خوبی چیزی برای ما کم نگذاشتی اما من هم بنده خیلی خوبی هستم و از عبادت و طاعت کم نگذاشته ام پس به شما بدهی ندارم و حسابمان صاف است . به خلق که نگاه می کند بقیه را آدم حساب نمی کند و می گوید اینها که آدم نیستند و بهشت جای خودم است و بقیه را جهنمی می پندارد . به این می گویند عجب .

و عجب اینقدر گناه بزرگی است که هیچ گناهی به گرد پای عجب نمی رسد . یعنی اینکه آنقدر که «عجب طاعات و عبادات» انسان را از خدا دور می کند ، ارتکاب هیچ معصیتی تا این اندازه انسان را از خداوند دور نمی کند .

جناب رسول الله (ص) فرموده اند : « اگر نبود که شما گناه مرتکب بشوید من نگران بودم به چیزی  مبتلا بشوید که به مراتب خطرش از گناه بیشتر است . اصحاب گفتند یا رسول الله (ص) آیا مگر چیزی هم هست که خطرش از گناه بیشتر باشد ؟ فرمودند : ( العجب ، العجب ) ، عجب اینکه من گناه ندارم، عجب اینکه من اهل طاعت و عبادتم ، این به مراتب خطرش بیشتر از گناه است ».

امام صادق (ع) می فرمایند : « خدای متعال می دانست که گناه برای مؤمن خیلی بهتر از عجب است و اگر نبود خطر عجب ، خداوند هیچ مؤمنی را مبتلای به گناه نمی کرد » .

یعنی اگر این مؤمن تصمیم می گرفت که گناهی را انجام دهد ، خداوند یک اتفاقی پیش می آورد که این مؤمن موفق نشود که آن گناه را مرتکب شود . ولی چون این خطر هست که اگر گناه نکند کم کم دچار غرور و عجب می شود و این عمل او را از خداوند دور می کند ، لذا وقتی این بنده تصمیم می گیرد که گناه انجام دهد خداوند مانعی برای این گناه ایجاد نمی کند و می گذارد این گناه عملی شود تا مبتلای به عجب که خطرش بیشتر از این گناه است نشود .

امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند : « سیئه و گناهی که در تو احساس سرشکستگی ایجاد می کند و خودت را بنده بد خدا می دانی و بنده معصیت کار خدا می بینی و همه خلق را از خودت بهتر می بینی ، این سیئه و گناه به مراتب بهتر از حسنه ای است که در تو ایجاد عجب می کند ».

حالا اگر از این زاویه به گناهت نگاه کردی ، حالا دیگر می توانی بگوئی، این چیز بدی بود ؟ چیز خیلی خوبی بود که مرا از عجب نجات داد و خدا مرا از عجب نجات داد . پس این کار هم خوب بود و این هم کار خدا بود .

کارهای خوبت را که قبلاً فهمیدی مال خداست ، کارهای بدت را می گفتی مال خودم است ، حالا که پرده رفت کنار کدام کار بد ؟ این هم خوب بود لذا « کل من عند الله » .

از بالا که نگاه می کنی « کل من عند الله » ، از پائین که نگاه می کنی حسنه و سیئه داریم .

مثلاً گناهی که انسان مرتکب شد و ضعفهای درونی خودش را از راه آن گناه پی برد . مانند یک جوش چرکی که در صورت انسان میزند و این جوش چرکی مرا متوجه می کند که آلودگیهایی در خون من وجود دارد و میروم پیش دکتر و پزشک با دارو این عفونت در خون مرا معالجه می کند ، اگر این جوش چرکی در صورت من نمایان نمی شد من که نمی فهمیدم بیماری دارم و آنوقت به پزشک مراجعه نمی کردم و این بیماری پیشرفت می کرد و مرا می کشت . پس این جوش چرکی عجب چیز خوبی بود و مرا از مرگ نجات داد و به من خبر داد که چنین عفونتی در وجود من است . حالا رفتم پیش پزشک و با داروهایش مرا درمان کرد و در کنارش یک پماد به من میدهد و می گوید این پماد را چند بار بزن روی این جوش چرکی تا از بین برود .

گناه جوش چرکی است که در پوسته وجود انسان میزند و انسان را از عفونتهای باطن خودش آگاه می کند ، از نقصها و ضعفهای باطن خودش آگاه می کند ، که اگر این گناه به دست من عملی نمی شد من خیال خامی داشتم و می پنداشتم که آدم خیلی خوبی هستم و پاک پاک هستم . ولی با همین گناه که بر روی پوستم زد فهمیدم ای داد بی داد و داخل هنوز خراب است و وقتی فهمیدم خراب است می روم دنبال تزکیه نفس و پالایش روح و آن اشکال را برطرف می کنم .

اگر این جوش خودش را نمایان نمی کرد این عیب در وجودم باقی مانده بود و این عیب پیشرفت می کرد و مرا نابود می کرد اما حالا که این جوش چرکی زد فهمیدم این عیب هست و رفتم و درمانش کردم بعد هم خدا یک پمادی داده که بزنم روی این جوش چرکی گناه تا این جوش از بین برود و پاک شود . و این پماد ، پماد توبه است که فرمود : « کسی که از گناهی توبه کند همانند کسی است که اصلاً گناهی ندارد » .

حالا این جوش چرکی چیز خوبی بود یا بد ؟ خوب بود چون مرا از عیب نفس خودم آگاه کرد و معرفت نفس به من داد که « کل من عند الله » .

البته این را بگویم که آنچه را که گفتیم مربوط به جوش چرکی است نه مربوط به آن تصمیمی که شما به گناه گرفتید . آن تصمیمی که به گناه گرفتید ، آن نیت سوء مستلزم تحمل تنبیه و کیفر است و آنجا ضرر کردی ، اما حالا که این ضرر را کردی چرا اجازه داد بعد از این نیت عملی هم بشود ، چون حتما در آن خیری بوده است . با این حرف نمی خواهیم جرأت به گناه ایجاد کنیم ولی وقتی یک گناهی جاری شد آنوقت می فهمی که خیری در آن بوده است .

نظرات 1 + ارسال نظر
مهر شنبه 16 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ق.ظ http://Doayam.blogsky.com

سلام! ممنون از مطالب مفیدی که مینویسید..

برای شما دوست بزرگوارم دعای خیر و برکت دارم!

شما هم مرا و پدر بیمارم را دعا کنید!


عید قربان بر شما مبارک باشد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد