حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –44

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شیطان با دروغ خود ترس و غصه می آفریند . قرآن از قول شیطان در روز قیامت می فرماید : وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم‏ " : من وعده ی خلاف به شما دادم .

شرح استاد : همه غصه ها و ترسی که در زندگی ما هست دروغ شیطان است . شیطان می گوید فردا از کجا بیاوری تا بخوری . خوب این دروغ است چون همان خدایی که تا امروز رزق مرا مهیا کرده فردا هم همان خدا هست . این شیطان است که دارد نگرانی ایجاد می کند و می گوید پدرت مرد ، حالا تو چطور فردا عروس و داماد می شوی ؟ این کار شیطان است که خداوند را از یاد انسان می برد .

شیطان با وعده دروغ و خلاف در انسان غصه ایجاد می کند و می ترساند در حالی که هیچ ترسی وجود ندارد . آیا خداوند بنده ای را که آفریده مگر او را رها کرده است که جای نگرانی باشد ؟

بشر با همین مغز کوچکی که دارد اجازه نمی دهد چیزی را که دارد می سازد ضایع شود چطور خداوند اجازه می دهد چیزی هدر برود ؟

پس ما چه غصه و نگرانی و ترسی داریم ؟ تمام اشکال در آنجاست که خداوند را فراموش می کنیم .

هنر شیطان تاریکی ایجاد کردن است . یعنی نور الهی را با حجابی که ایجاد می کند اجازه دیدن را به ما نمی دهد و در تاریکی قرار می گیریم و آنوقت وهم ما را احاطه کرده و ترس بر ما مستولی می شود.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –43

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت در کارهایتان با راه بندان مواجه شدید ، بدانید خدا راه بندان ایجاد کرده است و اگر بخواهید راه بندان بر طرف شود ، باید با او خلوت کنید و رابطه تان را با او اصلاح کنید . حضرت امیر (ع) می فرمایند : " من اصلح ما بینهُ و بین الله اصلح الله ما بینهُ و بین الناس : کسی که آنچه بین او و خداست را اصلاح کند ، خداوند هم آنچه بین او و مردم است را اصلاح می کند " .

شرح استاد : این مطلب را اینقدر باید به خود بباورانیم و اینقدر تلقین کنیم تا به این باور برسیم که :    " لا مؤثر الوجود الی الله / در عالم وجود جز خدای متعال هیچ صاحب اثری نیست " هیچ کسی در این عالم کاره ای نیست پس هر اتفاق و راه بندانی برای ما پیش می آید خداوند برایمان پیش آورده است.

بیخودی نباید خودمان را با این و آن مشغول کنیم چرا که از خدا غافلیم و خدا را نمی بینیم .

اینکه راه را خدا بسته است حتماً یک هدفی وجود دارد که قبلاً گفتیم غم ، پیغام دوست است که مدتهاست به ما سر نزده ای.

عزیزان من توجه کنید ! هر آنچه را که شما در این عالم پائین می بینید سایه عالم بالاست و همه گیرهایی را که در زندگی ظاهری ما پیش می آید سایه گیرهایی است که در عالم بالا برای ما پیش آمده است .

اگر من این نخی را که در دست دارم گره بزنم و آنرا جلوی چراغ بگیرم عکس این گره بر روی دیوار می افتد ، حالا اگر شما روی سایه این گره هر چه کشتی بگیرید نمی توانید این گره را باز کنید ، اگر می خواهید گره را باز کنید باید بیائید و گره روی نخ را باز کنید .

وقتی رابطه ما با خدا گره ایجاد کند سایه آن در رابطه ما با خلق گره ایجاد می کند .

حتماً یک ناسپاسی ، یک نافرمانی ، یک غفلتی ، یک بی ادبی و جسارتی و ... در برابر خدا انجام شده است که گره ای را ایجاد کرده و سایه اش باعث شده در این دنیا گرفتاری بوجود بیاورد و حالا تمام انرژی ات را صرف کشتی گرفتن با این گره کرده ای و خودت را اذیت و خسته کرده ای بدون اینکه نتیجه ای بگیری .

این کلید گره های زندگی ماست به شرط اینکه این گفته ها را باور کنید و متأسفانه ضعف ما در باورهای ماست . گفته ها را می شنویم ، قبول می کنیم و برای دیگران هم نقل می کنیم ولی خودمان به آنها باور نداریم و این مثل آن باغبانی است که زحماتی می کشد و میوه ها را پس از به ثمر رسیدن جعبه می کند و آنرا روانه بازار می کند ولی خودش حتی یکدانه از میوه ها استفاده نمی کند .

در هر صورت باید تلاش نمائیم که این گفته ها را به خودمان بباورانیم تا به یقین برسیم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –42

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بچه دبستانی که بودم ، روزی از کوچه عبور می کردم . بچه ها گویا لانه ی زنبورها را خراب کرده بودند و زنبورهای عصبانی در پی انتقام بودند که من از هم جا بی خبر را گیر آوردند و به سرم که برای مدرسه کاملاً موهایش را از ته زده بودم ، حمله کردند و تا توانستند نیش زدند . تا به خانه رسیدم ، از شدت سوزش جای نیش زنبورها ناله ام بلند شد و پدر و مادرم شروع کردند به نوازش من و مادرم هم مقداری شیره انگور جای نیش زنبورها مالید تا زهر آن را بیرون بکشد و سوزشش تمام شود . از شما چه پنهان ، اگر چه سوزش سرم ظاهراً مرا نارحت می کرد ، اما از یک طرف به خاطر اینکه چند روز از رفتن مدرسه معاف بودم و از طرف دیگر نوازش های شیرین و دلنشین پدر و مادرم ، ته دلم خوشحال بودم و برای اینکه پدر و مادرم بیشتر نوازشم کنند ، گاهی اوقات تصنعی آه و ناله ام را شدیدتر می کردم . خودمانیم رفقا ، ما با خدا و اولیائش همین کار را نمی کنیم ؟ آیا خیلی از این آه و ناله ها و نازها که برای خدا و ائمه (ع) می کنیم ، به خاطر لذتی نیست که از نوازش های آنها می بریم و از این طریق می خواهیم نوازش های آنها بیشتر شود ؟ البته خدا و اولیائش ناز کردن های بنده ها را هم خریدارند . در حالیکه اگر انصاف بدهیم ، ناز کردن به آنها می آید و ناز خریدن و نیاز کردن به ما .

شرح استاد : این بزرگوار از حادثه های کوچک چه نکته های بزرگی را از آن دریافت می کردند . برای ما که روزانه تعدادی از همین حادثه ها از جلوی چشمان را می گذرانیم و توجه نداریم که چه پیامهای بزرگ معرفتی را در خود دارند .

گاهی اوقات ما آه و ناله هایی برای خدا و اولیائش سر می دهیم که اینها واقعاً ناز کردن است . حالا چرا این کار را می کنیم ؟ چون نازمان خریدار دارد و خدا و اولیائش ناز ما را می خرند و ما هم چون نوازش های آنها را دوست داریم برای آنها ناز می کنیم . یاد گریه های سر سجاده نماز بیافتید که خیلی هایش ناز کردن است .

البته ناز کردن به خدا و اولیائش می آید چون ناز کردن به بزرگ و صاحب جمال می آید و در واقع آنها باید ناز کنند و ما ناز آنها را بخریم ، اما شما می ببینید آنها ناز که نمی کنند هیچی تازه ناز ما را هم می کشند .

انسان چقدر خجل می شود که گاهی اوقات ما به گونه ای رفتار می کنیم که نعوذبالله خداوند محتاج است و ما غنی ، و جالب اینکه خداوند هم این نازها را می خرد که به آن می گویند ادلال .

در دعای افتتاح می خوانیم : " ... مُدِلاًّ عَلَیْکَ فیما قَصَدْتُ فیهِ اِلَیْکَ / ... و تازه در مطلوب و مقصود خود با ناز و عشوه به درگاهت آیم "

شما ببینید کدام معشوق است که نازت را بخرد بلکه باید آنقدر نازش را بکشی تا تحویلت بگیرد . ولی معشوقی که محبوب تمام هستی است ناز می خرد بجای اینکه ناز بفروشد .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –41

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

گذشته که گذشت و نیست ، آینده هم که نیامده و نیست . غصه ها مال گذشته و آینده است . حالا که گذشته و آینده نیست ، پس چه غصه ای ؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه .

شرح استاد : آنچه که گذشت و از دستت رفت که گذشت و نیست و آنی هم که قرار است فردا بیاید الآن کجاست ؟ الآن که نیست . گفت :

از آن چیزی که گذشت هیچ از او یاد مکن          فردا که نیامده است فریاد مکن

همه غصه های ما از گذشته مان است . چرا دیروز چنین اتفاقی افتاد ، چرا دیروز فلانی مرد ، چرا دیروز از کار بیکارم کردند .

همه اضطرابهای ما مربوط به آینده است . نکند فلان چیز آنطوری بشود ، نکند فلان اتفاق بیافتاد .

حالا اگر گذشته نیست و آینده هم نیست پس نقد ما لحظه حال ماست . گفت :

از فرصت بین دو عدم یعنی حال ، دم ، لحظه بهره ببر .

اگر ما در حال زندگی کنیم آیا غصه ای داریم ؟ آیا اضطراب و نگرانی داریم ؟

غم و غصه که مربوط به دیروز بود و نابود شد و دیگر وجود ندارد و نگرانی ها که مربوط به فرداست که هنوز نیامده و وجود ندارد ، پس همین حال را دریاب که نه غم و غصه ای دارد و نه نگرانی .

-----------------------------------------------------------------------------------

اهل دنیا یک پارچه غمند . دوستان اهل بیت (ع) اولِ راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند . خدا و خدایی ها یک پارچه شادی اند .

شرح استاد : اینکه مرحوم دولابی فرموده اند : دوستان اهل بیت (ع) اول راهشان گاهی شاد و گاهی غم دارند منظورشان همان برزخ مؤمن است که قبلاً توضیح داده ایم . چرا که یک مقداری از دنیا دارند و یک مقداری از آخرت . یک مقداری از غفلت و یک مقداری از ذکر . گاهی که به یاد خدا هستند خوش و سرحال و شنگولند و گاهی هم که خدا را فراموش می کنند آنوقت غم می آید .

آنهایی هم که خدایی هستند دیگر جایی برای غم و غصه در زندگیشان نیست .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –40

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خدا ما را برای شادی آفریده است نه برای غم . خدای واحد غنی قوی ، محال است مخلوقی را برای ناراحتی و غم بیافریند . اگر این بشارت را که ما را برای شادی آفریده اند ، باور کردی و به خودت قبولاندی ، دیگر غم وجود نخواهد داشت . این مژده مال کسی است که آن را باور کند . همین که فهمیدی دنیا فانی شدنی است و مشکلات و محرومیت هایش هم همیشگی و دائمی نیست و بالاخره روزی تمام خواهد شد ، نصف غم هایش باطل می شود . مشقت و غم دنیا وسیله ای است برای خوشی و شادی .

شرح استاد : غم زائده تخیل و توهم و جهل است . بچه کوچکی که داخل اتاق تاریکی قرار بگیرد می ترسد ، حالا در همان اتاق چراغ را روشن کنید دیگر نمی ترسد . پس ترس زائده جهل است . حال این ترس می تواند شامل هر چیزی بشود مثل ترس از کار ، ترس از بیماری ، ترس از آینده و حتی ترس از شب اول قبر و ... که همه اینها زائده جهل است و وقتی چراغ را روشن کنند ترس می رود .

پس وقتی شناخت و معرفت آمد دیگر ترسی نمی ماند . این توهمات ماست که اینگونه ما را وحشت زده کرده است . حالا اگر چراغ روشن شد و متوجه شدیم که خدا ما را آفریده و این خداست که به بنده اش رزق می رساند و همین که به این نکته توجه کردیم دیگر چه جای اضطراب و نگرانی و ترس ؟

لذا اگر این باور را در خود پیاده کردیم دیگر غم و غصه ای نخواهد بود . باید این چراغ را روشن کنیم تا روح و دل ما روشن شود .

بچه ای که داخل اتاق تاریک از ترس به خود می لرزد به راستی که چیزی داخل اتاق برای ترس نیست و همان موقع هم چیز ترسناکی وجود ندارد ، و نه اینکه چون چراغ را روشن کردیم آن چیز ترسناک فرار کرد ، خیر از اول چیز ترسناکی نبود و این بچه به دلیل توهم و تخیل دچار ترس شده بود . از اول چیز ترسناکی نبود ، از اول چیزی را که برایش غصه بخوریم وجود نداشت ، غصه هایی که ما خوردیم از جهل ما بوده است . حالا که چراغ را زدیم خنده مان می گیرد از غصه هایی که بیخود خورده ایم و به گذشته خود قاه قاه می خندیم .

همین که باور کنید تمام غم های دنیا ماندنی نیست نصف غم هایتان باطل می شود . این درست مانند این است که در منزلگاهی چند ساعتی توقف می کنید و می بینید مثلاً رختخوابش نرم نیست ، به خود می گوئید من که این جا ماندنی نیستم و چند ساعت دیگر حرکت می کنم . طول عمر در این دنیا نسبت به آن بی نهایتی که قرار است در آن باشیم از آن چند ساعت داخل منزلگاه هم خیلی کوچکتر است .

مشقت و گرفتاری برای شادی ما خلق شده که قبلاً گفتیم " ان مع العسر یسرا " که ظاهرش مشقت است اما باطنش شادی است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –39

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

به خودت بگو خدا با من است . توجه به این حقیقت سبب می شود مردن هم برای انسان آسان شود ، چه برسد به مشکلات کوچک تر . این حرفت هم راست است ، چون خدا با همه هست .

شرح استاد : این گفتار را تلقین کن به خودت که خدا با من است و آنرا باور کن . وقتی یک قدرتمندی با من است انسان از چه چیزی می ترسد ؟ وقتی قدرتمندترین قدرتمند جهان هستی با ماست از چه چیزی باید ترسید ؟ از کدام زورگویی باید ترسید ؟ و زور چه کسی به او می رسد ؟ " ... ْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ... (توبه / 40) ... خدا با ماست‏ ... " البته انسان باید یادش باشد که خدا با ماست ، آنوقت چه کسی زورش به او می رسد ؟ اگر خدا نگهبان و حامی ماست دیگر از چه چیزی بترسیم ؟ لذا از مردن هم نمی ترسیم چون خدا با ماست .

پس هر سختی و مشکلی پیش آمد فقط " إِنَّ اللَّهَ مَعَنا " .

تمام سختی ها مانند فقر و گرسنگی و ... که جمع شود می شود مردن ، حالا وقتی از مردن نترسیم بقیه مشکلات که چیزی نیست .

حالا می گویند قرار است آمریکا حمله کند (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است فلان بیماری بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) ، می گویند قرار است زلزله بیاید (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا ) .

در نماز میت می خوانیم : " اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَیْراً ، تو بهترین میزبانى خدایا ما جز خوبى از او سراغ نداریم " و بعد در تلقین در قبر می گوئیم : " ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ اَنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ / سپس بدان اى فلان به درستى که خداى تبارک و تعالى نیکو پروردگارى است "

از ابتدای این گفتار داریم تلقین می خوانیم که انشاءالله به موت رسیده باشیم . چون وقتی به موت برسیم دیگر همه غصه ها و گرفتاری ها و غم ها و ... باطل می شود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –38

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در زمان حضرت نوح (ع) پیر زنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبه ای که ته دره قرار داشت ، زندگی می کرد و حضرت نوح (ع) هر وقت از کار ساختن کشتی خسته می شد ، به کنار کلبه ی آن پیرزن می آمد و با او حرف می زد . وقتی قرار شد طوفان بیاید ، نوح (ع) به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوار می کند . وقتی طوفان آغاز شد ، نوح (ع) آن پیرزن را از خاطر برد . وقتی آب همه جا را گرفت ، نوح (ع) به یاد پیرزن افتاد و تأسف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند . هنگامی که طوفان فرو نشست ، نوح (ع) دید در نقطه ای دور دست سبزه زاری وجود دارد ، نزدیک رفت و با تعجب مشاهده کرد خانه همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش همه سالمند . از پیرزن پرسید : طوفان که آمد و آب همه جا را گرفت ، تو متوجه نشدی ؟ پیرزن گفت : یک بار که می خواستم نان بپزم ، دیدم ته تنورم کمی غمناک است ، پس این از آثار آن طوفان بوده است .

کسی که با خدا باشد ، طوفان حوادث به او زیان نمی رساند و حتی وجود آنها را هم احساس نمی کند .

شرح استاد : حضرت نوح (ع) کشتی را نه در کنار دریا بلکه در ته دره ای می ساخت و به همین دلیل همه او را مسخره می کردند که چرا اینجا مشغول ساختن کشتی است .

وقتی طوفهای عظیمی مانند طوفهای مصیبت و غم و مشکلات و مصائب که همه را غرق و نابود می کند در این میان کسی که دلش با خداست اصلاً وجود اینگونه مصائب را هم احساس نمی کند .

وقتی حضرت ابراهیم (ع) را در آتش انداختند ، حضرت آتشی را ندیدند و همه جا را گلستان می دیدند. کسی که با خداست وقتی در آتش مصائب قرار می گیرد برایش گلستان می شود ، بلکه حتی وجود آن مصائب را هم احساس نمی کند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –37

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت غصه ای آمد ، بلافاصله سرت را به سجده بگذار که سبک می شوی .

وَ من اللیل فاسجُد .

شرح استاد : هر غصه ای آمد ، چه غصه دنیا آمد ، چه غصه آخرت آمد ، چه غصه معنویت آمد و آسمان روحت تاریک شد سجده طولانی کن که قرآن فرمود : " وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ  ... (انسان/26) و در شبانگاه به سجده خدا پرداز ... "

این سجده انسان را خالی می کند و وقتی سرت را از سجده بر می داری انگار که از غم و غصه خبری نیست و روحت یک نفس راحت می کشد .

درمان غصه سجده است .

---------------------------------------------------------------------------

خودت که چراغ شدی ، دیگر شبی نمی بینی . چند سال است که من شبی نمی بینم .

شرح استاد : یک زمانی هست که هوا تاریک است و انسان از کسی یک چراغ می گیرد . البته باید بدانیم که این چراغ مال خودت نیست و آن را قرض گرفته ای . این مانند همین گفتارهایی است که ما می گوئیم و این حرفها را قرض گرفته ایم تا انشاءالله این چشمه درون خودمان شروع به جوشش کند و دیگر لازم نباشد کتابی بخوانیم و این گفتارها را از کتاب نفس خودمان بخوانیم .

البته در ابتدای کار لازم است که انسان چراغ معرفت و علم را قرض کند تا مسیر را درست تشخیص بدهد ، اما زیباتر این است که خود انسان چراغ بشود و وقتی که انسان خودش چراغ شد دیگر شب و تاریکی را نمی بیند چون هر وقت به شما خبر دادند که فلان جا تاریکی است و شما به آنجا بروید تاریکی فرار می کند و چون خودتان چراغید نمی توانید تاریکی ببینید و هر جایی بروید آنجا روشن است.

از دیگر محاسن این است : انسانی که خودش چراغ است در نزد هر کسی هم بنشیند آنرا هم روشن می کند . وقتی به نزد انسان اهل معرفتی می روید حداقل تا زمانی که در کنار او نشسته اید می بینید تمام غصه های عالم از دلتان رفت و انگار نه دنیایی وجود دارد نه آخرتی ، حالا وقتی از کنار او دور می شوید و غم و غصه ها می آید بحث دیگری است چون از کنار چراغ دور شده اید و تاریکی ها خودشان را نشان می دهند .

مردان خدا پرده پندار دریدند                            یعنی به جهان غیر خدا هیچ ندیدند

آن کسی که به جز خدا هیچ چیزی را نمی بیند دیگر کجا غم و غصه را می بیند ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –36

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شب برای سالک خیلی خوب و نافع است . هر وقت غمناک شدی ، شب است . از شب و فقر و گرسنگی و مریضی و ... فرار نکن .دم هم نزن ، که بهترین عبادت صوم و صمت است . دنیا شب است و قیامت روز و برزخ بین الطلوعین است . دنیا لیل است . لیلةالقدر یعنی قدر این لیل دنیا را دانستن و از آن بهره بردن . در آن صورت نزدیکی های مطلع الفجر ملائکه به عبد خدا نازل می شوند و به او سلام می کنند ، چون محبت خدا ، بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

شرح استاد : هر وقت غمناک شدی که می خواهد دوازده ظهر باشد ، ساعت شش صبح باشد یا ساعت دوازده شب ، فرقی نمی کند هر وقت غمناک شدی شب است .

نق نزن و گلایه هم نکن که بهترین عبادات سکوت و روزه است . این یعنی محروم شدن و دم بر نیاوردن.

دنیا شب و قیامت روز است چون می گوئیم " یوم القیماة " روز قیامت ، اگر آخرت روز است پس نقطه مقابلش دنیاست که شب است . زمان بین الطلوعین از اذان صبح است تا طلوع آفتاب که عالم برزخ است . یعنی یک بهره ای از شب دنیا دارد و یک بهره ای هم از روز آخرت دارد . البته این یک طیف است که وقتی وارد برزخ شدی اول درصدش عالم دنیاست و یک درصد کمی از آن آخرت است و فرض کنید که نود درصدش دنیا و ده درصدش آخرت است . اما وقتی برزخ را طی می کنید و به جلو می روید از درصد دنیا کم  و به درصد آخرت افزوده می شود . این وضعیت ادامه دارد تا اینکه مراحل برزخ را طی کنید تا زمانیکه درصد دنیا صفر و درصد آخرت صد شود که بعد وارد قیامت می شوید .

سیر روحی و معنوی سالک هم همینطور است . ابتدا در تاریکیهای شب دنیاست و در امور ظلمانیه اسیر است . البته مؤمن شب مطلق ندارد و این اهل طبیعت و اشقیا هستند که در شب مطلق زندگی می کنند . در روایات داریم که مؤمن از بدو تولد برزخ را طی می کند . گفت :

خلق را با تو کج و بدخو کند                         تا ناچار او ، رو آن سو کند

هر انسانی وقتی خدا را فراموش کرد غم و غصه و حسرت و ... به سراغش می آید . و وقتی من نمی بینم که این خداست که دارد زندگی مرا اداره می کند و اگر چیزی ندارم خدا نداده ، آنوقت این زندگی می شود یک مشت حسرت که فلانی فلان چیز را دارد و من ندارم ، این زندگی می شود یک مشت غصه که فلان چیز را داشتم و از دستم رفت ، این زندگی می شود یکپارچه نگرانی که نکند فردا مرا اذیت کنند ، نکند فردا فلان چیز مرا بگیرند . این است که وقتی خدا را نمی بینید در شب زندگی می کنید .

اما وقتی خدا را یاد کردی آنوقت می شود روز . اگر چیزی دارم برای این است که خدا به من داده و برای من مفید بوده و اگر چیزی ندارم خدا نداده چون برایم مضر بوده و چه چیزی بهترین از این . پس حسرت چه چیزی را بخورم ؟ حسرت چیزهایی که برایم مضر بوده و به من نداده اند ؟ اضطراب چه چیزی را بخورم در حالی که غیر خدا در زندگی من کاره ای نیست .

مؤمن هم همینطور است و در سیرش گاهی یاد خداست که برایش روز است و گاهی از یاد خدا غافل است که برایش شب است . حال هر چه درصد یاد خدا بودن مؤمن زیادتر شود یاد دنیا در نظرش کوتاه می شود که روزش بلندتر و طولانی تر می شود .

در روایات داریم که در آخر الزمان روزها طولانی می شود ، در آخر الزمان سیر روحی مؤمن هم این اتفاق می افتد و روزهایش بلند می شود .

معنای لیلة القدر در این جمله مشخص شد که قدر مصیبت هایی که در دنیا می آید انسان بشناسد و از آن بهره ببرد و بفهمد که اینها چه چیزهای ارزشمندی است و قدر این ریاضتها و مداواها را بداند و هر کس به اینجا رسید که در لیل دنیا قدر این گرفتاریها و مصیبت ها را دانست و در برابر آن نه تنها نق نزد بلکه ناراضی هم نبود بلکه ارزشمند بودن آنها را تلقی کرد ، و سعی کرد بهره سازنده ای در جهت رشد و کمال معنوی ببرد ، این انسان لیلة القدر را درک کرده است که در این حالت ملائکه الهی بر او نازل می شوند و به او سلام می کنند . " سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْر (قدر/5) این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه‏ " .

دیگر از مطلع فجر شروع می شود که لیل دنیا را پشت سر گذاشت و وارد برزخ شد و طلوع فجر شروع می شود که ملائکه شروع به آمدن می کنند و سلام می کنند و تهنیت می گویند به این عبدی که توانسته این سیر را طی کند . چرا این کار را می کنند ؟ چون محبت خدا بلکه خود خدا می خواهد در آن قلب پا بگذارد .

محبت خدا لطیف است و جای دلخوری و غصه و حسرت نیست که به گفته حافظ :

چون غم ات را نتوان یافت به جز در دل شاد          ما به امید غم ات خاطر شادی طلبیم

که اگر بخواهید غم خدا را داشته باشید باید خاطر شادی داشته باشید و از خدا خشنود و راضی باشید.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –35

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

غم ، شب مؤمن است و غم های بزرگ ، لیلة القدر شیعه است .

شرح استاد : شب زمانی است که هوا تاریک است و چیزی دیده نمی شود . زمانی که غصه ها به سراغ انسان می آیند آسمان روح ما تاریک می شود و انسان نمی تواند حتی فکر کند و چیزی را ببیند و در آن غصه و گرفتاری غوطه ور است . این شب روحی ماست . پس غم شب مؤمن است .

شب مخزن اسرار خداست . گفت :

شب ز اسرار علی آگاه است                       دل شب مخزن سر الله است

شب خلوتگاه مناجات عاشقان خدا با خداست . گفت :

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند          گـرد بر و بام دوست پـرواز کنند

هر دم که به هر کجاست شب بربندند           الا در دوست که شب باز کنند

یک شب داریم که همین شب کره زمین است که پشت به خورشید قرار دارد . به گفته بزرگان که فرموده اند : در روز کسی به جایی نرسید و هر کس به جایی رسید از دل این شب بود . البته این شب ظاهری است و ما شب دیگری هم داریم که دارای درجه بالاتری است .

" لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر (قدر/3) شب قدر از هزار ماه برتر است‏ "

یک شب قدر بزرگتر از هزار ماه می شود سی هزار شبانه روز . یعنی آن رشدی که عبد در سیر عبودی خودش در طی سی هزار شبانه روز و نزدیک به هشتاد سال  عبادت کرده است و می تواند طی کند و به مراتب کمال برسد بیش از آن در " خَیرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْر " هست و در لیلة القدر می تواند طی کند. یعنی در همین غم بزرگ و مصیبت بزرگی که خداوند به او عطا کرده می تواند به این کمالات برسد.

مرحوم دولابی در این رابطه مثال قشنگی می زدند و می فرمودند : در گذشته وقتی می خواستند کله و پاچه را بپزند آنرا داخل دیگی می ریختند و آنرا داخل تنوری که نان می پختند قرار می دادند . این کله و پاچه از شب تا صبح نزدیک به ده ساعت می بایست می جوشید تا صبح آماده برای خوردن شود . حالا در این اواخر دیگ زودپز بوجود آمد که همین کله و پاچه را داخل آن می گذارند و درش را می بندند که همین کله و پاچه ای که می بایست در مدت ده ساعت آماده می شد با این دیگ زودپز در مدت یکی دو ساعت آماده می شود . مرحوم دولابی می فرمودند : بشر توانسته دیگ زودپز درست کند آیا خدا بلد نیست ؟ این دیگ زودپز سایه آن حقیقت است که آن غمهای بزرگ در ما می آید و درش را محکم می بندند تا بجائی که دیگر نفس انسان را بند می آورد ، آنوقت آن سیری که این مؤمن باید در هشتاد سال طی کند چه بسا ظرف یک ماه همان سیر را طی می کند . یعنی به آن پختگی که ظرف هشتاد سال باید می رسید ظرف یک لیلة القدر به همان پختگی و شاید بیش از آن پختگی می رسد.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –34

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

لبت را کنترل کن . ولو به تو سخت می گذرد ، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو . حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی ، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود .

شرح استاد : در مرحله اول انسان باید لبش را کنترل کند و گله و شکایت نکند ، مرحله دوم و بالاتر این است که انسان از خدا تعریف هم بکند و ابراز کند که بهتر از این نمی شد و فوق تصور ما بود که خدا با ما این همه خوبی کند و خدا هیچ جایی را برای ما کم نگذاشته ، در دعای ماه رجب داریم :

" فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ (زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد ) "

این درجه بالاتر است که بعد از اینکه لبمان را کنترل کردیم و گله و شکایتی نداشتیم ، شروع کنیم از خدا تعریف کردن . البته امکان دارد اول کار شما پیش خودتان بگوئید که من با این تعریف دارم دروغ می گویم و خدا در این مسئله چیزی را کم گذاشته است چرا که من گرسنه ام ، فقیرم ، بیمارم ، بیکارم و ... و اینکه می گویم خدا بهترین کار ممکن را کرده است پس در حال دروغ گفتن هستم .

ولی شما به دروغ از خدا تعریف کنید و این کار را ادامه دهید ، چون این جهل ماست که اجازه نمی دهد ما خوبی ها و کمال فعل خدا را نبینیم و مرتب نقصان ببینیم . همین جهل باعث می شود ما نظام هستی را نظام احسن نبینیم و فکر می کنیم عیبی و کم و کاستی ای در این نظام هست .

وقتی که تعریف از خدا را ادامه دادید و پرده ها کنار رفت متوجه می شوید که دروغی نگفته اید و نظام هستی یک نظام احسن است و واقعاً بهتر از این نمی شد که خدا با ما انجام داد .

این مثال را بارها گفته ام که بچه ای که بیمار است و پزشک داروهای تلخی را برای او تجویر کرده و او را از شیرینی و بستنی منع کرده و برای او جست و خیز را ممنوع کرده است . حالا این بچه بخاطر جهلش فکر می کند دکتر برای او چیزهای بدی برایش تجویز کرده و نق می زند که این هم شد دکتر که باید درد آمپول و تلخی دارو را باید تحمل کنیم و از همه چیزهای خوشمزه و لذیذ ما را محروم کرده است . حالا اگر این بچه بزرگ بشود و بفهمد که با این بیماری شیرینی و شکلات و بستنی برایش ضرر دارد و امکان دارد که او را حتی بکشد و این داروهای تلخ برایش شفا بخش است آنوقت است که متوجه می شود آقای دکتر بهترین کار ممکن را با او می کند . لذا حالا اگر در آن سن طفولیت به او گفتند که به دروغ از آقای دکتر تشکر کن و به او بگو آقای دکتر دست شما درد نکند و شما چقدر قشنگ طبابت می کنید آنوقت وقتی کم کم بزرگ شدی و مثل آقای دکتر فهمیده شدی می بینی که آنوقتی که به دروغ از دکتر تعریف می کردی در واقع دروغ نمی گفتی و به راستی کار دکتر حرف نداشت . چرا که اگر این علم آقای دکتر را به آن کودک بدهند مطمئن باشید که او هم همان چیزی را برای خودش تجویز می کند که آقای دکتر تجویز کرده بود .

انشاء الله این فهم ما باز شود و ببینیم کارهایی که خدا با ما می کند کارهای خوبی است .

مرحوم دولابی می فرمودند جلسه ای پنج شش نفره تشکیل بدهید و در این جلسه بنشیند و به دروغ از خدا تعریف کنید . ملائکه آسمان متعجب می شوند و جلسه شما را به هم نشان می دهند که در جاهای مختلفی که انسانها از خدا گله مندند و مرتب نق می زنند جلسه ای هست که فقط از خدا تعریف می کنند و جلسه شما مانند نوری در آسمانها می درخشد . بعد کم کم که پرده ها کنار رفت می بینید که در واقع دروغ نمی گفتید و خدا خوب خدایی است .

لذا اگر خداوند به بنده اش علم و معرفت بدهد و این بنده را آزاد بگذارد که هر چه دوست داری برای خودت از این زندگی انتخاب کن می بینید که جز همان انتخابهایی که خداوند برای او انجام داده هیچ چیز دیگری را برای خود انتخاب نخواهد کرد چون می فهمد که بهترین چیز ممکن همانی است که خداوند برایش مقدر کرده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –33

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خداوند فرمود : هر چه دیدی هیچی نگو ، من هم هر چی دیدم هیچی نمی گم . یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو ، من هم در کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمی گویم .

شرح استاد : این یک قرار است که وقتی گرفتاری یا مریضی یا مشکلی پیش آمد ، صدایش را در نیاور و نق نزن .

پناه می بریم به خدا از دست مؤمنینی که خیلی دوست داشتنی هستند ولی وقتی مشکلاتی پیش می آید از خدا هم گلایه می کنند . واقعاً این چه جور ایمانی است ؟ گفت :

لاف عشق و گله از یار ، زهی لاف گزاف              دوستداری اینچنین مستحق هجرانند

این خیلی زشت است که انسان مدعی عرفان و ایمان باشد و اینچنین با پیش آمدن مشکلی گلایه و شکایت کند .

تو مصائب را بپوشان ، خدا هم گناهان تو را می پوشاند . اگر بخواهیم خدا گناهان و خطاهای را بپوشاند راهش این است که اگر ما در زندگیمان نقص و کاستی ای دیدیم ( البته وجود ندارد ) ولی اگر چیزی دیدیم باید دم بر نیاوریم .

------------------------------------------------------------

هر چه درد را آشکارتر کنی ، دوا دیرتر پیدا می شود . اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی ، شاید خدا خودش در را باز کند .

شرح استاد: این مطلب خودش یک رمز و سر است . وقتی انسان مشکلی را در نزد هر کسی اظهار کرد دیگر دوایش دیر پیدا می شود . اما اگر با ادب باشد و آن گرفتاری را بپوشاند خود خدای متعال در را باز می کند .

اگر مشکلی پیش می آید دلیلش این است که خداوند می خواهد ظرفیت روحی ما را بزرگ کند . حالا وقتی آن مشکل را مرتب اظهار می کنیم یعنی اینکه آن مشکل را به بیرون می ریزیم . دقت کنید ، آن مشکل بوجود آمده که ظرف بزرگ بشود ولی شما آنرا بیرون می ریزید و به هر کس می رسی آنرا اظهار می کنی . خوب این ظرف بزرگ نمی شود چون هر چه از اینور می ریزند شما آنرا بیرون می ریزید از آنطرف باز در شما می ریزند با این کار آن گرفتاری باید در وجود شما بماند . حالا اگر آن گرفتاری را اظهار نکنی و دم بر نیاوری دیگر لازم نیست گرفتاری دیگری را در ظرف شما بریزند چون ظرف وجودی شما بزرگ شده است و در نتیجه آن گرفتاری قطع می شود .

لذا وقتی گرفتاری و مشکلی را اظهار می کنیم در عمل راه چاره را خودمان داریم می بندیم . باید بگذارید آن مصیبتی که آمده تا در وجود ما یک سازندگی ایجاد کند کارش را انجام بدهد و آنرا تخلیه نکنیم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –32

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

امیدوارم در دنیا کاستی ها را نبینید ، اگر هم دیدید ، دم بر نیاورید .

شرح استاد : این آرزوی قشنگی است که مرحوم دولابی برای همه ما کرده اند .

بهتر است که انسان کاستی ها را در زندگیش نبیند ، گفت :

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                   منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

چقدر زیباست که انسان دیده اش را به دیدن بدی آلوده نکند و البته می شود که انسان اینجور بشود.

حتی اگر بنا را بر این بگذاریم که در دنیا بدی وجود دارد و البته تا زمانی که در عالم کثرت هستیم هم خوبی داریم و هم بدی . در همین زمانی که در عالم کثرت و عالم حجابها هستیم می شود بگونه ای بود که انسان به غیر از زیبائی چیزی را نبیند . نمونه بارز این نکته حضرت زینب (س) می باشد در زمانی که ابن زیاد (لعنت الله) سؤال کردند که : چگونه دیدی کار خداوند را با برادرت حسین (ع) ؟ حضرت زینب (س) فرمودند : " ما رأیت الی ما جمیلا (ندیدم مگر زیبایی ) " .

این چه چشمی است !  در صحنه ای که آن همه جنایات و شقاوت و زشتی و پلیدی از لشکریان عمربن سعد (لعنت الله) سر زد و حضرت فرمودند : ندیدم مگر زیبایی .

زمانی که فرد مؤمنی از دنیا میرود ، او را غسل و کفن می کنند و واجب است قبل از اینکه او را دفن کنند نماز میت را بر او بخوانند . در یکی از فرازهایی که در نماز می خوانند می گوئیم : خدایا این فردی که در پیشگاه تو این جا دراز کشیده  اگر مرد باشد : " عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ : این بنده توست " و اگر زن باشد " أمَتُکَ وَابْنَةُ عَبْدِکَ  " در ادامه می خوانیم : " وَابْنُ أمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وأَنْتَ خَیْرُ مَنْزُول بِه : بر تو وارد و مهمان شده و تو بهترین کسی هستی که می توانی بر تو وارد شد " ، " اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَیْراً: خدایا ما از این جز خیر چیزی خبر نداریم " . حالا توجه بفرمائید انسانی که جایز الخطاست و ممکن است آن مؤمن اشتباهاتی هم داشته باشد چون معصوم نیست ولی خداوند متعال دستور داده که بگوئید ؟ خدایا ما از این جز خیر چیزی خبر نداریم .

انسان باید بگونه ای بشود که در کسی بدی نبیند و چشم زیبابین داشته باشد .

مثالی است که بارها گفته ایم که : یک بلبل و مگسی بودند ، این دو را  در باغ سرخ معطری رها کنید ، می بینید بلبل مستقیماً بر روی شاخه گلی می نشیند و شروع به چهچهه و آواز در کنار گل می کند چون این بلبل در این باغ نمی بیند مگر گل را . اما مگس مستقیماً بر روی کودهای پای درختها می رود چون آن مگس در این باغ نمی بیند مگر آن کثافات را . توجه بفرمائید که ایندو در یک باغ هستند اما دو روحیه با دو رفتار مختلف .

یکی در آن باغ ندید جز گل ، و دیگری ندید جز کثافات.

جقدر زشت است که انسان روحیه مگس داشته باشد . چقدر زشت است که انسان با کسی برخورد کند و یا بر جمعی وارد شود و مستقیماً چشمش به طرف زشتیها و بدیها و کاستیهای  آن شخص یا جمع برود .

چقدر زیباست که انسان روحیه بلبل داشته باشد ، تا وقتی او را در باغ عالم رها کردند این انسان جز گل سرخ محمدی (ص) را نبیند . انشاءالله انسان می تواند به اینجا برسد و راهش هم عشق است .

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                   منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

" ای خدائی که جمیل و زیبائی را اظهار کردی و زشتیها را مخفی و پوشاندی "

اگر انسان این روحیه را داشته باشد متخلق به اخلاق الهی می شود . که اگر انسان اینطور شد دیگر کاستیها را نمی بیند و  چنان غرق در کمال و زیبائیها هست که دیگر نگاهش به طرفی کاستیها نمی رود . مانند یک ساختمانی که در بیرون و داخلش بسیار زیباست و حالا در گوشه آن یک ترک وجود دارد و این خیلی زشت است که انسان فقط نگاهش به آن ترک باشد .

باید در این عالم زیبابین بشویم و دیده زیبابین پیدا کنیم و تا این دیده را پیدا نکنیم به آنطرف پرده راه نخواهد بود .

شرط دیدن امام بعنوان حجت خدا ، دیدن رسول خدا ، دیدن ملائکة الله و ملاقات خود خدا ، این است که دیده باید زیبابین بشود . دیده ای که عادت به دیدن زشتیها دارد چگونه حجت خدا را که زشت نیست می تواند ببیند ؟ چون در حجت خدا زشتی ای وجود ندارد که من بتوانم آنرا ببینم .

حالا اگز نگاهتان به زشتی ای افتاد و کم و کاستی ای دیدی سکوت کن و صدایش را بلند نکن چون وقتی اظهارش کردی مشکل بوجود می آید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –31

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

افضل عبادات صوم و صمت است : اول العبادة الصمت و الصوم . افضل العبادة الصبر و الصمت و الانتظار الفرج . یعنی هیچ چیز نخور ، دم هم نزن . مؤمن یک عمر روزه است و دم هم بر نمی آورد .

شرح استاد : در جلسه قبل توضیح دادیم که صوم و صمت یعنی روزه و سکوت .

پنج چیز است که خیلی مؤثر است در سیر و سلوک سالک :

صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکری به مدام        نا تمامان این جهان را کند این پنج تمام

صمت یعنی اینکه انسان وراج نباشد و کم حرف بزند .

جوع یعنی گرسنگی و روزه بگیرد و پرخوری نکند .

سهر یعنی بیداری در دل شب و شب زنده داری .

خلوت یعنی همه اش قاطی جامعه نباشد .

و ذکری به مدام که این پنج چیز انسان را به کمال می رساند .

هر چند اینها مراتب ظاهری است و فقط خدا می داند که این سکوت تا چه اندازه می تواند عمیق تر باشد .

یک مرتبه این زبان انسان است که حرف نمی زند ، یک وقتی انسان در دل خودش با خودش حرف نمی زند که گاهاً پیش می آید ما در زبان ساکتیم ولی در دل خودمان و در فکر و اندیشه امان گله گذار هستیم . اینقدر لایه های زیادی در وجود ما هست که همه این لایه ها باید یکی یکی ساکت شوند .

" وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون‏ (اعراف/204) چون قرآن خوانده شود گوش کنید و ساکت باشید شاید مشمول رحمت او واقع شوید "

اینکه می فرماید گوش کنید دلیل آن است که ساکت باشید انشاءالله بتوانید از سکوت به برکات آن دست پیدا کنید .

در صوم هم همینطور است ، گاهی انسان از خوردن دوری می کند ولی گاهی لایه های عمیق انسان از خوردن خودداری می کند .

کسی که می خواهد وارد وادی عبادت بشود اولش این است که باید اهل صوم و صمت باشد .

افضل عبادات یکی صبر است ، یکی صمت است یعنی سکوت کند و یکی هم انتظار فرج است که یک بخش آن انتظار عمومی است که همان ظهور حضرت بقیة الله العظم (عج) است و بخش دیگرش فرج انفرادی شخصی است که باید خودتان به فرج برسید و غیبت درونی اتان ختم بشود و ظهور باطنی شما اتفاق بیافتد و بتوانید حجت باطن را ملاقات کنید .

روزه نخوردن مطلق نیست . روزه نخوردن از طلوع فجر تا اذان مغرب است . معنای روزه این است که از خواسته های دنیوی در حد نیازتان استفاده کنید و زیاده روی نکنید . پیامبر (ص) فرمودند : از بیشترین چیزی که برای امتم می ترسم یکی پیروی از هوا و هوس و دوم آرزوهای دور و دراز دنیوی است .

پس مؤمن یک عمر روزه است و دم هم بر نمی آورد . با همه سختی ها و گرفتاریهایی که می آید چیزی اظهار نمی کند .

" ... یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف‏ ... (بقره/273) ... مؤمنینی که از رفتن ناتوانند، ناآشنایان بى‏نیازشان مى‏پندارند ... "

یا در ضرب المثل هست که : طرف صورت خودش را با صیلی سرخ می کند . چرا این کار را می کند ؟ چون می خواهد آبروی خدا و اولیاء خدا را حفظ کند . هر کس او را می بیند می گوید چقدر وضعش خوب است و صورتش گلی است ولی نمی دانند که با صیلی صورتش را سرخ کرده است .

-----------------------------------------------------

در روایت نبوی وارد شده است که بهترین عبادت دو چیز است : صوم و صمت . یعنی خواسته و نظریه ای از خود نداشته باشی و هر تقدیری خداوند برای تو پیش آورده و بریده ، راضی باشی و گله و شکایتی هم اصلاً نداشته باشی و سکوت نمایی .

شرح استاد : اگر می خواهید به برترین عبادتها دست پیدا کنید در همین دو چیز است : صوم و صمت.

اگر می خواهید از راه عبادت به کمال و به یقین برسید باید که :

" وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین‏ (حجر/99) و تا زمان مرگ پرستش کننده پروردگارت باش‏ "

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –30

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

امیرالمؤمنین (ع) فرمودند : ثلاثة من کنوز الجنة کتمان الصدقة و کتمان المصیبة و کتمان المرض : سه چیز از گنج های ایمان است : اول صدقه دادن پنهانی در راه خدا ، دوم مصیبتی که رو کند و به کس نگویی ( الا به انیس ) ، سوم پوشاندن مرض و بیماری . هر چه مصیبت را بپوشانی ، گنجت بزرگ تر می شود . بزرگ ترین عبادات صوم است و صمت .

شرح استاد : صدقه لازم نیست فقط پول باشد . گاهی عفو یک کسی که به شما ظلمی کرده می تواند صدقه باشد . صدقه صورتهای متنوعی دارد . گاهی یک محبت و توجه به کسی صدقه است . گاهی یک علم و معرفتی که به کسی عطا می کنید صدقه است ولی صدقه پولی باید باشد .

مرحوم دولابی می فرمودند اولین جهاد ، جهاد مالی است بعد جهاد با انفس است . جهاد انفس جهاد اکبر است . جهاد انفس مبارزه با منیت است اما آن جهادی که در جبهه ای با دشمن مقابله می کنید و بدنتان زخمی می شود یا کشته می شوید با جهاد انفس فرق دارد . ایشان می فرمودند نکند جهاد با مال نکرده آمده اید و در این جلسه نشسته اید ، هیچی گیرتان نمی آید چون شرط اول جهاد با مال است . اول باید بتوانید از مالتان بگذرید بعد از چیزهای دیگری می توانی بگذری ، چون وقتی که شما هنوز به یک مبلغ ناچیزی چسبیده ای چطور می توانی از عالم کثرت کنده شوی و به سمت حقیقت توحید بروی .

انسانهایی هستند که با کوچکترین مصیبتی شروع به گله کردن می کنند که حقیقت این گله ، گله کردن از خود خداست ، گفت :

لاف عشق و گله از یار                                     زهی لاف گزاف

که دم از عشق خداوندی می زنی و گله از خدا می کنی !

پس باید کتمان مصیبت کرد . اگر مشکل و گرفتاری و بیماری و فقری پیش آمده ، انسان نباید دم برآورد و به کسی ابراز نکند . حالا اگر دیگر عرصه به او تنگ شد می تواند به انیسش بگوید ، آنهم محرمانه و خصوصی .

هر چه مصیبت را بپوشانی عطاهایت بیشتر است چون این مصیبت می آید تا ظرف وجودی ما را بزرگتر کند . خداوند یک عطای بزرگی را برای ما در نظر گرفته که ظرفیت وجود ما در حال حاضر گنجایش آن عطا را ندارد که خداوند باید از دادن آن عطا صرف نظر کند یا باید ظرف وجودی ما را بزرگتر کند . ظرف وجودی ما بزرگ نمی شود مگر در دل ابتلائات . حالا این ابتلائات چه زمانی ظرف وجودی ما را بزرگتر می کند ؟ وقتی که دم بر نیاوریم . مثل زمانی که بادکنکی را دارند باد می کنند . این بادکنک چه زمانی باد می شود ؟ وقتی که سوراخ نداشته باشد . حالا شما وقتی نزد هر کسی می روی و سفره دلت را باز می کنی و درد دل می کنی و مرتب از خداوند و خوبان خدا شکایت داری در واقع بادکنکت سوراخ دارد . در حالی که باید بگذاری این ابتلاء در وجودت بیاید و درش را ببنددی و آنرا ابراز نکن تا ظرف وجودت بزرگ بشود تا آن عطایی را که خداوند برایت در نظر گرفته جا داشته باشی تا تحویل بگیری والا ظرف وجودت جا نداره و تا زمانی که بزرگ نشوی این بلا ادامه دارد .

این یک راز است که اگر در نزد این و آن بروی و از بلا بگویی گرفتاریها گشوده نمی شود چون قرار است بادکنک وجودت بزرگ شود و اگر بخواهی که دیگر این بادکنک را باد نکنند باید سوراخ بادکنکت را ببندی . این بلا آمده تا یک سازندگی خاصی را در ما ایجاد کند و وقتی آن سازندگی ایجاد شد دیگر لازم نیست آن بلا ادامه پیدا کند و خداوند آنرا برطرف می کند و اگر انسان اظهار نکند مصائب را ، سختی ها ، محرومیت ها را ، همین ظرف وجودی انسان را بزرگ می کند در نتیجه عطاهایش و بهشتش بزرگ تر می شود .

اقیانوس رحمت خدا بی انتهاست و آنی که نصیب شما می شود به تناسب ظرف شماست .

از آنطرف که بخلی نیست ، محدویت مربوط به این طرف است .

صوم یعنی امساک کردن و صمت یعنی سکوت کردن .

صوم یعنی محرومیت و صمت یعنی دم بر نیاوردن بر آن محرومیت .

وقتی روزه می گیری نه میخوری و نه می آشامی ، پس روزه یک نوع محرومیت است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –29

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هیچ ابتلائی ، چه دنیایی و چه آخرتی ، به مؤمنی نمی رسد ، الا ضامنش خداست و خدا جبران می کند .

اگر کسی نقص یا ابتلاء و کمبودی در زندگی دارد ، خداوند متعال حتماً از راه دیگر جبران می کند . در سابق مثلاً اگر کسی زلف نداشت و کچل بود ، در عوض صدای خوبی داشت ، به طوری که بیست نفر زلف دار اطراف او بودند .

افراد معدودی که خدا برای عبرت گرفتن دیگران ، از بعضی نعمت های ظاهری محروم کرده است ، در عوض چند چیز قیمتی مخفی در وجودشان به آنها داده است که دیگران از آن خبر ندارند .

شرح استاد : اگر کسی چشم ظاهرش نابیناست و خداوند این نابینا را خلق کرده که دیگران ببینند و عبرت بگیرند و ارزش این چشم سالمی که خداوند به آنها عنایت کرده را متوجه بشوند و شاکر بشوند این نعمت را . از طرف دیگر اگر خداوند این نایبنا را خلق کرده اینطور نیست که آنرا محروم گذاشته باشد بلکه درست است که از چشم ظاهری محروم است ولی خدا می داند که چه عطاهای بزرگی را به آن شخص عنایت نموده است .

نکته اساسی در این مطالب این است که اگر خداوند یکجایی برای ما کم گذاشته در جای دیگر جبران نموده است .

اگر خداوند ابتلائی ، محرومیتی و نقصی را برای یک عبدی به خاطر حکمتی پیش آورد در جای دیگر آنرا جبران می کند . اینطوری نیست که آن عبد محروم باشد ، البته این را باید گفت که ما معمولاً نقص ها را می بینیم ولی به عطایای خداوند بی توجه هستیم .

این را باید متوجه باشیم که اگر انسانی از یک جهت محروم است از جهت دیگری مورد لطف می باشد.

همانند سکه ای که یک رویش بلاست و روی دیگرش عطا است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –28

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

آنچه از گناهانت را که استغفار می کنی ، خودت قصاص کرده ای و آنچه را هم که استغفار نمی کنی ، خدا در قالب حوادثی که در زندگی برای تو پیش می آورد ، قصاص می کند .

شرح استاد :گاهی اوقات انسان گناهانی را انجام می دهد و بعد همین انسان خودش را حد می زند و قصاص می کند یعنی استغفار می کند . همان موقعی که در تنهائی با عرق شرم پیشانی در پیشگاه خداوند متعال نشسته ای و از خطاها و گناهان نادم و پشیمان هستی در اصل خودت را قصاص کرده ای . اما اگر این استغفار را انجام ندهی در قالب حوادثی ، خداوند متعال تو را قصاص می کند که همین باعث ادامه حیات ماست و گناهان را پاک می کند و نباید گله مندی داشته باشیم .

مشکلات این دنیا عقوبت است . روزی که " بَلى‏ " گفت ، کمی شل گفت و این مشکلات عقوبت آن است . این عقوبت لطف است ، چون با تحمل ، از آن گناه پاک می شود و راحت می گردد . منتها انسان گناهش را نمی بیند که موجب شد او به سفلی بیفتد . قطعاً چیزی در ما بود که لازمه اش این بود که به این سفلی بیافتیم و بعد خدا و خوبان خدا را یاد کنیم و از آن بیرون بیائیم . آیه ی قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها : هر کس نفس خود را تزکیه کرد ، رستگار شد ، نشان میدهد که دوستان اهل بیت (ع) بالاخره پاک می شوند و از سفلی نجات پیدا می کنند .

شرح استاد : عهد الست را بیاد آورید ، آن زمانی که از انسان میثاق و عهد گرفتیم " ... ْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ ... (اعراف/172) ... آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: آرى‏ ... " . این گفتار این را می رساند که ما در عوالم قبل هم صاحب اختیار بوده ایم . خود این عهد گرفتن در عالم ذر یا عالم میثاق نمونه اختیار است از موجودی که صاحب اختیار است و گرنه اگر اختیاری نبود سؤال مفهمومی نداشت. بسیاری از انسانها به استثناء خصیصین که در روز عهد از آنها سؤال کرد : أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ ، دیر بلی را گفتند که این شل گفتن باعث عقوبتی است که در این دنیا گرفتار آن هستند . البته عقوبت به چه معنا، به معنای قصاصی که در جلسات قبل توضیح دادیم . به معنای این که آن عقوبت می آید و جبران و ترمیم می کند ضایعه آن تخلف را .

این ابتلائات وقتی بر ما وارد می شود آن گناهان و تخلفات را اصلاح و ما را آزاد می کند . ما خرابکاری هایمان را که نمی بینیم بلکه گرفتاریهایمان را می بینیم و چون فقط نگاهمان به گرفتاریهایمان هست آنوقت طلبکار و دلخور هم هستیم و صدای اعتراضمان بلند است . اگر ما خرابکاری هایمان را ببینیم آنوقت خلاف توقع عمل نمی کنیم و احساس طلبکاری نداریم .

" لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ(4) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ(5) (التین) که ما انسان را به نیکوترین صورت و سیرت آفریدیم، (4) آن گاه او را به پایین‏ترین مرحله برگرداندیم، (5) "

که البته :

" إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُْ ممَْنُون‏ ‏ (التین/6) مگر آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند- که براى آنها پاداش بى‏پایان است‏ ‏ "

این را بدانید در هر جائی که در قرآن به کلمه مؤمنون برخوردید بدانید که منظور شیعه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است . دیگران " مسلم " هستند و "مؤمن " نیستند . به همین خاطر فرمود : " قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون‏ ( مؤمنون/1) مؤمنان رستگار شدند " ، " قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى‏ (الاعلی/14) کسى که خود را تزکیه کند مسلما رستگار شود " ، " قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (شمس / 9) هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار خواهد شد "

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –27

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب‏ : ای صاحبان خردها ، برای شما در قصاص ، زندگانی و حیات است . روزی نیست که قصاص نباشد. هر کار که کردی ، نتیجه ی آن را می بینی . هر بدی که بکنی ، نتیجه ی آن را می بینی و همه چیز گــَــــل هم در می رود . اگر مال کسی را خوردی ، مالت را می خورند و خلاصه اگر قصاص نباشد، همه چیز به هم می خورد و حیات از بین می رود . برای همین است که : فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ

شرح استاد : گفت : این جهان کوه است و فعل ما ندا . این ندا و صوت به طرف ما بر می گردد . عکس العمل ما به خود ما بر می گردد و این برگشتن یعنی اینکه ما قصاص می شویم .

" إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها  ... (اسرا/7) اگر نیکى کنید به خود کرده‏اید و اگر بدى کردید باز به خود کرده‏اید ... "

در این دنیا همه چیز تلافی می شود .

اگر در این جا دل کسی را رنجاندی ، دو روز بعد دو هفته بعد دو سال بعد یکی پیدا می شود و دلت را می رنجاند و ... در همین جا قصاص می شود . البته این قصاص غیر از قصاص تشریعی است ، که در این نوع قصاص قاضی حکم می دهد که حالا حکم را اجرا بکنند یا نکنند و یا اینکه مجرم گیر بیافتد یا نیافتد . اما این قصاصی که در آیه بالا آمده است حتماً اجرا می شود .

حالا با این همه فسق و فجور و ظلم و تباهی اگر عذابی نمی آید بدلیل آن است که هر کسی دارد قصاص کارهای خودش را می بیند و همه ما دادمان در آمده است . این قصاص باعث شده که حیات ادامه پیدا کند و گرنه با این همه ظلم و معصیتی که در زمین هست عذاب ، اهل زمین را می بلعید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –26

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

آب صاف خیلی خوشگوار است ، صدایش هم قشنگ است . خرابی هم ندارد و خلق هم از آن استفاده می کنند ، زمین هم حالش از آن به جا می آید و گل های محمدی می رویاند . آب گل آلود صدای بدی دارد ، خرابی هم دارد ، ولی کمی که جلو رفت ، در یک گودال می افتد و جلویش بسته می شود ، آن وقت گِل هایش ته نشین می شود و آب صاف می شود . ابتلائات گودال هایی هستند که خدا برای هر کس که طغیان کند ، پیش می آورد و جلوی آن را می بندد تا صاف شود . تو اگر جلوی غضب و طغیان خود در برابر دیگران را بگیری ، نیازی به گودال ابتلائات نخواهی داشت و خدا هم پیش نمی آورد .

-----------------------------------------------

هرگاه مؤمن طغیان کند و گل آلود شود ، خداوند گودالی سد راه او قرار می دهد ، تا گل هایش ته نشین شود و دو باره صاف شود ، یعنی با حوادث و  ابتلائات جلوی او سد می زند تا زلال شود .

-----------------------------------------------

قرآن آب زلال است . معلوماتی که توأم با محبت و تقوا نیست ، آب گل آلود است . آب گل آلود را اگر در چاله ای بیندازید و جلویش را ببندند ، گل هایش ته نشین می شود و آبش صاف می شود . موانعی که خدا در زندگی ایجاد می کند ، برای همین است . البته اگر استغفار کنیم ، نیازی به این راه بندان ها و گیرها نخواهد بود .

شرح استاد : وقتی که انسان منم منم می کند و منی را در میان می بیند ، احساس قدرتی می کند، احساس علمی می کند ، احساس کمالی می کند و ... بالاخره جلوه ای از من خودش را می بیند که این می تواند قدرت ظاهری یا قدرت روحی باشد و با این منیت طغیان می کند .

چون آب گل آلود شد و این علم با منیت و خودخواهی آلوده شد ، آن قدرت آلوده شد با خودبینی و خودپرستی ، خداوند متعال برای اینکه این طغیان را بخواباند و چون میخواهد این آب گل آلود را زلال کند در جلوی این آب گل آلود یک سد یا گودالی بوجود می آورد و راهش را می بندد . وقتی جلوی آب گرفته شد از آن طغیان و حرکت باز می ایستد و گِـل هایش ته می نشیند و آب زلال می شود .

خداوند راه بندان هایی را که در زندگی ما ایجاد می کند یکی از محسناتش همین است و وقتی پشت در بسته گیر کردیم و هر چه در توان داشتیم دیدیم که کاری از دستمان بر نمی آید و وقتی زمین و زمان را بسیج کردیم و دیدیم که مشکل حل نمی شود می فهمیم این همان راه بندانی است که خداوند درست کرده است و ما را در پشت این راه بندان منتظر گذاشته تا گِـل های ما ته نشین شود و منم منم ما بخوابد . زمانی که آن منم خوابید و آب زلال شد و گفتیم خدا ، آنوقت در را باز می کنند .

آب زلال ، منیت و ادعا و سر و صدا ندارد . آبی که گِلش ته نشین شد آنوقت آرام و لطیف می شود .

پس راه بندانها چیز خوبی شد چون ما را خالص کرد . و وقتی احتیاج به راه بندان داریم که دچار منیت ها شدیم . لذا باید مراقب خودمان باشیم که از همان اول خودمان را گِـل آلود نکنیم و از همان اول به خدا بگوئیم که هیچی نیستیم و هیچی نمی دانیم و به خدا بگوئیم که ما جهل مطلق هستیم و به خدا بگوئیم ما اصلاً وجودی نداریم ، گفت :

من ز خود تار و پودی نـدارم                            من ز خود هست و بودی ندارم

من که از خود وجودی ندارم                            من گـدا ، من گــدا ، من گدایـم

اگر از روز اول انسان به این موارد توجه کند و غافل نشود ، اصلاً گِـل آلود نمی شود که نیاز به گودال پیدا کند ، دیگر نیازی نیست که خداوند در مقابل کارهایش سد ایجاد کند و انسان گیر کند . البته اگر قبل از اینکه در گودال بیفتیم متوجه گِـل آلود شدن خود بشویم راهش این است که سر به سجده بگذاریم و به خداوند بگوید من کی هستم ، خیالاتی شدم ، وهم مرا گرفت که خیال کردم منی وجود دارم ، قدرتی دارم ، هنری دارم ، فهمی دارم ، شعوری دارم ، زرنگی ای دارم ، عبادتی دارم ، ریاضتی دارم ، کرامتی دارم ، خدایا من کی هستم همه اش تویی ، " هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِن‏ (حدید/3) او اول و آخر و ظاهر و باطن است‏ " و  استغفار کنیم . سجده کردن گِـل های انسان را ته نشین می کند ، چون در سجده انسان منیت خودش را در پست ترین جا قرار می دهد و انسان به خاک مذلت می افتد . بزرگ ترین گناه آن است که انسان خودش را ببیند . گفت :

مادر بتها بت نفس شماست                          چون که آن بت مار و این بت اژدهاست

ببینید قرآن چقدر زلال است ، قرآن از لب چه کسی بیرون آمد ؟ از لبان مبارک رسول الله (ص) ، گفت :

گر چه از لب پیغمبر است                               هر که گفته حق نگفته کافر است

همه گویندگان وسیله و ابزار هستند ، گفت :

در پس آینه طوطی صفتم داشته اند                آن چه استاد ازل گفت بگو می گوئیم

" هو الناطق ، ناطق خداست " ، " هو المتکلم ، متکلم خداست " ، اگر آب زلال می خواهید وجود پیغمبر را نگاه کنید ، ببینید وقتی حضرت قرآن می خوانند شما وجود پیغمبر را می بینید ؟ خود خداست که دارد حرف می زند . گفته اند اگر کسی می خواهد خدا با او حرف بزند برود قرآن بخواند ، اما اگر کسی می خواهد خودش با خدا حرف بزند برود نماز و دعا بخواند . وقتی شما قرآن می خوانید اصلاً پیغمبر را نمی بینید ، در حالی که آن گفتار از زبان پیغمبر جاری شده است .

" سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‏ ... (اسرا/1) پاک و منزه است خدایى که در مبارک شبى بنده خود (محمد) (ص) را از مسجد حرام (مکه معظمه) به مسجد اقصایى که پیرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارک ساخت‏ ... "

این همان مقام عبودیت مطلق است . این مقام ، مقامی است که کوچکترین رایحه ای از جنبه های کثرت را در آن نمی بینید . در این مقام ، منی را نمی بینید . این مقام را وقتی نگاه می کنید خدا را می بینید ، وقتی به حرفهایش گوش می دهی صدای خدا را شنیدی ، فرمان او را ببری ، فرمان خدا را برده ای ، " ... أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول‏ ... (نساء/59) ... خدا و پیامبر را اطاعت کنید ... " ، آیینه تمام نمای اسماء و صفات الهی ، این قرآن همان آب زلال است ، آبی بی موج ، شفاف و بی حد ، لذا شما فقط خدا را می بینید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –25

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اگر خود را مثل خرمن گندم باد نمی دهید تا خالص شوید ، لااقل وقتی که مربیان حقیقی شما را باد می دهند ، راضی باشید . مصائب و سختی ها ، ناخالصی ها را از بین می برد .

شرح استاد : در ایام قدیم که این وسایل مکانیزه کشاورزی نبود ، وقتی کشاورزان گندم را درو می کردند و برای اینکه دانه گندم را از ساقه اش جدا کنند چهارپایان را از روی آنها عبور می دادند و به قول معروف آن را می کوبیدند و به این وسیله گندم را از ساقه جدا می کردند و ساقه ها تبدیل به کاه می شد ولی دانه گندم هنوز داخل آن موجود بود که برای جدا کردن دانه ها وقتی باد تندی می آمد این کاه و دانه های گندم را با بیل به هوا پرتاب می کردند . با این کار گندم ها که سنگین تر بودند زودتر به پائین می آمدند و کاهها بدلیل سبکی چند متر آن طرف تر پائین می آمدند و با این وسیله دانه گندم را از کاه جدا می کردند و برای اینکه دانه گندم کاملاً پاک پاک بشود گاهاً پیش می آمد که دو سه بار این کار را تکرار می کردند .

خداوند هم همین کار را با مؤمن می کند و برای اینکه مؤمن خالص بشود آنرا در مسیر باد حوادث قرار می دهد .

البته سخن بالا این است که لازم نیست کسی با اراده و انتخاب خود ، خود را در مسیر حوادث قرار دهد و از سختی ها استقبال کند ولی زمانی که خداوند این باد را فرستاد باید بدانیم که این باد برای آن است که ما خالص شویم ، مگر ما نمی خواهیم که خالص شویم ؟ مگر نمی خواهیم که در ما آشغال وجود نداشته باشد؟ مگر نمی خواهیم به توحید برسیم ؟ مگر نمی خواهیم وجودمان یک دست بشود ؟ همه این کارها را باد حوادث انجام می دهد . باد حوادث آشغالها را از وجود ما پاک می کند . لذا وقتی خدا این باد را فرستاد سعی نکنیم که از جلوی این باد فرار کنیم ، شکوائیه نکنیم ، ابراز ناخرسندی نکنیم ، وقتی خداوند حادثه و مشکلی و سختی ای فرستاد باید غصه نخوریم و فرار نکنیم از مصائبی که به ما رسیده تا ناخالصی های ما از بین برود . لازم نیست ما بدنبال ریاضت برویم و این ریاضت هایی که بشر ساخته است زیاد کاری ازش بر نمی آید که با این ریاضت ها اگر به چهار تا قدرت روحی برسید از آن طرف چهار تا غرور گریبانگیر شما را خواهد گرفت . ریاضت ، ریاضتهای خداداد است .

سالک برای رشد احتیاج به ریاضت دارد منتها ریاضتها را خود خدا می فرستد . این چه کاری است که بروی در یک گوشه ای چله بگیری که چکار کنی ؟ سختی هایی که در زندگی مؤمن پیش می آید خودش ریاضتهای مؤمن است و مؤمن باید از آن بهره ببرد .

ریاضت یعنی ورزش . ریاضت درون ما را قوی و بزرگ می کند لذا نباید نق زد و اعتراض نکرد بلکه خوشحال باشیم که خداوند متعال با این ریاضت ما را می پروراند .