حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها - 47

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به هر چه از دشواری ها که تن دادی ، باطل می شود . اگر به فقر تن دادی ، یا به هر مصیبتی که برایت پیش آید ، راضی شدی ،‌زندگی برایت شیرین می شود . بسوز و بساز . اصلاً دوای سوز ، ساز است . اگر سازش کردی ، همه بلاها و سوزها ساز می شود .

شرح استاد : اگر بخواهید سوزش هر ناملایمی تبدیل بشود به ساز زیبا ، راهش تن دادن به دشواری ها ، محرومیت ها ، نداری ها و فقرهاست .

----------------------------------------------------------

کوچک نمی تواند خود بزرگ را دوست بدارد ، بلکه بزرگ را برای چیزهایی که به او می دهد ، دوست دارد . ما رفتیم از خدا چیزی بگیریم ، خدا تور انداخت و ما را گرفت . آن چیزها دانه بود که برای به تور انداختن ما ریخته بود . شکار وقتی به تور افتاد ، چون دانا نیست ، دست و پا می زند تا از تور بیرون رود . .ولی پرنده ی دانا دست و پا نمی زند . به قول خواجه حافظ : مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش . وقتی صاحب تور می آید مرغ دانا را بگیرد او شروع می کند به چَه چَه زدن . صاحب تور می گوید تو چرا فرار نکردی و نرفتی ؟ او می گوید من جان نداشتم ، یعنی مُـردم . مثل آن دوست حضرت امیر (ع) که در شب شهادت حضرت زهرا (س) وقتی به همه گفتند بروید ، او از در خانه حضرت نرفت و وقتی اما حسن (ع) فرمود : چرا نرفتی ؟ گفت : من پای رفتن نداشتم و نتوانستم بروم . حضرت امیر (ع) فرمود : پس بگوئید بیاید داخل منزل . وقتی کسی نمی تواند گله کند ، خدا حامی او می شود .

شرح استاد : کوچک نمی تواند بزرگ را دوست بدارد و این بزرگ است که کوچک را دوست دارد . کوچک فقط می تواند اظهار محبت کند . محبت حقیقی از بزرگ به کوچک است و خداست که عبدش را دوست می دارد ، عبد کوچکتر از آن است که بتواند خدا را دوست بدارد . عبد نعمت های خداوند را دوست دارد ، عبد نعمتهای خداوند مانند احسانش ، ستار بودنش و ...  را دوست دارد و خود خدا را به اعتبار این که خداست نه ، عبد به اعتبار اینها خداوند را دوست دارد .

خداوند این نعمات را به مانند دانه ای پاشید و ما را صید کرد و با این کار در دام محبت خداوند افتادیم .

خداوند این نعمات مانند همسر و فرزند ، سلامتی ، روزی ، فهم و شعور و ... را به ما داد و اینها همه بهانه بود و توری بود تا ما را صید کند و ما به خاطر این نعمات می گوئیم که خدا چه خوب خدایی است.

حالا شکار وقتی به دام تور افتاد شروع به دست و پا زدن می کند و اتفاقاً وقتی بیشتر دست و پا می زند این نخ های تور بیشتر به دست و پایش می پیچد و شکار تقلای بیهوده می کند و فقط خودش را خسته می کند . اما پرنده دانا می داند که راه گریزی نیست و بیخودی تقلا نمی کند چون راهی برای فرار نیست ، همه در قبضه خداوند هستند ، قبضه مانند این مشت بسته است و این را هم پرنده دانا می داند که چه جایی بهتر از اینجا می تواند برود ؟ چه جایی بهتر از آغوش خدا و اولیاء خدا ؟ حالا فرض کنید خداوند این قبضه را باز کند کجا برویم ؟؟

مرغ دانا وقتی صاحب تور می آید که او را بگیرد شروع به چَه چَه زدن می کند ، شروع می کند به اظهار محبت .

نظرات 1 + ارسال نظر
آرشید سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

سلام
برایتان آرزوی سلامت و توفیق دارم
مدتی که به بروز نفرمودید خیلی چشم انتظار ماندیم .
انشاءالله که در این مسیر پایدار و به لطف حق رستگار باشید.
از تلاش خوب شما سپاسگزارم .

به نام خدا
با سلام خدمت دوست عزیز
فرمایش شما صحیح است و از بابت تأخیر در مقالات پوزش می خواهم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد