بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : حضرت سلیمان در این داستان یک منم زد و خواست که حشمت خودش را بر همه نشان بدهد و همه خلق را سر سفره خودش مهمان کند اما خدا به حضرت سلیمان نشان داد که اگر تو روزی دهنده بودی حتی یکی از مخلوقات مرا هم نمی توانی سیر کنی ، لذا حضرت سلیمان به سجده افتاد که خدایا فقط تویی که می توانی مخلوقاتت را سیر کنی و من نمی توانم .
انسانی که اهل حرص است مانند آن هَـــــلوع است و اگر همه عالم را هم بخورد دو قورت و نیمش هنوز باقی است . یعنی اگر قرار باشد کسی با دنیا سیر شود محال است که سیر بشود ، چون اگر تمام پول و ثروت و مقام دنیا را هم که به او بدهند باز هم سیر نمی شود .
تمام ثروتمندان بزرگ عالم را نگاه کنید تا دقیقه آخر عمرشان حرص اضافه کردن به ثروتشان را دارند ، چون سیر نشده اند . بزرگترین و قدرتمندترین آنها مانند آمریکا را ببینید که مایل است حیطه قدرت و سلطه خود را در دنیا گسترده تر بکند بخاطر این است که سیر نمی شود و به همین دلیل آرام و قرار ندارد .
انسان هَــــــلوع است . و اگر بخواهد خودش را با دنیا سیر کند ، دنیا نیم قورتش هم نیست و هنوز دو قورت و نیم دیگرش باقی است . لذا جز خدا هیچ چیز انسان را سیر نمی کند . همین که انسان با قلبش یاد خدا را بکند و به خدا راه پیدا کرد و با خدا صمیمی شد از همه چیز عالم سیر می شود و تشنه هیچ چیزی نیست .
فقط خداوند است که می تواند روح انسان را اشباع و سیر کند .
هیچ چیزی جز لقای خدا ، جز ربط با خدا ، جز قرب خدا ، جز رسیدن به مقام عندالهی ، نمی تواند انسان را سیر کند .
این را به کرات دیده اید که انسان در خیال خود تصور می کند که اگر به فلان چیز برسد می گوید که دیگر هیچ چیز دیگری نمی خواهد و وقتی به فلان چیز رسید ، همان لحظه رسیدن یک ذوقی می کند اما دو روز بعدش همان چیز دلش را می زند . حالا یک چیز دیگر می خواهد !!
هیچ چیزی حتی اگر شهرت و مقام و لذت و ثروت و مقام هم باشد برای همیشه نمی تواند روح انسان را اشغال کند . حتی می گویند مسلخ عشقهای زمینی وصال است .
شما عاشق یک خانه رویایی می شوید همه این رویایی بودن و جذاب بودن و خواستنی بودنش تا قبل از اینکه صاحب این خانه بشوید بوده است ، همین که این خانه را بدست بیاورید یک ذوقی می کنید که به این خانه رسیدم ، چند روز که در این خانه زندگی کنید این خانه برایتان معمولی می شود . چون دیگر این خانه ارضایتان نمی کند . همه عشقها اینطوری است . حتی همین عشق های بشری که دو انسان عاشق همدیگر می شوند ، که اگر عشق آنها عشق خاکی باشد ، عشق حیوانی باشد ، عشق شهوانی باشد ، همین هم مسلخش وصال است . یعنی رویایی بودن رسیدن این دختر و پسر به همدیگر مربوط به قبل از ازدواج است ، همین که به هم رسیدن ، اگر خدای ناکرده روحها جذب هم نشده باشند و عشق ، عشق انسانی و معنوی نباشد و فقط جذب جاذبه های جنسی و شهوانی شده باشند پس از چهار روز که با هم زندگی می کنند برای هم تکراری می شوند آنوقت اولِ قهر و دعوا و جدایی و خدای ناکرده هرزگی و هزار و یک جور آلودگی می شوند .
تنها چیزی که می تواند روح انسان را در جاذبه خودش نگه دارد فقط خداوند متعال و عشق الهی است.
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : در بهشت انواع و اقسام میوه ها و غذاهای لذیذ وجود داشت ، فقط تنوع طلبی و تجمل طلبی باعث شد که حضرت آدم و حوا از گندم بخورند . خداوند به آنها فرموده بود که سراغ این (گندم) نروید ، نگفت نخورید حتی فرموده بود نزدیک این درخت نشوید ، وقتی به سراغ این درخت رفتند یعنی زیاده طلبی کردند و عورت هایشان آشکار شد و به همین دلیل از خدا و خودشان خجالت کشیدند .
خودبینی نگاه به عورت است .
خودرایی و خودبینی در مذهب رندان نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
انسانی که به خدا نگاه می کند زشتی نمی بیند .
مستحب است که وقتی بخواهند بدن مسلمانی را کفن کنند دو تکه چوب کوچک انجیر (جریدتین) مثل عصا در پهلوی این بدن بگذارند و چون ملائکه متوجه اعمال ما نمی شوند و فقط خداوند است که آگاه به امور است .
رمز این چوبها این است که خدایا همانطور که با برگ درخت انجیر پدر و مادر ما را پوشاندی اعمال بد ما را بپوشان .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : دوست اهل بیت در دنیا مانند روزه دار عمل می کند یعنی بعضی از خواسته هایش را کوتاه می آید . ببینید روزه دار چه کاری می کند ؟ انسان روزه دار خیلی کارها می کند فقط بعضی از خواسته هایش را انجام نمی دهد .
انسان باید خواسته هایش را دراز نکند مانند لباسی که آنرا کمی تو می گذارند که به زمین نکشد و گرد و خاک نکند . کِفاف یعنی همین . یعنی بیش از خواسته هایش چیزی نمی خواهد . نمی گویند چیزی نخواه بلکه آن چیزهایی که زیادی است را طلب نکن .
خداوند متعال دنیا را خلق کرده است برای استفاده مؤمن . مرکبش را خلق کرده برای سوار شدن ، غذایش را خلق کرده برای خوردن ، لباسش را خلق کرده برای پوشیدن ، خداوند اینها را برای استفاده ما خلق کرده است . استفاده نکردن مطلق اصلاً جایز نیست . اما این استفاده به تجمل و تشریفات منجر نشود . چون تجمل و تشریفات همان اضافه های لباسی است که ما آنرا تو می گذاریم .
عبادات ما یک علائم و نمادها و تنزیل هایی هستند از یک حقایق بزرگ . اگر انسان بتواند ظاهر عبادات را درست عمل کند کم کم به باطن و حقیقت آن عبادات سر در می آورد.
اگر کسی لب خواسته هایش را تو یگذارد دیگر زیاده خواهی ندارد ، آمال و آرزوهای دور و دراز و بیش از ضرورتها و نیازهای واقعی در زندگیش ندارد و به همانی که خداوند عنایت کرده قانع است و به همان حد کفایت زندگیش قانع است ( توجه داشته باشید که اینها راه خوش زندگی کردن است و اینها ریاضت نیست ) ، حالا اگر کسی همین روزه را مراعات کند سر از حقیقت روزه یعنی امیرالمؤمنین علی (ع) در می آورد . این شدنی است که انسان عمری در کنار حضرت امیرالمؤمنین زندگی کند . در کتاب "ره توشه دیدار" نوشتیم که لازم نیست انسان برود در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) تا با او دیدار کند . اگر انسان بتواند به حقیقت زیارت راه پیدا کند دیگر هیچ جا نیست که این انسان دیگر تنها باشد ، دیگر هر جا می نشیند می بیند که ائمه (ع) در کنار او نشسته اند . دیگر همه جا می شود حرم امن الهی . دیگر هر طرف رو بگردانید می شود وجه الله ، که وجه الله همان ائمه (ع) هستند . خودشان فرموده اند " و نحن وجه الله " ما اهل بیت وجه الله هستیم .
ولایت ارکان همه اشیاء را پُـــــر کرده است . دیگر ما کجا را نگاه کنیم که حضرت حجت (عج) را نبینیم ؟
همه اعمال عبادی که ما انجام می دهیم مَــجاز است و حقیقت نیست ولی اگر نماز می خوانیم براستی نماز بخوانیم ، حواسمان و دلمان جای دیگری نباشد ، تند تند نماز نخوانیم که فقط نماز را از سر خودمان وا کرده باشیم و نماز را تمام عیار با رغبت و با توجه بخوانیم تا حق نماز را ادا کرده باشیم و به حقیقت نماز برسیم که این نماز تمام زندگی او را فرا می گیرد . اگر چنین کند به حقیقت نماز یعنی پیامبر (ص) می رسد .
خوشا آنان که دائم در نمازند .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : اگر می خواهید زندگی برایتان لذت بخش باشد ، رمزش در قانع بودن به آن چیزی است که ضروریات زندگی است . اگر کسی به ضروریات زندگی قانع باشد خیلی ساده بدست می اید حتی در همین شرایطی که همه می گویند کمبود و گرانی است .
اگر ما واقعاً نیازهای زندگیمان را نگاه کنیم چقدر باید تلاش و کار کنیم تا بتوانیم این نیازها را تأمین کنیم ؟
حالا یک زمانی است که برای خرید لباس خود را مقید می کنیم که یکدست لباس مهمانی شب ، مهمانی روز ، مهمانی تابستان ، مهمانی زمستان ، مهمانی نصف شب و ... را می خواهیم تهیه کنیم و یا باید سر سفره ده جور سالاد و سوپ و غذا بچینیم ، خوب اینها بَــــرج است و هزینه های غیر ضروری است .
یک شکم داریم که می توان با یک غذای ساده نیازهای پروتئینی و ویتامین آنرا تأمین کرد ، که با این غذا سلامتی و انرژی لازم را هم بدست بیاوریم .
واقعاً چقدر هزینه های اینطوری داریم ؟ اینها چیزهایی است که اگر در زندگی ما نباشد هیچ جای زندگی ما بطور واقعی لنگ نمی شود ، بلکه ما خودمان را معتاد کرده ایم به اینگونه مسائل و چون این اعتیاد را نمی توانیم تأمین کنیم زجر می کشیم . مثل یک انسان سالمی که سالم بود ولی با اعتیاد به مواد مخدر ، چون این مواد به او نمی رسد مثل مارگزیده به خود می پیچد ، که باید به او گفت ای بنده خدا تو خودت ، خودت را معتاد کردی .
ما خودمان را معتاد کرده ایم به زندگی های تجملتای و تشریفاتی .
باید برویم در زندگی های خودمان را بگردیم ، حتی همان کسی که می گوید من هیچ چیزی را ندارم ، ببیند چند تا از آن چیزهایی را که دارد اگر هم نباشد واقعاً هیچ آسیبی به زندگی او نمی رساند .
خیلی از چیزها برای خودنمایی و چشم و هم چشمی است . یا اینکه می گویند اگر ما این کار را نکنیم مردم چه می گویند !!
ما برای خودمان یک کارهای تحمیلی درست کرده ایم که زندگی ما را تلخ کرده است و بعد هم از کله سحر باید زن و شوهر از منزل خارج شوند تا آخر شب کار کنند تا اقساطشان عقب نیافتد .
آیا این زن و شوهر حق ندارند که با هم بنشینند و با هم صحبت کنند و از هم لذت ببرند و یک زمانی برای تفریح داشته باشند ؟ و یک زمانی برای تفکر داشته باشند ؟ یک زمانی برای مطالعه داشته باشند؟ یک زمانی برای عبادت داشته باشند ؟ یک زمانی برای پرداختن به فرزندانشان داشته باشند ؟
الآن به زندگیها نگاه کنید ، زن و شوهر از همان آغاز زندگی اینقدر هزینه های غیر ضروری به خودشان تحمیل می کنند که اینها تبدیل به غصه هایی می شود که باید مدتها زحمت بکشند تا این بدهیها پرداخت شود . و اینها زندگی را تلخ می کند . این را نمی گوئیم که انسان مثلاً کم بخورد ، نخیر ، بلکه بر اساس نیازهای درونی بدنش غذا بخورد اما این مستلزم ریخت و پاش نیست ، اینها مستلزم تجملات و تشریفات نیست .
بنده خودم وقتی این برنامه های صدا و سیما را که می بینم غصه ام می گیرد که واقعاً ما در نظام اسلامی چه چیزهایی را به مردم آموزش می دهیم . واقعاً باید برای این برنامه های آشپزی و سفره آرایی که صدا و سیما وقت می گذارد و مردم وقتشان را تلف می کنند و برای بشری که قدر عمر خود را نمی داند باید گریست .
عمری که باید صرف بندگی در راه خدا باشد و صرف تعالی انسان شود ، صرف سیر الی الله بشود ، صرف رسیدن به کمالات قله های الهی بشود ، چرا باید این زمان را بیهوده از دست بدهد ؟ و تازه هزینه هایی را به زندگی تحمیل نماید که زن و مرد باید با چه سختی کار کند تا جبران نماید .
ببینید از این بَــــرجها چقدر در زندگی شماها هست ؟ و وقتی به بَـرج کشید دیگر زندگی جهنم است و این بَــرج دیگر ته ندارد . وقتی زندگی به تجملات و تشریفات رسید دیگر این تمام شدنی نیست . و واقعاً این حماقت نیست که انسان اینگونه زندگی خودش را تلخ کند ؟ و تازه بنشیند و غصه بخورد که این زندگی چقدر تلخ است .
اگر انسان به همان ضروریات زندگی توجه کند علی الرغم همه گرانیها و کمیودهایی که وجود دارد تأمین هزینه های زندگی خیلی راحت است .
به هر حال اگر کسی قانع باشد زندگی امروز خیلی ساده است .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : قناعت این نیست که آن چیزهایی را که خدا به من داده را استفاده نکنم ، قناعت این نیست که به دنبال چیزهایی باشم که خدا به من نداده و مرتباً حرص بزنم ، قناعت آن است که چیزی را که خداوند به من داده پذیرا و راضی باشم .
البته بالاتر از قناعت منزلهای بزرگتری هم هست ، ولی اول باید قانع بود به آن چیزی که خداوند به ما عنایت کرده است . هر چه به ما داده است ، استعداد داده ، زیبایی داده ، قدرت جسمانی به ما داده ، پدر و مادر داده ، فرزند و همسری داده ، خانه و زندگی داده ، شغل و کاری داده و ... به اینها تن بدهیم و راضی باشیم .
اگر خداوند یک لباس ابریشمی بسیار زیبا هم به ما داد ، آن را بپوشیم و پس نزنیم که ما یک لباس کرباس و پشمینه باید تن کنیم . منزل اول آن است که چیزی را که خداوند بر انسان عنایت نمود قانع باشد . چشمش به دنبال دیگران نباشد و لقمه های دیگران را نشمرد ، چون وقتی انسان حواسش به دنبال چیزی که دیگران دارند بود اولاً آن چیزی را که جلوی خودش هست را نمی بیند و کیفش را نمی برد ، ثانیاً آن چیزی را که جلوی دیگران است متعلق به دیگران است و به او نمی دهند ، در نتیجه باید آنقدر حسرت بخورد تا از حسرت سیر بشود .
انسانی که قانع نباشد هر چند بزرگترین میلیاردر عالم هم که باشد آرامش ندارد و زندگی شیرین ندارد .
] وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا ... (طه/124) کسى که از یاد من غافل شود زندگانى تنگى خواهد داشت ... [
به گفته سعدی :
چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور
انسانی که قانع نیست هیچ چیزی نمی تواند او را سیر کند . یک جهنمی است که ]هَلْ مِنْ مَزید (ق/30) آیا باز هم هست؟ [ می گوید . در جهنم اینطور است که هر چه انسانهای جدیدی را به آن وارد می کنند به جهنم می گویند ] یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْت (ق/30) [ آیا سیر شدی ؟ جهنم می گوید : (هَلْ مِنْ مَزید) باز هم هست ؟
وقتی انسان قانع نبود وجودش می شود سمبل جهنم ! هیچوقت سیری ندارد .
عزت در قناعت است . انسان قانع عزیز است . هیچ دلیلی برای چاپلوسی و التماس و گدایی پیش دیگران ندارد . هیچ دلیلی ندارد که خودش را جلوی دیگران کوچک کند . این انسان هم در نزد خدا عزیز است و هم در نزد خلق خدا و هم در وجودش عزیز است . چون قانع است و احساس کمبود و احساس محرومیت و احساس حقارت ندارد . هم عزت نفس دارد در درون خودش و هم خلق به او احترام می گذارند ، چون می دانند که این شخص چشم طمع به دارایی آنها ندارد .
اما کسی که اهل فزون خواهی و زیاده طلبی است و به آنچه خداوند به او داده بسنده نمی کند ، این شخص ذلیل است هر چند بزرگترین ثروتمند عالم باشد ، چون برای کوچکترین چیزی که به آن طمع کرده حاضر است خودش را به بدترین حقارتها بکشاند .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : این گفتار بلند چهار ویژیگی انسانی که حائز به طوبی می شود را در بر دارد ، چهار شرط دستیابی به شجره طوبی .
بر طبق روایات شجره طوبی درختی است در بهشت که در خانه امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س) روئیده و شاخه های این درخت گسترده شده در فضای بهشت و در خانه هر یک از دوستان اهل بیت (ع) یک شاخه از این درخت و شجره طوبی وارد شده و این درخت بگونه ای است که از همان شاخه مؤمن می تواند هر میوه ای که بخواهد بچیند ، هر ثمری که بخواهد می تواند از همان شاخه بدست بیاورد .
شاید به تعبیری شجره طوبی حقیقتش همان درختی است که درخت ولایت و محبت اهل بیت (ع) است . همه میوه ها را می شود از این درخت چید ، همه کمالات و زیبائیهای روح را می شود از همین محبت و ارادت با ولایت اهل بیت (ع) بدست آورد .
طوبی به معنای شجره است ، به معنای حقیقت پاک است ، طوبی و طیب از یک ریشه اند و به یک معنای دیگر طوبی : خوش به حال کسی است .
حال این کمالات و زیبائیها متعلق به کسی است که در طول زندگی به یاد بازگشت خودش هست . توجه دارد که این عالم خانه او نیست ، ما در این عالم یک مسافر رهگذری هستیم که قصد اقامت نباید بکنیم ، اینجا خانه ماندگاری نیست ، دار ممر است نه دار مقر ، سرزمین گذشت و عبور است نه وادی اقامت و سکونت گزیدن . مؤمن در دنیا قصد اقامت نمی کند و طبیعتاً وقتی قصد اقامت نکرد و می داند که به این منزلگاه بین راهی که وارد شده ، توقف نمی کند و چند ساعت بعد باید اینجا را ترک کند و برود . بنابراین مؤمن دل به آن مکان نمی بندد ، چون می داند حتی اگر دل هم ببندد مقیم نمی تواند بشود و باید از اینجا دست بکشد و برود . و اگر دل ببندد در آن لحظه ای که حرکت کاروان شروع می شود و می بایست در مسیر حرکت کند ، او به دلیل دلبستگی اش به آن منزلگاه بین راه، دل کندن از منزلگاه بسیار برایش سخت و دشوار است . اما بر عکس وقتی می داند که قرار نیست ما در این منزلگاه بمانیم و باید حرکت کنیم و برویم دیگر دلبستگی ایجاد نمی شود و لذا رفتن از آن منزلگاه بسیار راحت و سهل است . و از آن طرف هم توجه دارد که چون باید برویم حالا اگر دکوراسیون آن منزلگاه باب طبع ما نیست و فضای آن طبق سلیقه و ذوق ما تنظیم نشده ، برایش زیاد مهم نیست . چون منزلگاه را دائمی نمی داند .
در زندگی گذشته همه ما شاید شرایط تلخی پیش آمده باشد که در آن لحظه ای که در آن قرار داشتیم فکر می کردیم که زمین و آسمان برایمان تنگ شده و حتی ادامه حیات برایمان امکان پذیر نیست ، اما دیدیم که گذشت . اگر انسان توجه بکند که آن شرایط می گذرد ولو اینکه آن شرایط تلخ و سخت هم باشد اما چون می گذرد مهم نیست . سهل می شود تحمل مشکلات . انسان راحت می تواند بپذیرد آن شرایط را و دیگر آن شرایط سخت خیلی غیر قابل تحمل در نظر نمی آید .
لذا امیرالمؤمنین (ع) فرمودند : خوشا بحال کسی که یاد می کند محل بازگشت خودش را . می داند که اهل اینجا نیست و اهل جای دیگری است . می داند که اهل جای دیگری است که باید به آنجا برگردد .
ما به فلک بوده ایم ، ما یار ملک بوده ایم باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست
اینجا شهر ما نیست ، اینجا ما غریبیم .
من از دیار حبیبم ، نه از دیار غریب . برای مؤمن اینجا دیار غربت است . مؤمن اهل اینجا نیست . رفیقان او در اینجا نیستند .
] ... فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً (نساء/69) ... همنشین پیامبران، صدیقان، شهدا و شایستگانند که خداوند به آنها نعمت عنایت فرموده و چه نیکو رفیقانى هستند [ .
اگر به این دنیا آمده ایم حکمتی داشته تا قدر آن سرزمین خودمان را بدانیم و بفهمیم که آنجا چه جای خوبی است . چند روزی ما را به سرزمین غربت انداختند تا وقتی برگشتیم به سرزمین وطن ، آنوقت بفهمیم چقدر آن مطاع ارزشمند است و بزرگی و نعمت و عطای الهی را در آنجا توجه داشته باشیم .
یاد معاد برکات زیادی دارد . انسان دیگر به این دنیا دل نمی بندد و همتش به وسایلی که در این دنیاست مصروف نمی شود ، اوج همتش این دنیا نمی شود .
در دعای شب نیمه شعبان از حضرت رسول (ص) که به خدای متعال عرض می کند : که خدایا ما را از کسانی قرار مده که اکبر هَمشان دنیاست و اوج تفکرشان دنیاست ، کسانی که بزرگترین امید و آرزوهایشان نیل به مقامات و مناصب و ثروت و زیورها و لذت و شهوات دنیاست ، ما را از این گونه انسانها قرار مده .
خوشا به حال کسی که برای حساب عمل می کند . این ( عمل للحساب ) معنای مختلفی می تواند داشته باشد . اولاً به گونه ای عمل می کند که روزی این عمل حساب رسی می شود و مورد محاسبه قرار می گیرد و حساب رس هم خود اوست .
] اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا (اسراء/14) و به او خطاب رسد که تو خود کتاب اعمالت را بخوان و بنگر تا در دنیا چه کردهاى که تو خود تنها براى رسیدگى بحساب خویش کافى هستى [
اگر در فردای قیامت حساب رس اعمالمان خودمان هستیم و عمل بکنیم برای روز حساب ، پس در این دنیا هم می توانیم خودمان حساب رس اعمالمان باشیم و یکی از دستورات در سیر و سلوک محاسبه است . یک مؤمن و یک سالک برای شب و روزش برنامه دارد . اول صبح که از خواب بر می خیزد با خودش قرار می گذارد که امروز را که سرمایه گرانبهائی است که یک ثانیه آنرا با تمام عالم نمی شود معاوضه کرد ، و اگر مرگ انسان فرا برسد با دادن تمام عالم یک ثانیه به عمر انسان افزوده نمی شود ، که امروز را چگونه مصرف کنم ؟ این سرمایه گرانبها را صرف چه چیزی بکنم ؟ این قرار گذاشتن با خود را مشارطه می گویند و در طی روز حالت مراقبه دارد ، یعنی مراقب خودش است که آن شرطی را که با خودش گذاشته است را درست مراعات کند و جوارحش از چشم و زبان و دست و پا همان کار را بکنند و کامش همان لقمه هایی که قرار بود را بخورد و بیاشامد و این مراقبه را یک سالک در طی روز دارد که از آن شرطی را که با خودش گذاشته بود را تخطی نکند . بعد روز که به اتمام می رسد سالک به محاسبه می نشیند که ببیند چه کرده است و آیا به آن شرط و قراری که با خودش گذاشته بود را به شایستگی و درستی انجام داده است ؟ یا خدای ناکرده تخطی کرده ؟ محاسبه امر بسیار بزرگی است . کسی در کارهایش امر محاسبه نیست ، هیچ تضمینی برای موفقیت در کارها برای او نیست. امام کاظم (ع) می فرمایند : از ما اهل بیت نیست و شیعه نیست و خودش را به ما منتصب نکند کسی که در هر شبانه روز حداقل یک بار به محاسبه خودش نمی پردازد .
آدمی که بی حساب رفتار می کند معلوم نیست سر از کجا در خواهد آورد .
تاجر و کاسبی که در کارش محاسبه نیست ، ثبت و ضبط و بررسی حسابها در کارش نیست احتمال ورشکستگیش بسیار زیاد است .
هر انسانی در پایان هر تلاشی محاسبه می کند که چه کرده است . کاسبها در پایان روز دخلشان را کنترل می کنند که ببینند چقدر درآمد داشته اند . کارمندان بانک وقتی زمان خدمات به مشتریان به اتمام می رسد ، می بینید که در بانک را قفل می کنند ولی خودشان داخل بانک مشغول محاسبه می شوند و تراز عملکرد روزانه خودشان را محاسبه می کنند .
لذا مؤمن هم در پایان روز مشغول محاسبه می شود . مؤمن هم مثل کاسب ، دخلش را که همان دلش است را کنترل می کند که چقدر موجودی وجود دارد . لذا وقتی که میخواهد سخن بگوید ابتدا می بیند رضایت خداوند در این سخنان او هست ؟ آیا این سخن به سود او هست ؟ آیا سخن حق هست ؟ بعد زبان به سخن باز می کند . بی حساب سخن نمی گوید ، بی حساب قدم بر نمی دارد .
اگر او را به جایی دعوت کردند ، قبل از رفتن محاسبه می کند که این وقتی که برای این میهمانی می گذارم و این فرصت عمری را که استفاده می کنم ، چه چیز گیرم می آید ، چون همه می روند پس من هم باید بروم ؟ انسان مؤمن می سنجد که آنجایی که میخواهد برود ، آن کاری که می خواهد انجام بدهد ، این مطلبی را که در حال نوشتن هستم ، آیا واقعاً این برای خداست ؟! هر کاری که می خواهیم انجام بدهیم قبلش یک تأملی بکنیم ببینیم آیا برای خدا کار انجام می دهیم ؟
خوشا بحال کسی که بر آن چیزی که کفاف نیازهای او را می دهد قانع است ، زیاده طلب نیست ، قانع است به آن چیزی که خداوند متعال بر او عطا کرده است .
و خوشا بحال کسی که وقتی قانع شد به آن چیزی که کفاف نیازهای واقعی او را می دهد دلیلی برای دلخوری از خدا ندارد .
ما چه موقعی از خداوند دلخور می شویم ؟ زمانی که هوا و هوس و آمال و آرزوهایمان را خداوند برایمان برآورده نمی کند . در این حالت از خداوند دلخور می شویم . چون در غیر این حالت که دلیلی برای دلخوری از خداوند وجود ندارد . وقتی زیاده طلب شدیم و آن زیادیها هم برایمان ضرر دارد و خداوند به ما نداد و ما هم توقع داریم که خداوند به ما بدهد و توقعمان که برآورده نشد از خداوند دلخور می شویم . حتی وقتی خداوند بیشتر از نیازهای ما را هم در اختیاز ما قرار داد ، خوب ما خوشحال تریم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : کسی که رزقش تنگ است ، بجای حرص و تقلا ، راهش صدقه است . یعنی اگر فقط یک بشقاب کوچک غذا دارد و تازه همین بشقاب هم سیرش نمی کند ، نصف این بشقاب را انفاق کند .
] ... وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون (بقره/3) ... و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند [
لذا اگر یک موقعی انسان در تنگنای اقتصادی و مالی قرار گرفت و بخواهد که از این تنگنا رها بشود ، راهش همین است که از همان چیز بسیار اندکی که در اختیار دارد و همان چیز، تکاپوی زندگی خودش را هم نمی کند ، از همان چیز بسیار کم هم یک تکه اش را انفاق کند .
لذا امیرالمؤمنین (ع) هم فرمودند : وقتی به فقر مبتلا شدید با صدقه دادن با خداوند تجارت کنید .
در ارزاق معنوی هم همین طور است و اگر می خواهید مثلاً دارای حُسن خُلق بشوید از خُلق خودتان در راه خدا خرج کنید هر چند کم باشد .
وقتی هر چه دارید هر چند کم هم باشد، در راه خدا خرجش کنید ، خداوند آن نعمت را زیاد می کند ، چه ارزاق مادی باشد و چه ارزاق معنوی .
شرح استاد : اگر ما خود را فرزند امیرالمؤمنین (ع) می دانیم ، غذایمان را پدر تهیه می کند و جلوی ما می گذارد . انشاء الله بر این باور باشیم و این را ببینیم که فرزند امیرالمؤمنین هستیم و بپذیریم پدر بودن آنها را .
هر چند که اگر هم نپذیریم غیر از آنها کسی دیگر پدر ما نیست . پدر را هم که نمی شود عوض کرد .
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم حضرت رسول (ص) فرمودند : من و علی پدر این امتیم .
حضرت رسول (ص) پدر بزرگ ماست و حضرت امیر (ع) هم پدر ماست .
انشاءالله این را ببینیم که خداوند رزاقیت خودش را به دست یداللهی حضرت امیرالمؤمنین (ع) جاری می کند .
خودمان را سر سفره امیرالمؤمنین (ع) میهمان ببینیم و یقین کنیم که این پدر اینقدر مهربان است و اینقدر کریم است که نمی گذارد بچه اش بی رزق بماند .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : به خودتان رجوع کنید ببینید این نعماتی را که خداوند به شما داده بابت کدام یک از کارهایی بوده که شما انجام داده اید ؟ از همان اول محاسبه کنید که ما برای خدا چکار کرده بودیم که خداوند این بدن سالم را به ما داد ؟ این عقل سالم را به ما داد ؟ این رزق را به ما داد ؟ این پدر و مادر را به ما داد ؟ واقعاً چکار کرده بودیم ؟
این چیزهای را که داریم ، چه از جنبه های مادی و چه از جنبه های معنوی، که اگر درست نگاه کنیم می بینیم واقعاً ما چکار کرده بودیم که در یک خانواده شیعه اثنی عشری متولد شدیم ؟ حالا اگر در یک خانواده وهابی و یا کافر متولد شده بودیم تا رسیدن به این نقطه که الآن شما قرار دارید چقدر راه داشتیم ؟ و تا رسیدن به تشیع و ولایت اهل بیت (ع) چقدر راه داشتیم ؟ و چقدر راه طولانی بود .
واقعاً ما چکار کرده بودیم که پدر و مادرمان شیعه و در یک جامعه شیعه متولد شدیم ؟
چکار کرده بودیم که سر از این جلسات قرآن و معارف اهل بیت (ع) درآوردیم ؟
اینها عطاهای بغیر حساب خداوند است .
شرح استاد : قرآن کریم می فرماید : ] ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیم (التکاثر/8) و سپس در آن روز از نعیم خدا بازخواست خواهید شد [
حضرت رسول (ص) از اصحاب سؤال کردند این نعیم که خداوند متعال در فردای قیامت سؤال می کند ، این نعیم چیست ؟
یکی از اصحاب گفت : این آبهای گوارا و خنکی را که در این دنیا خورده ایم را نعیم می گویند .
دیگری گفت : این غذاهای لذیذ و گوارا را که خورده ایم را نعیم می گویند .
حضرت رسول (ص) فرمودند : این آب گوارا و غذاهای لذیذ را خداوند به حیوانات هم عنایت نموده است ، حالا این نعمات را به انسان بدهد و بعد از او سؤال کند ؟
اصحاب سؤال کردند پس مقصود چیست ؟ حضرت فرمودند : ( الولایة ) . یعنی دلت را به چه کسی دادی ؟ این همان نعیمی است که خداوند سؤال می کند . عشق و محبت چه کسی را در دلت جا دادی ؟ و گرنه این خوراک و پوشاک را که خداوند به مشرکین و ملحدین و کافرین هم داده است . حالا خداوند بیاید دوست اهل بیت (ع) را حساب بکشد که چه مقدار غذا خوردی و حسابش چه شد ؟
حالا که خداوند سؤال نمی کند که غذاهایی را که به تو داده ام چکار کردی ، تو هم سؤال نکن .
چون معنای سؤال ، درخواست کردن است ، لذا به فقیر می گویند سائل .
سؤال یعنی گدایی کردن . یعنی درخواست کردن .
یکی از آداب میهمانی این است که میهمان به صاحبخانه دستور ندهد . هر غذایی را آورد همان را می پذیرد . هر جایی گفت بشین همان جا بنشیند . نگوید نه من می خواهم آن یکی اتاق می خواهم بنشینم . یا نگوید من فلان غذا را نمی خواهم و فلان غذا را برای من بیاور.
حالا کسی که میهمان ضیافت الله است خلاف ادب است که به خداوند بگوید فلان چیز را به من بده .
گله و شکایت هم خلاف ادب است . چون آن میزبان بزرگ وقتی دعوتت کرده و شما را پذیرائی کرده و بدون هیچ زحمتی این هم نعمت را در اختیارات قرار داده ، و حالا پشت سر این میزبان گله می کنی که چرا فلان چیز اینطوری بود ؟ گله و شکایت کردن از میزبان ، جفای به صاحبخانه است .
خداوندی که حتی انتظار تشکر از تو را ندارد و به رایگان سر سفره الهی قرار گرفته ای ، حالا این گله و شکایت ، زشت نیست ؟
اگر یک مرتبه این گله از ربانت خارج شد ، زود آن را پس بگیر .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : پس تا حالا آن چیزهایی را که خداوند به ما عنایت کرده ، اینها اندازه دارد . نداده های خداوند بی اندازه هستند . خزائن خداوند لا حد است ، اما عطاهای خداوند به ما محدود است . حالا آن عطاهایی را که خداوند به ما عنایت نموده بخشی از آن را دیده ایم و بسیاری از آنها را هم ندیده ایم و بسیاری از آنها را از ما مخفی کرده است چون اگر به ما نشان می داد بدلیل کم عقلی نمی توانستیم از آن بدرستی استفاده کنیم و آنرا هدر می دادیم . مثل اینکه شما یک الماس گران قیمتی را به دست یک بچه بدهید و من با یک آبنات چوبی این الماس را از دست آن بچه در می آورم .
این بچه نمی فهمد قدر این الماس چقدر است . لذا آن عطا را می دهند ولی نشانش نمی دهند و یواشکی یک گوشه ای برایش آنرا مخفی می کنند که بعدها که بزرگ شد وقتی آمد سر این عطا ، بفهمد که چه چیز ارزشمندی برایش مقدر کرده اند تا بتواند از آن استفاده درستی بکند . مثل همان داستان حضرت خضر در باره آن دیوار که وقتی رازش را بیان کرد فرمود : زیر این دیوار گنجی بود متعلق به بچه های یتیم که پدر و مادر این بچه های یتیم افراد صالحی بودند ، این دیوار اگر فرو می ریخت این بچه ها کوچک بودند و دیگران این گنج را به تاراج می بردند ، خدای متعال اراده کرد که این دیوار سالم و محکم بماند تا آن بچه رشد کنند و به حدی برسند که بتوانند این گنج را خودشان تصرف کنند و آنوقت این گنج آشکار شود . یک معنای این گنج همان عطاهای خداوند است که برای ما مقدر کرده ولی چون الآن بچه های کم سن و سالی هستیم ، اگر این عطاها آشکار بشود شیطان ما را فریب می دهد و ما دست خالی می مانیم ، خداوند این عطاها را مخفی نگه می دارد تا ما آنها را نبینیم تا آن عطا را با مطاع کمی نفروشیم و با یک ادعا و منم زدن و یک غرور همه را به باد ندهیم ، مخفی می کند تا بعدها که به آن کمال و بلوغ رسیدیم که آگر به آن عطا رسیدیم به آن غرور و ادعا گرفتار نشویم . چون بوده اند کسانی که چهار تا چیز را دیده اند امر به آنها مشتبه شده و ادعای پیغمبری و امام زمانی کرده اند مرحوم دولابی (ره) نقل می کردند که طلبه ای سرخود دنبال مسائل معنوی رفته بودند و کم کم چشمه هایی برایش آشکار شده بود کم کم دچار وهم شده بود و ادعا کرده بود که من خود امام زمان هستم و واقعاً باورش این بود که امام زمان است ، یک مدتی اینطوری بود تا اینکه سالها بعد به او برخورد کردم و خود این طلبه به پیش من آمد و گفت : من خوب شدم و آن موقع مریض بودم . اگر انسان بی موقع عطاها را ببیند ممکن است گرفتار چنین امراضی هم بشود . لذا خداوند قسمت اعظم آن عطاها را مخفی می کند و این را هم بدانید خداوند عطاهای خودش را تماماً عطا کرده است و همه آن چیزهایی را که به خدا می گوئیم بده ، خداوند داده است . همه آن کمالات ، مقامات و معنویاتی که شما شیفته آن هستید و دنبالش هستید ، خداوند همه آنها را عطا کرده است ولی آنها را الآن نشانمان نمی دهد و گذاشته است تا بزرگ شویم آنوقت در اختیار ما قرار می دهد .
باید از خدا بخواهیم که به حق اهل بیت (ع) ما را بزرگ کنند تا گرفتار غرور نشویم .
والا قبل از آن نیاز که ما بخواهیم ، آن نیاز عطا شده است .
اینکه گفته شد خداوند بغیر حساب می دهد یعنی اینکه به حد خداوند عطا می کند و دوم اینکه آنرا هم که میدهد حساب کشی نمی کند ، چون مهمان را که حسابی از آن نمی کشند ، شما یک وقت است به رستوران می روید و غذا می خورید دم در دست شما صورتحساب می دهند ، اما یک وقت است که شما را در جایی مهمان کرده اند حالا وقتی می خواهید از مهمانی خارج شوید که به شما صورتحساب نمی دهند و حسابی از شما نمی خواهند .
اگر شما خودتان را در زندگی مهمان ضیافت الله بدانید ، میهمان رزق الهی بدانید ، دیگر حساب پس دادن ندارد .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : این گفتار برای انسانهای بزرگ است ، خداوند این دوستی را نصیب همه ما بکند (انشاءالله ) که بتوانیم بدون دغدغه خاطر، نه با تصنع که تصنع همانند تزهد است .
تصنعی عمل کردن ارزش چندانی ندارد ، چون وقتی با دستم پس می زنم اما دلم برایش رفته است ، این دیگر چطور زهدی است ؟ بلکه انسان بتواند آرام باشد و ذره ای نگرانی نداشته باشد و اگر یقین داشته باشد که رزاق او ، آن چیزی را که لازمه اوست هر لحظه ای نقد به نقد تحویل او می دهد ، آن وقت دیگر می تواند بدون اینکه چیزی را ذخیره کند ادامه بدهد .
شرح استاد : در حدیث داریم که : دنیا مردار است و دنیا طلب هم مثل سگ می ماند . حالا (میته) خوردنش حرام است ، ولی وقتی جایز است که انسان بعلت گرسنگی شدید در حالت مرگ است و هیچ غذای حلالی هم وجود ندارد و اگر از این (میته) نخورد می میرد ، اینجاست که اسلام اجازه داده فقط به همان اندازه ای که انسان از مرگ نجات پیدا کند می تواند استفاده کند و حلال است .
حالا اگر دنیا (میت) است باید فقط به همین اندازه از آن استفاده کند که نیاز است .
در حدیث داریم : اگز انسان اهل آخرت باشد ، دنیا را برای خودش حرام می داند و اگر اهل الله هم باشد باز دنیا را برای خودش حرام می داند .
خوب چیزی هم که حرام است نباید از آن استفاده کرد و فقط زمانی از آن می تواند بخورد که در حال گرسنگی رو به مرگ باشد و به همان اندازه ای که انسان را نجات می هد حلال می شود و اینجوری از دنیا استفاده می کند و دیگر نگران حلال بودن رزقش هم نیست ، چون بنایش بر این است که کل رزق دنیا حرام است .
پس مرحله اول که حلال و حرام سرش نمی شد ، در مرحله دوم دیگر حرام و حلال سرش می شود که صفت متقین است و مواظب بود که آن چیزی را که مصرف می کند حتماً حلال باشد و در مرحله سوم متوجه می شود که کلش حرام است و فقط در حد (اکل میته) میتواند استفاده کند .
در مرحله چهارم حالا وقتی رزاقیت خدا را دید متوجه می شود که خداوند روزی حرام به خلقش نمی دهد ، لذا هر چیزی را که خداوند برایش پیش آورد را رزق حلال می داند و بی دغدغه می خورد و استفاده می کند .
در مرحله چهارم دستش را دراز نمی کند از جلوی کس دیگری بردارد ، چون دیگر این حرام است ، بلکه می نشیند همان چیزی را که برایش آوردند را یقین می کند که حلال است .
وقتی عبد خودش را به خداوند می سپارد ، خداوند نمی گذارد که عبدش روزی حرام استفاده کند .
این را مطمئن باشید که وقتی انسان خودش را به خدا می سپارد ، امکان ندارد خداوند بگذارد که این انسان در مسیر غلط حرکت کند . البته باید به این مطلب و این یقین برسید .
بحث لقمه حلال ، بحث خیلی مهمی است . چون تأثیر در روحیات ، خلقیات ، سیر و سلوک ، توفیق عبادات و در نورانیت قلب انسان دارد و دغدغه خاطر به آن چیزی که انسان استفاده می کند خیلی خوب است ولی داشتن نفس آرام به انسان اطمینان خاطر می دهد . چون این رزق را نه با دستش جلو کشیده و نه در دلش طالب این رزق بوده و خواستی نداشته بلکه در حالی که آرم نشسته اگر جلویت آوردند بگیر و بخور . حتی اگر بدانی این کسی که دارد به تو تعارف می کند دزد است ، اگر به تو تعارف کردند بخور ، چون همه پول این آدم که پول دزدی نیست ، شاید مقداری پول هم، کسی به آن بخشیده باشد که آن مقدار حلالش نصیب شما می شود .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : طمع یعنی زیاده خواهی ، طمع یعنی چشمم به آن چیزی که رزق من نیست دوخته ام ، و چون رزق من هم نیست آنرا به من نمی دهند ، لذا با خدا هم دعوایم می شود و دلخور می شوم .
زیاده طلبی نداشته باش . آرام بنشین هر چه جلویت گذاشتند حتی زیاد هم گذاشتند تحویل بگیر .
این به این معنا نیست که حتما باید کم داشته باشی ، فعلاً همانی را که خداوند عنایت کرده را تحویل بگیر . وقتی سر سفره نشسته اید ، ادب سفره این است که وقتی غذا را جلوی مهمانها گذاشتند ، هر کسی همان چیزی را که نزدیک خودش است را بخورد و نگاهش به بشقاب آن نفری که آن طرف سفره نشسته است نباشد ، این بی ادبی است .
در زندگی هم همین است ، و همه سر سفره خدا نشسته اند ، همان بشقابی را که خداوند جلویمان گذاشته ، حواسمان فقط به آن باشد و کیف آن غذا را بکنیم ، حالا وقتی نگاهم به غذای دیگران باشد ، اولاً آن غذا مربوط به کس دیگری است و به من نمی دهند و این داغش به دلم می ماند ، ثانیاً حواسم به غذای آن طرف است و نمی فهمم چه چیزی را جلویم گذاشته اند که لذت آن را ببرم . لذا ادب سفره به آن است که هر کس نگاهش به همان غذای خودش باشد و دست دراز نکند از آن طرف سفره یک چیزی را بردارد .
در سر سفره خدا هم همین است که خدا یا یک دیس جلویم گذاشته یا یک پیاله کوچک . خداوند ظرفیت مرا در نظر گرفته و بی حساب عمل نکرده و بی گدار به آب نزده است . برای هر کسی متناسب با هاضمه اش ، متناسب با نیاز غذائیش ، به همان میزان غذا و نوع غذا که برایش لازم بوده جلویش گذاشته است .
پس دندان طمع را بکن و هر چه خدا عطا کرد بپذیر .
حالا حرف بزرگ این است که می فرماید : دندان طمع آخرت را هم بکن . انشاءالله بتوانیم دندان طمع دنیا را بکنیم تا برای آخرت هم زورمان برسد که بکنیم که حتی طمع به عطاهای اخروی و بهشتی هم نداشته باشیم . البته آنها چیزهای خیلی بزرگی است و خیلی شیرین و دوست داشتنی است و اگر یک گوشه اش را به کسی نشان بدهند تا آخر عمر مست است . اینکه کسی بتواند طمع دندان آخرت را بکند باید خیلی بزرگ باشد . اما این به این معنا نیست که انسان از دنیا و آخرت استفاده نکند و انسان باید هم از دنیا استفاده کند و هم از آخرت . انسان نباید طمع داشته باشد ، زیاده طلبی نداشته باشد و آن چیزی را که قسمتش نیست را تقاضا داشته باشد .
] مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْق ... (اعراف/32) چه کسى زینت خدا را که براى بندگان خود بیرون آورده و روزىهاى پاکیزه را، حرام کرده؟ ... [
آن چیزی را که برایت مقدر کرده استفاده کن . تزهد هم نورز چون زهد با تزهد فرق دارد . تزهد یعنی اینکه آن چیزی را که جلویمان گذاشته اند را انسان پس بزند . تزهد یعنی آن چیزهایی را که خداوند عطا کرده را مصرف نکند . تزهد خیلی چیز ارزشمندی نیست . زهد یعنی دلبسته به دنیا نبودن و نه استفاده از دنیا نکردن . در زهد انسان از مواهب استفاده می کند ولی دلبسته آن چیزها نیست و اگر آن چیزها بعداً نباشد خم به ابروی زاهد نمی آورد .
بنابر این انسان باید سعی نماید که طمع دندان دنیا را بکند و در پی آن ، انشاءالله خداوند همت بلندی عنایت نماید که انسان دندان طمع آخرت را هم بکند .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : در قدیم غلامهایی در خانه ارباب زندگی می کردند که هر روز اربابشان به آنها غذا می دادند و در طی این مدتی که این غلام در خانه ارباب زندگی می کرده یک وعده هم بی غذا نمانده ، حالا اگر یک روز این غلام بنشیند و زانوی غم به بغل بگیرد و غصه بخورد که وعده غذای بعدی من چه می شود و برای این وعده غذا من چکار باید بکنم ؟ خوب این توهین به صاحبخانه است .
چرا ؟ چون آیا این صاحبخانه من این فهم و شعور را ندارد که بداند من برای فردا به غذا نیاز دارم و ممکن است که من گرسنه بمانم ، یا فهم و شعور دارد ولی اینقدر دارایی ندارد که چیزی به من بدهد ، یا اینکه هم فهم و شعور دارد و هم متمکن است ولی بخیل است که به من چیزی بدهد ، لذا من گرسنه می مانم . همه اینها توهین به صاحبخانه است .
آن خدایی که ما را خلق کرده و از زمانی که ما نبودیم رزق ما را معین کرده و در هر مرحله زندگی رزق ما را داده است ، حالا اگر ما بنشینیم و غصه بخوریم ، آیا این توهین به خدا نیست ؟
نفس مطمئنه یعنی همین که به خدای خودش اطمینان دارد و نگرانی و اضطراب ندارد . مطمئن است به خدا . اگر کسی می خواهد سیر و سلوک الی الله بکند ، باید نفسش مطمئنه بشود تا خطاب ]ارْجِعِى إِلىَ رَبِّک ... (فجر/28) [ برایش بیاید ، اگر کسی رجوع به سمت پروردگار را طالب است ، باید به این نفس مطمئنه برسد . و این نفس مطمئنه راهش همین یقین است که خدا رزاق ماست و خدا اداره کننده و مدیر ماست و خدا ما را کافی است ] أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ... (زمر/36) آیا خدا کافى براى امور بنده خود نیست؟ ... [ .
شمایی که نشسته ای و غصه می خوری آیا خداوند نمی تواند نیاز تو را تأمین کند ؟
هر جا درماندید به خودتان بگوئید : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) .
هر جا دیدید نگرانی به شما نزدیک است و میخواهد به شما نزدیک بشود بلافاصله بگو : (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَه ) . هر جا نگرانی آمد بگو : خدا هست و خدا کافی است برای تأمین نیازهای بنده خودش .
خدا ضعیف نیست ، خدا ناتوان نیست ، خدا غافل نیست ، خدا بخیل نیست ، خدا فقیر نیست .
بعد از عمری روزی خدا را خوردن ، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : شمایی که الآن نماز ظهر و عصر را خوانده اید دیگر نماز مغرب و عشا را بدهکار نیستید و تا وقتی که اذان مغرب را نگفته اند خداوند نماز مغرب را از شما نمی خواهد . یعنی نقد به نقد ، یعنی همان مقدار عمری که به شما می دهد همان مقدار عبادت هم از شما می خواهد .
اما از آن طرف ما در رابطه با رزقمان چگونه هستیم ؟ الآن ما می نشینیم غصه دوران پیریمان را می خوریم ، که حالا وقتی پیر شدیم باید چکار کنیم . چه کسی به تو گفته است که فردا پیر می شوی ؟ چه کسی به تو گفته است که فردا زنده خواهی بود ؟ چه کسی به تو گفته است که بعد از این وعده غذایت زنده خواهی بود ؟ اگر خدا مرا زنده نگه داشت رزق مرا برای وعده بعدی غذا هم خواهد داد .
حضرت امیر (ع) از قول پیامبر اسلام (ص) می فرمایند : بیشترین چیزی که من از امتم می ترسم و برای آن نگرانم ، دو چیز است : اول پیرو هوا و هوس شدن و دوم آرزوهای دور و دراز دنیایی .
انسانی که بیست سال سن دارد ولی برای هشتاد سالگی اش نقشه می کشد و غصه می خورد و نگران و مضطرب است .
نقد به نقد از خداوند تحویل بگیر ، همان طور که خداوند نقد به نقد عبادت را از تو خواسته است .
تا این زمان که ما از بی رزقی درمانده نشده ایم ، خوب همین خداوند بعداً و بعداً هم هست . در روزهای باقی مانده از عمر من همین خداوند رزاق است .
از رحم مادر تا دوران شیرخوارگی و طفولیت را نگاه کنیم و ببینیم که ما حول و قوه ای نداشتیم ، عقل و فهمی نداشتیم ، مدیریت و برنامه ریزی نداشتیم ، هیچی نداشتیم و خداوند رزق ما را داد . به این روشنی رزاقیت خودش را در جلوی چشمان ما گذاشته است .
اعتماد کنیم به رزاقیت خداوند و غصه آینده را نخوریم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید : وقتی خداوند امری را اراده کند ، عقل عبد را می گیرد و آن کار را به دست او جاری می کند ، بعد عقلش را به او باز می گرداند .
بسیاری از خیراتی که خدا به ما رسانده ، اینگونه بوده است والا اگر به عقل خودمان بود آن کار را نمی کردیم .
شرح استاد : گاهی اوقات روز اول ماه مبارک رمضان است ، آدم هنوز به روزه عادت نکرده ، می گوید یادم نبود رفتم یک چیزی خوردم . اما یک وقت یک نفری سنش پنجاه سال است و روز دهم ماه رمضان و ده روز است که روزه هم گرفته است و دیگر معنی نمی دهد که بگوئیم یادش رفته که روزه است .
تنها عبادتی که با قصد و نیت باطل می شود همین روزه است . وقتی شما روزه هستید اگر قصد کنید که می خواهید چیزی بخورید روزه اتان باطل است ، هر چند چیزی هم نخورید .
خداوند متعال قبل از اینکه عالم تشریع بنا گردد، در عالم تکوین رزق این عبد را مشخص کرده بود و چون امر عالم تکوین بر عالم تشریع غلبه دارد ، لذا چون خداوند این رزق را برای این عبد مقرر کرده بود ، خداوند این روزه را از یاد این عبد برد که او این رزق را استفاده کند و بعد یادش آمد که روزه است .
بسیاری از ما اگر به گذشته عمرمان برگردیم می توانیم موارد متعددی را پیدا کنیم که اگر به عقل و حساب گری های خودمان بود آن کار را انجام نمی دادیم و آن کار را یک کار غیر عقلایی و غیر منطقی می دانستیم ، اما خودمان نفهمیدیم چی شد ، مثل اینکه خدا عقل ما را سلب کرد و آن کار را به دست ما عملی کرد و بعد هم که عقلمان را برگرداند خودمان را هزار بار نفرین کردیم که این چه کاری بود که من کردم که چرا عقل و شعورم را به کار نینداختم ، اما یک مدتی که زمان گذشت کم کم آثار خیری را که خداوند متعال در همان کار قرار داده بود ظاهر می شود و فهمیدم که خدا چکار کرده است
خداوند چون خیر مرا می خواست و می دانست که این عقل و حسابگری های تاجر منشانه مادی دنیوی نمی گذارد که من بروم به سمت خیر ، لذا خداوند این عقل را سلب کرد ، خیرم را جاری کرد و بعد هم دوباره آن عقل را به من برگرداند .
خیلی از کارها است که عقل مانع است . با عقل رفتن، رفتن به سمت کمال است ، اما از یک جای دیگر همین عقل مزاحم است . البته در اینجا منظور، عقل به معنای عقل جزئی است نه به معنای عقل الهی .
ما یک عقل ابزاری داریم که کارش حسابگری و چرتکه اندازی است و سود و زیان را حساب می کند که این را، عقل خاکی و دنیایی هم می گویند . یک عقل الهی داریم که بندگی خدا با این عقل است و بهشت با این عقل کسب می شود . در اینجا بحث ما عقل ابزاری یا جزئی است . این عقل جزئی بعد از مراحلی مزاحم راه انسان در مسیر کمال است و نمی گذارد انسان عاشقانه به میدان برود . مثلاً شما می بینید زمانی که حضرت سیدالشهدا(ع) وقتی به طرف کربلا می آمدند یک سری عقلای خیراندیش به نزد او آمدند ، که یکی از اینها برادرشان محمد حنفیه است که به حضرت گفتند " شما که می دانید این مردم کوفه چطور آدمهایی هستند و زمان پدرتان حضرت امیر (ع) دیدید که این مردم چقدر جفا کارند و این نامه هایی هم که نوشته اند ، اینها خیانت می کنند به شما ، نرو . و اگر می خواهی بروی همسر و فرزندانت را نبر" . محمد حنفیه خیرخواه حضرت بودند . ابن عباس هم همین مطالب را گفتند ولی حضرت فرمودند "ابن عباس گفته هایت درست است اما حساب من حساب دیگری است ، در این وادی با چرتکه انداختن عقلانی نمی تواند پیش برود . این وادی ، وادی عشق است که جلو می برد . در این وادی عقل کشش ندارد " .
حالا همان جاهایی که باید با عشق جلو رفت این عقل ابزاری مانع است . آنوقت خدای متعال این عقل جزئی را برای چند لحظه سلب می کند و انسان را در آن وادی قرار می دهد .
فایل سخنرانی حضرت استاد پیرامون علل گرایش به عرفان های دروغین و راه های مقابله با آن
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : پس نباید غصه دار بود که مرتب بگوئیم: اگر در گذشته فلان امکانات مادی فراهم می شد فلان طور می شد . مطمئن باش در گذشته آنچه به تو رسیده است رزق خودت بوده است .
غصه گذشته را نخور و نگران آینده هم نباش .
در گذشته همان کسی که رزاق تو بوده است ، دست از رزاقیت بر نداشته و خود او رزق تو را خواهد داد.
شما سر به زیر، راه بندگی و تعالی و تکامل را طی کنید ، خداوند هم رزق شما را خواهد داد .
شرح استاد : بیهوده با دیگران گلاویز نشو و غصه هم نخور که فلانی نگذاشت فلان چیز به من برسد و اگر این کار را نکرده بود فلان چیز به من رسیده بود .
آن چیز رزق تو نبود. که اگر آن فلانی بر سر راه تو نمی آمد یک فلانی دیگر بر سر راه تو قرار می گرفت.
زهد در برابر حرص است و زاهد کسی است که زیاده خواه نیست .
انسانی که زیاده خواه نیست دنبال زیادتر از آن چیزی که دارد نخواهد بود و به همان حدی که لازم و مناسب است قناعت می کند .
لذا اگر در گذشته برای کاری حرص هم خوردی ، بیش از رزقی که خداوند برایت معین کرده بود استفاده نکرده ای . بنابراین زاهد حقیقی تو هستی که این زهد در عمل است و زهد در روح یک بحث دیگری است . زهد عملی یعنی اینکه بیش از آن مقداری که خدا برای تو معین کرده مصرف نکرده ای . اما زهد روحی بی رغبتی به دنیاست . در این زهد دیگر حرص و تقلا و غصه داخلش نیست .
انسان وقتی زاهد روحی شد دیگر آرام است .
شرح استاد : احوالتمان را جبر جبری کنیم ، می بینیم یک روز خوشحالیم یک روز غمگین هستیم ، یک روز گرسنه ایم یک روز سیریم ، یک روز مریضیم یک روز سالمیم ، آخرش می بینیم هیچی ، حسابمان، صفر شد و طلبی نداریم .
بیخودی غصه نخور .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : این حرص و تقلا و خستگی بیهوده که متحمل شدیم نه تنها رزق ما را تغییر نداد بلکه آخرت خودمان را هم هدر دادیم .
شرح استاد : باید یقین کنیم که تا امروز همان چیزهایی که رزق من بوده مصرف کرده ام و اگر در گذشته خدای ناکرده مالی را در زندگی نجس کرده ایم یقین کنیم که یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نکرده است و در آینده هم یک سر سوزن بیش از رزق خودش مصرف نخواهد کرد .
انسان هر چقدر که تقلا کند و مال مردم را بدزدد و چپاول کند و غارت کند و آنها را جمع کند یک سر سوزن بیش از رزقش نمی تواند از آنها استفاده نماید .
اگز به این باور برسیم دیگر در زندگی آرام هستیم و انگیزه ای برای تعدی و ظلم و دروغ و فریب دادن به دیگران نداریم . چون میدانیم که فایده ای برای ما ندارد ، ما که میدانیم رزقمان از پیش تعیین شده است . لذا با خیال راحت و با یک زندگی سالم به کار و تلاش پرداخته و هدف از کار را هم فرمان بردن از خدا می داند . کار می کنم چون خدا گفته بیکار نباش ، کار نمی کنم برای اینکه رزقم را تهیه کنم .
رزقم را خدا می دهد .
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
خدای متعال رزق بندگانش را می دهد . شما تقلا و تلاشت را برای رزق انجام نده .
اینها در زندگی ما باید فرهنگ بشود که لذت و بهره زندگی را ببریم .
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : جمله بالا مضمون یک حدیث است . خداوند متعال فرموده است : دنیایتان با من ، خیالتان از دنیا راحت باشد و بروید دنبال آخرت . آخرت هم همان شکر عطایای خداست . نمازی که می خوانیم همان تشکر از خداست . روزه ای که می گیریم تشکر از خداست . همه عبادات ما تشکر از خداست . همه کارهایی که می گوییم کارهای اخروی است ، همه تشکر از خداست .
اما مردم انگاری که خداوند حواسش نیست و خبر ندارد که ما نیاز داریم ، دنیایشان را خودشان عهده دار شدند و مرتب دعا می کنند خدایا ما را عاقبت به خیر کن . در صورتی که قرار است آخرت را ما خودمان درست کنیم . ما در دنیا تقلا می کنیم و زور می زنیم و آخرت را به خداوند حواله می دهیم و از خداوند می خواهیم که ما را به بهشت ببر .
این کار یعنی 180 درجه برعکس . اعتماد کنیم که خداوند متعال « ذوالقـــــوه (توانا) » است . خداوند متعال وعده بی حساب نداده « ... ِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَه ...(الروم/6)... خدا هرگز خلف وعده نمىکند ...»
خداوند وعده داده که رزق عبدش را عنایت می کند « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها ... (هود/6) هیچ جنبدهاى در زمین نیست مگر آنکه خدا رزق او را به عهده گرفته ... »
این را یقین و اعتماد کنیم . اگر اینطوری شد دیگر دنبال دنیایمان نیستیم و گفتیم اگر می رویم کار اقتصادی می کنیم برای آخرت است . می رویم نان بپزیم و بدهیم دست بندگان خدا که گشنه نمانند . خدمت به خلق ، خودش کار آخرت است . در اداره هستیم که کار بندگان خدا را راه بیندازیم ، کاری به این نداریم که حقوقمان جقدر است ، حقوق را آخر ماه به ما می دهند . انگیزه ما حقوق نیست ، انگیزه ما این است که کار بندگان خدا را راه بیندازیم و مشکلاتشان را حل کنیم . اگر اینطوری شد آخرت هم در دل همین است . با این عمل صالح چگونه می شود که انسان آخرت نداشته باشد ؟
بســــــــم الله الرحمــــــن الرحیــــــــــم
شرح استاد : به فکر رزقت نباش یعنی اینکه نشین غصه بخور و سر به زانوی غم نگیر .
میروی کار می کنی ، تلاش می کنی ، ولی یقین بدان آن کسی که به تو رزق می دهد خداست .
تلاش تو سبب رزق تو نیست .
شرح استاد : تا زمانی که رزق مادی ما مشخص نشود نمی شود در مورد رزق معنوی صحبتی کرد ، چون تا زمانی که در رزق مادی ، من، خودم را همه کاره می دانم ، حرص می زنم ، تقلا می کنم ، تمام عمرم را صرف پول درآوردن می کنم و خودم را آلوده به ظلم و معصیت و حرام می کنم ، دیگر از آخرت و رزق معنوی چه صحبتی بکنم . ولی وقتی رزق دنیایی را باور کردیم و آرام شدیم و اطمینان و یقین به رزاق خودمان پیدا کردیم و دیگر نگران آینده نبودیم که بگوئیم فردا که دانشگاهم تمام شد از کجا بیاورم بخورم و چکار بکنم ، وقتی این غصه ها رفت کنار و به خداوند متعال یقین پیدا کردیم ، آنوقت روایت داریم از معصوم (ع) که : « خداوند متعال در سه مرحله قبل از مرحله فعلی شما رزق شما را داد بدون تقلای شما ، شما در رحم مادر بودید آنوقت فهم و شعورتان کجا بود ؟ برنامه ریزی و مدیریتتان کجا بود؟ در رحم مادر خداوند رزق شما را داد . زمانی که از مادر متولد شدید ، هنر و تقلا و تفکر شما کجا بود ؟ قبل از اینکه به این دنیا بیائی سینه مادرت را پر از شیر کرد ! رزق شما را بدون تدبیر و برنامه ریزی شما آماده کرد و در اختیارت قرار داد . در مرحله سوم دیگر شیر مادر پاسخگوی شما نیست این پدر و مادر را فدایی شما کرد که بروند تقلا کنند و زحمت کشیدند تا پولی بدست بیاورند که غذایی آماده کنند و آنرا جلوی شما گذاشتند و شما بدون هیچ تقلایی این غذا را استفاده کردی » شما در سه مرحله دیدید که رزاق چه کسی است . و حالا که به مرحله چهارم رسیدی سر رشته را گم کردی و فکر کردی خودت رزاقی ؟ همان کسی که در همان سه مرحله قبل که شما حول و قوه ای نداشتی و فهم و شعوری نداشتی رزقت را رساند . و این رزق همین حالا هم هست چون او که نمرده و خوابش نبرده و چرتش نگرفته و دارائیش تمام نشده که فقیر بشود ، جود و کرمش از بین نرفته که بگوئیم فقیر شده ، او هنوز سرجایش است ، او در مسند رزاقیتش سرجایش است ، لذا اگر این اعتماد به رزاقیت خداوند متعال باشد دیگر آن حرص و تقلاها و غصه ها و نگرانی ها نخواهد بود .
وقتی انسان در زندگی آرام شد و رزق خدا دادی را تحویل گرفتی و شاکرانه در مسیر رضایت خدا، آن رزق را از او بهره بردی ، آنوقت می بینید رشد معنوی شما هم اتفاق افتاد . یعنی رزق روحی ات را هم دریافت کردی .
رزق روحی یعنی همان چیزهایی را که خدا داده تحویل بگیریم و از آن استفاده کنیم و این را هم بدانیم که آن چیز را هم خدا داد .
خدا هم بیشتر از این از ما نخواسته است . خدا گفته رزقت را در این دنیا به تو می دهم ، فقط آرام برو برای تحویل گرفتنش ، این را هم قبلاً گفتیم کسانی که با عجله و تند غذایی مطبوعی را استفاده می کنند نمی فهمد چه خورده اند ولی کسی که با آرامش غذایی را استفاده می کند هر چند غذای ساده ای هم باشد از آن غذا لذت می برد ، تحویل هم گرفتی می دانی که این را هم خدا داد و این شکر بجا آمد . چون « شکر نعم درک نعم و شکر منعم درک منعم » شکر نعمت آن است که بفهمی عجب چیز خوشمزه ای است و این شکر است . اگر یک کتاب به شما بدهم ، شکرش چیست ؟ شکرش این است که بفهمی عجب کتاب پر محتوایی است ، عجب مطالب آموزنده خوبی داشت . این شکر نعمت است . شکر منعم چیست ؟ اینکه بدانی این کتاب را چه کسی به تو داد ؟ این بهترین تشکر است .
وقتی شما فهمیدید که این چه کتاب خوبی است آنوقت آن کتاب را با اشتیاق مطالعه می کنی .
یک پدری که صبح رفته است بیرون و با زحمت زیاد کار کرده و میوه ای تهیه کرده به منزل آمده و آن را به بچه هایش داده ، اگر فرزندان با استقبال بروند این را تحویل بگیرند و میوه را شسته و با دل خوش و طراوت و شادابی در کنار هم از این میوه ها استفاده کنند ، خستگی از تن این پدر به در می آید . لازم نیست بچه ها به پدر بگویند متشکریم ، این کاری که انجام دادند خودش بهترین تشکر است.
همین که پدر می بیند بچه ها با چه شوق و ذوقی از این میوه ها استفاده می کنند و چقدر این بچه ها سر حال و شاداب هستند این خودش بهترین تشکر است . شکر نعمت های الهی هم همینطور است .
وقتی که خداوند نعمت هایی را عنایت می کند با روی باز و گشاده و چهره شاداب تحویل بگیریم و بفهمیم عجب چیزهای خوشمزه ای است و بفهمیم عجب چیزهای بزرگ و ارزشمندی است و لذتش را ببریم و بعد هم توجه داشته باشیم که این چیزهای قشنگ و لذیذ و دوست داشتنی را خدای متعال به ما عطا کرده است . این خودش شکر نعمت را بجا آوردن است ولو به زبان نگفتی شکراً لله . اما همه وجودت می گوید شکراً لله . حالا اگر به زبان هم بگوئی بهتر .
بنابراین رزق روحی هم همینطور است و رزاق خداست . چون در رزاقیت خداوند تفکیک نکرد بین رزق دنیا و آخرت . فرمودند : « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین (الذاریات/58) بدرستى یگانه رزاق و داراى قوت و متانت خداست »
خداوند هم رزق بدن شما را می دهد و هم رزق روح شما را . منتها برای اینکه بتوانی رزق روحت را دریافت کنی باید در رزق بدن درست عمل بکنی و درست بفهمی .