حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها –24

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

وقتی پدر و مادر از روی محبت ، لباس کثیف بچه را بیرون می آورند و او را به حمام می برند و می شویند ، بچه گریه می کند . خدا هم وقتی با ابتلائات می خواهد بنده اش را پاک کند و لباس تمیز بر تن او کند ، او چون جاهل است ، گریه سر می دهد و ناله می کند .

شرح استاد : همه جنبه های این عالم سایه هایی هستند ، مثل هایی هستند ، نمودهایی هستند و ماکت هایی هستند از حقایق عالم بالا . لذا هر کدام از پدیده های عالم پائین را که نگاه کنید و اگر اهل عبرت باشید می توانید از حقیقت آن در عالم بالا سر در بیاورید .

این تمثیلی را که در بالا آمده و بچه کوچکی که جاهل است و این را نمی داند که بدنش کثیف است و بوی بد عرق می دهد و همین می تواند باعث بیماری شود و دیگران برای این کثیفی رغبتی به نشستن نزد او ندارند و برای همین می خواهند او را به حمام ببرند که تمیز شود ولی وقتی دارند او را کیسه می کشند که چرکها را از بدنش دور کنند گریه می کند .

خدا و اولیاء خدا هم اینطوری هستند و مؤمن را به حمام می برند و با این ابتلائات که همان کیسه کشیدن است و این همان لباس کثیف را از تن او درآوردن است می خواهند او را تمیز کنند اما چون مؤمن جاهل است ناله و گریه می کند .

حال اگر این مؤمن رشد کند و بزرگ شود و این را بفهمد که خدا دارد مرا پاک می کند ، این را بفهمد که خدا دارد این لباس کثیف کثرت را از تن او در می آورد تا لباس لطیف عوالم بالاتر را تن او کند ، این لباس جسمانی را در می آورد تا لباس مثالی را بر تن او کند .

بچه ها وقتی کوچکند از حمام رفتن خوششان نمی آید ولی وقتی بزرگ شدند حمام را دوست دارند ، مؤمن هم همینطور است وقتی فهمید و بزرگ شد از ابتلائات که همان حمام رفتن است ناله سر نمی دهد و پذیرای آن ابتلاء است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 23

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

هر وقت بلائی به مؤمن می رسد ، او را سبک می کند . قرآن هم می گوید مؤمن بر روی زمین سبک راه می رود .

شرح استاد : وقتی محبت دنیا از انسان برود جاذبه دنیا کم می شود ، جاذبه که کم شد انسان سبک راه می رود . همانند این فضانوردانی که در فضا یا کره ماه راه می روند چون جاذبه نیست انگار می خواهند پرواز کنند . ابتلائات مؤمن را سبک می کند . ابتلائات محبت دنیا را از وجود انسان کم می کند . ابتلائات سنگینی معصیت و گناه را در انسان از بین می برد . حالا اگر کسی به انسان بدی کرد نباید زیاد دلخور شد . گفت :

این جفای خلق با تو در جهان                            گر بدانی گنج زر باشد در نهان

خلق را با تو کج و بدخــو کنــد                            تا تـــو را نـاچــار او آن سو کنـد

وقتی مردم اذیتت کردند سرت را بلند می کنی و می گوئی خدایا به دادم برس .

حتی زمانی یک زن و شوهر که تا یک ساعت قبل با هم خوب بودند یکدفعه میانه اشان بهم می خورد و یا دوست چندین ساله که با هم خیلی رفیق بودید می شود دشمن خونی شما . نباید زیاد دلخور شد چون این محبت خداست ، چون ما در جاذبه آن دوستی یا آن همسر گرفتار شده بودیم و اگر این محبت ادامه پیدا می کرد در دام محبت آنها گیر می کردیم و می چسبیدیم به زمین ، لذا خداوند متعال کاری می کند که همین شخصی که باعث جذبه به تو بود یکدفعه تو را اذیت کند و این سبب می شود که دلبستگی تو به این دنیا قطع بشود و همین امر باعث می شود که بتوانی راحت پرواز کنی . اینها لطف خداست و باید قدر آنرا بدانیم .

فرزند ، همسر ، رفیق ، همسایه ، فامیل و یا هر کس دیگر که شما را اذیت می کنند آنها مأمور خدا هستند که روی شما را به سمت بالا برگردانند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 22

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

دوستان اهل بیت (ع) وقتی در ابتلائات دنیا کمی گرم می شوند ، گناهانشان پاک می شود . در روایت است که بهره ی شیعیان از جهنم تبی است که می کنند . دوستان اهل بیت (ع) چون حساس ترند ، از مصائب دنیا بیشتر اذیت می شوند .

شرح استاد : گاهی در زندگی مشکلاتی پیش می آید که انسان را داغ و گرم می کند .

گاهی به انسان تهمتی زده می شود ، گاهی حق انسان را می خورند ، گاهی انسان را اذیت می کنند و ... به هر حال مشکلی درست می کنند .

پیامبر اکرم (ص) فرموده اند : " ساعات الهموم ساعات الکفارات : اوقات غم و غصه، هنگام کفاره گناه است " .

این گرفتاریها و مشکلات ، آلودگی های وجود ما را می سوزاند و از بین می برد . همانند بیماریهایی که باید آن را برق بگذارند تا خوب شود . بعضی از گناهان ما را هم تا آنرا برق نگذارند خوب نمی شود . البته خوش بحال کسانی که خداوند در این دنیا برایشان برق می گذارد چون برق این دنیا قدرتی ندارد ولی کسانی که شقی هستند خداوند در این دنیا کاری با آنها ندارد و در دوزخ حسابی آنها را داغ می کنند تا همه چرکها و آلودگی ها را بسوزانند .

البته مؤمن باید سعی کند که داغ نشود چون داغ شدن بویی  از جهنم دارد . اصل داغ کردن مربوط به جهنم است . همانند زخمی که هیچ راهی برای بهبودی ندارد لذا این زخم را با قطعه فلزی داغ می کردند تا عفونت را از بین ببرند . باطن جهنم هم این است که می خواهند بیمار را خوب کنند لذا چرکها و آلودگیها را داغ می کنند و بعد از بهبودی بیمار را ترخیص می کنند که به بهشت برود . ولی باید بدانیم که این معالجات طاقت فرسا است ، گرچه خوب و مفید است اما بسیار دردآور است .

حال برای مؤمن بجای عذابهای جهنمی چند روزی را در این دنیا با گرفتاری و مشکلی که برایش پیش می آورند ، آلودگیها را می سوزانند .

دوستان اهل بیت (ع) چون اهل محبت هستند و کسانی که اهل محبت باشند خیلی حساس می شوند و با یک چیز کوچک آزرده می شود و به قول معروف صدای آخشان در می آید و نازک نارنجی می شوند و به همین خاطر، مشکلات دنیایی دوستان اهل محبت را بیشتر درد می آورد . البته شاید اشقیا و کفار از این گرفتاریها اینقدر دردشان نیاید ولی مؤمنین چون وجودشان حساس تر است درد بیشتری احساس می کنند . اشتقیا مانند کرگدن پوستشان کلفت است ، قرآن می فرماید :

" ... کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ ... (نساء/56) ... به زودى داخل آتششان مى‏کنیم که هر نوبت پوستشان چروک شود پوستى دیگر بر تنشان مى‏کشیم، تا عذاب را هم چنان بچشند ... "

اشقیا مانند کرگدن پوستشان کلفت است و چیزی متوجه نمی شوند برای همین این پوست را می ریزند تا پوست جدید و لطیف بروید تا عذاب را حس کنند .

دوستان اهل بیت (ع) در همین دنیا دارای این پوست لطیف هستند ولی دوزخیان در دوزخ بعد از اینکه پوست کلفتشان سوخت و ریخت آن پوست لطیف می روید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 21

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

ابتلا و امتحان ، فضل ثانوی خداوند است که انسان را متوجه ضعف های خود می سازد و امکان می دهد در مسیر رفع آنها گام بردارد . احساس خسارت شکست در امتحان الهی موجب می شود انسان گام های بلندتری در این مسیر بردارد .

شرح استاد : خود انسان مکلف است که برود و در خودش جستجو کند تا عیب هایش را بیابد و آنها را برطرف کند .

" قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّئهَا (شمس/9) (سوگند به این آیات) که هر کس جان خود را از گناه پاک سازد رستگار مى‏شود "

فلاح میوه تزکیه است و تزکیه مستلزم این است که انسان کاستی ها و نقص ها و ایرادات و آلودگیهای درون خودش را بشناسد و برطرف کند . اما خداوند متعال لطف و عنایتی بر ما کرده که کار بر ما ساده تر باشد .

جستجو برای پیدا کردن عیوب پنهان درونی وجود ما کار بسیار دشواری است . خداوند متعال برای اینکه مؤمن به راحتی بتواند عیوب نفس خودش را پیدا کند و در صدد برطرف کردنش بر بیاید آمده یک معرفهایی را در دسترس قرار داده ( همانگونه که ما در علم شیمی یک معرفهایی را در یک محلولی می زنیم تا ببینیم آن محلول باز است یا اسید ) و این ابتلائات نقش یک معرف را دارد .

خداوند متعال وقتی ابتلائاتی را در مسیر زندگی پیش می آورد عیوب و نقص نفس مؤمن آشکار می شود و به راحتی او عیبهای خودش را می فهمد و وقتی عیب ها را متوجه شد به سادگی می تواند قدم در رفع آنها بردارد .

اگر ابتلائات در زندگی نبود کار بسیار دشوار بود . این ابتلائات کاستی ها و نقص ها و ضعف های درون ما را آشکار می کند . این مثال آن جوش چرکینی است که در پوست انسان می زند تا آنرا از عفونتهای درون وجودش آگاه کند . اگر این جوش چرکین نمی زد انسان چگونه از عفونت درون خودش مطلع می شد ؟ چه بسا که آن عفونت رشد می کرد و انسان جان خودش را از دست می داد . اما این جوش چرکین وقتی بر پوست آشکار شد انسان می تواند برود و خودش را معالجه کند . آن ابتلائات باعث می شود که ضعفهای درونی ما آشکار بشود و این از فضل خداوند متعال است . این امتحانات که بنام امتحان قوه یا کوئیز در مدارس است را دقت کنید ، نمراه اش را دخالت نمی دهند ولی با این امتحان دانش آموز متوجه ضعفهای خودش در دروس مختلف می شود و راه جبران ضعف برای امتحان اصلی فراهم می شود. این امتحان لطف معلم به دانش آموز است که او را کمک می کند تا ضعف دروس خودش را متوجه شود .

ابتلاء و امتحان فضل ثانوی خداوند است .

حالا این دانش آموزی که در امتحان میان ترم نمره کمی گرفته همین باعث می شود که تکانی بخورد و خیز بلندتری بردارد و همتش را با عزم بیشتری به کار  ببندد تا نواقصش را جبران نماید و دروس خودش را با موفقیت به پایان برساند .

مؤمن هم همینطور است و وقتی احساس کرد که در یک امتحانی از نفسش شکست خورده و از جهل و هوا و هوسش زمین خورده ، بلند می شود و محکم تر از گذشته ادامه راه می دهد و اگر احساس کرد که خسارتی به او خورده تلاشش را بیشتر می کند تا عقب ماندگی خودش را جبران نماید . پس این زمین خوردن چیز بدی نبود و سرعت حرکت کردنمان را بیشتر کرد ، دقت و مواظبت مان را در سیرمان بالا برد ، استحکام گامهایمان را بیشتر کرد . البته هیچ انسان عاقلی قصد نمی کند که زمین بخورد ولی اگر زمین خورد این زمین خوردن چیزی بدی نیست ، که هم ضعف های خودش را فهمید و هم عزمش جدی تر شد و هم همتش قوی تر شد در جدی راه رفتن و ادامه مسیر .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 20

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

تاجری همراه با غلامش برای سفر تجاری به کشتی سوار شدند . وقتی کشتی به وسط دریا رسید و در اثر موج دریا به تکان خوردن افتاد ، غلام دریا ندیده ، شیون و بی قراری کرد و هر چه به او گفتند کشتی امن است و جای ترس و نگرانی نیست ، اثر نکرد . حکیمی که در کشتی بود ، به بازرگان گفت : اجازه بده تا او را آرام کنم . تاجر هم موافقت کرد . حکیم دستور داد دست و پای غلام را بگیرند و او را به دریا بیندازند. مقداری که غلام در آب دریا بالا و پائین رفت ، حکیم دستور داد او را بگیرند و به کشتی آوردند . غلام وقتی به کشتی بازگشت ، قدر کشتی را فهمید و آرام و راضی در گوشه ای ساکت نشست .

اهل بیت (ع) کشتی های الهی اند و در دریای متلاطم دنیا مایه ی نجات ما می باشند . کُلُنا سُفُنُ النجاة : همه ما اهل بیت کشتی های نجاتیم . اگر قدر این نعمت را ندانیم ، خدای حکیم ما را از کشتی تسلیم و رضای اهل بیت (ع) به دریای ابتلائات دنیوی می اندازد و وقتی طعم تلخ غوطه ورشدن در دنیا و جدایی از اهل بیت (ع) را چشیدیم ما را به این کشتی باز می گرداند . آن وقت قدر نعمت محبت و ولایت اهل بیت (ع) را خواهیم دانست و دیگر تکان های ناشی از امواج ابتلائات دنیوی ما را بی قرار و ناآرام نمی کند .

شرح استاد : در این دنیا با موجهای مهیب جنگ و فقر و هزاران مشکلاتی که در جامعه هست دوستان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) آرام بدون استرس و غصه و بدون نگرانی از اینکه چه خواهد شد در گوشه این کشتی لم داده اند . البته زمانی که دوست اهل بیت از ارزش این کشتی که خداوند او را در آن جای داده غافل می شوند ، خداوند حکیم او را به وسط آن دریای ابتلائات می اندازد تا قدر این کشتی را متوجه شود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 19

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در حدیث است که لقمان به پسرش گفت : ان الدنیا بحرٌ عمیقٌ قد هلک فیها عالمٌ کثیر : هر آینه دنیا دریای عمیقی است که اشخاص بسیاری در آن غرق شده اند . در حدیث دیگری امام (ع) فرمود : کُلُنا سُفُنُ النجاة و سفینة الحسین اسرع : همه ما اهل بیت ، کشتی نجاتیم ، ولی کشتی امام حسین (ع) سرعتش بیشتر است . گاهی حکیم کسی را که قدر کشتی را نمی داند و ناآرامی می کند ، به دریا می افکند و چون او را باز می گیرد ، قدر کشتی را می داند .

شرح استاد : اگر بخواهیم در این دریای دنیا سالم بمانیم باید سوار کشتی بشویم . امام صادق (ع) فرمودند : همه ما کشتی نجاتیم اما کشتی امام حسین (ع) وسیعتر از همه کشتی هاست .

کشتی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) برای کسانی است که اهل علم اند اما کشتی امام حسین (ع) همه گونه انسانی را در خود دارد . به همین دلیل است که وقتی به آستانه امام حسین (ع) می رسید دیگر جایی برای مأیوس بودن و احساس محرومیت باقی نمی گذارد . حضرت امام صادق (ع) فرمودند : کشتی امام حسین (ع) هم وسیعتر است و هم سریعتر و مسافر را به مقصد می رساند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 18

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

خوبان مثل پدری هستند که بچه ی نافرمان و متخلفش را از خانه بیرون کرده است و به همه ی اقوام و آشنایان هم سپرده است که اگر به در خانه ی آنها رفت ، به منزل راهش ندهند . منتها خود پدر ، در داخل خانه پشت در ، به انتظار بازگشت فرزندش ایستاده و آغوشش را گشوده تا وقتی فرزند بازگشت ، در آغوشش بگیرد . گاهی اوقات خدا و خوبان خدا با بعضی از دوستانشان این گونه رفتار می کنند و همه درها را به روی آنها می بندند تا به آنها بفهمانند که جز پیش ایشان جایی نیست .

شرح استاد : این داستان را قبلاً هم گفته ایم که بچه ای در منزل از صبح تا ظهر حسابی شیطانی کرده و مادرش را زله کرده ، حالا که سر ظهر پدر از سر کار به منزل آمده ، مادر آمده که تلافی کند و شرح شیطنت و آزار و اذیت بچه را به پدر گزارش دهد . پدر که از شیطنت بچه عصبانی می شود فرزندش را از خانه بیرون می کند . این پدر اگر بچه اش را از خانه بیرون کرد به این معنی نیست که بچه اش را از بچه بودن خودش جدا کند و این کار را به جهت اصلاح بچه اش انجام داد . پدر چون به بچه اش علاقمند است و او را دوست دارد به تمام فامیل تلفن می کند و می گوید اگر بچه اش به منزل آنها آمد او را راه ندهند تا بچه مجبور شود به خانه خودش برگردد . به همین دلیل پدر همه راهها را به روی او می بندد تا این برگشتن با یک حالت تنبه و پشیمانی باشد . برای برگشتن بچه ، پدر منتظر لای درب خانه را باز می گذارد که حتی بچه در هم نزند . بچه وقتی دید که هیچ جایی او را راه نمی دهند یواش یواش به طرف منزل به راه می افتد و وقتی به منزل رسید می بیند که لای درب خانه اشان هم باز است وقتی به داخل می آید می بیند که همان پدر با آغوش باز منتظر او می باشد .

خداوند متعال هم گاهی اوقات بنده معصیت کارش را به همین صورت متنبه می کند . خداوند این کار را می کند که بنده اش از ضرر زدن به خودش متنبه بشود و از آسیب زدن به خودش نادم بشود . برای همین به او می گوید برو . خداوند این برو را به او می گوید اما همه درها را هم به روی او می بندد تا وقتی بنده اش زمانی که می خواهد نادم و پشیمان برگردد می بیند که خداوند آغوش گشوده و منتظر اوست .

به هر حال وقتی درها را بستند بدانید که خبری خوش در راه است . درها را بسته اند که بروی پیش خودشان .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 17

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

همان وقتی که مغموم شده اید و زانوی غم در بغل گرفته اید و خود را از همه محروم تر می بینید ، لطف حق بالای سر شماست و فرج نزدیک است .

انّ مع العسر یسراً : همانا با سختی ، راحتی است .

شرح استاد : در همان زمانی که غم انسان را احاطه کرده ، همان موقع فرج است . همانطور که گفتیم زمانی که بدن تحت فشار است روح آزاد است . بدن و نفس گرفتار شده است ولی روح شادمان است.

در دل " عُسر " ، " یُسر" است .

-------------------------------------------------

لیلی برای سلامتی مجنون که بیمار شده بود ، آش نذری پخت و وقتی مجنون هم برای گرفتن آش به در خانه ی لیلی آمد ، لیلی ظرفش را به زمین زد و شکست . لیلی گفت : این صدقه برای سلامتی توست ، تو آمده ای بخوری و مریض بمانی . عقیقه ای هم که پدر و مادر برای بچه خود می کنند ، همین طور است . خود پدر و مادر و فرزندی که برای او عقیقه کرده اند ، نباید از آن بخورند . مجنون هم از لیلی مکدر نشد و گفت :

اگر با دیگرانش بود میلی                            چرا ظرف مرا بشکست لیلی

پس وقتی دعا کردیم و چیزی را خواستیم و خدا کاسه ما را شکست و به ما نداد ، باید بدانیم که خدا برای رشد خود ما این کار را کرده است و از خدا مکدر نشویم .

شرح استاد : مهم داستان این است که وقتی لیلی ظرف مجنون را شکست مجنون دلگیر نشد .

مردم به مجنون گفتند اینکه می گوئی لیلی تو را دوست دارد پس چرا ظرفت را شکست ؟  مجنون در پاسخ گفت : اگر با دیگرانش بود میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی .

حالا اگر خداوند ظرف دعاهایمان ، ظرف خواستمان ، ظرف آرزوهایمان را زد شکست در آنجاست که خداوند متعال لطف و محبتی دارد که هر چه آن محبت بزرگتر باشد بلا بزرگتر است .

روایات متعدد داریم که میزان ابتلائات ، متناسب با میزان ایمان و حسنات آن فرد است . هر چه حسنات و ایمان فرد بیشتر باشد ، بلاها و ابتلائات او بیشتر است .

در حدیث داریم که مثال مؤمن همانند کفه ترازو است . هر چه بر کفه ایمانش افزوده بشود بر کفه بلاهایش هم افزوده می شود .

در حدیث است که روزی یکی از اصحاب ، حضرت رسول (ص) را برای نهار به منزلشان دعوت کردند. حضرت بعد از اقامه نماز جماعت برای نهار به منزل اصحاب رفتند . زمانی که صاحبخانه برای آماده کردن نهار به آشپزخانه رفته بودند ، مرغی که بر روی لبه دیوار نشسته بود در هم آنجا تخم کرد و تخم مرغ از لبه دیوار غلتید و به پائین افتاد اما در بین راه به مانعی برخورد کرد و همین باعث شد که تخم مرغ نشکند و سالم بماند . حضرت با تعجب داشتند این صحنه را تماشا می کردند . صحابه نزد حضرت برگشتند و گفتند یا رسول الله (ص) میخواهم مطلبی بگویم که از این تخم مرغ که به این صورت سالم ماند تعجب انگیز تر باشد و آن این است که در تمام طول زندگی من تا کنون خداوند متعال هیچ گونه مشکل و مصیبتی را برای من نفرستاده است . حضرت با شنیدن این مطلب از جا برخاستند و فرمودند: من در خانه آدمی که خداوند متعال آنرا لایق ابتلاء ندیده است نهار نمی خورم . چون کسی را که امتحان نمی کنند کسی است که اصلاً مدرسه نمی رود . این شخص ولگرد داخل کوچه است . زمانی که انسان شاگرد مدرسه شد باید آخر سال امتحان بدهد و هر چه کلاس بالاتر برود باید امتحان سخت تری نیز بدهد . امتحان مقدمه ورود به مرتبه بالاتر است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 16

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

همه ی غم و ناراحتی های دنیوی به پنج چیز بر می گردد که در این آیه شریفه ذکر شده است : وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات‏ : و هر آینه شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاستی در دارائی و جان ها و ثمره ها و نتایج می آزماییم . غم و غصه های دنیا مال نفس انسان است ، نه دل و روح انسان . اینها مربوط به نفس است و این نفس است که از مصائب و گرفتاری های دنیوی ناراحت و غصه دار می شود . اما روح و باطن انسان ، به خاطر ضربه ای که به نفس وارد شده و او را کوبیده است ، خوشحال و شاد می گردد . گریه پیامبر (ص) در غم پسرشان ابراهیم ، مربوط به نفس ایشان است ، یعنی جنبه ی خلقی و طبیعت حضرت متأثر و گریان بود و قلب او مملو از رضا و خشنودی حق تعالی بود . فرمایش حضرت علی (ع) : " مرارة الدنیا حلاوة الاخرة " : تلخی دنیا شیرینی آخرت است ، هم این مطلب را تأیید می کند . مرارت ، مال نفس است و حلاوت و شیرینی مال دل و روح . دل ، پرتو الهی است و از این چیزها غصه دار نمی شود ، لذا دنبال آیه فرمود: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُون‏ : بر آنها از جانب پروردگارشان درودها و رحمت نازل شده و آنها همان هدایت یافتگانند .

بلای تن موجب صحت دل است .

شرح استاد : ریشه همه ابتلائات در این پنج چیز آیه 155 سوره بقره آمده است .

در درون ما نفس ما با روح و دل ما در تعارض است . زمانی که نفس ما ضربه ای میخورد ، دل و روح ما خوشحال می شود .

در واقعه فوت پسر حضرت رسول (ص) ، جنبه طبیعی حضرت متأثر است اما جنبه روحی حضرت در اوج رضا است .

آن چیزی که در جنبه های دنیوی دارای شیرینی است و حلاوت دارد یعنی جسم و نفس را ارضا و پروار می کند ، " مرارة الاخرة " است یعنی روح دارد تلخی می بیند و روح در تنگنا قرار دارد ، ولی آن چیزی که به جسم فشار وارد می کند و تلخی دارد ، " حلاوت الاخرة " است .

در جنبه های جسمی هم خیلی ممدوح نیست که انسان تنش را پروار کند زیرا این بدن ما مرکب ماست ، در اصل الاغی است که باید سوارش شد ، حالا اگر عادتش بدهی که زیاد بخورد آنوقت است که او سوار آدم می شود و افسار انسان را می گیرد و او انسان را اینور و آنور می برد . عادت الاغ هم این است که می خواهد برود طویله و سراغ کاه و یونجه ، گفت :

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست                 که این شیوه رندان بلاکش باشد

البته این را هم بگوئیم که قرار نیست انسان مرتاض بشود و این باعث نشود که از آن طرف بیافتید ولی از این طرف هم خیلی ممدوح نیست . باید یک حد متعادلی را مراعات کرد که این بدن خیلی لوس نشود . چون وقتی بدن لوس شد خیلی زورگویی می کند و زمانی که می خواهید انجام تکالیف بکنید خیلی با شما راه نمی آید . باید با بدن بازی کرد ، در این سیرکها دیده اید که این شیرها و پلنگهای وحشی و فیلهای به آن تنومندی را رام می کنند ، البته این را بگوئیم که اینها را خداوند به من و شما نشان می دهد ، و از امام صادق (ع) نقل شده است که همه این حیوانات و مخلوقاتی که خلق شده اند سایه نفس انسان هستند . حالا وقتی انسان سایه نفس خودش را نگاه می کند و می بیند این شیر درنده و آن میمون مقلد و آن گاو پرخور و آن خوک شهوت ران را در سیرکها رام می کنند ، پیامش این است که می توانی نفست را رام کنی و اگر کمی دقت کنی رمز رام کردن را هم می توانی یاد بگیری . درست دقت کنید وقتی که می خواهند یک سگ را رام کنند ابتدا یک چیزی را به نقطه ای پرتاب می کنند وقتی سگ آن چیز را نزد صاحبش آورد آنوقت یک استخوانی به او می دهند . اول از سگ کار می کشند و بعد به او پاداش می دهند اگر آن چیز را نیاورد به او پاداشی هم نمی دهند . نفس را به همین روش می توان تربیت کرد که اگر بلند شد و یک نماز خوشی خواند و یا یک کار خوبی کرد آنوقت یک دست محبتی بر روی الاغ بدنتان بکشید . مرکبی را که حضرت رسول (ص) را به معراج برد براق بود . براق از همان برق می آید که با سرعت نور حرکت می کند . بدن انسان اول الاغ است بعد براق می شود . وقتی نماز می خوانی می شود " الصلواة معراج المؤمن " ، این معراج را با چه چیزی رفتی ؟ با همین بدن رفتی که این بدن شد براق . حالا اگر بدن انسان تنبلی کرد ، هرزگی کرد ، آنوقت باید تنبیه اش کرد . دقیقاً همانطور که حیوانات را رام می کنند انسان هم با همین سیستم تنبیه و پاداش می تواند نفسش را رام کند . البته ابتدای کار نفس ، انسان را اذیت می کند مثل این اسبهای وحشی مرتب لقد می زند ، شیهه می کشد ، گاز می گیرد ولی وقتی رام شد دیگر خیلی آرام سواری می دهد . سرمنشاء خلق تمام حیوانات از نفس انسان است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 15

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل که از اصحاب سرّ حضرت و مجذوب محبت ایشان بود، فرمود : " ان هذه القلوب اوعیة : دل ها ظرفند ، ظرف علم ، معرفت ، محبت و ... وَ خیرها اوعاها : و بهترین دل ها پر ظرفیت ترین و بزرگ ترین آنهاست . " با صبر کردن بر ابتلائاتی که خدا برای شخص پیش می آورد ، دل انسان بزرگ می شود .

در سن کودکی ، وقتی گوسفندی را سر می بریدند و شکمش را خالی می کردند ، بادکنک داخل شکمش را بر می داشتیم . ابتدا جای باد شدن نداشت و بسیار کوچک بود ، ولی ما آن را بین دو سنگ می گذاشتیم و می مالیدیم . هر چه بیشتر مالیده می شد ، لطیف تر و نازک تر می شد و بیشتر جای باد شدن پیدا می کرد . آن قدر آنرا می مالیدیم که آخر کار به اندازه ی توپ های فوتبال امروزی باد می شد و با آن بازی می کردیم . البته تا وقتی که تازه بود ، می شد آن را مالید . خدا و خوبان خدا هم تا من و شما شنگولیم ، ما را با سختی ها مالش می دهند ، از در و دیوار و از دست پدر و مادر و آشنا و غریبه آن قدر ناگواری ها و سختی ها را بر سر ما می ریزند ، حقمان پایمال می شود ، مورد بی احترامی و اهانت واقع می شویم و ... تا در اثر تحمل آن ابتلائات و سختی ها دلمان بزرگ شود .

شرح استاد : باید ظرف دل و جان ما بزرگ بشود تا ظرفیت آن عطاهای بزرگ را داشته باشد . با این دل کوچکی که ما داریم به قول قدیمیها با یک کشمش گرمی ش می کند و با یک قوره سردی ، حالا خداوند متعال چه چیزی را در دل ما بریزد ؟ حالا ما از خداوند چیزهای بزرگ بخواهیم ، چگونه آن چیزهای بزرگ در دل ما جا بگیرد ؟ برای اینکه آن چیزهای بزرگ در دل ما جا بگیرد باید دل ما را بین آن دو سنگ بگذارند و حسابی آنرا مالش بدهند تا ظرفیت پیدا کند و بزرگ شود تا گنجایش آن معارف بزرگ ، آن عشقها و آن محبتهای بزرگ را داشته باشد .

این را بدانید ، از طرف خداوند که دریغ و بخلی نیست ، اگر ما چیز کمی گیرمان آمده بخاطر این است که ظرفی را که با خود برده ایم ظرف کوچکی بوده است . هر کس هر ظرفی با خودش ببرد به همان اندازه ظرفش را پُــر می کنند . گیر در کوچک بودن ظرفهای ماست در خزائن الهی بخلی نیست.

اگر می خواهید ظرف وجودتان بزرگ شود باید ابتلائات ببینید . در دل این ابتلائات روح و ظرف تان بزرگ می شود و ظرفیت آن عطاهای بزرگ حضرت حق را پیدا می کنید .

لذا اگر ابتلائاتی در زندگی ما آمد اخــم ها در هم نرود ، این برای آن است که ابتلائات را خوب تحویل بگیریم .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 14

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بوسه و دشنام را تک تک بده                       تا ببینم زین دو شیرین تر کدام

شرح استاد : اگر انصاف انسان باز بشود ، اگر فهم انسان باز بشود واقعاً انسان گیر می کند که خداوند در نوازش ها بیشتر خوبی می کند یا در ابتلائاتی که برای ما بوجود می آورد .

در دعای پانزدهم صیحفه سجادیه می خوانیم : اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِیهِ مِنْ سَلامَةِ بَدَنِى، وَ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِى مِنْ عِلَّةٍ فِى جَسَدِى : خداوندا! سپاس تو را بر آن تندرستى که همیشه از آن برخوردار بودم، سپاس تو را بر این بیمارى که در تن من پدید آوردى.

توجه بفرمائید همانطور که حضرت برای سلامتی خود شاکرند برای بیماری خودشان هم شاکر هستند.

بعد می فرمایند : فَمَا أَدْرِى، یَا إِلَهِى، أَیُّ الْحَالَیْنِ أَحَقُّ بِالشُّکْرِ لَکَ، وَ أَیُّ الْوَقْتَیْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَکَ : و نمى دانم کدام یک از این دو حال به شکرگزارى سزاوارتر است و کدام یک از این دو هنگام به سپاس اولى تر؟

أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِى هَنَأْتَنِى فِیهَا طَیِّبَاتِ رِزْقِکَ، وَ نَشَّطْتَنِى بِهَا لابْتِغَاءِ مَرْضَاتِکَ وَ فَضْلِکَ، وَ قَوَّیْتَنِى مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِى لَهُ مِنْ طَاعَتِکَ؟ : آیا هنگام تندرستى که روزهاى پاکیزه خود را بر من گوارا ساخته بودى و مرا در طلب رضایت و فضل خود چالاک گردانیده و براى اداى طاعاتى که توفیق دادى مرا نیرو بخشیده اى.

أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِى مَحَّصْتَنِى بِهَا، وَ النِّعَمِ الَّتِى أَتْحَفْتَنِى بِهَا، تَخْفِیفا لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَیَّ ظَهْرِى مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَ تَطْهِیرا لِمَا انْغَمَسْتُ فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ، وَ تَنْبِیها لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ، وَ تَذْکِیرا لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِیمِ النِّعْمَةِ؟ : یا هنگام بیمارى که مرا از آلودگى ها پاک کردى و تحفه ها فرستادى که بار پشت مرا از گناهان سبک گردانى و از چرک معصیت که بدان آلوده ام پاک سازى و متوجه کردى مرا که قدر نعمت پیشین را بدانم و به یاد من آوردى که به توبه زنگ گناه را از خویشتن بزدایم .

وَ فِى خِلالِ ذَلِکَ مَا کَتَبَ لِىَ الْکَاتِبَانِ مِنْ زَکِیِّ الْأَعْمَالِ، مَا لا قَلْبٌ فَکَّرَ فِیهِ، وَ لا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ، وَ لا جَارِحَةٌ تَکَلَّفَتْهُ، بَلْ إِفْضَالا مِنْکَ عَلَیَّ، وَ إِحْسَانا مِنْ صَنِیعِکَ إِلَیَّ. : در این میان نویسندگان براى من چندان عمل صالح نوشتند که در اندیشه هیچ دلى نگنجد و و هیچ زبان، یاراى بر شمردن آن را ندارد و هیچ یک از اندام هاى من رنجى براى آن عمل نکشیده، بلکه محض فضل و احسان توست.

این است که وقتی فهم انسان باز بشود متحیر می ماند که خدایا ابتلائات تو شیرین تر است یا نعمتهای تو ؟

ای جفای تو زمهرت خوبتر                           انتقام تو زجان محبوبتر

و لذا انسان می ماند که کدام یک از اینها را سپاس بگذارد و کدام یک شیرین تر و لذیذ تر است و کدام یک از اینها ارزشمند تر است ؟

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 13

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

جوانی که از کودکی پدرش را بسیار اذیت کرده بود ، بعد از اینکه بزرگ شد و ازدواج کرد ، به یاد اذیت هایی که به پدرش کرده بود و خوبی هایی که پدر به او کرده بود ، افتاد . نزد پدر رفت و به او گفت : من شما را خیلی اذیت کرده ام و شما محبت های زیادی در حق من کرده اید ، مرا حلال کنید . پدر هم به او گفت حلالت کردم . مدتی بعد جوان به یاد سیلی ای افتاد که روزی پدرش به او زده بود و او به خاطر کودکی از پدر رنجیده شده و کینه ی او را به دل گرفته بود ، اما امروز می فهمید که آن سیلی او را از چه انحراف و خطر بزرگی حفظ کرد . لذا نزد پدر رفت و به او گفت : پدر جان ، همه خوبی هایی که تا به حال به من کرده ای یک طرف و آن سیلی که آن روز به من زدی یک طرف . امروز می فهمم که آن سیلی از همه محبت های دیگری که به من کرده ای بالاتر است و به خاطر آن از شما سپاسگزارم .

روزی که فهم انسان باز شود ، خواهد دید که ابتلائات و گرفتاری هایی که خدا برای او پیش آورده است ، چه خیرهایی برای او داشته و خداوند از رهگذر آنها محبتی به او کرده که در خوشی ها و نعمت ها چنان محبتی به او نکرده است . به همین خاطر است که وقتی خدا پرده را بر می دارد ، انسان غصه می خورد که چرا به خاطر ابتلائات و محرومیت های دنیا غصه خورده است و آن روز بیش از آنچه برای نعمت ها و گشایش ها شاکر است ، به خاطر محرومیت ها و ابتلائات شاکر خواهد بود .

شرح استاد : اگر وجدان انسان بیدار شود در همین جا این حال به انسان دست می دهد که این فقر ، این بیماری ، این ناکامی و این دشواری ها که خداوند برای ما بوجود می آورد ، چه لطف و عطای بزرگی به ما کرده و چه راهی در جلوی پای ما باز کرده است .

اگر فهم انسان باز نباشد شاید از آن ابتلائات خیلی دل رنجیده بشود که حتی از خداوند کدورت خاطر پیدا کند و به خداوند شکوایه کند که خدایا چرا این کار را با من کردی ؟ مگر من چکاری انجام داده بودم و کلی از خداوند طلبکار بشود اما زمانی که این فهم باز بشود آن وقت است که می فهمد که خداوند چه کاری با او انجام داده است .

برای این که انسان وارد این وادی بشود جز این تلنگر هیچ چیز دیگر نمی توانست آن انسان را بیدار کند، و این ضربه را باید میخوردی تا بیدار شوی و از آن روزمره گی و از آن مسیر زندگی طبیعی و دنیوی خودت را نجات بدهی تا در مسیر فلاح و تعالی و تکامل قرار بگیری . زمانی که این را فهمیدی آن وقت است که به خاک سجده می افتی و خدا را شاکر .

این همان داستان آن فرزندی است که به پدرش گفت همه خوبی هایت یک طرف و آن سیلی که به من زدی یک طرف ، که امروز می بینم آن سیلی با من چه کرده است ، که با آن سیلی عطایی به من کرده ای که با هزاران چیزهایی که به من دادی و نوازش هایی که مرا کردی به اندازه آن عطا نبود .

اگر عقل انسان باز بشود که خداوند با این ابتلائات چه عطاهایی با او کرده است آنوقت می فهمد در این عطاهای ظاهری آن عطاها نبود .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 12

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

شاید رحمت و لطف و عطای حق در آنچه نداده ، بیشتر از چیزهایی باشد که عطا کرده است .

شرح استاد : این شاید که در ابتدای جمله است از یقین بزرگتر است .

خداوند متعال چیزهایی را به ما عنایت کرده است که ما می فهمیم ، مانند این بدن سالم ، عقل سالم ، پدر و مادر خوب ، پیامبری به این خوبی و امامان معصوم را که نصیب ما کرده است . اما خداوند چیزهایی هم به ما نداده که شاید لطف و عطای نداده ها بیشتر از داده ها باشد ولی ما جاهل هستیم و اینها را خبر نداریم ، اینها الطاف خفیه الهی است .

حاج آقا مصطفی خمینی در چندین سال قبل از انقلاب در نجف از دنیا رفتند ، حاج آقا مصطفی اردات خاصی به مرحوم دولابی داشتند ، بعد از وفات ایشان مرحوم دولابی فرمودند زمانی که حاج آقا مصطفی در سجده بودند یک نسیم مطبوعی آمد و حاج آقا مصطفی خودشان را تسلیم کردند . مرحوم امام (ره) اطلاعیه ای بعد از وفات ایشان صادر کردند و فرمودند : رحلت حاج آقا مصطفی از الطاف خفیه الهی بود . یعنی عطاهای بزرگی که کارش گرفتن است و حاج آقا مصطفی از امام و جامعه ما گرفته شد  ولی جرقه این انقلاب بعد از رحلت ایشان براه افتاد .

لطف های خفیه خداوند از لطف های جلیله او بزرگتر است . اتفاقاً خداوند عطاهای بزرگی را که می خواهد انجام بدهد معمولاً ظاهرش یک ظاهر جذاب و دوست داشتنی ای نیست .

افراد با ذکاوت هم همین کار را انجام می دهند . فرض کنید یک شخصی جواهر با قیمتی در منزل دارد و حالا میخواهد به مسافرت برود . این شخص می داند که اگر این جواهر را در کمد بگذارد زمانی که دزد می آید می داند که ممکن است جواهرات در کمد باشد یا اگر این جواهرات را در یک صندوق بگذارد دزد درب این صندوق را خواهد شکست . لذا این افراد رند جواهرات را در لابلای یک کهنه کثیف می پیچند و آنرا در یک مکان کثیفی قرار می دهد بعد به مسافرت می رود . حالا اگر دزد بیاید فکرش به آن مکان کثیف نمی رسد که در آن مکان کثیف شاید در داخل یک دستمال کثیف همچین جواهراتی باشد .

در الطاف بزرگ الهی یک تلخی وجود دارد . در خفای آن عطایا لطف است ، در ظاهرش عُـسر و تنگی و سختی است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 11

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

یا من عطائهُ عطاوٌ و مَنعهُ عطاءٌ : ای خداوندی که عطا کردنت عطا است و دریغ نمودن و ندادن تو هم عطاست . کسی که دهنده و غنی است ، این گونه است . خوبان این گونه اند . دوستان اهل بیت (ع) و مؤمنین هم همین گونه اند . وقتی می دهند که می دهند ، وقتی هم نمی دهند ، باز هم می دهند . ولی اهل طبیعت عکس این هستند ، وقتی که می گیرند می گیرند ، وقتی هم می دهند ، می گیرند. اهل آخرت کارشان عطا و دادن است ، اهل طبیعت منع و گرفتن .

شرح استاد : این گفتار مثال یک مادر مهربانی است نسبت به فرزند خودش که زمانی یک خوراکی را به فرزندش می دهد که فرزند آن خوراکی را دوست دارد و طالب آن خوراکی است که این کار مادر عطایی است که به فرزند خود می کند ، و وقتی هم آن چیزی را که آن بچه هوس کرده ولی برایش ضرر دارد و مادر هوس او را عملی نمی کند و آن چیز را به او نمی دهد در اصل مادر با آن ندادنش دارد خیر می رساند به فرزندش ، چون با دادن آن چیز به فرزند مواجبات بیماری و ناراحتی او را فراهم می کند . لذا این مادر در دادن و منع و ندادنش دارد به فرزند محبت می کند و این خصوصیت مؤمن است . این صفت خداست که از خدا به اولیاء خدا و از اولیاء خدا به مؤمنین رسیده است . وقتی می دهند که می دهند و وقتی نمی دهند ، باز هم می دهند .

کافر و شقی که اهل طبیعت هستند وقتی چیزی می دهند ، برای این می دهند که حتماً چیزی از شما بگیرند . چون قصد آنها این نیست که چیزی به شما بدهند ، اگر حقوقی به شما می دهند برای این است که چهار برابر آن حقوق از شما کار بکشند . پس آن دادنشان برای گرفتن است . قصد آنها این است که کاری از شما بکشند و برای این کار دانه ای هم جلوی شما می پاشند . لذا زمانی که دارند به شما چیزی می دهند به نیت گرفتن ، آن کار را انجام می دهند .

در احکام دین توجه فرمائید آنجائی که خمس و ذکات می گیرند در اصل با پرداخت آنها ، چیزهای بسیار بزرگتری را می دهند . این احکام بهانه هایی است برای دادن آن چیزهای بزرگتر . خداوند خواسته چیزهایی بدهد که راهش و بهانه اش را پرداخت خمس و ذکات قرار داده است .

حتی زمانی که انسانی در میدان جنگ جان خودش را از دست می دهد که به فرموده قرآن : " إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ... (توبه/111) خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریده به این (بهاء) که بهشت از آن آنها باشد ... "  خداوند خواسته بهشت را بدهد این را بهانه کرده است . اصل بر دادن است که وقتی چیزی را می گیرد قصدش دادن است .

اگر حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در ساعات آخر که همه اصحاب و نزدیکانشان شهید شده بودند و دیگر کسی باقی نمانده بود و حتی کوچکترین سرباز، حضرت علی اصغر (ع) هم شهید شده بودن و حضرت سیدالشهداء (ع) تنهای تنها بودند که در آن لحظات حضرت حال و هوای عجیبی داشتند ، از یک طرف اهل حرم نگران و از طرف دیگر دشمن حمله ور ، و این نقل شده است که حضرت سوار بر اسب خود بودند و حمله می کردند به سمت دشمنی که قصد داشت به طرف خیمه ها و خود حضرت حمله کنند و بعد برای اینکه اهل حرم متوجه بشوند که حضرت هنوز زنده هستند حضرت می فرمودند : " لا حول ولا قوة الا بالله " و با این ذکر پیغام می فرستادند برای اهل حرم که من هنوز هستم و با این روش مرتب به سمت دشمن حمله می کردند و آنها را عقب می زدند و مجدداً به عقب بر می گشتند . حالا تصور کنید با این حملات و با توجه به داغ هایی که حضرت در طول این روز دیده بودند و گرمای زیاد و آن تشنگی ببینید چه بر سر انسان می آورد و این بود که حضرت رمق را از دست دادند ، حضرت چند لحظه ای از اسب پیاده شدند و نیزه را بر زمین زدند و اصحاب خودشان را صدا زدند و فرمودند : آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟ آیا کسی هست به نصرت من بر خیزد ؟ آیا کسی هست از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند ؟ اگر حضرت در اینجا طلب نصرت می کند آیا حضرت نیاز به نصرت خلق دارد ؟ حضرتی که تمام خلقت بر سر او می چرخد ، همه اهل عالم از مجرای وجود او فیض و کمالات هستی را می برند ، حضرت به چه کسی محتاج است جز به خداوند متعال ؟ همه اهل عالم ریزه خوار سفره حضرت هستند ، حتی همین اشقیایی که امروز شمشیر به دست گرفتند و قصد جان حضرت را کرده اند ، آنها هم همین الآن وجودشان را از مجرای وجود حضرت دریافت می کنند . حیات و قدرت و علمشان را از مجرای وجود آن حضرت دریافت می کنند . حضرت به چه کسی نیاز دارد که نصرت بگیرد ؟ لذا آنجایی که حضرت می فرمایند : "هل من ناصراً ینصرنی " در واقع دارند می فرمایند : آیا کسی هست که بیاید تا من او را یاری کنم ؟ اولیاء خدا اینگونه اند که وقتی چیزی می گیرند در واقع دارند می دهند ، حضرت می خواهند یاری کنند . حضرت وقتی طلب آب کردند به این معنا است که حضرت می خواهند آب بنوشانند ، می خواهند آب معرفت ، آب کمال ، آب حقیقت ، آب توحید ، شراب توحید و ولایت را بنوشانند وقتی می گوید یک جرعه آب به من بدهید .

خدا و اولیاء خدا و مؤمنین اینگونه اند که وقتی می گیرند فی الواقع دارند می دهند بر خلاف اهل طبیعت که دانه می پاشانند تا صیدی بکنند .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

کلیه ی ناهمواری هایی که بر انسان تحمیل می شود ، در حقیقت نعمت است . امام حسن عسگری (ع) می فرمایند : ما من بلیة الا و لله فیها نعمة محیط بها ، هیچ بلایی نیست ، مگر اینکه نعمتی دارد که محیط بر آن بلاست .

شرح استاد : همه گرفتاریها و ابتلائات ظاهرش گرفتاری است و گرنه در باطنش موفقیت است .

" إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا (الشرح/6) بلکه با هر دشوارى دو گشایش است‏ "

خداوند نفرمود  ( إِنَّ بَعدَ الْعُسْرِ یُسْرا ) که اول سختی و دشواری است و بعدش آسانی و راحتی ، بلکه فرمود : " إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا " یعنی همراه با سختی و گرفتاری ، راحتی است . نفرمود بعد از سختی راحتی است که ما بگوئیم خوب اولش باید سختی را تحمل کنیم تا بعدها نتیجه آنرا که راحتی است ببینیم . خداوند فرموده در دل این گرفتاری ، راحتی و فرج است . یعتی گرفتاری لایه روئین راحتی است و لایه زیرین همان فرج است . با این سختی جسمت را آزار می دهد ولی روحت را آزاد می کند و این هم زمان انجام می شود . با این گرفتاری جسمت احساس تلخی دارد ولی هم زمان روحت احساس شیرینی می کند .

امام حسن عسگری (ع) فرموده اند : هیچ بلایی نیست مگر آنکه در دل آن گرفتاری نعمتی وجود دارد که آن نعمت احاطه کرده است آن بلا را . یعنی نعمت غالب است بر آن گرفتاری . این وجه بلا یک طعم تلخی است که در ذائقه ما قرار می گیرد ، اما در این طعم تلخ هزار آثار مثبت نهفته است .

این را در مباحث قبلی گفته ایم که اگر حادثه ای به مزاق ما تلخ است نه اینکه خود حادثه ها تلخ هستند بلکه این ذائقه خود ماست که دچار تلخی شده است . و این مانند کسی است که دلش بر اثر ناراحتی گوارش خوب کار نمی کند و همین ناراحتی باعث می شود که دهان آن شخص تلخ مزه می شود و اگر شیرین ترین شیرینی را هم به او بدهید باز هم می گوید عجب بد مزه است . این تلخی مربوط به دهان خودش است نه مربوط به آن شیرینی که شما به او دادید .

وقتی تعلق و محبت به دنیا می آید روح انسان رودل می کند آنوقت شیرین ترین چیزی را که خداوند به انسان می دهد ، انسان احساس تلخی می کند . حالا اگر محبت به دنیا برود هر چه خداوند می دهد شیرین است .

حب حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است         به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست

حالا اگر روح رودل دارد و از این گرفتاری احساس تلخی می کنیم باید توجه داشته باشیم که این تلخی پوسته نازکی است که بر روی اصل این قضیه که ماندگار است کشیده شده و این تلخی از بین می رود و آن چیزی که ماندگار است آن سودی است که در روح و جان ما همیشه و جاودانه باقی می ماند.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

دوستان اهل بیت (ع) مثل گربه ی حضرت رضا (ع) هستند که هر طور پرتابش کنی، بر روی چهار دست و پا به زمین می آید ، یعنی هر چه بر سر دوست اهل بیت (ع) بیاورند ، به نفعش تمام می شود .

شرح استاد : در حدیثی است که روزی پیامبر اکرم (ص) در میان اصحاب نشسته بودند که حضرت تبسم کردند . اصحاب تعجب کردند و سؤال کردند یا رسول الله کسی چیزی نگفت ولی شما خندیدید ؟  حضرت فرمودند : من داشتم فکر می کردم مؤمن به چه حالتی است که اگر آنرا ریز ریز هم بکنند باز این کار به نفع مؤمن تمام می شود ، راه ضرر برای مؤمن بسته است و هیچ کسی نمی تواند به مؤمن ضرر برساند .

حالا این تعبیر گربه حضرت رضا (ع) و یا به نقل قول دیگری گربه مرتضی علی (ع) است که به هر طوری این گربه را از بلندی به پائین پرتاب کنی با چهار دست و پا به زمین می آید . مؤمن هم همینطور است و هر بلایی بر سرش بیاید به نفعش تمام می شود و با هیچ طریقی نمی توان به او ضرر زد . یعنی اینکه هر اتفاقی برای مؤمن بیافتد به سود اوست . حالا آن اتفاق می خواهد شیرین باشد یا تلخ ، می خواهد موفقیت ظاهری باشد یا ناکامی ظاهری ، فرقی نمی کند و فی الواقع به نفع اوست و مؤمن در همه این امور سود برده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

اینکه خداوند فرموده است : لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم‏ . تا بر آنچه از دستتان میرود ، اندوهگین و متأسف نشوید و به خاطر آنچه به دستتان می آید ، فرحناک نگردید . اگر نبود یقین به اینکه خداست که چیزها را از ما می گیرد یا به ما می دهد و خداوند خیرخواه و عالِم به مصالح بندگان خود می باشد ، پس وقتی چیزی از دستمان میرود ، مصلحت ما در نداشتن آن است و وقتی به دستمان می رسد ، خیر ما در داشتن آن است . اگر این یقین نبود ، العیاذبالله این حرف زور بود.

شرح استاد : قبلاً گفتیم که احدی جز خداوند متعال در زندگی ما کاره ای نیست . " لا مؤثر فی الوجود الی الله "  .

این چیزی را که از دست ما رفته است را اولاً ما باید به آن پی ببریم که این چیز را خداوند از زندگی ما خارج کرده است و این مشکل و گرفتاری را خداوند در زندگی ما پیش آورد . ثانیاً این خداوندی که این گرفتاری را برای من پیش آورد خیرخواه من است . پس آنچه که در حال شدن است به مصلحت ماست. چون همه آن چیزی را که می شود ، چه به دست انسانهای دیگر ، چه به دست عوامل طبیعی ، همه کار خداوند متعال است .

حضرت امیر (ع) در مناجات شعبانیه می فرمایند : " ... مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی . ... قلم تقدیرت نافذ و جاری است و افزونی و کاهشم و سود و زیانم، تنها به دست توست. "

حالا اگر این باور و یقین نبود و فرض کنیم بنده صد میلیون تومانم دود و خاکستر بشود و من خم به ابرو نیاورم و متأسف نشوم ، و یا صد میلیون تومان گیرم بیاید و اصلاً خوشحال نشوم ، خوب این حرف زوری است .

فقط وقتی می شود این بدست آوردن ها و از دست دادن ها روح ما را به موج در نیاورد ، چه موج غم و چه موج شادی ، که انسان وصل شده باشد به آن بیکرانه توحید .

انسان باید بداند که دادن و گرفتن ، هر دو کار خداست و هر دو ، هم یکی است و هم خیر . بدست آوردن و از دست دادن هر دو یکی است . اگر به این یقین رسیدید آنوقت اگر چیزی گیرتان آمد ذوق زده نمی شوید و اگر چیزی را از دست دادید غمگین و ناراحت نمی شوید .

اینها راز شاد زیستن است و کلیدهای بزرگ زندگی است . که ابتداعاً باید شناخته شده و بعد به باور تبدیل بشود . به قول مرحوم دولابی " وقتی باور شد این باور ، یاور می شود " . تفاوت باور با یاور در یک نقطه است که آن نقطه ، نقطه تحت باء بسم الله الرحمن الرحیم و آن حضرت امیر المؤمنین (ع) است .

اگر علی (ع) بیاید کنار باور می شود یاور .

راه رسیدن به باور تلقین مکرر به خویشتن است .

وقتی تحقیقات علمی خودمان را انجام دادیم و تردیدهای عقلی امان برطرف شد و دیگر قبول کردیم که مطلب ما حرف درستی است ، حالا اگر این مطلب را بارها و بارها برای خودمان تکرار کنیم و مرتب یادآور بشویم و تلقین بکنیم ، کم کم این مطلب به باور و یقین تبدیل می شود .

این همان رمز تکرار اذکار و عبادات است که ما را به یقین میرساند .

" وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین‏ (حجر/99) پروردگار خویش را عبادت کن تا برایت یقین فرا رسد "

پس برای رسیدن به یقین راه این است که انسان این حقایق را برای خودش تکرار کند .

مرحوم دولابی می فرمودند : " اگر انسان به این حیوانات حلال گوشت دقت کند می بیند که یکی از مشخصات این حیوانات آن است که نشخوار کننده هستند . مثل گاو ، گوسفند ، شتر که وقتی به مرتعی می رسند آن علفها و سبزه ها را می خورند بعد در زمان فراغت همان خورده ها را از معده برمی گردانند و دو باره می جوند و می جوند تا آن علفها قابل هضم بشود ، شاید این عمل نشخوار چندین بار انجام می شود . حالا اگر انسان می خواهد که حلال گوشت بشود راهش نشخوار کردن است و این لقمه ها و غذاهای معنوی را که می خورید حالا چه در جلسات باشد و چه در کتابها باشد را رها نکنید ، این لقمه ها را در فرصت فراغت دو باره نشخوار کنید و آن مطالب روحی را برگردانید در ذهنتان و فکر کنید که آن مطالب چه معنایی داشت و این کار را چندین بار تکرار کنید که این تکرار کمک می کند که هم مطلب را بهتر بفهمید و هم بر روح و جانتان رسوخ کند و بنشیند تا به یقین تبدیل بشود. وقتی به یقین تبدیل شد دیگر آثار بسیار شیرین او را بدست خواهیم آورد . و گرنه با تکرار لفظ بهره زیادی را نصیب انسان نمی کند ."

حالا اگر بزرگترین امواج و طوفانها و مشکلات در زندگی انسان برپا شود ولی او خم به ابرو نیاورد و یا بزرگترین موفقیت ها که دیگران را مست می کند حتی یک ذره او تکان نمی دهد .

" مؤمن همچون کوه راسخ و مستحکمی است که تندبادها نمی توانند او را حرکت بدهند ."

پس اگر این خصوصیت مؤمن است ، خداوند می فرماید علت اینکه حادثه ها و ابتلائات و اتفاقات و موفقیتها را پیش می آوریم برای این است که : " لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم (حدید/23) این را بدان جهت خاطر نشان ساختیم تا دیگر از آنچه از دستتان مى‏رود غمگین نشوید، و به آنچه به شما عاید مى‏گردد خوشحالى مکنید "

انسان وقتی به این یقین رسید به یک شادی دست پیدا می کند که دیگر این شادی های دنیوی اثری ندارد . روح انسان دیگر آرام است و از تلاطم خبری نیست " ِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏ (رعد/28) تنها با یاد خدا دلها آرامش پیدا مى‏کند "

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

وقتی که غصه انسان را می گیرد ، شب است . خداوند فرمود : وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَة . و ما شب و روز را دو آیت و نشانه قرار دادیم ، پس آنگاه نشانه شب را محو کردیم و نشانه روز را روشن و قابل دیدن قرار دادیم . کسی که با نویسنده نامه دوست است و محبت دارد کلماتی را هم که نویسنده برای پوشاندن از اجنبی روی آنها خط زده است ، می تواند بخواند . دوست، وقتی غصه آمد ، می فهمد که خدا به آن وسیله به او گفته است بیا در خانه ی ما . این رمز را خصیصین می توانند بخوانند .

شرح استاد : هر زمانی که صحبت از " لیل " می شود همان زمانی است که آسمان روح ما تاریک و گرفته است . هم "لیل" و هم "نهار" هر دو نشانه هستند و نشانه آن چیزی است که می توان آنرا دید اما فرق "لیل" با "نهار" در چیست ؟ می فرماید : نشانه شب را محو کردیم ولی چرا ؟

این را در قالب مثالی اگر بگویم این است که : اگر انسان بخواهد برای یک محبوبی و یا یک دوست صمیمی و یگانه ای یک نامه ای را بصورت درباز و گشاده ای ارسال کند ، در این نامه حرفهای عمومی را خیلی آشکارا می نگارد ولی روی نوشته های خصوصی را خط می زند . اگر این نامه به دست فرد غریبه ای بیفتد نوشته های خصوصی را نمی تواند بخواند چون روی کلمات خط خورده است ، اما زمانی که این نامه دست یک دوست می آید که دیگر او محرم است ، او با توجه به کلمات قبل و بعد از نامه متوجه می شود کلمات خط خورده چه هستند و متوجه منظور نویسنده می شود .

در عالم محبت و یگانگی خیلی از حرفها را عاشق و معشوق با اشاره به هم منتقل می کنند که دیگران هیچی از آن نمی فهمند . گاهی با گوشه چشم و یا لبخند و یا اشاره دستی یک دنیا حرف را دو تا انسانی که با هم محبت و یگانگی و انس دارند به هم منتقل می کنند . وقتی یگانگی آمد آنوقت این اشاره ها معنا پیدا می کند .

اشاره های قرآن را کسانی می توانند بگیرند که با صاحب قرآن یگانگی داشته باشند .

خیلی چیزها را اهل محبت که شاید سوادی هم نداشته باشند از قرآن می فهمند که دیگرانی که عالمند و مفسر و محقق علوم قرآنی هستند متوجه نمی شوند . شاید حتی بتوان گفت که حروف مقطعه قرآنی هم از این سنخ باشد .

خداوند فرموده : " الم " و پیامبر اکرم (ص) تا ته قضیه را متوجه شده اند .

خداوند آیه " لیل " را بر رویش قلم کشیده است ، چون مطلب اسرار آمیزی بود و یک سری بود و این سر را فقط اهل محبت متوجه می شوند ، که این "لیل" چه مربوط به "لیل" عالم طبیعت باشد و چه "لیل" درون خوشان  .

وقتی غم و غصه آمد ، اهل محبت می فهمند که پشت این غم خداوند چه پیامی را ارسال می کند .

گرفتاری و ابتلائات پیک دوست است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

·     از حضرت امیر و حضرت زهرا (ع) است که : " فعلُهُ قولٌ " : خداوند با کارهایش با ما حرف می زند . هر وقت غصه دارمان کرد ، یعنی با ما کاری دارد . غم پیغام دوست است . غم پیغام اوست . وقتی غم آمد ، با او خلوت کن ببین با تو چکار دارد .

هر در که به هر کجاست شب بر بندند                   الا در دوست را که شب باز کنند

مقصود از شب ، اوقات گرفتاری است .

شرح استاد : همه حرفها را که لازم نیست انسان با زبان بگوید بلکه با رفتار هم می توان حرف زد . اگر کسی وارد یک مجلسی شد و انسان جلوی پای آن شخص بلند شد ، انسان با زبان حرفی نزده اما با رفتارش نشان داده که برای آن شخص احترام قائل است . انسان وقتی به کسی نگاه تندی کرد نشان می دهد که نسبت به آن شخص دلخوری دارد . وقتی انسان به شخصی تبسم کرد نشان می دهد که من ترا دوست می دارم . لذا رفتارهای انسان هم می توانند حرف بزنند .

خداوند بیشتر حرفهایش را با کارهایش می زند ، کمتر با الفاظ حرف می زند . الفاظ خداوند همین کتابهای آسمانی و احادیث قدسی است اما خداوند متکلم است و دائماً با کارهایش در حال حرف زدن است . همین اتفاقاتی که هر روزه در زندگی ما رخ می دهد حاوی یک پیامی از جانب خداوند متعال است . در جلسات قبل توضیح دادیم که به حادثه های زندگی با دیده عبرت نگاه کنیم، و از نگاه روئین زندگی عبور کردن و آن پیامی را که خداوند خواسته به ما منتقل کند را کشف کنیم. باید از خود سؤال کنیم که این اتفاقی را که در زندگی ما افتاد خداوند خواست چه پیامی را من دریافت کنم ؟ این کار را باید تمرین کرد تا ملکه وجود انسان بشود . البته دیگران شاید بگویند این آدم عاقل نیست ولی ایرادی ندارد ، حتی به انبیاء مجنون می گفتند .

انسانی که این عالم را عالم زنده ای می داند و هر اتفاقی که افتاد ، فکر می کند که این اتفاق خود به خود نیفتاده است و در این اتفاق خداوند خواست پیامی را برساند و واقعاً حادثه های کوچک و بزرگ زندگیمان را اینطوری نگاه کنیم .

این خیلی مهم است که ما با یک جهان زنده و با فهم و شعور زندگی کنیم .

اگر به جایی رفتید که در بسته بود فکر کنید چرا در بسته است ، و با خود بیندیشید هر بار که من به اینجا می آمدم که در باز بود چرا اینبار بسته است ؟

اگر به جایی رفتم که کسی با گرمی از من استقبال کرد ، با خود بیندیشید خداوند متعال با این استقبال گرم چه پیامی برای من داشته است ؟

در قدیم بازی کودکانه ای بود که تعدادی از بچه ها یک مسئول بازی داشتند که این مسئول یکی از بچه ها را از اتاق بازی بیرون می کرد ، این مسئول یک شیئی ای را در داخل اتاق جابجا می کرد مثلاً یک کتابی را از روی میز برمی داشت و روی یک قفسه می گذاشت بعد آن کودک را صدا می کردند که به اتاق برگردد و آن کودک باید متوجه می شد که چه چیزی جابجا شده و برای اینکه آن کودک را به سمت آن شیئی هدایت کنند ، مسئول بازی با یک قلمی ضرباتی را به چوب می زد . کودک هر چه نسبت به آن شیئی نزدیک تر می شد صدای ضربات بیشتر می شد و هر چه فاصله می گرفت صدای ضربات کمتر می شد و با این صدای ضربات مسئول بازی این کودک را هدایت می کرد تا اینکه کودک بتواند آن شیئی را پیدا کند .

خداوند هم با ما این کار را می کند ، خداوند هم با همین ضرباتی که در زندگی ما بوجود می آورد ، ما را هدایت می کند . این حادثه ها همان ضربات است . باید معنای این ضربه ها را بفهمیم تا بتوانیم به مقصدمان برسیم و زود آنرا پیدا کنیم .

عمل خدا سخن خدا است .

خداوند اگر مریضمان کرد ، اگر سالم شدیم ، اگر حقیرمان کرد ، اگر محبوبمان کرد ، اگر گمنامان کرد ، اگر به قدرت رسیدیم ، اگر از قدرت به پائین آمدیم و ... ، با تک تک این اتفاقات خداوند دارد با ما حرف می زند و پیام هدایت را به ما می رساند . خداوند با کارهایش راه کمال را به ما نشان می دهد . انشاءالله اهل تعمل و تدبر بشویم . خداوند هادی است و با همین اتفاقات راه هدایت را به ما نشان میدهد .

آدم ها سه دسته اند . یک دسته از آدمها بیدارند و اگر حرفی را هم آهسته به او بگوئید می فهمد.  دسته دوم خوابند و آدم خواب را باید تکانی به او بدهید و صدایش کنید تا بتوانید مطلبی را به او بگوئید. حالا اگر خواب این آدم عمیق تر و سنگین تر باشد باید او را محکم تر تکان بدهید . خداوند هم همین کار را می کند . اگر بیدار باشیم و حرف خدا را بفهمیم احتیاج به تکان نداریم و اگر در خواب غفلت باشیم تکانی به ما میدهد تا حرفش را بفهمیم . اما خدا نکند کسی خودش را به خواب زده باشد که فقط پناه می بریم به خدا که آن شخص هیچ راه معالجه ای ندارد چون آدم خواب را می توان بیدار کرد ولی انسانی که عمداً خودش را به خواب زده را نمی توان کاری کرد و راه نجاتی برای او نیست .

این گرفتاریها و راه بندانها و گره هایی را که خداوند در زندگی ما بوجود می آورد  برای این است که خداوند با ما کاری دارد و زمانی که با خداوند خلوت کردیم و برگشتیم می بینیم که گره ها باز و گرفتاریها برطرف شد . اصلاً گرفتاری بوجود آمد تا تو بروی با خدا خلوت کنی .

شب به یک معنا ، کره زمین در حالتی است که پشت به خورشید است و می گوئیم شب شد . ولی وقتی که گرفتاریی به ما عارض شد این هم شب است و شب روح ماست و دل ما گرفته و تاریک شده است . لذا وقتی شب آمد بهترین زمان خلوت با خداوند متعال است که وقتی از نزد خداوند برگشتی می بینی که فجر طالع شد و خورشید طلوع کرد و همه گرفتاری زندگی برطرف شد .

پس این گرفتاری چه چیز ارزشمندی بود که خداوند متعال آنرا پیش آورد، چون ما را به خودش دعوت کرد. این غم پیغام دوست است ، دوست پیغامی فرستاده که دلم برایت تنگ شده ، اگر معنی این غم و گرفتاری را بفهمیم خیلی راحت می شویم . برای آشنا شدن به باب ابتلائات می توانید به جلد کتاب سوم اصول کافی باب شدت ابتلائات رجوع فرمائید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم 

·     پیامبر اکرم (ص) فرمود : یا علی هر که تو را دوست بدارد ، دچار دشمن می شود. هر که مرا دوست بدارد ، دچار فقر می شود و هر که خدا را دوست بدارد دچار بلا می شود . ( بلا یعنی بدون اینکه عبد نقشی و تقصیری داشته باشد ، او را زیر و رو می کند . همانطور که در حدیث داریم که دل مؤمن بین دو انگشت (جلال و جمال) خداست و هر طور که بخواهد آن را زیر و رو می کند . یا داریم که عبد در دست خدا مثل جنازه ی مرده است بین دو دست مرده شوی که به هر طرف بخواهد ، آن را می چرخاند . )

شرح استاد : دوستی با خدا و اهل بیت (ع) هزینه دارد . در مباحث توحید گفتیم که وقتی می گوئی   ( لا اله الا الله ) باید هزینه اش را بپردازی . تا گفتی من محب امیرالمؤمنین هستم ، من موالی امیرالمؤمنین هستم بلافاصله برایت دشمن تراشیده می شود و از در و دیوار دشمن بر سرتان می ریزد . افراد دشمنت می شوند بدون اینکه دلیلی برایش پیدا کنی . شما در یک وادی قرار گرفته ای که هر کس در این وادی قرار بگیرد دشمن پیدا می کند .

زندگی خود امیرالمؤمنین را نگاه کنید ، سرسخت ترین دشمنان را خود امیرالمؤمنین داشتند .

شما وقتی به مغازه ای میرود که جنسی بخرید و مغازه دار معادل آن جنس از شما طلب کرد ، این کار خلاف انتظار شما نیست و می گوئید این کار مغازه دار طبیعی است چون این جنسی را که من میخواهم بخرم اینقدر می ارزد و من هم باید مبلغش را بپردازم . اگر قیمت و ارزش دوستی با امیرالمؤمنین را فهمیدیم ، آنوقت اگر در محیط کارمان ، در خانه امان ، یا همسایه امان و ... در هر جایی، افراد دشمنمان شدند دیگر خلاف انتظارمان نیست و از پیش می دانیم که قیمت دوستی با امیرالمؤمنین این است که دشمن علیه انسان قیام کند .

حالا اگر کسی عاشق رسول الله (ص) شد که گفت :

سعدیا اگر عاشقی و جوانی است                        عشق محمد بس است و آل محمد

پیامبر اکرم (ص) حبیب الله است ، هر کس عاشق رسول الله (ص) شد هم دچار فقر ظاهری و هم فقر باطنی می شود . البته اصل فقر همان فقر باطنی است که پیش درآمدش فقر ظاهری است . باید تحمل فقر ظاهری را داشته باشیم . خداوند برای اینکه حقیقت ما را به ما بشناساند به محض اینکه ادعای محب بودن را بیان کنیم بلافاصله محکی می آورد که مشخص شود این ادعای ما چقدر عیار دارد ، لذا کسی که ادعای محبت پیامیر اکرم (ص) را می کند فقر به سراغش می آید . فقر ظاهری علاج دارد و زمانی که انسان پولدار شد از فقط ظاهری نجات پیدا می کند اما فقر باطنی یا ذاتی هیچ علاجی ندارد جز خود خداوند متعال که می تواند این فقر را برطرف نماید .

یک وقتی هست که من یک سیلی به شخصی زده ام و یک کسی هم پیدا می شود و یک سیلی به من میزند ، یک زمانی جمله تندی بیان کرده ام و یا دل کسی را آزرده ام و کسی هم پیدا می شود جمله تندی یا دل من را می شکند . به این نمی گویند بلا بلکه این بازتاب فعل خودم است .

به گفته مولانا : این جهان کوه است و فعل ما ندا .

بازتاب عمل ما به خود ما بر می گردد . " إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها ... (اسرا/7) اگر نیکى و احسان کردید بخود کرده و اگر بدى و ستم کردید باز بخود کرده‏اید ... "

به آن فقیری که کمک کردید در اصل خودت بودی ، آن عکس خودت بود ، داشتی به خودت خوبی می کردی و اگر بدی هم کردی به خودت بدی کردی .

بلا چیزی است که هیچ علتی برایش پیدا نمی کنی . یک گرفتاری پیش آمده و هر چقدر فکر می کنی که خدایا من چکار کردم؟ ، کسی را اذیت کردم؟ ، دلی را آزردم؟ ، حقی را ناحق کردم؟ ، معصیتی کردم؟ ، هر چقدر می گردی هیچ سرمنشأی را پیدا نمی کنی . این را می گویند بلا .

بلا آن چیزی است که خداوند برای رشد ما آنرا لازم دیده است و ربطی به اعمال ما ندارد و به همین دلیل کسی که خداوند را دوست بدارد بلا برایش نازل می شود .