حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

مبحث رزق – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • خدا قبل از عالم تشریع ، رزقی را برای بنده ای مثلاً در روز ماه رمضان بریده است . حالا او در روز ماه رمضان فراموش می کند که روزه است و آن غذا را می خورد ، بعداً یادش می افتد که روزه بوده است . نه روزه اش باطل است و نه قضا دارد . این خدا بود که این فراموشی را به او مسلط کرد تا رزقی را که برای او مقدر کرده بود ، به او بخوراند.

امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : وقتی خداوند امری را اراده کند ، عقل عبد را می گیرد و آن کار را به دست او جاری می کند ، بعد عقلش را به او باز می گرداند .

بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده ، اینگونه بوده است والا اگر به عقل خودمان بود آن کار را نمی کردیم . 

شرح استاد : گاهی اوقات روز اول ماه مبارک رمضان است ، آدم هنوز به روزه عادت نکرده ، می گوید یادم نبود رفتم یک چیزی خوردم . اما یک وقت یک نفری سنش پنجاه سال است و روز دهم ماه رمضان و ده روز است که روزه هم گرفته است و دیگر معنی نمی دهد که بگوئیم یادش رفته که روزه است .

تنها عبادتی که با قصد و نیت باطل می شود همین روزه است . وقتی شما روزه هستید اگر قصد کنید که می خواهید چیزی بخورید روزه اتان باطل است ، هر چند چیزی هم نخورید .

 خداوند متعال قبل از اینکه عالم تشریع بنا گردد، در عالم تکوین رزق این عبد را مشخص کرده بود و چون امر عالم تکوین بر عالم تشریع غلبه دارد ، لذا چون خداوند این رزق را برای این عبد مقرر کرده بود ، خداوند این روزه را از یاد این عبد برد که او این رزق را استفاده کند و بعد یادش آمد که روزه است .

بسیاری از ما اگر به گذشته عمرمان برگردیم می توانیم موارد متعددی را پیدا کنیم که اگر به عقل و حساب گری های  خودمان بود آن کار را انجام نمی دادیم و آن کار را یک کار غیر عقلایی و غیر منطقی می دانستیم ، اما خودمان نفهمیدیم چی شد ، مثل اینکه خدا عقل ما را سلب کرد و آن کار را به دست ما عملی کرد و بعد هم که عقلمان را برگرداند خودمان را هزار بار نفرین کردیم که این چه کاری بود که من کردم که چرا عقل و شعورم را به کار نینداختم ، اما یک مدتی که زمان گذشت کم کم آثار خیری را که خداوند متعال در همان کار قرار داده بود ظاهر می شود و فهمیدم که خدا چکار کرده است  

خداوند چون خیر مرا می خواست و می دانست که این عقل و حسابگری های تاجر منشانه مادی دنیوی نمی گذارد که من بروم به سمت خیر ، لذا خداوند این عقل را سلب کرد ، خیرم را جاری کرد و بعد هم دوباره آن عقل را به من برگرداند .

خیلی از کارها است که عقل مانع است .  با عقل رفتن، رفتن به سمت کمال است ، اما از یک جای دیگر همین عقل مزاحم است . البته در اینجا منظور، عقل به معنای عقل جزئی است نه به معنای عقل الهی .

ما یک عقل ابزاری داریم که کارش حسابگری و چرتکه اندازی است و سود و زیان را حساب می کند که این را، عقل خاکی و دنیایی هم می گویند . یک عقل الهی داریم که بندگی خدا با این عقل است و بهشت با این عقل کسب می شود . در اینجا بحث ما عقل ابزاری یا جزئی است . این عقل جزئی بعد از مراحلی مزاحم راه انسان در مسیر کمال است و نمی گذارد انسان عاشقانه به میدان برود . مثلاً شما می بینید زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی به طرف کربلا می آمدند یک سری عقلای خیراندیش به نزد او آمدند ، که یکی از اینها برادرشان محمد حنفیه است که به حضرت گفتند " شما که  می دانید این مردم کوفه چطور آدمهایی هستند و زمان پدرتان حضرت امیر (ع) دیدید که این مردم چقدر جفا کارند و این نامه هایی هم که نوشته اند ، اینها خیانت می کنند به شما  ، نرو . و اگر می خواهی بروی همسر و فرزندانت را نبر" . محمد حنفیه خیرخواه حضرت بودند . ابن عباس هم همین مطالب را گفتند ولی حضرت فرمودند "ابن عباس گفته هایت درست است اما حساب من حساب دیگری است ، در این وادی با چرتکه انداختن عقلانی نمی تواند پیش برود . این وادی ، وادی عشق است که جلو می برد . در این وادی عقل کشش ندارد " .

حالا همان جاهایی که باید با عشق جلو رفت این عقل ابزاری مانع است . آنوقت خدای متعال این عقل جزئی را برای چند لحظه سلب می کند و انسان را در آن وادی قرار می دهد .

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام مجدد
اجرتون با حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد