حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

حکمت متعالی

فرمایشات عرشی مرحوم دولابی که توسط استاد معظم جناب آقای مهدی طیب شرح گردیده است

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

ابتلائات مال اهل ایمان است و هر چه مراتب ایمان شخص بالا رود ، ابتلائاتش هم بیشتر می شود . می گویند شخصی الاغی داشت و از قضا همین که او نماز خوان شد ، الاغش مُـــرد . ناچار او الاغ دیگری خرید و به طویله برد که ببندد . الاغ به او لگدی زد . او هم به الاغ گفت : اگر از این کارها بکنی دو رکعت نماز هم برای تو می خوانم .

شرح استاد : تا دیروز که آن انسان خدا و پیغمبر نمی شناخت زندگیش راحت بود . نه گرفتاری ، نه مشکلی ، درست مثل حیوانی میخورد و میخوابید و در طبیعت میچرید . چون خداوند برای حیوانات گرفتاری پیش نمی آورد .

" ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون‏ (حجر/3) رهایشان کن بخورند و سرگرم بهره‏گیرى از لذت‏ها باشند و آرزوها به خود مشغولشان کند که بزودى خواهند فهمید "

کار خدا مثل کار آدمیزادها نیست . تا کسی میرود با خدا رفیق بشود خداوند هم برایش بلا می فرستد.

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • البلاء للولاء : بلا برای دوستان است . اولین کسانی که به خاطر محبت زیاد بچه را چشم می زنند و بچه مریض می شود ، پدر و مادر بچه اند . خدا هم هر وقت به بنده اش نظر کند ، او را مبتلا می سازد .

شرح استاد : قدیم ها رسم بود وقتی بچه ها مریض می شدند ، پدر و مادرها سریعاً می رفتند و کسی را که می توانست برای بچه تخم مرغ بشکند می آوردند و می گفتند که این بچه چشم خورده است و معتقد بودند کسی که این بچه را نظر کرده است با این روش چشم زدن او را خنثی می کنند .

این روش بدین صورت بود که یک تخم مرغ می آوردند با یک تکه زغال و اسامی کسانی که این بچه را دیده بودند  و آشنا بودند را نام می بردند و یک خطی بر روی تخم مرغ می کشیدند ، بعد دو سکه در بالا و پائین تخم مرغ قرار میدادند و مجدداً با هر بار که نام کسی را می بردند یک فشاری به تخم مرغ می آوردند تا اتفاقی با بردن نام شخصی این تخم مرغ می شکست و معتقد بودند که با این کار اثر چشم زخمی که آن شخص به کودک رسانده از بین می رود . اتفاقاً وقتی برای بچه ها تخم مرغ می شکستند این اسامی معمولاً به نام پدر و مادر بچه می افتاد که بزرگترها می گفتند این چشم از سر محبت و علاقه پدر و مادر به بچه وارد شده است .

خداوند و اولیاء خدا هم وقتی بنده ای را دوست دارند او را چشم می زنند و او را مبتلا می کنند و بلا بسراغش می آید .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • گرفتار ، همان گرفته یار است .

شرح استاد : شما به هر کس که می رسید می گوئید : گرفتارم .

این گرفتار یعنی چه ؟ یعنی گرفته یار . یعنی یار ما را گرفته است . یار ما را در آغوش گرفته و ما را می فشارد و چون ما نازک نارنجی هستیم گریه و داد و بیدادمان درآمده است . او از محبت ، ما را در آغوشش می فشارد و ما از نازک نارجی بودن دادمان درآمده است .

خداوند متعال وقتی بنده ای را که دوست بدارد او را با بلا مواجه می کند .

این بچه های پنج شش ماهه را نگاه کنید که وقتی انسان آنها را می بیند ، آدم را سر ذوق می آورند . گاهی اوقات بر اساس ذوق و علاقه، انسان این بچه را در آغوش می گیرد و در بغلش او را می فشارد  و یا یک گاز از لپش می گیرد . انسان او را برای علاقه می فشارد ولی بچه چون ظرفیت ندارد شروع به گریه می کند .

خداوند چون مؤمن را دوست دارد به سراغش می آید و او را در بغلش می فشارد در حالی که مؤمن احساس می کند که گرفتاری برای او ایجاد شده است .

کاستی ها و ابتلائات ، غم ها و نگرانی ها – 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا: در دنیا همه روزها عاشورا و همه جاها کربلاست .

دارٌ بالبلاء محفوفة : دنیا خانه ای است که آمیخته با ابتلائات است . در دنیا یک نفر خودش گرفتاری دارد ، یک نفر غصه ی شخص دیگری را میخورد و یک نفر غصه همه را میخورد .

شرح استاد : این جمله "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" و "دار بالبلاء محفوفة" که از حضرت علی (ع) نقل شده بخوبی ماهیت دنیا را نشان می دهد . این دنیا با ابتلائات آمیخته شده است .

توجه کنید، یک زمانی هست که انسان یک جایی می رود و پیش فرض هم این است که آنجا یک جایی است که خیلی راحت است و در آنجا خوش می گذراند ، ولی اگر با این انتظار به آنجا وارد بشود و در آنجا اندکی وسائل راحتی کم باشد ، به انسان سخت می گذرد چون آن انتظار و توقعش برآورده نشده است . اما اگر از قبل بداند انسان به جایی می رود  که در آنجا خیلی سختیها هست ، حالا اگر در دنیا با کمی کاستی هم روبرو بشود خیل ذوق زده می شود که دنیا عجب جای خوبی است و به آن سختیها که می گفتند نیست .

حضرت علی (ع) فرمودند : دارٌ بالبلاءمحفوفة ، حالا اگر تصور و توقع ما از دنیا یک چنین چیزی باشد و این باشد که "کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا" همه روزهای زندگی ما عاشورا و همه سرزمین ها و عرصه ها کربلاست و فرموده اند : "کرب و بلا" یعنی سرزمین "کرب" و سرزمین "بلاست" ، حالا با این توصیف اگر گرفتاری بر ما عارض بشود دیگر خلاف انتظار ما نیست . چرا که اگر گرفتاری پیش نیامد خلاف انتظار است و کلی ذوق زده می شویم . یک ضرب المثلی است که می گوید : "بنا را بر مرگ می گذارند تا به تب راضی شود " داستان همین ماجراست ، چون بجای مردن ، انسان تب کرده و این خوشحالی دارد .

حالا شما بنا را در این دنیا همین جمله بگذارید که " دارٌ بالبلاءمحفوفة " یعنی بنا بر این است که بلا بیاید ، حالا اگر زمانی هم بلا نیامد این جای حمد و شکر الهی دارد که بلا نیامده است و اگر بلا آمد که خلاف انتظار نیست و حادثه غیر منتظره ای رخ نداده است و وقتی انسان انتظار حادثه ای را داشت و آن حادثه اتفاق افتاد دیگر بر انسان سخت نمی گذرد .

معمولاً وقتی انسان انتظار حادثه ای را ندارد و اگر حادثه اتفاق بیافتد به انسان شوک وارد می شود ، این مانند آن است که برای شخصی خبر بیاورند که یک جوانی در اثر تصادف از دنیا رفته است و چون آن شخص انتظار فوت آن جوان را نداشته شوک زده می شود در حالی که اگر شخصی سالخورده ای در بستر بیماری باشد و از دنیا برود معمولاً خبر این فوت باعث شوک زدگی نمی شود چون همه خود را آماده کرده بودند که با توجه به بیماری و سن بالای آن شخص این فوت اتفاق بیافتد .

حالا این بلا یعنی چه ، انشاءالله در مباحث بعدی آن را باز خواهیم کرد . که این بلا برای مؤمن اثرات سازندگی دارد و بسیار ارزشمند است . مؤمن در بلاها رشد می کند . همانند سنگ طلایی می ماند که در بوته ذوب فلز با آن همه حرارت شدید ناخالصی ها جدا می شود و مؤمن تبدیل به طلای ناب و خالص می شود .

این بحث ریاضت ها که در عرفان و سیر و سلوک هست خداوند متعال در زندگی ما پیش می آورد و باید سعی کنیم آنها را خوب تحویل بگیریم و با روح رضامندی پذیرای آنها باشیم و با تسلیم در برابر فرمان خدا، رفتاری مورد امر الهی را در آن موقعیت و در برابر آن سختی و دشواری از خودمان نشان بدهیم . ریاضت اصلی همین است که به آن ریاضت های خداداد می گویند . در حالی که این ریاضت های خود ساخته که من بنشینم مانند این مرتاض های هندی میخ به خودم فرو کنم و … اینها بدرد نمی خورد .

انسان باید به ریاضت های خداداد تن بدهد. و هر کس به اندازه اقتضائات روح خودش این ریاضت ها را دارد. یک کسی فقر دارد ، شخصی دیگر بیماری دارد ، کسی دیگر دارای فرزندی ناخلف است ، شخصی دیگر همسایه ای دارد که او را اذیت می کند ، کس دیگری رئیسی دارد که بر او سخت می گیرد و ...

خداوند متعال هیچ مؤمنی را بدون بلا نگذاشته است . در حدیث داریم که زندگی مؤمن خالی نمی شود از اینکه کسی او را بیازارد  ، حتی اگر آن مؤمن به سر کوه هم برود موجودی باعث اذیت او می شود ، چون مؤمن با اذیت دیدن رشد می کند .

وقتی ابتلائات وارد می شوند باید پذیرا بود و انسان نباید جا خالی کند چرا که این بلاها اوج لطف و محبت خداوند متعال به عبد مؤمن است . اگر خداوند محبتی به این مؤمن نداشت او را رها می کرد تا مانند این حیوانات در این طبیعت مشغول چرا باشد . اینکه می بیند خداوند متعال این ابتلائات را می فرستد برای این است که پروردگار با این مؤمن کاری دارد تا ثمری حاصل شود ، این آدم نباید به بیهودگی و بطالت این عمرش بگذرد .

" لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد (بلد/4) به راستى انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریده‏ایم. "

" یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه‏ (انشقاق/6) هان اى انسان تو در راه پروردگارت سخت کوشیده‏اى [و رنج برده‏اى‏] و به لقاى او نایل خواهى شد. "

و این لطف خداوند متعال است که این سختی ها برای رشد انسان وارد شده است که شاعر گفته است :

گر با دیگرانش بود میلی                          چرا ظرف مرا بشکست لیلی

" البلاء للولاء " بلا مال اهل ولا است ، مال اهل ولایت و اهل محبت است و این بلاهای دنیوی خیلی بزرگ است و هر چیزی که به انسان سختی وارد کند خیلی باعث رشد می شود .

این را بگویم که وقتی بلایی آمد دادتان در نیاید . اگر زمانی دیدید که مشکلی پیش آمده که حتی راه نفس کشیدن و نجات هم نداری بدان که خداوند متعال شما را در دیگ زود پزی قرار داده تا سریعتر رشد کنی و میخواهد کاری را که باید شصت سال طی می کردی ، آنرا یک هفته ای طی کنی .

بلا برای انبیا و اولیاء باعث ترفیع درجات آنها می شود . بلا برای مؤمنین باعث تطهیر روح آنها از گرد و غبار و غفلت و معصیت های این عالم است و برای اشقیا عقوبت و کیفر است .

برای مؤمنین که گرد و غبار عالم کثرت، کدورتی را برای ما ایجاد کرده و یا غفلتی برایمان پیش آمده و یا آلودگی به معصیتی رخ داده که باید برای حضور در محضر پاکان باید آن غفلتها و معصیتهاو گرد و غبار پاک شوند تا راه پیدا کنیم به عالم پاکان .

در حدیث داریم که :" شدیدترین مردم در بلایا پیامبرانند و بعد اولیاءاند و … و هر چه درجه عبد بالاتر ابتلائات سنگین تر "

هیچ زمانی انسان در زندگیش بی نیاز از بلا نیست .

در گذشته بازی کودکانه ای وجود داشت که بچه ها این متن را با هم می خواندند : " حمومک مورچه داره بشین و پاشو خنده داره " ، کار مورچه گاز گرفتن است و بزرگان این متن را اینگونه تفسیر می کردند که : در حمومک دنیا کسانی هستند که ما را گاز می گیرند و باعث می شوند که انسانها از جایشان بپرند  و به زمین نچسبند که هم بشینش خنده داره و هم پا شدنش خنده داره .

قرآن کریم در مورد سرنوشت بلعم بن باعو می فرماید : " وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏ (اعراف/176) گر مى‏خواستیم وى را بوسیله آن آیه‏ها بلندش مى‏کردیم ولى به زمین گرایید (پستى طلبید و به دنیا میل کرد) و هوس خویش را پیروى کرد، حکایت وى حکایت سگ است که اگر بر او هجوم برى پارس مى‏کند و اگر او را واگذارى پارس مى‏کند. این حکایت قومى است که آیه‏هاى ما را تکذیب کرده‏اند پس این خبر را بخوان شاید آنها اندیشه کنند "

خداوند این مورچه ها را می فرستد که شاید دوست ما ، رئیس ما ، فرزند ما ، همسر ما ، همسایه ما و … باشد و آنها ما را گاز می گیرند که خصوصیت این کار آن است که دلبستگی ما را از دنیا کم می کند و آمادگی پرواز به سمت عالم معنا در ما پیدا می شود .

بلا به یک لحاظ دیگر به معنای امتحان است . که این ضعفهایی که در باطن ماست و از آنها بی خبریم با امتحانهایی که در سر راه مان پیش می آورد باعث می شود که این ضعفها بیرون بزند و علائم آن بصورت یک رفتار اشتباهی و یک عمل خطایی بروز می کند . و ما با دیدن این علائم پی به وجود آن نفس باطنی خودمان ببریم و در صدد رفع آن نقص بر بیائیم . که اگر این امتحان نبود و ما به این ضعف خودمان پی نمی بردیم ، این ضعف همچنان در وجود ما می ماند . خداوند متعال محبت می کند که ما را به معرفت النفس هدایت می کند ، نقصها و عیبهای ما را به خودمان می شناساند تا بتوانیم خودمان را بسازیم .

انسانی که درجه اش بالا می رود دیگر ابتلائات زندگی خودش برایش دشواری ندارد و به راحتی پذیرا می شود ابتلائات زندگی خودش را ، اما غصه دیگران را می خورد . یک عارف همانند مادری که فرزندش بیمار شده و پزشک دستور داده فلان آمپول را به فرزند تزریق کنند و این بچه چون از آمپول می ترسد مرتباً شیون و گریه می کند ، مادر به یک لحاظ قند در دلش آب می شود و خوشحال است که داروی لازم برای بهبودی فرزندش تهیه شد و تزریق شد و فرزندش به زودی خوب می شود لذا به این لحاظ با همه وجود خوشحال است و در دلش خندان است اما به لحاظ دیگر چون فرزندش جاهل است و متوجه نیست که این دارو برایش لازم است و تأثیرات دارو را متوجه نیست و این فرزند فقط درد این آمپول را می فهمد و مشغول درد کشیدن و گریه کردن است ، لذا به خاطر گریه کردن و متأثر بودن فرزند این مادر دچار ناراحتی و غصه می شود  . یک عارف هم همینطور است چون از آن کلاس گذشت که دیگر ابتلائات برای خودش تلخ باشد که شاعر گفت :

به حلاوت بخورم زهر                               که شاهد ساقی است

به ارادت بکشم درد                                که درمان هم از اوست

عارف زمانی که به ابتلائات دیگران نگاه می کند و می بیند که خداوند یک بلایی برای او فرستاده است به این لحاظ که این بلا سازنده و رشد دهنده این عبد است خوشحال است ، اما به لحاظ دیگر که می داند که این عبد هنوز به این راه آشنا نیست که این بلا چقدر چیز گرانبهائی است و اگر خداوند این بلا را نمی فرستاد لازم بود خود این بنده از خداوند التماس کند که خدایا چنین بلایی برای من بفرست و چون هنوز این بنده فهمش باز نشده و جاهل است لذا به خاطر دردناک بودن این بلا ، عبد به خودش می پیچد و به خاطر غصه آن عبد این عارف هم غصه دار است .

زمانی که روح بزرگ شد آنوقت است که دیگر انسان یک نفر را نمی بیند و نگاهش به همه است . یک وقت من غصه می خورم که مردم جاهلند و به خاطر دردناک بودن ابتلائات ، زندگی برایشان تلخ است و یک وقت من غصه می خورم که چرا مردم به بیراهه می روند ؟ چرا این سرمایه های عظیمی که خداوند در وجودشان قرار داده آنها را عاطل و باطل رها کرده اند ؟ چرا این فرصت گرانبهای عمر را که خداوند برای رشد و تکامل و تعالی در مسیر الی الله در اختیار آنها قرار داده اینطور بیهوده و هرزه تلف می کنند ؟ می شود در لحظه لحظه عمر این عالم از همه لذاید معنوی استفاده کرد ولی اینطور دست خالی دارند این عالم را طی می کنند ؟

خود را مهمان خدا دیدن – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد . در زندگی خودت را مهمان خدا بدان تا راحت شوی .

  • در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ، همه غصه ها میرود . چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد .

شرح استاد : این نکات لطیف ، آداب شاد و راحت و بی دردسر و بی زحمت زندگی کردن است . تمام اینها برای این است که در زندگی ، حرص و حسرت و غصه نداشته باشیم و در زندگی دنیا خوش بگذرانیم . کسی که مهمان است ، زحمت و تقلا ندارد ، مهمان که در فکر و خیال نیست که مثلاً برای وعده بعدی چه غذایی درست کنم و چه مواد غذایی را بروم بخرم و چگونه آنرا بپزم . مهمان اصلاً از این غصه ها ندارد . اینها همه غم هایی است که به دل صاحبخانه هست . انشاءالله اگر ما در زندگی دنیایی خودمان را مهمان خدا بدانیم با خیال راحت باید لم بدهیم و تمامی زحمات هم برای خدا باشد .

مطمئناً فردای ما را همان کسی اداره می کند که دیروز و امروز ما را اداره کرده است .

گذشته خودتان را مرور کنید از زمانی که به اندازه یک سلول در رحم مادر شکل گرفتیم ، از همان روز مهمان خدا بودیم ، در رحم مادر ما چه فهم و عرضه و جربزه ای داشتیم ؟ ، چه کسی ما را تغذیه کرد؟ چه کسی نیازهای ما را در آن رحم تأمین کرد ؟ و زمانی هم که می خواستیم متولد بشویم قبل از تولد سینه های مادر پر از شیر شد تا زمانی که این بچه متولد شد بی غذا نماند و سفره این بچه را قبل از اینکه به دنیا بیاید چیده اند . اینها را باید ببینیم که فقط خدا بود که از ما پذیرائی کرد .

اینها را باید ببینیم تا اعتماد کنیم به این میزبان . اینها را باید ببینیم  خدا چه زمانی ما را گرسنه گذاشته است ؟ در حالی که ما فهم و شعوری نداشتیم . در حالی که ما هیچ دغدغه خاطری برای رفع نیازهامان نداشیتم . آن خدای دیروز ، خدای امروز هم هست . پس نه غم امروز را بخوریم و نه نگران فردا باشیم . در فردای قیامت هم همین میزبان از ما پذیرائی می کند . کسی که ادب میهمانی در دنیا را مراعات می کند غصه قیامت را هم ندارد .

اینهایی را که گفتیم به معنای بیکار شدن نیست ، اینها به آن معنا است که نباید دغدغه خاطر و اضطراب داشته باشیم . مؤمن واقعی بسیار پر تلاش و مولّد و پر تحرک است . منتها این تلاش و تحرک زائده نگرانی و دغدغه خاطر و اضطراب و استرس نیست . خیال مؤمن راحت راحت است .

حاج آقای دولابی می فرمودند : مؤمن همانند یک مسافر کشتی است ، این مسافر در کشتی لم داده ولی کشتی ، امواج اقیانوس را می شکافد و این اقیانوس پر تلاطم را پشت سر می گذارد و به جلو می رود . دل مؤمن همانند آن مسافر است ، با قلبی مطمئن و دلی آرام آرام ، سر سوزنی استرس و اضطراب و تشویش ندارد . این دل را لم داده داخل کشتی بدن ، ولی این بدن که مثل آن کشتی است دارد امواج اقیانوس دنیایی را می شکافد و به جلو می رود . بدن مؤمن پر از تلاش و کوشش و فعالیت است .

انسانی که دارای اضطراب و استرس است تلاش مفیدی را هم انجام نخواهد داد و بسیاری از انرژیهای او را همین اضطرابها تخلیه می کند . حتی فرد مضطرب نمی تواند یک برنامه ریزی مناسبی را انجام دهد .

پس اگر می گوئیم که میهمان خدائیم نه اینکه دست از تلاش و کوشش برداریم و بگوئیم که باید لم بدهیم . لم بدهیم ولی دلمان باید لم بدهد ، یعنی اینکه قلب مطمئن پیدا کنیم ، همانند همان دعائی که در زیارت امین الله می گوئیم که خدایا من را مطمئن کن به قدرات خودت ، تا به این وسیله با دلی آرام آرام مشغول کار و تلاش و سازندگی شویم .  

 

  • مهمان خیلی هوشیار است . هیچ کس مثل مهمان از اسرار صاحبخانه با خبر نیست .

شرح استاد : اگر کسی بیشتر از سه روز در خانه شخصی میهمان باشد می گویند که دیگر آن کس میهمان نیست بلکه صاحبخانه است ، چون سر از همه چیز آن خانه درآورده است و جای همه چیز را می داند و از اسرار صاحبخانه با اطلاع می شود .

ما هم اگر بخواهیم صاحب سر الهی بشویم باید خود را میهمان پروردگار بدانیم و مانند یک میهمان در این میهمان خانه زندگی کنیم .

خود را مهمان خدا دیدن – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • در مهمانی خدا وقتی صاحبخانه را شناختی ، مشاهده ی جمال او سیرت می کند و دیگر از غذا می افتی ، بدون غذا سیر و بدون ثروت غنی خواهی بود .

شرح استاد : در همین عشق مجازی این دنیا هم همینطور است که عاشق و معشوق که عاشق هم هستند ، وقتی عاشق در محضر معشوق باشد و همین لذت حضور در محضر او و تماشای جمال او، عاشق را سیر می کند و حتی یاد خودش را هم فراموش می کند و حتی شاید ساعتها از وقت غذایش هم بگذرد ولی اصلاً یاد گرسنگی نیافتد ، چون جمال محبوب او را سیر می کند .

یک پله بالاتر بیائید و در همین جلسات معنوی یاد اهل بیت (ع) درست دقت کنید که شاید ساعتها انسان در جلسه بنشیند و ذره ای گرسنگی به انسان دست ندهد . چون انسان از راه باطن تغذیه می شود . بنابراین جمال محبوب انسان را سیر می کند و انسان را از خورد و خوراک می اندازد .

در ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان ، آیا غیر از این است که مؤمن از خورد و خوراک می افتد ؟ روزه یعنی چه ؟ مؤمن حقیقی در صیافت الهی چنان جذب تماشای الهی است که از غذا خوردن سیر می شود ، و لذا روزه می گیرد . این خاصیت عشق است که انسان را سیر می کند .

وقتی حضرت موسی (ع) دعوت شد به ملاقات با خداوند متعال و این سفری که سی روز طول کشید ، حضرت از شوق دیدار در طول این مسیر نه چیزی خوردند و نه چیزی آشامیدن .

شرط زنده بودن بدن ما خوردن و آشامیدن و نفس کشیدن نیست . این مرتاضها را نگاه کنید که حتی مقام معنوی هم ندارند . آنها را داخل تابوت می گذارند و تابوت را هم میخ می زنند و او را ته قبر می گذارند و رویش را هم خاک می ریزند و هفتاد روز بعد میروند و خاک را می کنند و در تابوت را که باز می کنند مرتاض بلند می شود و راه می افتد . خوب این چطوری می شود در این مدت هفتاد روز ؟

باید به این باور برسیم که شرط زنده بودن این نیست که وابسته باشیم به خوردن و آشامیدن و تنفس کردن . البته این به آن معنا نیست که انسان دیگر چیزی نخورد و نیاشامد و یا نفس نکشد بلکه اینها نشانه ای است که انسان می تواند از جای دیگر تغذیه کند . انشاءالله به گونه ای بشویم که به سیری روح دست پیدا کنیم و به حالت استغناء روح برسیم که بی نیاز از همه خلق می شود . بی نیازی ، مقام بزرگی است تا این حالت دَلگی و گدا صفتی و حرص و طمع و ولعی که در روح است خاموش بشود . غنا در خارج قابل به دستیابی نیست چون ثروت نمی تواند انسان را بی نیاز کند . در روایات داریم که ثروت همچون آب دریای شور است که انسان هر چه میخورد بیشتر تشنه تر می شود .

غنا و بی نیازی مربوط به روح انسان است و این جمال محبوب است که این روح را تغذیه می کند .

خود را مهمان خدا دیدن – 6

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • از مهمان بابت آنچه در مهمانی خورده است ، سؤال و مؤاخذه نمی کنند . مهمان نه در دنیا و نه در آخرت ، حساب و کتاب ندارد . پس صلاح در مهمان شدن است که خیر دنیا و آخرت در آن است .

شرح استاد : شما وقتی در یک رستوران غذایی را استفاده می کنید ، زمان بیرون آمدن ، صورتحساب را به شما می دهند و تا دینار آخر قیمت غذا و خدماتی را که استفاده کرده اید را از شما خواهند گرفت و تا مبلغ راتسویه نکنید اجازه بیرون رفتن را به شما نمی دهند . ولی مهمان اینطور نیست از همه امکانات مفت استفاده می کند و بعدش هم آنجا را ترک می کند بدون اینکه کسی جلواش را بگیرد . این مراسم عقد و عروسی را حتماً دیده اید ، همه چیز را برای انسان می آورند و پذیرائی می کنند بدون اینکه دیناری بپردازد و تازه زمان بیرون آمدن میزبان کلی عذرخواهی می کند که آنطور که لازم بود نتوانستیم پذیرائی کنیم و باید ما را ببخشید و با احترام مهمان را بدرقه می کنند .

در دستگاه خداوند متعال هم همینطور است و اگر انسان خودش را مهمان خداوند بداند که البته همه ما مهمان هستیم ولی باید حالت و توجه به مهمان بودن را داشته باشیم و ادب میهمانی را مراعات کنیم. حالا اگر این حالت میهمان بودن وجود داشت میداند که سؤال و مؤاخذه ای نه در این دنیا و نه در آن دنیا وجود ندارد .

قرآن می فرماید : " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ (تکاثر/8) سپس در چنین روز از شما در باره‏ى نعمتها [ى کفران شده‏ى دنیا] بازخواست شود ) .

امام معصوم از اصحاب خود خواستند که نظراشان را در باره (نعیم) که خداوند به آن اشاره کرده را بگویند . اصحاب هر کدام چیزی گفتند ، یکی گفت آب گوارایی که در این عالم نوشیدیم ، یکی گفت غذای لذیذی که ما استفاده کرده ایم و ... ، حضرت فرمودند : این حرفها دور از شأن خداوند متعال است و خداوند همه این آبها و غذاها و ... را دسترس همه اشقیا و گناهکاران و حتی حیوانات هم قرار داده است ، آنوقت بیاید و اینها را مؤاخذه نماید ؟ حالا خداوند بیاید و از مؤمن مؤاخذه کند که این آب و غذایی را که در اختیارات قرار دادم چکار کردی ؟ حضرت فرمودند : آن چیزی را که خداوند سؤال خواهد نمود ، آن نعمت ولایت و محبت است و منظور این است که دلت را به چه کسی سپردی ؟

در این دنیا انسان هر چه از نعمتها استفاده کند از او مؤاخذه نمی کنند . از مهمان سؤال نمی کنند و هر چه استفاده کرده نوش جانش چه در این دنیا و چه در آخرت .

" ... یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِساب‏ (غافر/40) ... اینانند که وارد بهشت مى‏شوند، [و] در آنجا بى‏حساب روزى مى‏یابند. "

خود را مهمان خدا دیدن – 5

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • اگر در مهمانی یک شب بلایی به تو رسید ، شلوغ نکن و آبروی صاحبخانه را حفظ کن .

شرح استاد : این خیلی زشت است که انسان مدتی را در منزل شخصی مهمان باشد و میزبان صبح و ظهر و شب دائماً پذیرائی کند و امکانات لذات و استراحت انسان را فراهم کند و انسان هم مفت و راحت از امکانات استفاده کند و حالا یک شب برنجشان ته گرفته و مغز پخت نشده ، این باعث شود که انسان رسوایی در بیاورد و آبروی میزبان را در نزد همسایه ها ببرد . این خیلی زشت است .

خداوند متعال که تمام عمر میهمان او هستیم و اگر گوشه ای از آرزوهای ما برآورده نشد و کام ما تلخ شد باعث شود که سر و صدا بلند کنیم و خدای ناکرده آبروی خداوند و ائمه اطهار را نزد کسی ببریم و این خیلی زشت است که انسان به نزد انسانهای دیگری برود که میانه خوشی با خداوند و اولیاء خداوند ندارند و از وضعیت زندگیش گلایه بکند . این دور از صفا است که انسان از میزبان خود که اینهمه مهربانی و بزرگواری را  که عمری بی منت به ما ارزانی کرده و پذیرائی کرده ، اینطور شیون و گلایه کند.

و در روایات متعدد داریم که اهل بیت (ع) فرموده اند : باعث زینت و آبروی ما باشید .

این خیلی زشت است که مؤمن باعث آبرو ریزی خدا و اهل بیت باشد در حالی که آنها دارند او را اداره می کنند .

انسان با انصاف صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارد ولی باعث آبرو ریزی نمی شود .

" ... ِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف‏ ... (بقره/273) ... فقیرانى است که در راه خدا ناتوان و بیچاره‏اند و توانائى آن که کارى پیش گیرند، ندارند و از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم مشتبه شود که هر کس از حال آنها آگاه نباشد پندارد غنى و بى‏نیازند ... "

خود را مهمان خدا دیدن – 4

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • " اکرم الضیف و لو کان کافرا " : به مهمان ، حتی اگر کافر باشد ، کرم نما و او را اکرام کن . اگر خود را مهمان خدا دیدی ، هر چه باشی ، خدای کریم حتماً تو را کریمانه دستگیری می کند و اکرام می نماید .

شرح استاد : این یک ادب است که وقتی مهمان وارد شد ولو اینکه کافر باشد او را گرامی بداریم ، چون مهمان حبیب خداست . حالا این مهمان هر کس میخواهد باشد .

شما نگاه نکنید به این مهمان که سوادش چقدر است و ثروت و پست و مقام و قیافه اش چگونه است، شما چشمانتان را ببندید و او را بعنوان حبیب خدا تحویل بگیرید .

  • " اکرم القوم خادمهم " : بزرگ هر قومی خادم آن قوم است . خدا و اولیائش خود را خادم خلق می دانند و به خدمت مهمانان کمر بسته اند .

شرح استاد : کریم ترین و بزرگ ترین فرد یک قوم ، خادم آن قوم است . فکر نکنیم که بزرگی به این است که دیگران به ما خدمت بکنند ، هر وقت انسان بزرگ شد علامتش این است که خادم دیگران خواهد بود .

در حدیثی داریم که روزی حضرت عیسی (ع) با حواریون مسیری طولانی را طی می کردند تا به مقصد رسیدند . در منزلگاه حضرت عیسی (ع) ظرفی را پر آب کردند و به حواریان فرمودند : بنشینید چون میخواهم پاهایتان را بشویم . حواریون عرض کردند این چه کاری است و این وظیفه ماست که پای مبارک شما را بشوئیم . حضرت فرمودند : اینکه اگر انسان پای دوست خود را بشوید آیا کار خوبی است یا کاری بد ؟ حواریون عرض کردند : کار خوبی است . حضرت فرمودند : این کار خوب به من بیشتر می آید یا به دیگران ؟ حواریون عرض کردند : به شما . حضرت فرمودند : بنشینید تا پاهایتان را بشویم .

بزرگ یک قوم خادم آن قوم است . پدر یک خانواده خدمتگزار خانواده می باشد . ببینید از صبح تا شب زحمت می کشد تا مایحتاج خانواده را فراهم کند . بچه ها هم راحت بازی می کنند و حتی فرمان می دهند که چه چیزی احتیاج داریم . اگر درست دقت کنید فرمان دادن مربوط به کوچک هاست و فرمان بردن مربوط به بزرگترهاست .

البته امیدواریم که مسئولین ما و بزرگترهای ما این نکته را به خوبی دریافت کنند که نشانه بزرگی خدمتگزاری است .

یک زمانی حضرت امام (ره) در پاریس تشریف داشتند که یک خبرنگار خارجی با امام مصاحبه ای داشتند و سؤال کردند : زمانی که به ایران برگشتید چه مسئولیتی دارید ؟  حضرت امام فرمودند : ما نوکر مردم هستیم و به ایران می رویم تا خدمت کنیم .

حالا بر اساس این قاعده ، خود خداوند متعال که اکرم الاکرمین است و پیامبر و ائمه اطهار که کریمان هستند و ملائکه هم که کریم هستند و چون همه اینها بزرگ هستند کمر به خدمت مؤمنین بسته اند و دائماً زیر نظر لطف و محبت آنها هستیم و میزبان ما در این عالم ، آنها هستند .

خود را مهمان خدا دیدن – 3

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • وقتی مهمان می شویم خوبست تمام عیار مهمان شویم .

شرح استاد : این گفتار یعنی این که حق مهمان بودن را درست و تمام عیار ادا کنیم .

  • ماه رمضان شهرالله و ضیافت الله است . اگر همیشه با خدا معامله داشته باشید ، همه ماهها برای شما شهر الله خواهد بود و همیشه خود را در ضیافت الله مهمان خدا خواهید یافت و نفستان تسبیح و خوابتان عبادت و اعمالتان مقبول و دعایتان مستجاب خواهد بود .

شرح استاد : تمام عباداتی که خداوند متعال در زندگی برای ما مقرر کرده ، اینها یک تمرینات کوچکی است و مانند یک مانور کوچک است ، مثل این مانورهای نظامی که نظامیان برای جنگیدن می کنند که روزی که جنگ واقعی رسید آماده باشند . ما این تمرینات (عبادات) را انجام می دهیم تا تمام زندگیمان به آن رنگ در بیاید . این پنج وعده نماز را بجا می آوریم اما نه اینکه نماز فقط این پنج وعده است بلکه :

خوشا آنان که دائم در نمازند .

وضویی بگیریم که تمام عمر این وضو باطل نشود .

تکبیرة الاحرامی را بگوئیم که تا آخر عمر از آن نماز بیرون نیائیم .

می خوابیم در نماز باشیم ، بیدار می شویم در نماز باشیم .

غذا می خوریم در نماز باشیم ، حرف می زنیم در نماز باشیم .

ماه رمضان این نیست که در روز اول ماه مبارک روزه بگیریم و در شب عید فطر افطار بکنیم و بعداً هم دیگر تمام . ماه مبارک رمضان تمرینی است که تمام عمر در روزه باشیم . روزه در همه زندگی ما جاری باشد .

پیامبر اکرم (ص) در خطبه شعبانیه می فرمایند :

"  أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ. ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو کرده است. ماهی که نزد خدا، بهترین ماههاست و روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعتهاست. "

توجه بفرمائید که حضرت رسول (ص) در این خطبه نفرمودند : " یا ایها الذین آمنو "  بلکه فرموده اند : "ایها الناس" یعنی همه مردم از کافر و مؤمن را خطاب کرده اند که این ماه با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما روی آورده است .

اگر ماه رمضان شهرالله است یعنی ماههای دیگر ماههای غیر خداست ؟ مگر ما غیر خدایی هم داریم؟ یعنی ماه شوال یا ماه صفر ماه غیر خداست ؟ همه ماهها مال خداست . ماه رمضان تمرینی است که ما این را تعمیم بدهیم به دوازده ماه سال و همه این دوازده ماه بشود شهرالله .

" هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ ... ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند ... "

ما در ماه رمضان تمرین می کنیم مهمان خدا بودن را تا در همه ایام سال خود را مهمان خدا ببینیم . و اگر انشاءالله اینطوری بشویم تمام ایاممان می شود ایام الله و مگر غیر این است که کدام یک از روزهای سال ، روزهای غیر خداست ؟

همه ایام هفته و ایام سال ، ایام الله است . همه ماههای سال ، شهرالله است .

به شرط اینکه سر از شهرالله در بیاوریم . این را بارها گفته ایم که حقیقت شهرالله و بیت الله قلب مؤمن است .

روزی حضرت صادق (ع ) روبروی کعبه نشسته بودند به کعبه فرمودند : تو خیلی شرافت داری که مسلمانان از اقصی نقاط می آیند و به دور تو می گردند ولی بدان که شرافت دل مؤمن از تو بالاتر است . کعبه ماکتی از قلب و دل مؤمن است که این ماکت را در وسط مسجدالحرام گذاشته اند . حرم واقعی خدا کجاست ؟

خودش فرمود : " نه زمین من و نه آسمان من وسعت گنجایش مرا ندارد ، بلکه این قلب عبد مؤمن به من است که حرم من می باشد ".

بیت الله دل مؤمن است . سایه دل در عالم معنا افتاد و شد کعبه .سایه دل در عالم زمان افتاد و شد شهرالله و  ماه رمضان . البته این مفاهیم به شرط آن است که از دل سر در بیاوریم .

" ... وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ کانَ اللَّه‏‏‏ ... (نساء/100) ... و هر گاه کسى از خانه خویش «شهر خود» براى هجرت به سوى خدا و رسول و حفظ مقام ایمان بیرون آید  و در سفر، مرگ وى را فرا رسد  اجر و ثواب چنین کسى بر خداست‏ ... "

پس من باید از خانه نفسم هجرت کنم به سمت خانه دل و قلبم که همان خانه خدا و رسول می باشد که در بین راه موت هم بدست خواهد آمد ، و وقتی که به این موت رسیدید دیگر اجر این بر خداست .

البته بر حسب صورت ظاهر آیه هم اینطور می گویند که کسی اگر از تهران به سمت مکه حرکت کند و در بین راه قبل از اعمال حج بمیرد ، دیگر حج بر این کس واجب نیست .

گفت : به کعبه رفتم و حسرت خورم بر آن قومی که از زیارت دلهای خسته می آید .

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود .

حالا اگر اهل دل شدیم ، دیگر همه روزها برایمان ایام الله است ، همه سالها برایمان سالهای خدایی است و این شخص می شود میهمان همیشگی خداوند متعال . حالا این شخص هر وقت بخوابد عبادت کرده است ، نفسی که می کشد ذکر خداست ، چون جوهر ذکر در همین نفس است . همه پاداش و استجابت دعا که در ماه رمضان خداوند متعال فرموده حالا در همه سال برای این شخص مقرر می شود

خود را مهمان خدا دیدن – 2

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • مهمان تا صاحبخانه را ملاقات نکرده و ندیده است ، فکر می کند اصلاً مهمان نیست و به دزدی آمده است ، لذا تا صاحبخانه رانشناخته است ، باید خیلی احتیاط کند . اما وقتی که صاحبخانه را شناخت و دید ، دیگر هر چه خواست می خورد . تنها وظیفه ی مهمان این است که هر چه صاحبخانه گفت ، بکند و هر چه هم به او داد ، بگیرد و نگوید کم است یا چیز دیگری میخواهم .

شرح استاد : انسان وقتی وارد به خانه کسی می شود ، چون صاحبخانه را ندیده است احساس می کند که به ناحق وارد شده است ، اما وقتی صاحبخانه را دید و او را شناخت آنوقت به آن خانه راحت وارد می شود .

در این عالم که یک ضیافت الهی است تا وقتی انسان خداوند را ندیده و او را نشناخته و ملاقات نکرده ، خوب نمی داند که این خداست که دارد از او پذیرائی می کند ، در این عالم نه خودش کاره ای است و نه دیگران کاره ائی هستند .

 " لا مؤثر فی الوجود الی الله . در عالم وجود جز خدای متعال هیچ صاحب اثری نیست "

تا وقتی انسان اینها را خبر ندارد ، فکر می کند که اموراتش هنر خودش می باشد و یا فلان کار عطای دیگری است . در این حالت عادت به دله و دزدی پیدا می کند ، چون اینجا را خانه غریبه ای می پندارد، اما زمانی متوجه شد که میزبان خداست و خدا هم که غریبه نیست ، لذا سر هر سفره ای که نشست می داند که بی راهه ننشسته است . در دروس رزق بیان کردیم که : مؤمنی که خداوند را رزاق خودش می داند و قوه خودش را کاره ای نمی داند و خواست و طلب درونی هم ندارد ، این مؤمن سر هر سفره ای بنشیند و هر چه بر سر سفره بیاورند آنرا نوش جان می کند .

اگر ما تقلائی نداشته باشیم ، دَلگی نداشته باشیم ، طمع نداشته باشیم و خداوند رزقی را برایمان فرستاد ، این رزق ، رزق حلالی است .

" الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏ (انعام/82) آنان که به خدا ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند ایمنى از آن آنهاست و هم آنها به حقیقت به سر منزل سعادت هدایت یافته‏اند "

این ستم و ظلمی که ایمان را آلوده کرده مربوط به چیست ؟ یعنی خدا را ندیدن و غیر خدا را در این عالم کاره ای دیدن . مؤمن غیر خدا را کاره ای نمی داند .  " لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّه‏ " کسی که خدا را می بیند غیری نمی بیند .

اما وقتی غیری را شریک کردی و گفتی فلانی فلان کار را برایم کرد یا فلانی حق ما را خورد و یا در هر موفقیتی جربزه خودت و برنامه ریزی خودت را مؤثر دانستی و شدی همانند قارون که با تکبر و تفاخر گفت :

" قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی‏ ... (قصص/78) گفت: همانا به خاطر علمى که دارم اینها را به من داده‏اند ... "

این همان لباس ظلم پوشاندن به تن ایمان است که انسان خدا را نبیند  و غیر خدا را مؤثر ببیند.

حالا اگر خدا را مؤثر دانستیم دیگر دنبال دَله دزدی نیستیم ، هر چه را جلویمان گذاشتند میدانیم که خدا آنرا گذاشته و با راحتی و بدون دغدغه خاطر از آن رزق لذتش را می بریم .

خود را مهمان خدا دیدن – 1

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • ما در دنیا و آخرت مهمان خدا هستیم . آداب مهمانی را باید رعایت کرد . باید در بدو ورود صاحبخانه را ملاقات کرد ، بعد هر جا که گفت بنشین ، نشست و هر چه پذیرایی کرد ، بهره برد و به صاحبخانه فرمان نداد و جز آنچه آماده کرده ، نخواست و دل به وسایل و منزل صاحبخانه نبست و آرزوی مالکیت آنها را نکرد .

شرح استاد : در مباحث قبلی روشن شد که فاعلی جزء حضرت حق نیست ، روشن شد که روزی دهنده و رزاقی جز خداوند متعال نیست ، فعل عبد در روزی او تأثیری ندارد ، رزاق، خداوند متعال است و رزق خلایق را خداوند متعال عطا می کند . همه بر خوان روزی خداوند متعال مهمان هستند .

همه مهمان خدا هستیم چه در بُعد نیازهای جسمانی و مادی و نفسانی خودمان و چه در بُعد نیازهای روحی . آنچه نصیب ما می شود خداوند متعال آن را عطا می کند . لقمه غذایی که می خوریم و جرعه آبی که می نوشیم ، همسر و فرزندی که نصیب ما می شود ، خانه و کاشانه ای که در اختیار ما قرار می گیرد ، ارزاق روحی ما هم مانند محبت و معرفت ، کمالات روحی و اخلاقی ، اینها همه عطایای خداوند متعال است .

خداوند متعال میزبان ماست و ما مهمان او . همانگونه که ما در رزق ظاهری کاره ای نبودیم در رزق باطنی هم کاره ای نیستیم . گمان نکنیم اگر نعمت معرفت و محبت خوبان خدا نصیب ما شده ثمره ی تلاش و زحمات ما بوده است . گفت :

ما نبودیم و تقاضامان نبود                              لطف تو ناگفته ما می شنود

ما کجا بودیم که بتوانیم حتی تقاضایی بکنیم و گدایی کرده باشیم و اظهار نیازی کرده باشیم . خداوند متعال بدون اظهار نیازی از جانب عبد، به او عطا کرده است . همانگونه که وجود ظاهری به ما عطا شد بدون اینکه مایی وجود داشته باشد . نعمت معرفت به خداوند متعال ، معرفت به اولیاء خدا ، محبت خدا و اولیاء خدا هم همینگونه بود . من و شما چه زحمتی کشیدیم و چه تقلایی کردیم که این دردانه گوهر هستی نصبب ما شده است . این عشق و ارادتی که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) نصیب ما شده واقعاً ما چه کاری را برای بدست آوردن آن انجام داده ایم ؟

در یک خانواده شیعی مذهب و علاقه مند به اهل بیت (ع) چشم باز کردیم و بی هیچ زحمتی این نعمت نصیب ما شد و قبلاً این را اشاره کردیم که ما قدر این نعمت را نمی دانیم . نعمت وقتی از دست می رود تا حدودی شناخته می شود و اگر یک لحظه تصور کنیم اگر خدای ناکرده ما در یک محیط دیگری مانند یک خانواده وهابی و یا نصابی و یا یک خانواده مادی گرا و یا کافر و زندیق و ملحد متولد شده بودیم ، حالا چه راه طولانی را باید می پیمودیم تا به این نقطه ای که الآن هستیم برسیم ؟

آیا ما زحمتی کشیدیم برای اینکه به این نقطه برسیم ؟  این هدیه و موهبت بزرگ الهی بود .

آنچه از معرفت و محبت نصیب ما شده است عطای بی منت خداوند متعال است .

پس در جنبه های معنوی و اخروی هم میهمان خدا هستیم . حالا آخرت را به دو معنا می شود گرفت : یک معنا ، معنای باطن است . چون در تعریف ادبیات قرآن ، آخرت نقطه مقابل ظاهر این دنیا قرار گرفته  است  .

" یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون‏ (روم/7) آنها تنها ظاهرى از زندگى دنیا مى‏دانند و از آخرت غافلند "

نقطه مقابل ظاهر ، باطن است . با همین آیه می شود فهمید که باطن این عالم ، آخرت است .

مُلک این عالم ، دنیاست و ملکوت آن آخرت است .

پس هر چه در جنبه های ظاهری زندگی ما هست ، دنیای ماست و هر چه در جنبه های باطنی ما هست آخرت ماست . لذا به یک تعیبر اینطور می شود گفت که ما در ظاهر و باطن میهمان خدا هستیم. در ظاهر نیازهای جسمانی و نفسانی و در باطن نیازهای عقلانی و روحانی و معنوی را خداوند متعال تأمین می کند . پس همه خلق میهمان خداوند متعال هستند .

دقت کنید زمانی که قرار است برایتان مهمان بیاید از چند روز پیش به فکر تهیه و تدارک غذا و محل آسایش میهمان هستید و در این همه زحماتی که شما می کشید میهمان شریک این زحمات نیست ، و او فقط در زمان میهمانی می آید ، می نشیند و مفت از همه دستآورد زحمات شما بهره و لذت می برد . البته در این مهمانی ادب حکم می کند که میهمان هم آداب مهمانی را مراعات کند . زشت است که میزبان این همه تدارک برای میهمان ببیند و میهمان خلاف ادب و انصاف با میزبان رفتار کند .

آداب میهمانی رفتن و دستوراتی که در دین گفته شده  عیناً برای میهمان با خدا بودن هم لازم الرعایه است .

اولین آدابی که باید میهمان رعایت کند این است که در بدو ورود دیداری با صاحبخانه انجام دهد و با اذن او وارد منزل شود . یک سلام و علیکی و روبوسی و بعد وارد میهمان خانه میزبان بشود .

حالا ما که می خواهیم سر سفره ارزاق مادی و معنوی خداوند متعال بنشینیم آیا می توان بی اعتنا به کسی که همه چیز را برای ما فراهم نموده و بی اذن او شروع به استفاده کرد ؟

البته انشاءالله به این یاد کردن صاحب سفره بسنده نکنیم و با همت بلند به دیدار صاحبخانه نائل بشویم .  البته این موارد چیزهایی نیست که با تقلید و تصنعی بتوان به آن دست یافت بلکه باید حال انسان به گونه ای بشود که بتواند به دیدار صاحبخانه برسد .

ادب دیگر در مهمانی این است که انسان باید تسلیم صاحبخانه باشد ، مهمان نظریه و سلیقه ای در مهمانی از خودش ندارد ، اگر صاحبخانه تعارف کرد که بفرمائید داخل این اتاق و یا تعارف کرد به مواد خوردنی ، خوب انسان استفاده می کند و گرنه این خلاف مهمانی است که انسان بگوید من از این میوه خوشم نمی آید و فلان میوه را می خواهم .

پس وقتی ما در این عالم مهمان خدای متعال هستیم ، هر جا به ما گفت بنشین ، بنشینیم و در آن جا راحت بنشینیم ، نه اینکه با دلخوری بنشینیم و غرغر کنیم که این جا حق ما نبود که بنشینیم و ما باید فلان جا می نشستیم و هر طور که خدای متعال از ما پذیرائی کرد حتی اگر به نان خشکی باشد ، همان را پذیرا باشیم . خداوند متعال هر چه را روزی ما کرد ، چه ارزاق مادی و چه ارزاق معنوی ، ما پذیرای رزق باشیم و از خودمان نظریه ندهیم .

این خیلی زشت است که مهمان به صاحبخانه فرمان بدهد که فلان چیز را برایم بپز و یا فلان چیز را برایم بیاور ، من فلان میوه را دوست دارم چرا آنرا نیاورده ای ؟ چیزی که سر سفره نیست را انسان نباید بخواهد .

ما عادت کرده ایم و خیلی فرمان به خدا می دهیم . البته ظاهر قضیه این است که خدای متعال فرمانروا است و ما فرمان بر ، اما اینقدر خداوند با ما مدارا کرده است که گویا ما فرمانروا و خداوند فرمان بر است . درست دقت کنید از صبح تا شب یک بند داریم به خدا فرمان می دهیم . حتی در باب دعا هم باید ادب را رعایت کرد و به خداوند عرضه داشت که خدایا ما با این عقل کوچک خودمان گمان می کنیم که فلان چیز به خیر و مصلحت ماست ، خدایا اگر خیر و مصلحت ما را در آن می بینی آن چیز را به ما عطا کن و اگر خیر ما را در آن نمی دانی به ما عطا نکن و به ما روحیه ای بده که بدون آن چیز بتوانیم آرام و باوقار باشیم .

الهی ، یا خواسته ام را بده یا خواستنم را بگیر .

پس در دعا هم باید به گونه ای باشد که حالت فرمان دادن و دستور دادن نداشته باشد که این خلاف ادب است . که اگر این گونه باشد و یکطرفه انسان چیزی بخواهد چه بسا که آن چیز به مصلحت ما نباشد و ما دلخور شویم و بین ما و خدا کدورت بوجود بیاید . سعی کنیم همان چیزی را که خداوند به ما عطا کرده را شکرش را بجا بیاوریم .

" ... لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُم‏ ... (ابراهیم/7) ... اگر سپاسگزارى کنید، حتما افزونتان دهم‏ ... "

حقیقت شکر و سپاسگزاری و تشکر همان خوشنودی و خرسندی قلبی از عطایای خداست حتی اگر آنرا به زبان نیاوریم . حالا اگر به زبان، شکر بگوئیم ولی وقتی چهره امان افسرده و پژمرده باشد ، آن تشکر هم ارزشی ندارد .

آن نعمت هایی که خداوند برایمان مقرر کرده را درست استفاده کرده و بهره ببریم ، باید شاکر باشیم و ارزشمندی نعمت ها را درک کنیم و این را بدانیم که این چیز ارزشمند را خداوند متعال عنایت کرده که اگر شاکر بودی ، خداوند متعال آنوقت فزونی می دهد چه ارزاق مادی را و چه ارزاق معنوی را.

ادب دیگر این است که وقتی انسان به میهمانی می رود خبر دارد که میهمان است و صاحبخانه نیست و میهمان دل به وسائل منزل صاحبخانه نمی بندد . چون این وسائل را اگر چیده اند برای این است که میهمان در این چند ساعتی که آنجاست آنها را نگاه کند و لذت ببرد ، وقتی میهمانی تمام شد که نمی تواند آنها را با خودش از منزل صاحبخانه بیرون ببرد . حالا اگر دل ببندد ، اولاً آن وسائل که مال صاحبخانه است و متعلق به میهمان نیست و ثانیاً از آن وسائل به میهمان هم داده نمی شود ، لذا وقتی میخواهد از منزل صاحبخانه بیرون برود این بیرون رفتن برایش زجر آور و سخت است .

خداوند متعال ما را در این دنیا میهمان کرده و امکانات این عالم را که برای ما تدارک دیده است ، اینها همه تزئینات سالن پذیرائی است ، اینها را برای ما چیده است تا ما لذت آنها را ببریم ولی دل به آنها نبندیم که اگر دل بستیم آنوقت زمانی که باید این دنیا را ترک کنیم چون نمی توانیم از وسائل این دنیا با خود ببریم دیگر بیرون رفتن از این میهمان خانه برایمان خیلی سخت می شود .

اینها آداب میهمانی رفتن در محضر خداوند متعال است .

مبحث قناعت – 14

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • وقتی به خانه ی فقیرتر از خودت می روی و مهمان می شوی ، از خدا شاکر می شوی . وقتی به خانه ی غنی تر از خودت می روی و مهمان می شوی ، یا خدای ناکرده خودت خُلقت تنگ می شود و از خدا دلگیر می شوی و یا زنت به تو می گوید تو اصلاً به فکر زندگی ما نیستی ، اصلاً تو عرضه نداری . در نتیجه رابطه ی بین شما به هم میخورد . پس مصلحت در این است که در امور دنیوی با پائین تر ازخودت بنشینی .

شرح استاد : این هم یک دستورالعمل بسیار زیبا برای یک زندگی خوب .

در زندگی دنیوی و مادی سعی کن با پائین تر از خودت بشینی . وقتی شما به خانه کسی می روید و می بینید که در خانه خودتان قالی افتاده ولی در خانه آن شخص زیلو افتاده ، غذای خودت پلو خورشت است ولی غذای آن شخص نان و سیب زمینی پخته است . حالا وقتی شما به خانه آن شخص می روید البته در شئونات دنیوی، اولاً آن شخص کیف می کند که شما به او اعتنا کرده اید که به منزلش رفته اید و سرافراز می شود و او را زنده کرده اید . این همانند  این است که مثلاً یک رئیس جمهوری به منزل فقیری برود ، ببینید آن آدم فقیر چه احساسی دارد و زنده و شاداب می شود.

البته ، بروید با آن شخص فقیر هم سفره بشوید ولی کمکی نکنید و عزتش را حفظ کنید ، اگر هم خواستید کمکی بکنید بگذارید برای یک وقت دیگر ، در زمانی که همسفره هستید این کار را نکنید . مهمانش بشوید ولی تحقیرش نکنید . آنوقت خودتان کیف می کنید و می بینید که آن چیزی را که خداوند به شما عنایت کرده خیلی بیشتر از این است که آن شخص فقیر دارد . شما شاد و خرسند می شوید به عطای خداوند متعال . شما داده های خداوند را در زندگی خودتان می بینید .

در جنبه های مادی راه فقط همین است .

حالا اگر با یک اعیان و اشراف آنچنانی نشستی ، آنوقت ضرر می کنی . وقتی نگاهت به در و دیوار و قالی و زینت آلات خودش و دکوراسیون زندگیش افتاد ، وقتی نگاهت به سفره غذایش افتاد که چند نوع غذای رنگانگ در آن بود ، آنوقت اگر در درون انسانی ضعیف باشی خُلقت تنگ می شود که خدایا ببین به اینها داده ای به ما ندادی و خدابا از سر لطف با ما رفتار نکردی . حالا اگر انسان ضعیفی نباشی و بروی سر سفره همان آدم غنی هم بنشینی و خُلقت هم تنگ نشود ، اما همه اعضای خانواده ات که مثل خودت نیستند و ممکن است اعضای خانواده ات نتوانند این قضیه را هضم کنند و آنوقت آنها به تو فشار می آورند که تو به فکر زندگی ما نیستی و ببین آنها را که چه زندگی اشرافی دارند و ما در چه وضعیتی زندگی می کنیم ، چون تو آدم بی عرضه ای هستی و دست و پا نداری که حالا دیگر زندگیتان تلخ می شود .

راه زندگی شیرین این است که انسان در جنبه های مادی با پائین تر از خودش بنشیند .

در جنبه های معنوی گفته اند که با بالاتر از خودت بنشین . وقتی انسان در کنار انسان بزرگی قرار گرفت آنوقت آرزو می کنی مقامات بلند او را و طالب می شوی نیل به آن کمالات را و انگیزه تلاش در مسیر عبودیت و بندگی در شما ایجاد می شود .

وقتی با انسان ثروتمند بنشینی آنوقت حرص دنیا و طلب دنیا و فریفتگی دنیا در وجودت می آید ، و وقتی با آدم اهل معنا بنشینی ، انگیزه عبادت و بندگی و خودسازی و تزکیه نفس و تعالی روح پیدا کردن در انسان بوجود می آید .

مبحث قناعت – 13

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • پیامبر (ص) به خداوند عرض کرد " اللهم اجعلنی من المساکین " : خدایا مرا از مسکینان قرار ده . چون بر خلاف فقیر که هیچ ندارد ، مسکین یک شب دارد و یک شب ندارد . یعنی یک شب عطا کن تا با اغنیا شاکر باشم و یک شب مده تا با فقرا صابر باشم .

شرح استاد : این جمله بسیار لطیفی است که انسان هم بتواند طعم شکر اغنیا را بچشد و هم طعم صبر فقیران را . پیامبر این دعا را فرمودند تا هر دو کمال را بدست بیاورند .

البته خداوند هم بدون دعا با مؤمنین همین کار را می کند . در زندگی خودتان دقت کنید ، یک شب موفقیتی بدست آورده اید و یک شب شکستی اتفاق افتاده است . یک امتحان خوب داده ای و نمره خوبی گرفته ای در حال خوشحالی هستی و در امتحان بعدی از واحدت افتاده ای .

منتها باید بتوانیم در آن موقعیت هایی که قرار می گیریم درست عمل کنیم . یعنی وقتی نعمتی عنایت شد شاکر باشیم ، باید بدانیم این هنر ما نبوده اگر در امتحان نمره خوبی گرفته ایم و این فقط لطف خداوند بوده است و بجای اینکه مغرور بشویم باید شاکر باشیم . حالا اگر محرومیتی ایجاد شد ، اینجا باید صابر باشم و توجه به این نکته بکنیم که حتماً خیری و مصلحتی در این محرومیت وجود داشته است، حتماً در دل این "عُسر(سختی)" یک " یُسری (آرامشی )" نهفته است و اعتماد کنیم به خداوند متعال که آنوقت دیگر صابر هستیم . آنوقت است که انسان دارای دو کمال شاکر و صابر خواهد شد .

همه ما مسکین هستیم و انشاءالله همانگونه که پیامبر(ص) دوست داشتند ما بتوانیم عمل بکنیم .

مبحث قناعت – 12

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • طمع باعث می شود که هر چه را به فرد می دهند ، نبیند و به خاطر چیزهایی که میخواهد و چون برای او ضرر دارد به او نمی دهند ، دائم اخمش درهم باشد .

شرح استاد : این مطالب راز شاد زیستن است . مخصوصاً در این چند ساله که مد شده و کتابهای روانشناسی جدید را چاپ کردند و برایشان کلاس گذاشتند و تدریس کردند . وقتی انسان کل این کتابها را که مطالعه می کند ملاحظه می کند تمام اینها یک نکته بسیار کوچکی از روایات است .

البته ما قدر عطاهایی که به ما شده است را نداریم و همانطور که این کتابهای روانشناسی را با دقت مطالعه می کنیم نرفته ایم بنشینیم یک روایات حضرت امام صادق (ع) را با همان اشتیاق مطالعه کنیم.

اگر کسی بخواهد در این دنیا کیف بکند راهی به جز پیروی از سخنان اهل بیت (ع) وجود ندارد .

  • خلوت کردن با خدا به این معنی است که به فکر گذشته و آینده ات نباشی . قم فاغنم افرصة بین العدمین : بر خیز و فرصت بین دو عدم (گذشته و آینده) را غنیمت بشمار .

شرح استاد : این مطالب اشاره به یک شعری است که در دیوان منصوب به حضرت علی (ع) آمده است که می فرماید : آنچه که گذشت که گذشت ، آن چیزی هم که قرار است در آینده بوجود بیاد که الآن وجود ندارد ، پس برخیزو فرصت بین گذشته و آینده را غنیمت بشمار .

موجودی ما همین لحظه است .

گذشته اگر گرسنه بودیم ، طی شد ، اگر سیر هم بودیم ، باز هم طی شد . آینده هم که برایش تضمینی نیست . پس حال را که نقد است صرف مسائل نیست و نابود شده نکنیم . نقد ما و سرمایه ما همین لحظه است . گفت : دم غنیمت شمار ای دوست .

و عارفان بر همین مبنا همین لحظه را غنیمت می شمارند و بهترین استفاده را می برند .

لذا کسی که الآنش را صرف گذشته خود می کند در اصل حالش را هم مانند گذشته اش دارد نابود می کند . اگر در گذشته کار خطایی کرده ای بجای غصه خوردن برای معصیت های گذشته با یک استغفار آنرا رها کن و حال را سعی کن آنطور که مورد رضایت خداوند است رفتار کنی و سرمایه نقدی خودتان که همان الآن می باشد را هدر ندهید . در مورد آینده هم همینطور است که نباید حال را فدای هوس و آمال و آرزو و خیالات دور و دراز کرد .

انسان اگر بخواهد خودش را پیدا کند فقط راهش همین است که گذشته و آینده را رها کند که این همان رسیدن به معرفت النفس است . با این روش انسان از حسرت و غم و غصه و اضطراب و استرس نجات پیدا می کند . غم و غصه مربوط به گذشته و اضطراب و استرس مربوط به آینده است .

وقتی در حال زندگی کردی آنوقت فرصت می کنی که خوبان خدا را ببینی .

مبحث قناعت – 11

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • علی (ع) فرمود : ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان : اتباع الهوی و طول الامل فاما اتباع الهوی فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسی الاخره . همانا بیشترین چیزی که از آن بر شما می ترسم ، دو چیز است : پیروی هوای نفس و درازی آرزو . اما پیروی هوای نفس ، از راه حق باز میدارد و اما آرزوی دراز ، آخرت را به فراموشی می سپارد .

شرح استاد : ظاهراً این حدیث از خود پیامبر (ص) روایت شده است . حضرت از دشمن و بیماری و فقر و ... برای ما نمی ترسند ولی می فرمایند: از بیشترین چیزی که برای امت می ترسم این دو بلاست . یکی پیرو هوای نفس شدن و دیگری آرزوهای دور و دراز دنیوی در سر پروراندن  .

همه ناراحتی های زندگی دنیوی ما هم مربوط به این دو بلاست . آرزوهای بر نیامده ، زندگی را بر ما تلخ کرده و آرزوهای دراز باعث حمالیهای مفت برای این دنیا وادار کرده است . بخاطر آرزوهای دور و دراز به یاد آخرت نیستیم و چنان ظاهر دنیا ما را مشغول به خودش کرده که یاد جنبه های معنوی نیستیم .

آرزوهای دور و دراز باعث شده ما باطن این دنیا را فراموش کنیم و همه تلاشمان برای رفع نیاز ظاهری خودمان شده است  .

پیروی از هوای نفس، انسان را از رفتن به راه حق باز میدارد . چون نفس و هوای نفس چیزی زا می گوید و حق چیز دیگری است .

  • انسانی که طول امل و آرزوی دراز زیاد دارد ، هر چه را خداوند به او داده و می دهد ، اصلاً نمی بیند ، چون حواسش جای دیگر است و به نداده هاست .

شرح استاد : کسی که دارای آرزوهای بلند دنیایی است عنایات خداوند نسبت به خودش را نمی بیند . حتی اگر به دنبال آرزوهای معنوی بلند هم که باشد باز هم همینطور است و در این دنیایی که عده ای بدنبال معصیت و گناه و حرام خواری و لهو و لعب و آلودگی های فکری هستند این انسان نمی بیند که خداوند او را به مانند گلی خوشبو از این جماعت جدا کرده است .

البته آرزو غیر از هدفمندی است . مؤمن هدفمند زندگی می کند . مؤمن از این شاخه به آن شاخه پریدن و از بیهودگی منزه است . مؤمن تمام زندگیش برنامه ریزی است برای نیل به آن هدف .

این غیر از فضای تخیلات و در آرزوهای رویایی به سر بردن است .

قرآن کریم می فرماید : " وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة َ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا ... (قصص/77) در آنچه خدا به تو ارزانى داشته، بکوش تا ثواب و سعادت آخرت را تحصیل کنى‏  و بهره‏ات را از دنیا فراموش مکن‏ ... "

اینکه همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده اند ، این درست است . انسان باید همتش را بالا و بلند قرار دهد . ما وظیفه امان حرکت است به سمت مقصدی و آن مقصد الی الله منتها و الیه راجعون می باشد .

مبحث قناعت – 10

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

  • دندان طمع دنیا را بکن . حتی اگر دیدی هر چه سعی می کنی ، نماز و عباداتت هم درست نمی شود ، دندان طمع آخرت را هم بکن . طمع فقط به خدا خوب است .

شرح استاد : ارزاق معنوی هم مانند ارزاق مادی هستند . اگر به همان چیزی را که خداوند از ارزاق معنوی به تو عطا کرده است قانع شدی ، آنوقت خداوند سطوح عالی تر را روزی تو خواهد کرد . اما وقتی به نماز و روزه ات طمعانه نگاه می کنی بهره زیادی نمی بری .

  • توقع صفت خوبی نیست . اصلاً از هیچ کس حتی خدا و پیامبر (ص) و امام (ع) هم نباید توقع داشت . چون متوقع ، منتظر است آن چیزی را که می خواهد ، به او بدهند و قدر آن چیزهایی را که به او داده اند ، نمی داند و شاکر نیست . متوقع احسان صاحبخانه را نمی بیند ، فقط به دنبال خواسته ی خودش است و حواسش آنجاست . اما امید خوب است ، یعنی به کرم و رحمت حق امیدوار است ، چه به او بدهند یا ندهند . اگر هم ندادند ، گله ای ندارد . رفقا نباید از همدیگر توقع داشته باشند .

شرح استاد : طمع یعنی چشم زیاده خواهی به دارائی های کسی را داشتن می گویند . اما توقع یک نوع طلبکاری است که اگر آن خواسته برآورده نشود باعث کدورت و دعوا می شود . توقع خیلی چیز بدی است .

توقع از خدا هم خوب نیست مخصوصاً طوری دعا نکنیم که بعداً با خدا دعوایمان بشود . بنده دیده ام شخصی حاجتی دارد و برای نیل به آن حاجتش دعا می کند . حالا خداوند می داند آن چیزی را که آن شخص هوس کرده به مصلحت او نیست و چون خداوند این بنده اش را دوست می دارد حاجتش را برآورده نمی کند ، اما آن شخص متوقع است و به خداوند می گوید خدایا دعا کردم باید بدهی و همین اصرار و لجاجت باعث می شود که میانه آن بنده با خدا خراب می شود .

خداوند دعا را مقرر فرمود تا ارتباط بین خودش و بندگاش برقرار شود و به بهانه حاجت نزد قاضی الحاجات برویم نه اینکه برای همین حاجت رابطه امان با خدا تیره بشود . لذا در دعا هم باید مؤدب بود.

انسان باید در دعا ، حاجات خود را بخواهد اما باید به خدا بگوید من با این عقل کوچک بشری خودم گمان می کنم که این چیز به سود من است و اگر تو این چیز را به سود من می دانی آنرا به من عطا کن و اگر به سود من نمی دانی به من صبری عنایت کن که بدون آن چیز بتوانم آرام و راحت باشم .

این را بدانیم که درخواست کردن غیر از طلبکار بودن است .

الهی یا خواسته ام را بده  یا خواستنم را بگیر

انسان متوقع چشمش به نداده هاست و داده هایش را نمی بیند . وقتی شما سر سفره نگاهتان به غذای یک مهمان دیگه هست که اولاً آن غذای شما نیست و ثانیاً غذا را به شما هم نمی دهند و از آنطرف آن غذایی هم که جلوی شماست آنرا هم نمی بینید. در نتیجه از دو طرف ضرر می کنید .

چشم دوخته ای به یک چیزی که برایتان ضرر دارد و چون ضرر داشته ، خداوند آنرا به تو نداده و یکبند هم با لجاجت خواسته ات را می گویی که چون خواسته مرا ندادی با تو کاری ندارم و کارت با خدا به قهر می رسد . از طرف دیگر آن نعمتهایی که خداوند به تو عنایت کرده است را نمی بینی که از آنها استفاده بکنی و لذت آنها را ببری . چون تمام نگاهت به دیگران است که چه نعمتهایی خداوند برایشان مقرر کرده است .

انسان از هیچ کسی نباید متوقع باشد و وقتی متوقع نبودی با همه راحت می توانی زندگی کنی .

مبحث قناعت – 9

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

در مسافرت اگر دندان طمع را بکنی ، سفر خوش می گذرد . در دنیا ما مسافریم .

شرح استاد : وقتی انسان به سفری میرود معمولاً در مهمانخانه وسط راه چند ساعتی خستگی را بدر می کند ، حالا اگر این مسافر به مهمانخانه دل ببندد و به ظرفی  که در آنجا هست و قالی که در آنجا پهن شده و زینتی که به در و دیوار آن مهمانسرا آویزان شده طمع بورزد ، این مسافرت بر او تلخ می گذرد ، چون این وسائل و اشیاء را که به او نمی دهند و متعلق به مهمانسرا است و آن مسافر هم به دلیل اینکه باید مهمانسرا را به سمت مقصدش ترک کند و برای همیشه نمی تواند در این مهمانسرا بماند لذا خیلی به او سخت می گذرد . اما اگر دندان طمع را بکنی و به هیچ چیزی نه دل ببندی و نه طمع بورزی ، آنوقت است که سفر خوش می گذرد . اما وقتی به وسائل دل بستی و یقین هم داری که این اشیاء را به تو هم نمی دهند و باید چند ساعت دیگر از اینها جدا بشوی ، آنوقت است که همان لحظه ای هم که در کنار این اشیاء قرار گرفته ای باز هم غصه می خوری که باید چند ساعت دیگر از اینها جدا بشوی .

پس برای اینکه انسان بتواند لذت ببرد باید دندان طمع را در سفر دنیا بکند  .

دنیا یک مهمانخانه بین راه است که ما در این مهمانخانه مسافریم . راهی که ما از بی نهایت شروع کرده ایم و تا بی نهایت ادامه خواهد داشت . به گفته حافظ :

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم              تا به اقلیم وجودی این همه راه آمده ایم

این سفر طولانی که طی کرده ایم در عوالم مختلف تا رسیده ایم به عالم دنیا و ادامه این سفر طولانی در عوالم بعدی در پیش خواهد بود و در چنین سفری دل بستن به هیچ کدام از منزل گاها و مسافرخانه های بین راه وجود ندارد .

حالا اگر پیشرفت را درست معنا کنیم و بدانیم که پیشرفت انسان در اندوختن سرمایه های مادی و جمع آوری تجملات دنیوی نیست و پیشرفت انسان در سیرش به سوی خداوند متعال است و نیلش به کمالاتی است که خداوند متعال نیل به آنها را در وجودش قرار داده است .

اگر آنچه را که خداوند متعال در دنیا در اختیار ما قرار داده به دید ابزار به آن نگاه کنیم ، این ابزار خیلی چیزهای ارزشمندی است و دنیا بهترین وسیله است و بدترین هدف . اما اگر دنیا را مقصد بداند و به قول امروزی ها پیشرفت و موفقیت را در نیل به دنیا بداند این از بزرگترین اشتباهات است و دنیا عامل ویرانگری است

دنیا را به دو گونه می شود نگاه کرد : یکی بعنوان معبر ( محل عبور و عبرت«عبور کردن و متوقف نشدن») و عبور کنیم از آن حادثه ای که در دل این واقعه بود و به ظاهر حادثه متوقف نشویم و متوجه باشیم که خداوند با این حادثه ای که در زندگی پیش آورد چه چیزی را خواست که ما متوجه بشویم که به این می گوئیم عبرت گرفتن (الدنیا معبرة الاخره ) و یکی بعنوان مقصد که بسیار مهلک و خطرناک است . درست همانند کسی که به شیشه عینک خودش می تواند به دو صورت نگاه کند : یا  شیشه عینک را معبر نگاه خودم داشته باشم ، این شیشه عینک کمک می کند که با این کار اطراف خودم را شفاف تر و بهتر ببینم اما اگر شیشه عینک را مقصد نگاه خودم قرار بدهم یعنی خیره بشوم به شیشه عینکم ، آنوقت دیگر هیچ جایی را نمی بینم . و می بینید که این شیشه عینک هم می تواند انسان را بینا و بصیر کند و هم می تواند انسان را نابینا و کور کند .

امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه می فرمایند : اگر به وسیله دنیا کسی نگاه کرد ، دنیا او را بصیر می کند ، اما اگر کسی توجه اش را به سوی دنیا کند ، دنیا او را کور می کند .

اگر در دنیا مقصد ما این باشد که ما ثروتمند و قدرتمند و امثال اینها باشیم این ما را نابود می کند اما اگر دنیا را وسیله قرار بدهیم آنوقت این ثروت و قدرت چقدر چیزهای خوبی هستند که به کمک این ثروت تحصیل کند ، به کمک این ثروت احسان و انفاق کند .

انسان به وسیله دل نمی بندد اما به مقصد دل می بندد .

به یک میوه فروش نگاه کنید ، با تمام میوه هایی که داخل مغازه است اگر میوه فروش به آنها دل ببندد دیگر دلش نمی آید که این میوه ها را به کسی بدهد و آنوقت میوه ها می ماند و می گندد ، اما اگر دل نبندد این میوه ها را می فروشد و با فروش میوه ها کلی هم سود می برد .

اگر انسان به دنیا دل ببندد دلش نمی آید دنیا را خرج کند ، حتی انسانهای بخیل دلشان نمی آید پولشان را برای خودشان هم خرج کنند چون دلبستگی به آن پول دارند ، حالا چه برسد به اینکه بخواهند انفاق کنند و به دیگران بدهند .

دلبستگی به دنیا همانند همان میوه برای میوه فروش است ، عمر برف است و آفتاب تموس و آفتاب داغ تابستان برف را آب می کند و عمر ما مانند آن میوه ها می ماند و بالاخره این ثروت می گندد و از بین می رود .

دنیا را باید خرج کرد ، ابزار را باید مصرف کرد ، ابزار برای دوختن و نگه داشتن نیست ، ابزار برای هزینه کردن و مصرف کردن است .

اگر نگاهتان به دنیا اینطوری باشد آنوقت دنیا بسیار ارزشمند و سودمند است اما اگر دنیا شد مقصد ما دیگر آنوقت خیلی ضرر کرده ایم .

قرآن می فرماید :" ... عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (صف/10) ... آیا مى‏خواهید شما را بر تجارتى راه نمایم که از عذابى دردناک نجاتتان مى‏دهد؟ "

" إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة ... (توبه/111) خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریده به این (بهاء) که بهشت از آن آنها باشد ... "

اگر اهل معامله بودیم و اموال و انفسهم را معامله کردیم و مشتری اش هم خدا بود و آنرا خرید از ما ، سود کلانی گیر ما می آید ، اما اگر دل بستیم به دنیا دیگر اهل معامله نخواهیم بود ، چون می خواهیم آنها را حفظشان کنیم و چون دنیا گندیدنی است طبیعتاً ضرر خواهیم کرد .

انسانها به دو طریق ضرر می کنند . یک وقت انسان در یک معامله سودی نمی برد ، بعد از یک سرمایه گذاری می بیند پس از گذشت شش ماه فقط همان سرمایه اولیه را دارد . اما ضرر بزرگتر آن زمانی است که انسان سرمایه اولیه را هم از دست بدهد .

انسانی که دل به دنیا می بندد اصل سرمایه را هم از دست می دهد .

قرآن می فزماید : " ... قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین‏ (زمر/15) ... بگو براستى زیانکاران واقعى آنهایند که نفس خود و خویشان خود را در روز قیامت باخته باشند، آگاه باشید که براستى خسران مبین همین است‏ )

انسان باید در دنیا تلاش بکند برای هزینه کردن در راه خدا . وقتی شما دنیا را وسیله گرفتید حالا به دنبال این هستید که این وسیله را کجا می شود خرجش کرد . حالا دیگر این ثروت و قدرت و مقام و آبرو و ... را در راه خدا خرجش می کنید .

مبحث قناعت – 8

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

دندان طمع را باید کند . در دنیا آنچه نیست که نیست . آنچه را هم هست ، نیست فرض کن . دندان طمع دنیا را یک جا بکن .

شرح استاد : آدمی که قانع نیست ، طماع است و قناعت کردن یعنی بسنده کردن به آنچه که خداوند متعال مقدر و عطا کرده است و زیاده خواهی نداشتن و چشم ندوختن و طمع نورزیدن به آنچه که خداوند نداده است .

پس لازمه داشتن قناعت این است که انسان دندان طمع را بکند . این تعبیر دندان کندن هم یعنی اینکه طمع را باید از بیخ و ریشه صرف نظر بکند .

حالا اگر انسان در زندگی دنیوی خودش دندان طمع را از بیخ بکند می داند و یقین دارد که آن چیزهایی را که نداریم ، خداوند به ما نداده است ، چون غیر خدا در زندگی ما احدی کاره ای نیست ( لا مؤثر فی الوجود الی الله ) غیر از خدا ، صاحب اثری وجود ندارد . خداست و لا غیر ، هر چه می شود خدا می کند ، هر چه داده شده است خدا داده است ، و هر چه داده نشده است هم خدا نداده است .

غیر خدایی در کار نیست و کاره ای نیست .

خداوند متعال که بر اساس حکمت و رحمت عمل می کند و خداوند متعال مصالح و نیاز واقعی عبد را برای تعالی و کمال به روشنی می داند و بر اساس این علم خودش و بر اساس خیزخواهی و رحمتی که برای این عبد دارد که طالب این است که این عبد تعالی پیدا کند و به قله های کمال قرب الی الله نائل بشود درست متناسب با آن نیاز عبد مقدرات را جاری می کند . پس آنچه که داده شده خداوند داده و آنچه که داده نشده خداوند نداده است و اگر خدا هم نداده به این خاطر بوده است که اگر آن چیز به عبد داده می شد زینبار بود و ضرر داشت لذا خداوند آنرا نداد .

پس آرام بگیریم و تن بدهیم به آن چیزهایی که خداوند به ما نداده است ، چرا که یقین داریم که بودن آن چیز برای ما زیانبخش بود ، حالا آن چیزهایی هم که هست باید بدانیم آن چیزها احتمال نابودی و فنا دارد چون ذات دنیا نیستی و نابودی و فنا است « کل من علیها فان » «فان» نه اینکه بعدها فانی می شود بلکه همین الآن فانی است ، منتها الآن یک سایه و شبحی از آن چیز هست که او را موجود می دانیم ولی آن چیز ذاتاً فانی است .

پس آن هستها را نیست فرض کنیم ، چون وقتی آن هست ها را هست فرض کردی فردا اگر خداوند آن هست ها را به مصلحتی از تو گرفت آنوقت اوقاتت تلخ می شود ، چون وقتی هستی را هست فرض کردی به آن دل می بندی و به آن تکیه می کنی ، و وقتی آنرا از تو گرفتند آنوقت هست که پشتت خالی می شود ، لذا آنهایی هم که هست را نیست فرض کن تا ببینی زندگی چقدر راحت می شود ، اولاً به خاطر نداشتن آن چیزها دلخور نیستی و ناراحتی و غصه و حسرت نداری و ثانیاً به خاطر از دست رفتن داشته هایت هم دیگر دچار ماتم و حزن نمی شوی .

رمز راحت زیستن و رمز با آرامش خیال زندگی کردن در همین است که انسان طمع دنیا را از بیخ بکند .

اگر خداوند چیزی را برای انسان مهیا نمود خوب انسان استفاده می کند ، چون تزهد با زهد متفاوت است . تزهد یعنی اینکه آن چیزی را که خداوند عنایت نموده ولی من آن را پس می زنم ولی زهد یعنی اینکه دل نبندیم به چیزی .

وقتی داشته هایت را نیست فرض کنی دیگر چه چیزی اوقات شما را تلخ می کند ؟

مبحث قناعت – 7

بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم

بسم الله که بگویی ، دست تو همان دست خدا می شود و با دست خدا که غذا بخوری ، سیر     می شوی .

شرح استاد : شما وقتی بسم الله می گوئید یعنی با وجهه الهی وارد عمل می شوید ، آنوقت همه وجودتان می شود ابزار فعل خدا که این را در مباحث دروس توحید مفصل بیان کرده ایم که دست شما می شود یدالله ، چشمتان می شود عین الله ، زبانتان می شود لسان الله ، همه وجودتان می شود ابزار فعل خدا .

در آن مباحث گفتیم که وقتی فهمیدی که این دست ، دست خداست آنوقت با دست خودت می توانی خودت را نوازش کنی ، با دست خودت می توانی از خودت دستگیری کنی ، حالا اگر با این دست غذا بخوری ، چون خدا به تو غذا داده آنوقت سیر می شوی . حالا چه غذای خوردنی باشد و چه هر چیز دیگری که خداوند به تو داده است .