حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا: در دنیا همه روزها عاشورا و همه جاها کربلاست .

دارٌ بالبلاء محفوفة : دنیا خانه ای است که آمیخته با ابتلائات است . در دنیا یک نفر خودش گرفتاری دارد ، یک نفر غصه ی شخص دیگری را میخورد و یک نفر غصه همه را میخورد .

شرح استاد : این جمله "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و "دار بالبلاء محفوفة" که از حضرت علی (ع) نقل شده بخوبی ماهیت دنیا را نشان می دهد . این دنیا با ابتلائات آمیخته شده است .

توجه کنید، یک زمانی هست که انسان یک جایی می رود و پیش فرض هم این است که آنجا یک جایی است که خیلی راحت است و در آنجا خوش می گذراند ، ولی اگر با این انتظار به آنجا وارد بشود و در آنجا اندکی وسائل راحتی کم باشد ، به انسان سخت می گذرد چون آن انتظار و توقعش برآورده نشده است . اما اگر از قبل بداند انسان به جایی می رود  که در آنجا خیلی سختیها هست ، حالا اگر در دنیا با کمی کاستی هم روبرو بشود خیل ذوق زده می شود که دنیا عجب جای خوبی است و به آن سختیها که می گفتند نیست .

حضرت علی (ع) فرمودند : دارٌ بالبلاءمحفوفة ، حالا اگر تصور و توقع ما از دنیا یک چنین چیزی باشد و این باشد که "کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا" همه روزهای زندگی ما عاشورا و همه سرزمین ها و عرصه ها کربلاست و فرموده اند : "کرب و بلا" یعنی سرزمین "کرب" و سرزمین "بلاست" ، حالا با این توصیف اگر گرفتاری بر ما عارض بشود دیگر خلاف انتظار ما نیست . چرا که اگر گرفتاری پیش نیامد خلاف انتظار است و کلی ذوق زده می شویم . یک ضرب المثلی است که می گوید : "بنا را بر مرگ می گذارند تا به تب راضی شود " داستان همین ماجراست ، چون بجای مردن ، انسان تب کرده و این خوشحالی دارد .

حالا شما بنا را در این دنیا همین جمله بگذارید که " دارٌ بالبلاءمحفوفة " یعنی بنا بر این است که بلا بیاید ، حالا اگر زمانی هم بلا نیامد این جای حمد و شکر الهی دارد که بلا نیامده است و اگر بلا آمد که خلاف انتظار نیست و حادثه غیر منتظره ای رخ نداده است و وقتی انسان انتظار حادثه ای را داشت و آن حادثه اتفاق افتاد دیگر بر انسان سخت نمی گذرد .

معمولاً وقتی انسان انتظار حادثه ای را ندارد و اگر حادثه اتفاق بیافتد به انسان شوک وارد می شود ، این مانند آن است که برای شخصی خبر بیاورند که یک جوانی در اثر تصادف از دنیا رفته است و چون آن شخص انتظار فوت آن جوان را نداشته شوک زده می شود در حالی که اگر شخصی سالخورده ای در بستر بیماری باشد و از دنیا برود معمولاً خبر این فوت باعث شوک زدگی نمی شود چون همه خود را آماده کرده بودند که با توجه به بیماری و سن بالای آن شخص این فوت اتفاق بیافتد .

حالا این بلا یعنی چه ، انشاءالله در مباحث بعدی آن را باز خواهیم کرد . که این بلا برای مؤمن اثرات سازندگی دارد و بسیار ارزشمند است . مؤمن در بلاها رشد می کند . همانند سنگ طلایی می ماند که در بوته ذوب فلز با آن همه حرارت شدید ناخالصی ها جدا می شود و مؤمن تبدیل به طلای ناب و خالص می شود .

این بحث ریاضت ها که در عرفان و سیر و سلوک هست خداوند متعال در زندگی ما پیش می آورد و باید سعی کنیم آنها را خوب تحویل بگیریم و با روح رضامندی پذیرای آنها باشیم و با تسلیم در برابر فرمان خدا، رفتاری مورد امر الهی را در آن موقعیت و در برابر آن سختی و دشواری از خودمان نشان بدهیم . ریاضت اصلی همین است که به آن ریاضت های خداداد می گویند . در حالی که این ریاضت های خود ساخته که من بنشینم مانند این مرتاض های هندی میخ به خودم فرو کنم و … اینها بدرد نمی خورد .

انسان باید به ریاضت های خداداد تن بدهد. و هر کس به اندازه اقتضائات روح خودش این ریاضت ها را دارد. یک کسی فقر دارد ، شخصی دیگر بیماری دارد ، کسی دیگر دارای فرزندی ناخلف است ، شخصی دیگر همسایه ای دارد که او را اذیت می کند ، کس دیگری رئیسی دارد که بر او سخت می گیرد و ...

خداوند متعال هیچ مؤمنی را بدون بلا نگذاشته است . در حدیث داریم که زندگی مؤمن خالی نمی شود از اینکه کسی او را بیازارد  ، حتی اگر آن مؤمن به سر کوه هم برود موجودی باعث اذیت او می شود ، چون مؤمن با اذیت دیدن رشد می کند .

وقتی ابتلائات وارد می شوند باید پذیرا بود و انسان نباید جا خالی کند چرا که این بلاها اوج لطف و محبت خداوند متعال به عبد مؤمن است . اگر خداوند محبتی به این مؤمن نداشت او را رها می کرد تا مانند این حیوانات در این طبیعت مشغول چرا باشد . اینکه می بیند خداوند متعال این ابتلائات را می فرستد برای این است که پروردگار با این مؤمن کاری دارد تا ثمری حاصل شود ، این آدم نباید به بیهودگی و بطالت این عمرش بگذرد .

" لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد (بلد/4) به راستى انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریده‏ایم. "

" یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏ (انشقاق/6) هان اى انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده‏اى [و رنج برده‏اى‏] و به لقاى او نایل خواهى شد. "

و این لطف خداوند متعال است که این سختی ها برای رشد انسان وارد شده است که شاعر گفته است :

گر با دیگرانش بود میلی                          چرا ظرف مرا بشکست لیلی

" البلاء للولاء " بلا مال اهل ولا است ، مال اهل ولایت و اهل محبت است و این بلاهای دنیوی خیلی بزرگ است و هر چیزی که به انسان سختی وارد کند خیلی باعث رشد می شود .

این را بگویم که وقتی بلایی آمد دادتان در نیاید . اگر زمانی دیدید که مشکلی پیش آمده که حتی راه نفس کشیدن و نجات هم نداری بدان که خداوند متعال شما را در دیگ زود پزی قرار داده تا سریعتر رشد کنی و میخواهد کاری را که باید شصت سال طی می کردی ، آنرا یک هفته ای طی کنی .

بلا برای انبیا و اولیاء باعث ترفیع درجات آنها می شود . بلا برای مؤمنین باعث تطهیر روح آنها از گرد و غبار و غفلت و معصیت های این عالم است و برای اشقیا عقوبت و کیفر است .

برای مؤمنین که گرد و غبار عالم کثرت، کدورتی را برای ما ایجاد کرده و یا غفلتی برایمان پیش آمده و یا آلودگی به معصیتی رخ داده که باید برای حضور در محضر پاکان باید آن غفلتها و معصیتهاو گرد و غبار پاک شوند تا راه پیدا کنیم به عالم پاکان .

در حدیث داریم که :" شدیدترین مردم در بلایا پیامبرانند و بعد اولیاءاند و … و هر چه درجه عبد بالاتر ابتلائات سنگین تر "

هیچ زمانی انسان در زندگیش بی نیاز از بلا نیست .

در گذشته بازی کودکانه ای وجود داشت که بچه ها این متن را با هم می خواندند : " حمومک مورچه داره بشین و پاشو خنده داره " ، کار مورچه گاز گرفتن است و بزرگان این متن را اینگونه تفسیر می کردند که : در حمومک دنیا کسانی هستند که ما را گاز می گیرند و باعث می شوند که انسانها از جایشان بپرند  و به زمین نچسبند که هم بشینش خنده داره و هم پا شدنش خنده داره .

قرآن کریم در مورد سرنوشت بلعم بن باعو می فرماید : " وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏ (اعراف/176) گر مى‏خواستیم وى را بوسیله آن آیه‏ها بلندش مى‏کردیم ولى به زمین گرایید (پستى طلبید و به دنیا میل کرد) و هوس خویش را پیروى کرد، حکایت وى حکایت سگ است که اگر بر او هجوم برى پارس مى‏کند و اگر او را واگذارى پارس مى‏کند. این حکایت قومى است که آیه‏هاى ما را تکذیب کرده‏اند پس این خبر را بخوان شاید آنها اندیشه کنند "

خداوند این مورچه ها را می فرستد که شاید دوست ما ، رئیس ما ، فرزند ما ، همسر ما ، همسایه ما و … باشد و آنها ما را گاز می گیرند که خصوصیت این کار آن است که دلبستگی ما را از دنیا کم می کند و آمادگی پرواز به سمت عالم معنا در ما پیدا می شود .

بلا به یک لحاظ دیگر به معنای امتحان است . که این ضعفهایی که در باطن ماست و از آنها بی خبریم با امتحانهایی که در سر راه مان پیش می آورد باعث می شود که این ضعفها بیرون بزند و علائم آن بصورت یک رفتار اشتباهی و یک عمل خطایی بروز می کند . و ما با دیدن این علائم پی به وجود آن نفس باطنی خودمان ببریم و در صدد رفع آن نقص بر بیائیم . که اگر این امتحان نبود و ما به این ضعف خودمان پی نمی بردیم ، این ضعف همچنان در وجود ما می ماند . خداوند متعال محبت می کند که ما را به معرفت النفس هدایت می کند ، نقصها و عیبهای ما را به خودمان می شناساند تا بتوانیم خودمان را بسازیم .

انسانی که درجه اش بالا می رود دیگر ابتلائات زندگی خودش برایش دشواری ندارد و به راحتی پذیرا می شود ابتلائات زندگی خودش را ، اما غصه دیگران را می خورد . یک عارف همانند مادری که فرزندش بیمار شده و پزشک دستور داده فلان آمپول را به فرزند تزریق کنند و این بچه چون از آمپول می ترسد مرتباً شیون و گریه می کند ، مادر به یک لحاظ قند در دلش آب می شود و خوشحال است که داروی لازم برای بهبودی فرزندش تهیه شد و تزریق شد و فرزندش به زودی خوب می شود لذا به این لحاظ با همه وجود خوشحال است و در دلش خندان است اما به لحاظ دیگر چون فرزندش جاهل است و متوجه نیست که این دارو برایش لازم است و تأثیرات دارو را متوجه نیست و این فرزند فقط درد این آمپول را می فهمد و مشغول درد کشیدن و گریه کردن است ، لذا به خاطر گریه کردن و متأثر بودن فرزند این مادر دچار ناراحتی و غصه می شود  . یک عارف هم همینطور است چون از آن کلاس گذشت که دیگر ابتلائات برای خودش تلخ باشد که شاعر گفت :

به حلاوت بخورم زهر                               که شاهد ساقی است

به ارادت بکشم درد                                که درمان هم از اوست

عارف زمانی که به ابتلائات دیگران نگاه می کند و می بیند که خداوند یک بلایی برای او فرستاده است به این لحاظ که این بلا سازنده و رشد دهنده این عبد است خوشحال است ، اما به لحاظ دیگر که می داند که این عبد هنوز به این راه آشنا نیست که این بلا چقدر چیز گرانبهائی است و اگر خداوند این بلا را نمی فرستاد لازم بود خود این بنده از خداوند التماس کند که خدایا چنین بلایی برای من بفرست و چون هنوز این بنده فهمش باز نشده و جاهل است لذا به خاطر دردناک بودن این بلا ، عبد به خودش می پیچد و به خاطر غصه آن عبد این عارف هم غصه دار است .

زمانی که روح بزرگ شد آنوقت است که دیگر انسان یک نفر را نمی بیند و نگاهش به همه است . یک وقت من غصه می خورم که مردم جاهلند و به خاطر دردناک بودن ابتلائات ، زندگی برایشان تلخ است و یک وقت من غصه می خورم که چرا مردم به بیراهه می روند ؟ چرا این سرمایه های عظیمی که خداوند در وجودشان قرار داده آنها را عاطل و باطل رها کرده اند ؟ چرا این فرصت گرانبهای عمر را که خداوند برای رشد و تکامل و تعالی در مسیر الی الله در اختیار آنها قرار داده اینطور بیهوده و هرزه تلف می کنند ؟ می شود در لحظه لحظه عمر این عالم از همه لذاید معنوی استفاده کرد ولی اینطور دست خالی دارند این عالم را طی می کنند ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد